پرش به محتوا

اباضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷۶: خط ۲۷۶:
#و دیگر از جهت انتساب فعل به بنده که اکتساب نامیده می‌شود و قدرت بنده بر فعل همین است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸-۱۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref>
#و دیگر از جهت انتساب فعل به بنده که اکتساب نامیده می‌شود و قدرت بنده بر فعل همین است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸-۱۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref>


اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳.</ref> آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱.</ref> اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۸.</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۵۲.</ref>
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳.</ref> آنان به [[جبرگرایی|جبر]] قائل نیستند و [[علم ازلی]] را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱.</ref> اما [[تفویض]] هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۸.</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۵۲.</ref>


از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در [[لوح محفوظ]]، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸.</ref> نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند<ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۵.</ref> آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۲۸.</ref> بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>
از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] [[واجب]] است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در [[لوح محفوظ]]، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸.</ref> نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند<ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۵.</ref> آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۲۸.</ref> بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>


خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۶.</ref> خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۷- ۲۳۸.</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>
خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۶.</ref> خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد،<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۷- ۲۳۸.</ref> زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>


===جهان عقبی و احوال انسان پس از مرگ===
===جهان عقبی و احوال انسان پس از مرگ===
[[بهشت]] و [[دوزخ]] مخلوق و هم‌اکنون موجودند؛ بهشت در آسمان و جهنم زیر زمین است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۴۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۷.</ref> جنّت و نار پایدار و دائمی است و ساکنان آن دو [[جاودانگی|جاودانه]]اند، نه می‌میرند و نه از آنجا خارج می‌شوند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۰.</ref>موحد عاصی اگرچه مخلد در جهنم است اما عذابی سبک‌تر دارد<ref>بارونی. ۷۱.</ref>
[[بهشت]] و [[جهنم|دوزخ]] مخلوق و هم‌اکنون موجودند؛ بهشت در آسمان و جهنم زیر زمین است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۴۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۷.</ref> جنّت و نار پایدار و دائمی است و ساکنان آن دو [[جاودانگی|جاودانه‌]]اند، نه می‌میرند و نه از آنجا خارج می‌شوند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۰.</ref>موحد عاصی اگرچه مخلد در جهنم است اما عذابی سبک‌تر دارد<ref>بارونی. ۷۱.</ref>


اباضیه در مادی یا معنوی بودن [[صراط]] و [[میزان]] اختلاف کرده‌اند.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۳.</ref><ref> برای این اختلاف رک: سالمی از علمای اباضی مذهب، صراط را طریق واضح و دین مستقیم می‌داند، نه پلی بر جهنم که نازک‌تر از موی و تیزتر از شمشیر است طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶، ۱۶۱-۱۶۲؛ اسمیت، ۲۸۲. اما جیطالی ضمن قبول این معنی و تعبیر آن به طریق الاسلام و تطبیق آن به «الصراط المستقیم»، صراط را به معنی پلی ممتد بر جهنم نیز می‌پذیردج ۱، ص۲۴۶-۲۴۷، ۵۵۱؛ اما در باب میزان، نظر اکثر آنان این است که اعمال بندگان اعراض‌اند، نه اجسام. بنابراین، آیات و احادیث مربوط به میزان را تفسیر می‌کنند و می‌گویند که مراد از آن تمییز اعمال و تفصیل آن‌هاست طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶؛جیطالی نیز در این باب می‌گوید که مقصود از میزان فصل و تمییز اعمال و نیات است ج۱، ص۲۴۵.</ref>
اباضیه در مادی یا معنوی بودن [[صراط]] و [[میزان]] اختلاف کرده‌اند.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۳.</ref><ref> برای این اختلاف رک: سالمی از علمای اباضی مذهب، صراط را طریق واضح و دین مستقیم می‌داند، نه پلی بر جهنم که نازک‌تر از موی و تیزتر از شمشیر است طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶، ۱۶۱-۱۶۲؛ اسمیت، ۲۸۲. اما جیطالی ضمن قبول این معنی و تعبیر آن به طریق الاسلام و تطبیق آن به «الصراط المستقیم»، صراط را به معنی پلی ممتد بر جهنم نیز می‌پذیردج ۱، ص۲۴۶-۲۴۷، ۵۵۱؛ اما در باب میزان، نظر اکثر آنان این است که اعمال بندگان اعراض‌اند، نه اجسام. بنابراین، آیات و احادیث مربوط به میزان را تفسیر می‌کنند و می‌گویند که مراد از آن تمییز اعمال و تفصیل آن‌هاست طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶؛جیطالی نیز در این باب می‌گوید که مقصود از میزان فصل و تمییز اعمال و نیات است ج۱، ص۲۴۵.</ref>


اباضیان به شفاعتِ [[ملائکه]]، انبیاء و مؤمنان اعتقاد دارند و شفاعتشان فقط به کسانی تعلق می‌گیرد که مستوجب عقاب باشد، از عذاب نمی‌رهاند، بلکه فقط بر ثواب مؤمنین می‌افزاید<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۶۳-۱۶۴.</ref> به اعتقاد آنان [[شفاعت]] در محشر و قبل از دخول بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ صورت می‌گیرد<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶-۱۶۳.</ref>
اباضیان به شفاعتِ [[فرشته|ملائکه]]، [[پیامبران|انبیاء]] و مؤمنان اعتقاد دارند و شفاعتشان فقط به کسانی تعلق می‌گیرد که مستوجب [[ثواب و عقاب|عقاب]] باشد، از عذاب نمی‌رهاند، بلکه فقط بر [[ثواب و عقاب|ثواب]] مؤمنین می‌افزاید<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۶۳-۱۶۴.</ref> به اعتقاد آنان [[شفاعت]] در [[صحرای محشر|محشر]] و قبل از دخول بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ صورت می‌گیرد<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۶-۱۶۳.</ref>


