واقعه کربلا: تفاوت میان نسخهها
جز
←روز تاسوعا
جز (←روز تاسوعا) |
|||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
شمر بن ذی الجوشن بعد از ظهر [[روز پنجشنبه]]، [[روز تاسوعا|نهم محرم]] سال ۶۱ق. پس از [[نماز عصر]]، نزد عمر بن سعد رسید و پیغام ابن زیاد را به او رساند.<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.</ref> عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.<ref> بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> | شمر بن ذی الجوشن بعد از ظهر [[روز پنجشنبه]]، [[روز تاسوعا|نهم محرم]] سال ۶۱ق. پس از [[نماز عصر]]، نزد عمر بن سعد رسید و پیغام ابن زیاد را به او رساند.<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.</ref> عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهدهدار این کار خواهم بود.<ref> بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابنمسکویه، تجاربالامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۳؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> | ||
بنا به یک روایت، شمر و طبق روایتی دیگر [[عبدالله بن ابی المحل]]، برادرزاده ام البنین، از ابن زیاد برای فرزندان ام البنین امان نامه گرفته بودند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> عبدالله، امان نامه خود را توسط غلامش به [[کربلا]] فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را برای فرزندان ام البنین خواند؛ اما آنها مخالفت کردند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۳-۹۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> بنا به روایت دیگر، شمر امان نامه را به کربلا آورد و به نزد [[حضرت ابوالفضل علیه السلام|عباس(ع)]] و برادرانش برد؛<ref> خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶.</ref> اما عباس(ع) و برادرانش همگی امان نامه را رد کردند.<ref>بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> به گفته[[شیخ مفید]] شمر گفت: ای خواهرزادگان من، شما در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را [[لعن|لعنت]] کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا(ص) بیامان است؟!<ref> مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.</ref> | بنا به یک روایت، شمر و طبق روایتی دیگر [[عبدالله بن ابی المحل]]، برادرزاده ام البنین، از ابن زیاد برای فرزندان ام البنین امان نامه گرفته بودند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> عبدالله، امان نامه خود را توسط غلامش به [[کربلا]] فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را برای فرزندان ام البنین خواند؛ اما آنها مخالفت کردند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۳-۹۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> بنا به روایت دیگر، شمر امان نامه را به کربلا آورد و به نزد [[حضرت ابوالفضل علیه السلام|عباس(ع)]] و برادرانش برد؛<ref> خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶.</ref> اما عباس(ع) و برادرانش همگی امان نامه را رد کردند.<ref>بلاذری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتلالحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.</ref> به گفته [[شیخ مفید]] شمر گفت: ای خواهرزادگان من، شما در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را [[لعن|لعنت]] کند، ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا(ص) بیامان است؟!<ref> مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.</ref> | ||
عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد: ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.<ref> مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.</ref> وقتی حسین(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و [[نماز]] بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت [[قرآن]] را بسیار دوست میدارم».<ref> طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۷.</ref> | عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد: ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.<ref> مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.</ref> وقتی حسین(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و [[نماز]] بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت [[قرآن]] را بسیار دوست میدارم».<ref> طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۷.</ref> |