Image-reviewer، abusefilter، autopatrolled، botadmin، دیوانسالاران، eliminator، import، مدیران رابط کاربری، ipblock-exempt، movedable، oversight، patroller، reviewer، rollbacker، مدیران، translationadmin
۹٬۴۳۸
ویرایش
جز (ویکی سازی) |
جز (جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
طبری چند همسر برای عمر نام برده است از جمله زینب دختر مظعون بن حبیب، ملیکه دختر جرول خزاعی، امکلثوم دختر جرول بن مالک و امحکیم دختر حارث بن هشام و امکلثوم دختر علی بن ابیطالب(ع).<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۱۹۸-۱۹۹. نیز بنگرید: عسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۴۶۵ </ref> | طبری چند همسر برای عمر نام برده است از جمله زینب دختر مظعون بن حبیب، ملیکه دختر جرول خزاعی، امکلثوم دختر جرول بن مالک و امحکیم دختر حارث بن هشام و امکلثوم دختر علی بن ابیطالب(ع).<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۱۹۸-۱۹۹. نیز بنگرید: عسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۴۶۵ </ref> | ||
درباره [[ازدواج عمر با امکلثوم]] دختر [[امام علی(ع)]] در منابع شیعه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را پذیرفتهاند<ref> کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۵، ص۳۴۶؛ علمالهدی، رسائل، ج۳، ص۱۴۹؛ شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۲۱۶.</ref> و عدهای نیز آن را رد کردهاند.<ref>مفید، المسائل السرویه، ۱۴۱۴ق، ص۸۶ و ۸۷.</ref> [[آقابزرگ تهرانی]] چند کتاب نام برده که در ردّ این ازدواج نوشته شده است.<ref> تهرانی، الذریعه، دارالاضواء، ج۲، ص۲۵۷، ج۱۱، ۱۴۶ و ج۱۵، ص۲۲۳ و ج۱۷، ص۲۱۴ و ج۱۸، ص۱۶۸.</ref> | درباره [[ازدواج عمر با امکلثوم]] دختر [[امام علی(ع)]] در منابع شیعه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را پذیرفتهاند<ref> کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۵، ص۳۴۶؛ علمالهدی، رسائل، ج۳، ص۱۴۹؛ شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۲۱۶.</ref> و عدهای نیز آن را رد کردهاند.<ref>مفید، المسائل السرویه، ۱۴۱۴ق، ص۸۶ و ۸۷.</ref> [[آقابزرگ تهرانی]] چند کتاب نام برده که در ردّ این ازدواج نوشته شده است.<ref> تهرانی، الذریعه، دارالاضواء، ج۲، ص۲۵۷، ج۱۱، ۱۴۶ و ج۱۵، ص۲۲۳ و ج۱۷، ص۲۱۴ و ج۱۸، ص۱۶۸.</ref> | ||
[[سید مرتضی]] اصل این ازدواج را پذیرفته و با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]، که در کتاب [[کافی]] آمده،<ref>[http://lib.eshia.ir/27311/10/629 کلینی، کافی، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۶۲۹.]</ref> موافقت امام علی(ع) با این ازدواج را اجباری و پس از تهدید عمر به اتهام دزدی دانسته است.<ref>[http://lib.eshia.ir/15171/3/149 سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.]</ref> {{ | [[سید مرتضی]] اصل این ازدواج را پذیرفته و با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]، که در کتاب [[کافی]] آمده،<ref>[http://lib.eshia.ir/27311/10/629 کلینی، کافی، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۶۲۹.]</ref> موافقت امام علی(ع) با این ازدواج را اجباری و پس از تهدید عمر به اتهام دزدی دانسته است.<ref>[http://lib.eshia.ir/15171/3/149 سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.]</ref> {{یاد|اِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه این تعبیر [[امام صادق علیهالسلام|امام صادق(ع)]] در روایت [[کلینی]] است یعنی او ناموسی است که از ما غصب کردهاند. (طبق یک معنی؛ اما طبق ترجمه دیگر، اصل ازدواج زیر سؤال میرود؛ یعنی او زنی است که به بهانه او ما را تحت فشار قرار میدهند)کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۴۶}} | ||
===مسلمان شدن=== | ===مسلمان شدن=== | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