===وقایع آخرالزمان===
===وقایع آخرالزمان===
خط ۳۰۲: خط ۳۰۲:
{{پایان}}
{{پایان}}


همو بنا بر روایات منقول از [[رسول اکرم]] می‌نویسد که ساعت پیش نخواهد آمد، مگر آنکه شش «آیت» رخ نماید:
همو بنا بر روایات منقول از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول اکرم]] می‌نویسد که ساعت پیش نخواهد آمد، مگر آنکه شش «آیت» رخ نماید:
#طلوع خورشید از مغرب؛
#طلوع خورشید از مغرب؛
#[[دجال|فتنهٔ دجال]]؛
#[[دجال|فتنهٔ دجال]]؛
#نزول [[عیسی ابن مریم]]؛
#[[بازگشت حضرت عیسی|نزول عیسی ابن مریم]]؛
#خروج [[یأجوج و مأجوج]]؛
#خروج [[یأجوج و مأجوج]]؛
#خروج دابه‌الارض؛
#خروج دابه‌الارض؛
خط ۳۱۲: خط ۳۱۲:
'''جغراف در باور اباضیان مغرب'''
'''جغراف در باور اباضیان مغرب'''
اباضیان مغرب دربارهٔ وقایع دورهٔ پیش از پایان جهان عقاید غریبی دارند که نزد دیگر فرق اسلامی به کلی ناشناخته است<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۱۷.</ref>: همهٔ اباضیانی که دین و ایمان خود را حفظ کرده باشند، در دوره‌ای که منتهی به پایان جهان می‌شود، در سرزمینی نیمه‌اسطوره‌ای به نام «جُغراف» گرد می‌آیند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۱۷.</ref> جغراف منزلگاه آخر مؤمنان است و پارسایان اباضی تا فرا رسیدن پایان جهان در آنجا مقیم خواهند بود، و بنا بر یک روایت مدت اقامت آنان در جغراف ۳ سال به درازا خواهد کشید<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»،۳۲۱.</ref> روایات مربوط به ارض جغراف باید ساخته و پرداختهٔ ساکنان افریقای شمالی باشد<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»،۳۲۵-۳۲۶.</ref>
اباضیان مغرب دربارهٔ وقایع دورهٔ پیش از پایان جهان عقاید غریبی دارند که نزد دیگر فرق اسلامی به کلی ناشناخته است<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۱۷.</ref>: همهٔ اباضیانی که دین و ایمان خود را حفظ کرده باشند، در دوره‌ای که منتهی به پایان جهان می‌شود، در سرزمینی نیمه‌اسطوره‌ای به نام «جُغراف» گرد می‌آیند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۱۷.</ref> جغراف منزلگاه آخر مؤمنان است و پارسایان اباضی تا فرا رسیدن پایان جهان در آنجا مقیم خواهند بود، و بنا بر یک روایت مدت اقامت آنان در جغراف ۳ سال به درازا خواهد کشید<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»،۳۲۱.</ref> روایات مربوط به ارض جغراف باید ساخته و پرداختهٔ ساکنان افریقای شمالی باشد<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»،۳۲۵-۳۲۶.</ref>
اباضیان افریقای شمالی انتظار داشتند که عمر جهان در قرن ۵ق/۱۱م به پایان رسد<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۳.</ref> حتی بعضی از اباضیان اقدام به مهاجرت‌هایی کرده بودند تا بتوانند به جغراف نزدیک‌تر شوند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۲.</ref>
اباضیان افریقای شمالی انتظار داشتند که عمر جهان در [[قرن پنجم هجری قمری|قرن ۵ق]]/۱۱م به پایان رسد<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۳.</ref> حتی بعضی از اباضیان اقدام به مهاجرت‌هایی کرده بودند تا بتوانند به جغراف نزدیک‌تر شوند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۲.</ref>
نخست برای جغراف مکان مشخصی تعیین نکرده بودند؛ اما بعداً آن را با اودریغ یکی دانستند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۵.</ref> شیخ ابوعبدالله نفوسی می‌پنداشت که جغراف میان صحرای آن سوی ورقله است، ولی یکی دیگر از محدثان اباضی، خودِ ورقله را مرکز جغراف می‌انگاشت. در نیمهٔ دوم قرن ۵ق/۱۱م و نیز در قرن ۶ق/۱۲م جغراف را همان اُریغ یا اودریغ امروزی می‌دانستند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۴.</ref> اما به احتمال قوی این جغراف یا جوغْرَف باید همان درهٔ تُرغْرَف یا ژُغْراف در سلسله جبال مویدر در غرب به کوهستان اَهَگر باشد که دره‌ای سرسبز و خوش آب و هوا بوده و خاطره‌اش در اذهان باقی مانده بوده است<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۶-۳۲۷.</ref>، و بعداً هم اباضیان رنجیده آنجا را پناهگاه خود در دوران بلاها و مصائبِ پیش از پایان جهان پنداشته و آرزوی رفتن بدانجا را در دل می‌پرورانده‌اند.
نخست برای جغراف مکان مشخصی تعیین نکرده بودند؛ اما بعداً آن را با اودریغ یکی دانستند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۵.</ref> شیخ ابوعبدالله نفوسی می‌پنداشت که جغراف میان صحرای آن سوی ورقله است، ولی یکی دیگر از محدثان اباضی، خودِ ورقله را مرکز جغراف می‌انگاشت. در نیمهٔ دوم قرن ۵ق/۱۱م و نیز در [[قرن ششم هجری قمری|قرن ۶ق]]/۱۲م جغراف را همان اُریغ یا اودریغ امروزی می‌دانستند<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۴.</ref> اما به احتمال قوی این جغراف یا جوغْرَف باید همان درهٔ تُرغْرَف یا ژُغْراف در سلسله جبال مویدر در غرب به کوهستان اَهَگر باشد که دره‌ای سرسبز و خوش آب و هوا بوده و خاطره‌اش در اذهان باقی مانده بوده است<ref>لویکی، «یک اعتقاد...»، ۳۲۶-۳۲۷.</ref>، و بعداً هم اباضیان رنجیده آنجا را پناهگاه خود در دوران بلاها و مصائبِ پیش از پایان جهان پنداشته و آرزوی رفتن بدانجا را در دل می‌پرورانده‌اند.


===آراء سیاسی===
===آراء سیاسی===
خط ۳۱۹: خط ۳۱۹:


*'''اباضیان و خلفای راشدین''': با اینکه اباضیان جدید خود را از خوارج بری می‌دانند، معمر در کتاب خود از مواضع خوارج در برابر [[حضرت علی(ع)]] دفاع می‌کند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۷۳.</ref> و بر اتفاق اباضیه با خوارج در نظر خاصی که در باب [[خلافت]] دارند، تصریح می‌کند.<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۳-۶۴؛درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب،ج ۲، ص۲۰۲.</ref>
*'''اباضیان و خلفای راشدین''': با اینکه اباضیان جدید خود را از خوارج بری می‌دانند، معمر در کتاب خود از مواضع خوارج در برابر [[حضرت علی(ع)]] دفاع می‌کند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۷۳.</ref> و بر اتفاق اباضیه با خوارج در نظر خاصی که در باب [[خلافت]] دارند، تصریح می‌کند.<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۳-۶۴؛درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب،ج ۲، ص۲۰۲.</ref>
اباضیه همچون خوارج دیگر معتقدند که [[امامت]] حقی شرعی است و تردید در آن جایز نیست و مدعی‌اند که حضرت علی(ع) با قبول [[ماجرای حکمیت|حکمیت]] در این حق شک کرده است، پس بیعت او از گردن مردم برداشته می‌شود و آنان اختیار می‌یابند که خلیفه‌ای دیگر برگزینند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۹-۲۰، ۲۳.</ref> اباضیان امروز [[جنگ نهروان|اهل نهروان]] را می‌ستایند و برخلاف نظر اکثریت قاطع مسلمانان حضرت علی(ع)را در جنگ با ایشان محق نمی‌انگارند.<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۳-۷۴.</ref>
اباضیه همچون خوارج دیگر معتقدند که [[امامت]] حقی شرعی است و تردید در آن جایز نیست و مدعی‌اند که حضرت علی(ع) با قبول [[ماجرای حکمیت|حکمیت]] در این حق شک کرده است، پس بیعت او از گردن مردم برداشته می‌شود و آنان اختیار می‌یابند که خلیفه‌ای دیگر برگزینند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۹-۲۰، ۲۳.</ref> اباضیان امروز [[جنگ نهروان|اهل نهروان]] را می‌ستایند و برخلاف نظر اکثریت قاطع مسلمانان حضرت علی(ع) را در جنگ با ایشان محق نمی‌انگارند.<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۳-۷۴.</ref>
نظریات اباضیه دربارهٔ دیگر [[خلفای راشدین]] نیز با آراء سایر خوارج یکسان است. ابن اباض در نامهٔ خود به [[عبدالملک بن مروان]]، [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به سبب بدعت‌هایش در دین و اینکه از راه و روش اسلاف دوری جسته بود، نفی می‌کند و روش او را خلاف سنت بنی اکرم(ص) می‌داند.<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۱۹-۲۳.</ref>
نظریات اباضیه دربارهٔ دیگر [[خلفای راشدین]] نیز با آراء سایر خوارج یکسان است. ابن اباض در نامهٔ خود به [[عبدالملک بن مروان]]، [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به سبب بدعت‌هایش در دین و اینکه از راه و روش اسلاف دوری جسته بود، نفی می‌کند و روش او را خلاف سنت نبی اکرم(ص) می‌داند.<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۱۹-۲۳.</ref>


