Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۴٬۲۹۹
ویرایش
(ویکی سازی) |
Mkhaghanif (بحث | مشارکتها) جز (←مفهومشناسی) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
گفته شده در تاریخ فلسفه، نفس از دو جهت تعریف شده است: یکی از جهت ارتباطش با بدن و دیگری از جهت اینکه جوهری مستقل از بدن و قائم بالذات است. براساس نگاه اول که به ارسطو منسوب است، نفس به کمال اول برای جسم طبیعی آلی (دارای اندام) که بالقوه حیات دارد، {{یاد|مراد از کمال اول، صورت نوعیه است که نوع یک چیز را میسازد و بدون آن نوعیت آن چیز تمام نیست؛ جسم طبیعی در مقابل جسم مصنوعی است؛ آلی نیز یعنی دارای ابزاری که با آن ابزار کارهای خود را انجام میدهد. (فیاضی، علم النفس فلسفی، ۱۳۹۳ش، ص۳۳ و ۳۴؛ یزدانپناه، «رابطه نفس و بدن در حکمت متعالیه»، ص۳۳ و ۳۴.)}} تعریف شده است. در نگاه دوم که متعلق به افلاطون و پیروانش است، نفس جوهری غیرمادی است که وجود مستقل از بدن دارد.<ref>بدوی، موسوعة الفلسفة، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۵۰۵ و ۵۰۶.</ref> [[ابنسینا]]<ref>ابنسینا، النفس من کتاب الشفاء، ۱۳۷۵ش، ص۲۲؛ طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۹۰ و ۲۹۱.</ref> و [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۸، ص۱۵ و ۱۶.</ref> نیز نفس را همانند ارسطو تعریف کردهاند. [[علامه حلی]] تعریف به کمال اول را به حکما نسبت داده است.<ref>علامه حلی، کشف المراد، ۱۴۱۳ق، ص۱۸۲.</ref> | گفته شده در تاریخ فلسفه، نفس از دو جهت تعریف شده است: یکی از جهت ارتباطش با بدن و دیگری از جهت اینکه جوهری مستقل از بدن و قائم بالذات است. براساس نگاه اول که به ارسطو منسوب است، نفس به کمال اول برای جسم طبیعی آلی (دارای اندام) که بالقوه حیات دارد، {{یاد|مراد از کمال اول، صورت نوعیه است که نوع یک چیز را میسازد و بدون آن نوعیت آن چیز تمام نیست؛ جسم طبیعی در مقابل جسم مصنوعی است؛ آلی نیز یعنی دارای ابزاری که با آن ابزار کارهای خود را انجام میدهد. (فیاضی، علم النفس فلسفی، ۱۳۹۳ش، ص۳۳ و ۳۴؛ یزدانپناه، «رابطه نفس و بدن در حکمت متعالیه»، ص۳۳ و ۳۴.)}} تعریف شده است. در نگاه دوم که متعلق به افلاطون و پیروانش است، نفس جوهری غیرمادی است که وجود مستقل از بدن دارد.<ref>بدوی، موسوعة الفلسفة، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۵۰۵ و ۵۰۶.</ref> [[ابنسینا]]<ref>ابنسینا، النفس من کتاب الشفاء، ۱۳۷۵ش، ص۲۲؛ طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۹۰ و ۲۹۱.</ref> و [[ملاصدرا]]<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۸، ص۱۵ و ۱۶.</ref> نیز نفس را همانند ارسطو تعریف کردهاند. [[علامه حلی]] تعریف به کمال اول را به حکما نسبت داده است.<ref>علامه حلی، کشف المراد، ۱۴۱۳ق، ص۱۸۲.</ref> | ||
[[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] از محقق کاشانی در کتاب روض الجنان چهارده نظر در باب حقیقت نفس نقل کرده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۸، ص۷۵ و ۷۶.</ref> نظر چهاردهم که نظر حکمای الهی و بزرگان صوفیه و اشراقی و محققین از [[متکلم|متکلمان]] همچون [[فخر رازی]]، [[ابوحامد محمد غزالی|غزالی]] و [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسی]] دانسته شده این است که نفس جوهر مجردی است که ارتباطش با بدن ارتباط تدبیر و تصرف است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۸، ص۷۶.</ref> | [[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] از [[ابوالحسن کاشانی|محقق کاشانی]] در کتاب روض الجنان چهارده نظر در باب حقیقت نفس نقل کرده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۸، ص۷۵ و ۷۶.</ref> نظر چهاردهم که نظر حکمای الهی و بزرگان صوفیه و اشراقی و محققین از [[متکلم|متکلمان]] همچون [[فخر رازی]]، [[ابوحامد محمد غزالی|غزالی]] و [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسی]] دانسته شده این است که نفس جوهر مجردی است که ارتباطش با بدن ارتباط تدبیر و تصرف است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۸، ص۷۶.</ref> | ||
[[محمدمهدی نراقی]] در [[جامع السعادات (کتاب)|جامع السعادات]] نفس را چنین تعریف کرده است: جوهر ملکوتی که بدن را برای برطرف کردن نیازمندیهایش به کار میگیرد. نفس، حقیقت و ذات انسان است و اعضای و قوای بدن، ابزار آن به شمار میروند.<ref>نراقی، جامع السعادات، انتشارات اعلمی، ج۱، ص۶۲.</ref> | [[محمدمهدی نراقی]] در [[جامع السعادات (کتاب)|جامع السعادات]] نفس را چنین تعریف کرده است: جوهر ملکوتی که بدن را برای برطرف کردن نیازمندیهایش به کار میگیرد. نفس، حقیقت و ذات انسان است و اعضای و قوای بدن، ابزار آن به شمار میروند.<ref>نراقی، جامع السعادات، انتشارات اعلمی، ج۱، ص۶۲.</ref> |