درباره ماجرای مسلمان شدن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا [[پیامبر(ص)]] را به قتل برساند، ولی خواهر تازهمسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، مسلمان شد.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۴.</ref> | درباره ماجرای مسلمان شدن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا [[پیامبر(ص)]] را به قتل برساند، ولی خواهر تازهمسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، مسلمان شد.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۴.</ref> | ||
پس از [[هجرت]] مسلمانان به [[مدینه]]، پیامبر(ص) بین عمر و [[ابوبکر]]، [[عقد اخوت]] بست. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶.</ref>{{ | پس از [[هجرت]] مسلمانان به [[مدینه]]، پیامبر(ص) بین عمر و [[ابوبکر]]، [[عقد اخوت]] بست. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶.</ref>{{یاد|به جای ابوبکر، از افراد دیگری همچون معاذ بن عفراء، عویم بن ساعده و عتبان بن مالک نیز نام برده شده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶.)}} | ||
در برخی منابع اهل سنت همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از مسلمان شدن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و [[مسلمانان]] توانستند در [[مسجد الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] [[طواف]] کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵.</ref> | در برخی منابع اهل سنت همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از مسلمان شدن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و [[مسلمانان]] توانستند در [[مسجد الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] [[طواف]] کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵.</ref> | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
عمر در [[۲۶ ذیالحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست فردی به نام [[ابولؤلؤ]] مجروح شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۳۱، ص۱۱۳.</ref> به گفته طقّوش، ابولؤلؤ اصالتا [[ایرانی]] و خدمتکار [[مغیرة بن شعبه]] بود که برای شکایت از سنگین بودن [[خراج]] خود نزد خلیفه رفته بود.<ref>طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۵۸-۳۵۹.</ref> در روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[کعب الاحبار]] به عمر گفت: من در [[تورات]] دیدهام که تو کشته خواهی شد. پس از آن بود که عمر به قتل رسید.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۲۷۶.</ref> | عمر در [[۲۶ ذیالحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست فردی به نام [[ابولؤلؤ]] مجروح شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۳۱، ص۱۱۳.</ref> به گفته طقّوش، ابولؤلؤ اصالتا [[ایرانی]] و خدمتکار [[مغیرة بن شعبه]] بود که برای شکایت از سنگین بودن [[خراج]] خود نزد خلیفه رفته بود.<ref>طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۵۸-۳۵۹.</ref> در روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[کعب الاحبار]] به عمر گفت: من در [[تورات]] دیدهام که تو کشته خواهی شد. پس از آن بود که عمر به قتل رسید.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۲۷۶.</ref> | ||
عمر سه روز بعد از مجروح شدن، در سن ۵۵ سالگی از دنیا رفت و کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۸.</ref>{{ | عمر سه روز بعد از مجروح شدن، در سن ۵۵ سالگی از دنیا رفت و کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۸.</ref>{{یاد|درباره سن عمر در هنگام مرگ، اقوال دیگری نیز ذکر شده است.(سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۳۶.)}} در [[ایران]] و [[عراق]]، روز [[نهم ربیعالاول]] نیز روز مرگ عمر دانسته میشود که پیشینه آن به دوره [[آل بویه]] بازمیگردد.<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۱۰۳۷-۱۰۳۹؛ صادقی کاشانی، «نهم ربیع، روز امامت و مهدویت»، ص۴۳.</ref> | ||
از عمر نقل شده که در روزهای پایانی عمرش میگفت: کاش مادرم مرا نزائیده بود؛ کاش هیچ نبودم؛ کاش به فراموشی سپرده شده بودم.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۷۴.</ref> | از عمر نقل شده که در روزهای پایانی عمرش میگفت: کاش مادرم مرا نزائیده بود؛ کاش هیچ نبودم؛ کاش به فراموشی سپرده شده بودم.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۷۴.</ref> | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