*'''مسالک اجتماعی اباضیان:''' اباضیه در حیات اجتماعی به چهار شیوهٔ سلوک<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۳؛ اسمیت، ۲۸۴.</ref> یا چهار مسلک قائل‌اند:
*'''مسالک اجتماعی اباضیان:''' اباضیه در حیات اجتماعی به چهار شیوهٔ سلوک<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۳؛ اسمیت، ۲۸۴.</ref> یا چهار مسلک قائل‌اند:
#'''مسلک الظهور''':اگر جامعهٔ اباضی به استقلال و آزادی در سرزمین خود زندگی کند، به احکام دینی خویش عمل نماید و در معرض آزار و تجاوز حاکم جابر یا استیلای قوانینی خلاف شرع از دیدگاه این مذهب نباشد، در وضع یا مسلک ظهور قرار داد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج۱، ص۹۳.</ref> از نظر آنان در چنین وضعی تمامی شرایط برای تأسیس امامت جمع است و بنابر آنچه در عقیده الاباضیه آمده است، [[رسول اکرم]] نیز در سالهای آخر عمر در شرایطی بود که تأسیس امامت را امکان‌پذیر می‌دانست<ref>اسمیت، ۲۸۳-۲۸۴؛ نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۶.</ref>
#'''مسلک الظهور''': اگر جامعهٔ اباضی به استقلال و آزادی در سرزمین خود زندگی کند، به احکام دینی خویش عمل نماید و در معرض آزار و تجاوز حاکم جابر یا استیلای قوانینی خلاف شرع از دیدگاه این مذهب نباشد، در وضع یا مسلک ظهور قرار داد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج۱، ص۹۳.</ref> از نظر آنان در چنین وضعی تمامی شرایط برای تأسیس امامت جمع است و بنابر آنچه در عقیده الاباضیه آمده است، [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول اکرم]] نیز در سالهای آخر عمر در شرایطی بود که تأسیس امامت را امکان‌پذیر می‌دانست<ref>اسمیت، ۲۸۳-۲۸۴؛ نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۶.</ref>
#'''مسلک الدفاع''':اگر شرایط مسلک الظهور فراهم نباشد، یعنی حاکمی جابر که احکام الهی را زیر پا می‌نهد یا دشمنی بیگانه بر جامعه مسلط گردد، مسلمانان در وضع مسلک الدفاع قرار می‌گیرند و باید تمامی امکانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به کار برند. رهبر در این حال عنوان «امام الدفاع» می‌یابد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۴.</ref> امام الدفاع فرمانروای یک دولت کامل نیست، بلکه جنگاوری است نیرومند که حتی در صورت لزوم با همکاری قوای بیگانه برای منافع اباضیان می‌جنگد<ref>اشترونمان، ۲۷۲.</ref> نمونهٔ آن به قول مؤلفِ عقیده الاباضیه، عبدالله بن وهب راسبی است که امام الدفاع شمرده شده است.<ref>اسمیت، ۲۸۴.</ref>
#'''مسلک الدفاع''': اگر شرایط مسلک الظهور فراهم نباشد، یعنی حاکمی جابر که [[احکام الهی]] را زیر پا می‌نهد یا دشمنی بیگانه بر جامعه مسلط گردد، مسلمانان در وضع مسلک الدفاع قرار می‌گیرند و باید تمامی امکانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به کار برند. رهبر در این حال عنوان «امام الدفاع» می‌یابد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۴.</ref> امام الدفاع فرمانروای یک دولت کامل نیست، بلکه جنگاوری است نیرومند که حتی در صورت لزوم با همکاری قوای بیگانه برای منافع اباضیان می‌جنگد<ref>اشترونمان، ۲۷۲.</ref> نمونهٔ آن به قول مؤلفِ عقیده الاباضیه، عبدالله بن وهب راسبی است که امام الدفاع شمرده شده است.<ref>اسمیت، ۲۸۴.</ref>
#'''مسلک الشِّراء''':در حالتی که جامعهٔ اباضی در ضعف باشد و نتواند مستقیماً به جنگ برخیزد، مسلک الشراء پیش می‌آید، یعنی گروهی اندک از آنان (دست کم ۴۰ تن) از جان خود گذشته قیام می‌کنند و به مبارزه با ظلم و فساد می‌پردازند. اینان که شُراه (جمع شاری) خوانده می‌شوند، حتی اگر به حکم ضرورت و برای تأمین حوایج و لوازمِ ادامهٔ فعالیت به شهر و دیار خود برگردند، مانند غریبی مسافر نماز را شکسته می‌خوانند. شراه به مبارزه ادامه می‌دهند تا کشته شوند یا به مقصود برسند، و البته خطر و احتمال کشته شدنشان به مراتب بیش‌تر است. اینان نمی‌توانند مبارزه را ترک گویند، مگر آنکه تعدادشان به سه تن تقلیل یافته باشد. به عقیدهٔ اباضیه، شراه زندگی این جهانی را به بهای بهشت به خدا می‌فروشند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۴-۹۵؛ اسمیت، ۲۸۴.</ref> اباضیه همچون خوارج دیگر، این معنی را از آیهٔ ۱۱۱ [[سوره توبه|سورهٔ توبه]] اخذ کرده‌اند<ref>نیز: بقره، آیه ۲۰۷؛ نساء، آیه ۷۴.</ref>
#'''مسلک الشِّراء''':در حالتی که جامعهٔ اباضی در ضعف باشد و نتواند مستقیماً به جنگ برخیزد، مسلک الشراء پیش می‌آید، یعنی گروهی اندک از آنان (دست کم ۴۰ تن) از جان خود گذشته قیام می‌کنند و به مبارزه با ظلم و فساد می‌پردازند. اینان که شُراه (جمع شاری) خوانده می‌شوند، حتی اگر به حکم ضرورت و برای تأمین حوایج و لوازمِ ادامهٔ فعالیت به شهر و دیار خود برگردند، مانند غریبی مسافر نماز را شکسته می‌خوانند. شراه به مبارزه ادامه می‌دهند تا کشته شوند یا به مقصود برسند، و البته خطر و احتمال کشته شدنشان به مراتب بیش‌تر است. اینان نمی‌توانند مبارزه را ترک گویند، مگر آنکه تعدادشان به سه تن تقلیل یافته باشد. به عقیدهٔ اباضیه، شراه زندگی این جهانی را به بهای بهشت به خدا می‌فروشند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۴-۹۵؛ اسمیت، ۲۸۴.</ref> اباضیه همچون خوارج دیگر، این معنی را از آیهٔ ۱۱۱ [[سوره توبه|سورهٔ توبه]] اخذ کرده‌اند<ref>نیز: بقره، آیه ۲۰۷؛ نساء، آیه ۷۴.</ref>
#'''مسلک الکتمان''':در این حالت هیچ‌گونه امکان دفاع و مبارزه در جامعه نیست و به ناچار باید به ظلم گردن نهاد. در دورهٔ کتمان اباضیان احوال خود را مخفی نگاه می‌دارند و [[تقیه]] می‌کنند و در همان حال که در میان مخالفان دینی خود زندگی می‌کنند، واجب است که از مساعدت به ظالمین اجتناب کنند، کمترین پیوستگی را با آنان داشته باشند و تنها به امور خود بپردازند<ref>اسمیت، ۲۸۴-۲۸۵؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۵-۹۶؛ نیز نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۶.</ref>
#'''مسلک الکتمان''':در این حالت هیچ‌گونه امکان دفاع و مبارزه در جامعه نیست و به ناچار باید به ظلم گردن نهاد. در دورهٔ کتمان اباضیان احوال خود را مخفی نگاه می‌دارند و [[تقیه]] می‌کنند و در همان حال که در میان مخالفان دینی خود زندگی می‌کنند، واجب است که از مساعدت به ظالمین اجتناب کنند، کمترین پیوستگی را با آنان داشته باشند و تنها به امور خود بپردازند<ref>اسمیت، ۲۸۴-۲۸۵؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۵-۹۶؛ نیز نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۶.</ref>
خط ۳۳۸: خط ۳۳۸:
هرگاه پیمان امامت با کسی بسته شد، مجاز به ترک آن نیست. فرار از مسئولیتی که جامعهٔ اباضی در تصدی وظایف ولایت برعهدهٔ کسی گذارده است، بعد از اینکه حجت بر او تمام شد، گناه است<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۱؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۴.</ref> از سوی دیگر بر مؤمنین است که تحت حکومت امام عادل بمانند و در کارها به او مساعدت کنند و تا زمانی که عادل و برحق باشد اطاعتش را واجب دارند.
هرگاه پیمان امامت با کسی بسته شد، مجاز به ترک آن نیست. فرار از مسئولیتی که جامعهٔ اباضی در تصدی وظایف ولایت برعهدهٔ کسی گذارده است، بعد از اینکه حجت بر او تمام شد، گناه است<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۱؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۴.</ref> از سوی دیگر بر مؤمنین است که تحت حکومت امام عادل بمانند و در کارها به او مساعدت کنند و تا زمانی که عادل و برحق باشد اطاعتش را واجب دارند.
*'''عزل امام'''
*'''عزل امام'''
اگر امام از قرآن و سنت تخلف کند، یا مرتکب [[گناه کبیره|معصیت کبیره]] شود و در آن اصرار ورزد، باید بر کنار گردد. بعضی از علمای اباضی مذهب گفته‌اند که اگر امام پس از ارتکاب کبیره [[توبه]] کند، مؤمنان می‌توانند درباره‌اش تصمیم بگیرند که او را عزل کنند یا همچنان بر امامت باقی گذارند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۴۱؛ نیز اسمیت، ۲۸۵.</ref> دیگر از موجبات عزل امام ناتوانی او در اجرای وظایف است، چه ناتوانی جسمی باشد، چه ناتوانی‌های دیگر<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۳۷.</ref>
اگر امام از قرآن و سنت تخلف کند، یا مرتکب [[گناهان کبیره|معصیت کبیره]] شود و در آن اصرار ورزد، باید بر کنار گردد. بعضی از علمای اباضی مذهب گفته‌اند که اگر امام پس از ارتکاب کبیره [[توبه]] کند، مؤمنان می‌توانند درباره‌اش تصمیم بگیرند که او را عزل کنند یا همچنان بر امامت باقی گذارند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۴۱؛ نیز اسمیت، ۲۸۵.</ref> دیگر از موجبات عزل امام ناتوانی او در اجرای وظایف است، چه ناتوانی جسمی باشد، چه ناتوانی‌های دیگر<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۳۷.</ref>
به نوشتهٔ بارونی شورا شالوده و پایهٔ اساسی حکومت در مذهب اباضیه است<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه،ص ۳۷.</ref>
به نوشتهٔ بارونی شورا شالوده و پایهٔ اساسی حکومت در مذهب اباضیه است<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه،ص ۳۷.</ref>


