confirmed، templateeditor
۱۲٬۲۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(ویکی سازی) |
||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
====ویژگیهای امام==== | ====ویژگیهای امام==== | ||
در نگاه هشام صفات و ویژگیهای امام به ویژگیهای نَسَبی و شخصی تقسیم میشود. ویژگیهای نسبی عبارتاند از: شهرت، نژاد، قبیله، خاندان و نیز [[نص بر امام|منصوص بودن]].<ref>رجوع کنید به: ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۶۲ ۳۶۸؛ مجلسی، ج۴۸، ص۱۹۷ ۲۰۳</ref> حتی [[قاضی عبدالجبار]] در ''المغنی''<ref>ج ۲۰، قسم ۱، ص۱۱۸</ref> هشام را نخستین کسی دانسته که [[ | در نگاه هشام صفات و ویژگیهای امام به ویژگیهای نَسَبی و شخصی تقسیم میشود. ویژگیهای نسبی عبارتاند از: شهرت، نژاد، قبیله، خاندان و نیز [[نص بر امام|منصوص بودن]].<ref>رجوع کنید به: ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۶۲ ۳۶۸؛ مجلسی، ج۴۸، ص۱۹۷ ۲۰۳</ref> حتی [[قاضی عبدالجبار]] در ''المغنی''<ref>ج ۲۰، قسم ۱، ص۱۱۸</ref> هشام را نخستین کسی دانسته که [[نص بر امام|نظریه نص]] را مطرح کرده است و ابن راوندی و [[ابو عیسی وراق]] و امثال آنان، این مطلب را از او گرفتهاند. البته [[علم کلام|متکلمان]] [[شیعه]] به این ادعا پاسخ دادهاند.<ref>رجوع کنید به: شریف مرتضی، ج۲، ص۱۱۹ ۱۲۰؛ نباطی، ج۲، ص۱۰۴ ۱۰۵</ref> | ||
هشام در پاسخ به [[ابن ابی عمیر]]، از عصمت تحلیلی کرده که بیانگر دیدگاه او دربارۀ حقیقت و کیفیت عصمت است. بر اساس این تحلیل، رذیلتهای نفسانی که موجب گناه میشوند، یعنی [[حرص]] و [[حسد]] و غضب و شهوت، در معصوم وجود ندارد و از این رو، وی معصوم است. از بیان او هم اختیاری بودن عصمت استفاده میشود و هم حقیقت و منشأ آن. به عقیدۀ هشام، خاستگاه عصمت، علم معصوم به حقیقت گناهان از یک سو، و شناخت عظمت و جلال خدا از سوی دیگر است، که نتیجۀ آن رغبت نداشتن به گناه است.<ref>ابن بابویه، ۱۳۶۱ش، ص۱۳۳؛ همو، ۱۳۶۲ش، ص۲۱۵</ref> | هشام در پاسخ به [[ابن ابی عمیر]]، از عصمت تحلیلی کرده که بیانگر دیدگاه او دربارۀ حقیقت و کیفیت عصمت است. بر اساس این تحلیل، رذیلتهای نفسانی که موجب گناه میشوند، یعنی [[حرص]] و [[حسد]] و غضب و شهوت، در معصوم وجود ندارد و از این رو، وی معصوم است. از بیان او هم اختیاری بودن عصمت استفاده میشود و هم حقیقت و منشأ آن. به عقیدۀ هشام، خاستگاه عصمت، علم معصوم به حقیقت گناهان از یک سو، و شناخت عظمت و جلال خدا از سوی دیگر است، که نتیجۀ آن رغبت نداشتن به گناه است.<ref>ابن بابویه، ۱۳۶۱ش، ص۱۳۳؛ همو، ۱۳۶۲ش، ص۲۱۵</ref> |