خط ۳۴۴: خط ۳۴۴:
[[عبدالله بن یحیی]]، طالب الحق، در خطبهٔ خود در صنعا به «الولایه لاهل ولایه الله» و «العداوه لاعداءالله» دعوت کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲ج ۳، ص۲۲۷.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] اباضی واجب است که خداوند و اولیای او را دوست بدارد و از دشمنان خداوند و اولیای او [[تبری]] جوید<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۴، ج ۲، ص۳۳۷-۳۳۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۸۳، ۲(۲)/۲۲۹.</ref>
[[عبدالله بن یحیی]]، طالب الحق، در خطبهٔ خود در صنعا به «الولایه لاهل ولایه الله» و «العداوه لاعداءالله» دعوت کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲ج ۳، ص۲۲۷.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] اباضی واجب است که خداوند و اولیای او را دوست بدارد و از دشمنان خداوند و اولیای او [[تبری]] جوید<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۴، ج ۲، ص۳۳۷-۳۳۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۸۳، ۲(۲)/۲۲۹.</ref>
*'''ولایت''' از نظر آنان وجوب محبت هر اباضی نسبت به مؤمنی است که حریص به ادای واجبات، دوری جوینده از محرمات، متخلق به اخلاق اسلامی، تسلیم به تعالیم پیامبر اکرم و پیرو آثار سلف صالح باشد.
*'''ولایت''' از نظر آنان وجوب محبت هر اباضی نسبت به مؤمنی است که حریص به ادای واجبات، دوری جوینده از محرمات، متخلق به اخلاق اسلامی، تسلیم به تعالیم پیامبر اکرم و پیرو آثار سلف صالح باشد.
*'''برائت''' دوری جستن از کسی است که در جمع، [[شهادتین]] بر زبان می‌آورد، ولی از ادای [[واجبات]] شانه خالی می‌کند، مرتکب [[محرمات]] می‌شود، خواستهای بشری را بر تعالیم دینی ترجیح می‌دهد، به مخلوقی مرده یا زنده، [[تقرب]] می‌جوید و از او چیزی طلب می‌کند که [[مؤمن]] جز از خدا طلب نمی‌کند. باید با چنین فردی با شدت عمل برخورد کنند و از مراوده و معامله با او خودداری نمایند تا آنجا که زندگی بر او سخت گردد و پناهی جز خدا نیابد<ref>این تنبیه را در اصطلاح «هجران» و «اِبعاد» می‌گویند.</ref> اگر خدا قلب او را به سوی دین برگرداند و او به راه مستقیم قدم بگذارد، جزو برادران دینی در می‌آید<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۱-۷۲.</ref> در جامعهٔ اباضی روا نیست که معصیتی صورت گیرد و مردم در برابر آن سکوت کنند. یا مرتکب آن را دوست بدارند. مرتکبین معاصی از صف مؤمنان دور و جدا می‌مانند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۸۴-۸۷.</ref>
*'''برائت''' دوری جستن از کسی است که در جمع، [[شهادتین]] بر زبان می‌آورد، ولی از ادای [[واجبات]] شانه خالی می‌کند، مرتکب [[محرمات]] می‌شود، خواسته‌ای بشری را بر تعالیم دینی ترجیح می‌دهد، به مخلوقی مرده یا زنده، [[تقرب]] می‌جوید و از او چیزی طلب می‌کند که [[مؤمن]] جز از خدا طلب نمی‌کند. باید با چنین فردی با شدت عمل برخورد کنند و از مراوده و معامله با او خودداری نمایند تا آنجا که زندگی بر او سخت گردد و پناهی جز خدا نیابد<ref>این تنبیه را در اصطلاح «هجران» و «اِبعاد» می‌گویند.</ref> اگر خدا قلب او را به سوی دین برگرداند و او به راه مستقیم قدم بگذارد، جزو برادران دینی در می‌آید<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۱-۷۲.</ref> در جامعهٔ اباضی روا نیست که معصیتی صورت گیرد و مردم در برابر آن سکوت کنند. یا مرتکب آن را دوست بدارند. مرتکبین معاصی از صف مؤمنان دور و جدا می‌مانند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۸۴-۸۷.</ref>


===اصول و مبانی فقهی===
===اصول و مبانی فقهی===
اباضیان [[تقلید]] را در اصول عقاید جایز نمی‌دانند، اما در فروع و مسائل [[فقه|فقهی]] فقط در مواردی آن را جایز می‌دانند که دلیلی از [[قرآن|کتاب]]، [[سنت]]، [[اجماع]] امت یا [[عقل]] در دست نباشد.<ref> در توجیه این نظر می‌گویند که حقیقتِ تقلید، پذیرفتن سخن کسی است بی‌طلب دلیل و برهان؛ و در جایی که دلیلی از کتاب، سنت، اجماع امت یا عقل موجود باشد، تقلید بی‌معنی است. جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۷؛ قس: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۲۹.</ref>
اباضیان [[تقلید (فقه)|تقلید]] را در اصول عقاید جایز نمی‌دانند، اما در فروع و مسائل [[فقه|فقهی]] فقط در مواردی آن را جایز می‌دانند که دلیلی از [[قرآن|کتاب]]، [[سنت]]، [[اجماع]] امت یا [[عقل]] در دست نباشد.<ref> در توجیه این نظر می‌گویند که حقیقتِ تقلید، پذیرفتن سخن کسی است بی‌طلب دلیل و برهان؛ و در جایی که دلیلی از کتاب، سنت، اجماع امت یا عقل موجود باشد، تقلید بی‌معنی است. جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۷؛ قس: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۲۹.</ref>
اباضیه برخلاف بیش‌تر فرق اسلامی باب [[اجتهاد]] را بسته نمی‌دانند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۷۱-۷۲.</ref>
اباضیه برخلاف بیش‌تر فرق اسلامی باب [[اجتهاد]] را بسته نمی‌دانند<ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۷۱-۷۲.</ref>


خط ۳۵۴: خط ۳۵۴:


'''بعضی احکام فقهی''':
'''بعضی احکام فقهی''':
در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸.</ref>
در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸.</ref>
*بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[فاتحة الکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به [[جهر]] بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ ([[اخفات]]) خوانده شود، می‌توانند فقط به فاتحه‌الکتاب اکتفا کنند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۳۷۵. ۳۸۱، موسوعه، ج ۱، ص۹۹.</ref>
*بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[سوره فاتحه|فاتحة الکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به [[جهر]] بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ ([[اخفات]]) خوانده شود، می‌توانند فقط به فاتحه‌الکتاب اکتفا کنند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۳۷۵. ۳۸۱، موسوعه، ج ۱، ص۹۹.</ref>
*[[قنوت]]، بالا بردن دست‌ها و حرکت سبابه را در نماز منع می‌کنند.
*[[قنوت]]، بالا بردن دست‌ها و حرکت سبابه را در [[نماز]] منع می‌کنند.
*«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیه‌ای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب می‌دانند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷.</ref>
*«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیه‌ای از آیات هر [[سوره]] و ذکر آن را در نماز واجب می‌دانند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷.</ref>
*اباضیه به قصر [[نماز مسافر]] هر قدر سفر طول بکشد قائل‌اند، به شرط آنکه مسافر قصد اقامت (حداقل چهار روز) در آنجا نکند و آن را وطن خود نگیرد<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۶.</ref>
*اباضیه به قصر [[نماز مسافر]] هر قدر سفر طول بکشد قائل‌اند، به شرط آنکه مسافر قصد اقامت (حداقل چهار روز) در آنجا نکند و آن را وطن خود نگیرد<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۶.</ref>
*[[نماز جمعه]] را همواره واجب می‌دانند، حتی اگر امام جائر باشد<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷.</ref>
*[[نماز جمعه]] را همواره واجب می‌دانند، حتی اگر امام جائر باشد<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷.</ref>
*اباضیه قطع ید را در مورد سرقت کوچک یا بزرگ واجب می‌دانند<ref>بغدادی، الفرق، ۸۸.</ref>
*اباضیه قطع ید را در مورد [[سرقت]] کوچک یا بزرگ واجب می‌دانند<ref>بغدادی، الفرق، ۸۸.</ref>
*قاضی با وجود دو شاهد می‌تواند در دعاوی مالی حکم بدهد<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷-۷۸.</ref> در فقه اباضی، شهادت زنان در آنچه بر آن حد جاری می‌شود، پذیرفته نیست، اما شهادتشان در امور مختص زنان پذیرفته می‌شود. بعضی از فقهای اباضی شهادت یک زن را مانند شهادت یک مرد می‌پذیرند<ref>موسوعه، ج ۲، ص۱۵۷.</ref>
*[[قضاوت|قاضی]] با وجود دو شاهد می‌تواند در دعاوی مالی حکم بدهد<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷-۷۸.</ref> در فقه اباضی، شهادت زنان در آنچه بر آن حد جاری می‌شود، پذیرفته نیست، اما شهادتشان در امور مختص زنان پذیرفته می‌شود. بعضی از فقهای اباضی شهادت یک زن را مانند شهادت یک مرد می‌پذیرند<ref>موسوعه، ج ۲، ص۱۵۷.</ref>
*نکاح زانی با زانیه ممنوع است<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۱۲-۱۱۳.</ref> در نکاح، وَلی نمی‌تواند دختر را به پذیرفتن عقد مجبور سازد و باید با او مشورت کند.
*نکاح [[زنا|زانی]] با زانیه ممنوع است<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۱۲-۱۱۳.</ref> در [[ازدواج|نکاح]]، وَلی نمی‌تواند دختر را به پذیرفتن عقد مجبور سازد و باید با او مشورت کند.
*ترویج دوشیزهٔ نابالغ توسط ولی جایز است، لیکن با رسیدن به سن بلوغ می‌تواند تزویج ولی را رد کند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷.</ref>
*ترویج [[بکارت|دوشیزهٔ]] نابالغ توسط ولی جایز است، لیکن با رسیدن به سن [[بلوغ]] می‌تواند تزویج ولی را رد کند<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷.</ref>
*آنان اختلاف ملل را از موانع [[ارث]] می‌دانند: مسلمان از مشرک و کافر و مرتد ارث نمی‌برد و نمی‌تواند برای مرتد ارث بگذارد<ref>موسوعه، ج ۴، ص۹۹.</ref>
*آنان اختلاف ملل را از موانع [[ارث]] می‌دانند: مسلمان از مشرک و کافر و مرتد ارث نمی‌برد و نمی‌تواند برای مرتد ارث بگذارد<ref>موسوعه، ج ۴، ص۹۹.</ref>
*نزد اباضیه [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف، نهی از منکر]] و [[جهاد]] از اهمیت خاص برخوردار است. جیطالی آن‌ها را «قطبِ اعظم دین» می‌خواند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات،ج ۲، ص۱۲۹.</ref> آنان در اهمیت فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر و فضل ادای کلمه حق نزد امام جائر، تا آنجا پیش رفته‌اند که حتی با امکان خطر کشته شدن نیز به استحباب آن رأی داده‌اند، اما به شرطی که در این کار تأثیری باشد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۲، ص۱۶۵.</ref> در جهاد، بر هر فرد واجب است که به صف کفار هجوم برد و با علم به کشته شدن بجنگد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۲، ص۱۶۵.</ref> اما اگر پدر و مادر به علت کبر سن یا بیماری یا فقر به پسر محتاج باشند، ماندنش نزد پدر و مادر افضل از جهاد است، به شرط آنکه به شرکت او در جنگ نیاز نباشد. اگر پدر حربی و باغی باشد، به نظر اباضیه، بهتر است که پسر جنگ با پدر و یا کشتن او را به دیگری واگذار کند، ولی اگر او را کشت مجازاتی ندارد<ref>موسوعه، ج ۱، ص۱۴۶، ۲۲۳.</ref>
*نزد اباضیه [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف، نهی از منکر]] و [[جهاد]] از اهمیت خاص برخوردار است. جیطالی آن‌ها را «قطبِ اعظم دین» می‌خواند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات،ج ۲، ص۱۲۹.</ref> آنان در اهمیت فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر و فضل ادای کلمه حق نزد امام جائر، تا آنجا پیش رفته‌اند که حتی با امکان خطر کشته شدن نیز به استحباب آن رأی داده‌اند، اما به شرطی که در این کار تأثیری باشد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۲، ص۱۶۵.</ref> در جهاد، بر هر فرد واجب است که به صف کفار هجوم برد و با علم به کشته شدن بجنگد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۲، ص۱۶۵.</ref> اما اگر پدر و مادر به علت کبر سن یا بیماری یا فقر به پسر محتاج باشند، ماندنش نزد پدر و مادر افضل از جهاد است، به شرط آنکه به شرکت او در جنگ نیاز نباشد. اگر پدر حربی و باغی باشد، به نظر اباضیه، بهتر است که پسر جنگ با پدر و یا کشتن او را به دیگری واگذار کند، ولی اگر او را کشت مجازاتی ندارد<ref>موسوعه، ج ۱، ص۱۴۶، ۲۲۳.</ref>
خط ۳۶۹: خط ۳۶۹:
===نظام و حیات اجتماعی===
===نظام و حیات اجتماعی===
اباضیه در عمل و برحسب مقتضیات زمان، نظام اجتماعی خاصی فراهم آوردند که در آن شرایط تشکیل یک جامعهٔ مطلوب از دیدگاه پیروان آن مذهب، و سازمان اداری و فرهنگی لازم برای آن پیش‌بینی شده بود.
اباضیه در عمل و برحسب مقتضیات زمان، نظام اجتماعی خاصی فراهم آوردند که در آن شرایط تشکیل یک جامعهٔ مطلوب از دیدگاه پیروان آن مذهب، و سازمان اداری و فرهنگی لازم برای آن پیش‌بینی شده بود.
پس از دو شکست بزرگ اباضیان از بنی اغلب و فاطمیان، این گروه دولت‌های جدید حاکم بر خود را کاملاً اسلامی نمی‌دانستند و چون می‌خواستند احکام خداوند را آنگونه که خود می‌فهمند، حفظ کنند با آنکه قادر به تشکیل دولتی مستقل نبودند به فکر ایجاد نظامی افتادند که برای جامعهٔ اباضی در حکم یک دولت باشد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۰۷.</ref> این نظام در آغاز جنبهٔ عرفی داشت، اما سرانجام ابوعبدالله محمدبن بکر فرسطائی<ref>اواخر قرن ۴ و اوایل قرن ۵ق/۱۱م.</ref> بر پایهٔ آن نظام اولیه، تشکیلات مناسبی تدارک دید و وشهای عرفی قبلی را به شکل قانون مدون کرد و اجزا و مواد آن را تنظیم نمود تا حیات اجتماعی بر پایهٔ اصول اعتقادی محفوظ بماند. این طرح و نظام، «غزّابه» نام گرفت و تا اوایل سدهٔ ۱۴ق/۲۰م در شمال افریقا معمول و مجری بوده<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۸، ۱۶۷-۱۷۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۰۷-۱۱۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۴۷.</ref>
پس از دو شکست بزرگ اباضیان از بنی اغلب و فاطمیان، این گروه دولت‌های جدید حاکم بر خود را کاملاً اسلامی نمی‌دانستند و چون می‌خواستند احکام خداوند را آنگونه که خود می‌فهمند، حفظ کنند با آنکه قادر به تشکیل دولتی مستقل نبودند به فکر ایجاد نظامی افتادند که برای جامعهٔ اباضی در حکم یک دولت باشد<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۰۷.</ref> این نظام در آغاز جنبهٔ عرفی داشت، اما سرانجام ابوعبدالله محمدبن بکر فرسطائی<ref>اواخر قرن ۴ و اوایل قرن ۵ق/۱۱م.</ref> بر پایهٔ آن نظام اولیه، تشکیلات مناسبی تدارک دید و وشهای عرفی قبلی را به شکل قانون مدون کرد و اجزا و مواد آن را تنظیم نمود تا حیات اجتماعی بر پایهٔ اصول اعتقادی محفوظ بماند. این طرح و نظام، «غزّابه» نام گرفت و تا اوایل [[قرن چهاردهم هجری قمری|سدهٔ ۱۴ق]]/۲۰م در شمال افریقا معمول و مجری بوده<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۸، ۱۶۷-۱۷۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۱۰۷-۱۱۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۴۷.</ref>
عَزّابه: این کلمه از ریشهٔ عُزوب و عِزابت(به معنی عزلت و غربت) مشتق شده است. هر اباضی را که به «حلقهٔ» عزابه بپویندد، عزابی نامند. عزابی کسی است که در راه دین گام بردارد، طلب علم کند و موافق اهل صلاح سلوک نماید؛ یعنی هم به علم و آگاهی مجهز باشد، هم در عمل بر راه راست و درست استوار شده باشد<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۳-۴.</ref> عزابه یا «حلقه العزّابه» که درواقع هیأت مدیرهٔ اجتماع اباضی است، گروهی از برگزیدگان قوم‌اند که درجات علم را مرحله به مرحله پیموده‌اند و از حاملان کتاب الله شمرده می‌شوند و از همهٔ شئون جامعهٔ اباضی آگاه‌اند و تدبیر امور آن را به‌عهده دارند. اینان از حظوظ نفسانی پرهیز می‌کنند و به مشاغل دنیوی نمی‌پردازند و کمتر وقت و توان خود را برای اموری جون تعلقات خود و اهل و فرزند صرف می‌کنند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۶-۹۷.</ref>
عَزّابه: این کلمه از ریشهٔ عُزوب و عِزابت(به معنی عزلت و غربت) مشتق شده است. هر اباضی را که به «حلقهٔ» عزابه بپویندد، عزابی نامند. عزابی کسی است که در راه دین گام بردارد، طلب علم کند و موافق اهل صلاح سلوک نماید؛ یعنی هم به علم و آگاهی مجهز باشد، هم در عمل بر راه راست و درست استوار شده باشد<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۳-۴.</ref> عزابه یا «حلقه العزّابه» که درواقع هیأت مدیرهٔ اجتماع اباضی است، گروهی از برگزیدگان قوم‌اند که درجات علم را مرحله به مرحله پیموده‌اند و از حاملان کتاب الله شمرده می‌شوند و از همهٔ شئون جامعهٔ اباضی آگاه‌اند و تدبیر امور آن را به‌عهده دارند. اینان از حظوظ نفسانی پرهیز می‌کنند و به مشاغل دنیوی نمی‌پردازند و کمتر وقت و توان خود را برای اموری جون تعلقات خود و اهل و فرزند صرف می‌کنند<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۹۶-۹۷.</ref>
حلقهٔ عزّابه از میان خود شیخی انتخاب می‌کنند که از دیگران عالم‌تر و دارای کفایت بیش‌تری است که او را شیخ‌العزابه می‌نامند. وی رئیس و سخنگوی هیأت است و امور جامعه و شهر باصلاح دید او جریان می‌یابد. شیخ حکمی صادر نمی‌کند، مگر بعد از اینکه ردی هیأت بر آن قرار گرفته باشد.
حلقهٔ عزّابه از میان خود شیخی انتخاب می‌کنند که از دیگران عالم‌تر و دارای کفایت بیش‌تری است که او را شیخ‌العزابه می‌نامند. وی رئیس و سخنگوی هیأت است و امور جامعه و شهر باصلاح دید او جریان می‌یابد. شیخ حکمی صادر نمی‌کند، مگر بعد از اینکه ردی هیأت بر آن قرار گرفته باشد.
خط ۳۸۵: خط ۳۸۵:


==فرق اباضیه==
==فرق اباضیه==
*'''وَهْبیه''': این فرقه از گروه‌های اصلی مذهب اباضی است و بخش عمدهٔ اباضیان به این شاخه تعلق دارند. عنوان وهبیه به زمان امامت عبدالوهاب باز می‌گردد که چندین گروه با او به مخالفت برخاسته، علم طغیان برافراشتند. این گروه‌ها همه در مقابل اکثریت اباضیان که به امام خود وفادار مانده بودند، قرار گرفتند و جمهور اباضیه به نام امام خود، وهبی یا وهابی نامیده شدند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۱.</ref>این گروه وهّابیه نیز خوانده می‌شود.
*'''وَهْبیه''': این فرقه از گروه‌های اصلی مذهب اباضی است و بخش عمدهٔ اباضیان به این شاخه تعلق دارند. عنوان وهبیه به زمان امامت عبدالوهاب باز می‌گردد که چندین گروه با او به مخالفت برخاسته، علم طغیان برافراشتند. این گروه‌ها همه در مقابل اکثریت اباضیان که به امام خود وفادار مانده بودند، قرار گرفتند و جمهور اباضیه به نام امام خود، وهبی یا [[وهابیت|وهابی]] نامیده شدند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۱.</ref>این گروه وهّابیه نیز خوانده می‌شود.


*'''ابراهیمیه''': ابراهیمیه و چندین فرقه دیگر بر اثر اختلافی فقهی پدید آمدند. ابراهیم از صاحبان فتوای اباضی در [[مدینه]]<ref>بغدادی، الفرق، ۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ۱۷۵.</ref> ابراهیم خود را صاحب فتوا می‌دانست<ref>نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref>، با استناد به آیه «احل الله البیع»<ref>بقره، ۲۷۵.</ref> به جواز فروش کنیز مسلمان به کافر حکم کرد.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref> فردی به نام میمون در مقابل حکم به عدم جواز داد و استدلال ابراهیم را نذیرفت. در اختلاف این دو دسته‌ای توقف کردند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref> در این اختلاف سه فرقه ابراهیمیه، میمونیه و واقفه پدید آمدند. ابوبیهس هیصم، هر سه گروه را [[تکفیر]] کرد.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۲۰.</ref> پس از آن، گروهی به نام ضحاکیه، حکم ابراهیم را پذیرفت و حتی به جواز [[نکاح]] دختر مسلمان با مرد کافر در دارالتقیه رأی داد.<ref>بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۶؛ حمیری، الحور العین، ۱۷۶.</ref>
*'''ابراهیمیه''': ابراهیمیه و چندین فرقه دیگر بر اثر اختلافی فقهی پدید آمدند. ابراهیم از صاحبان فتوای اباضی در [[مدینه]]<ref>بغدادی، الفرق، ۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ۱۷۵.</ref> ابراهیم خود را صاحب فتوا می‌دانست<ref>نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref>، با استناد به آیه «احل الله البیع»<ref>بقره، ۲۷۵.</ref> به جواز فروش کنیز مسلمان به کافر حکم کرد.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref> فردی به نام میمون در مقابل حکم به عدم جواز داد و استدلال ابراهیم را نذیرفت. در اختلاف این دو دسته‌ای توقف کردند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۵؛ بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹-۶۰؛ حمیری، الحورالعین، ص۱۷۵.</ref> در این اختلاف سه فرقه ابراهیمیه، میمونیه و واقفه پدید آمدند. ابوبیهس هیصم، هر سه گروه را [[تکفیر]] کرد.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۲۰.</ref> پس از آن، گروهی به نام ضحاکیه، حکم ابراهیم را پذیرفت و حتی به جواز [[نکاح]] دختر مسلمان با مرد کافر در دارالتقیه رأی داد.<ref>بغدادی، الفرق، ص۶۴؛ اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۶؛ حمیری، الحور العین، ۱۷۶.</ref>
خط ۳۹۵: خط ۳۹۵:
*'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین یا حسن طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳.</ref> خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبدالله بن مسعود نامی نسبت می‌دادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۷.</ref> اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۵۴.</ref>
*'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین یا حسن طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳.</ref> خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبدالله بن مسعود نامی نسبت می‌دادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۷.</ref> اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۵۴.</ref>


حسینیه سنت و اجماع را رد می‌کردند<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷.</ref> منکر عذاب قبر بودند.<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۲۶.</ref> بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه عمریه این‌هاست: [[شرک]] تنها با انکار خدا محقق می‌شود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ [[زنا]] مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته می‌شود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳.</ref>
حسینیه سنت و اجماع را رد می‌کردند<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷.</ref> منکر [[عذاب قبر]] بودند.<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۲۶.</ref> بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه عمریه این‌هاست: [[شرک]] تنها با انکار خدا محقق می‌شود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ [[زنا]] مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته می‌شود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳.</ref>


*'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار می‌دانند.<ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص۵۱.</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹.</ref> اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آن‌ها را منکر شود، مشرک است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیینص ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ص۶۲.</ref>
*'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار می‌دانند.<ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص۵۱.</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹.</ref> اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آن‌ها را منکر شود، مشرک است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیینص ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ص۶۲.</ref>
خط ۴۰۸: خط ۴۰۸:
*'''نَفاثبه''': این فرقه منسوب به فرج بن نصر، معروف به نفاث<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲: نفات.</ref> است که نزد امام افلح بن عبدالوهاب شاگردی کرد، اما سرانجام به انکار امام برخاست<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۷- ۷۸.</ref> دانش او را ستوده‌اند.<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳.</ref> نفاث ظاهراً بر اثر فشارهای دستگاه حکومتی به بغداد رفت و به تنها نسخه‌ای که از «دیوان» (مجموعهٔ احادیث) جابربن زید دست یافت و از آن نسخه برداشته با خود به مغرب برد<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۸۰ -۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۴۳.</ref>
*'''نَفاثبه''': این فرقه منسوب به فرج بن نصر، معروف به نفاث<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲: نفات.</ref> است که نزد امام افلح بن عبدالوهاب شاگردی کرد، اما سرانجام به انکار امام برخاست<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۷- ۷۸.</ref> دانش او را ستوده‌اند.<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳.</ref> نفاث ظاهراً بر اثر فشارهای دستگاه حکومتی به بغداد رفت و به تنها نسخه‌ای که از «دیوان» (مجموعهٔ احادیث) جابربن زید دست یافت و از آن نسخه برداشته با خود به مغرب برد<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۸۰ -۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۴۳.</ref>


اباضیان نفوسه از او استقبال کردند. فرج بن نصر در ۱۹۰ق/۸۰۶م در مغرب بر ضدّ امام افلح بن عبدالوهاب شورش کرد.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۵.</ref> و علت مهم مخالفتش با امامت رستمی، موروثی شدن امامت و حذف عامل شورا در انتخاب امام بود<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۶.</ref> نفاث افلح را به رفتار شاهانه متهم می‌کرد.<ref>اشتروتمان، ۲۷۴.</ref><ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲.</ref> وی نظرات تازه‌ای هم در مسائل اعتقادی و به‌خصوص در فقه آورده بود<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۹.</ref>
اباضیان نفوسه از او استقبال کردند. فرج بن نصر در [[سال ۱۹۰ هجری قمری|۱۹۰ق]]/۸۰۶م در مغرب بر ضدّ امام افلح بن عبدالوهاب شورش کرد.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۵.</ref> و علت مهم مخالفتش با امامت رستمی، موروثی شدن امامت و حذف عامل شورا در انتخاب امام بود<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۶.</ref> نفاث افلح را به رفتار شاهانه متهم می‌کرد.<ref>اشتروتمان، ۲۷۴.</ref><ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲.</ref> وی نظرات تازه‌ای هم در مسائل اعتقادی و به‌خصوص در فقه آورده بود<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۷۹.</ref>


*'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالم‌تر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها [[فقیه|فقیهی]] مصری<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی.</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲.</ref>
*'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالم‌تر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها [[فقیه|فقیهی]] مصری<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی.</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲.</ref>


پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است<ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است.</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵.</ref>از جمله عقاید نکّار که آن‌ها را از سایر اباضیه جدا می‌کرد. به جزدو اصل بنیادی مذکور، می‌توان این‌ها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمی‌توان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ [[شراب‌خواری|نوشیدن شراب]] به تقیه مجاز است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴.</ref> و عذاب قبر صحیح نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۲۶.</ref> فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشه‌کن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبدالله ابن یزید فزاری<ref>از علمای قرن ۳ق/۹م.</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲.</ref> شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نام‌های نکار است.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۵۱.</ref>
پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است<ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است.</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵.</ref>از جمله عقاید نکّار که آن‌ها را از سایر اباضیه جدا می‌کرد. به جزدو اصل بنیادی مذکور، می‌توان این‌ها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمی‌توان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ [[شراب‌خواری|نوشیدن شراب]] به تقیه مجاز است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴.</ref> و عذاب قبر صحیح نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۲۶.</ref> فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشه‌کن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون [[عبدالله ابن یزید فزاری]]<ref>از علمای قرن ۳ق/۹م.</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲.</ref> شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نام‌های نکار است.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص۵۱.</ref>


*'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۸.</ref> عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین می‌دانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری می‌جستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۸.</ref> اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک می‌دانستند و می‌گفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۹.</ref> یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود می‌خواند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،ج ۴، ص۱۸۸.</ref> نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت داده‌اند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و می‌گفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ص۲۴۹؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۱۴۰.</ref> به گفتهٔ اشعری<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱.</ref> از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر می‌رسد که کلاً از آن‌ها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم<ref>ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،ج ۴، ص۱۸۹.</ref> بدین نکته اشارت دارد.
*'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۸.</ref> عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین می‌دانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری می‌جستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۸.</ref> اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک می‌دانستند و می‌گفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۹.</ref> یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود می‌خواند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،ج ۴، ص۱۸۸.</ref> نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت داده‌اند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و می‌گفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ص۲۴۹؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۱۴۰.</ref> به گفتهٔ اشعری<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۰-۱۷۱.</ref> از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر می‌رسد که کلاً از آن‌ها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم<ref>ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،ج ۴، ص۱۸۹.</ref> بدین نکته اشارت دارد.
confirmed، protected، templateeditor
۳٬۳۰۲

ویرایش