===تلاش برای به خلافت رساندن ابوبکر=== | ===تلاش برای به خلافت رساندن ابوبکر=== | ||
{{اصلی|واقعه سقیفه بنیساعده}} | {{اصلی|واقعه سقیفه بنیساعده}} | ||
عمر بن خطاب با وجود آنکه در [[واقعه غدیر]] حضور داشت و بنابر نقل منابع شیعه و سنی جزو کسانی بود که [[ولایت علی بن ابی طالب]] را به وی تبریک گفتند،<ref>مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۳۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدیدرشتنة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص۲۳۳.</ref> پس از رحلت پیامبر برای تثبیت خلافت [[ابوبکر]] تلاش بسیار کرد<ref name="تاریخ خلفا"/> و به گفته [[ابن ابیالحدید]] اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمیرسید.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۷۴.</ref> از [[انس بن مالک]] نیز نقل شده است که عمر در [[واقعه سقیفه|روز سقیفه]]، ابوبکر را به زور روانه منبر کرد.<ref>صنعانی، المصنف، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۴۳۸.</ref> و از این جهت بود که امام علی(ع) تلاش او برای به حکومت رسیدن ابوبکر را تلاش برای حکومت آینده خود دانست.<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۸۷.</ref>{{ | عمر بن خطاب با وجود آنکه در [[واقعه غدیر]] حضور داشت و بنابر نقل منابع شیعه و سنی جزو کسانی بود که [[ولایت علی بن ابی طالب]] را به وی تبریک گفتند،<ref>مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۳۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدیدرشتنة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص۲۳۳.</ref> پس از رحلت پیامبر برای تثبیت خلافت [[ابوبکر]] تلاش بسیار کرد<ref name="تاریخ خلفا"/> و به گفته [[ابن ابیالحدید]] اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمیرسید.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۷۴.</ref> از [[انس بن مالک]] نیز نقل شده است که عمر در [[واقعه سقیفه|روز سقیفه]]، ابوبکر را به زور روانه منبر کرد.<ref>صنعانی، المصنف، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۴۳۸.</ref> و از این جهت بود که امام علی(ع) تلاش او برای به حکومت رسیدن ابوبکر را تلاش برای حکومت آینده خود دانست.<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۸۷.</ref>{{یاد|در نقل بلاذری آمده است: به خدا سوگند حرص تو برای حکومت امروز ابوبکر جز برای این نیست که فردا او تو را برای حکومت مقدّم بدارد. ابن ابیالحدید عالم سنی قرن هفتم نیز شبیه همین تعبیر را نقل کرده است(ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۱.)}} | ||
در عین حال ابن ابیالحدید گفتگویی میان عمر بن خطاب و [[مغیره بن شعبه|مغیره]] نقل کرده است که بر اساس آن عمر، تقدم ابوبکر بر خود در روز سقیفه را ظالمانه میداند و میگوید وقتی ابوبکر از اقبال حاضران در [[سقیفه]] به خود مطمئن شد، به من پیشنهاد [[بیعت]] داد تا مرا بیازماید که آیا به خلافت طمع دارم یا نه. اگر من پیشنهاد او را میپذیرفتم مردم مرا نمیپذیرفتند و او نیز کینه مرا به دل میگرفت.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/33 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۳۲-۳۳.]</ref> | در عین حال ابن ابیالحدید گفتگویی میان عمر بن خطاب و [[مغیره بن شعبه|مغیره]] نقل کرده است که بر اساس آن عمر، تقدم ابوبکر بر خود در روز سقیفه را ظالمانه میداند و میگوید وقتی ابوبکر از اقبال حاضران در [[سقیفه]] به خود مطمئن شد، به من پیشنهاد [[بیعت]] داد تا مرا بیازماید که آیا به خلافت طمع دارم یا نه. اگر من پیشنهاد او را میپذیرفتم مردم مرا نمیپذیرفتند و او نیز کینه مرا به دل میگرفت.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/33 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۳۲-۳۳.]</ref> | ||
به گفته [[ابن ابیالحدید]] امام علی(ع) در یکی از سخنان خود که به [[خطبه شقشقیه]] مشهور شده، تعبیری درباره خلیفه اول و دوم به کار برده است که [[شیعه امامیه]] آن را بیانگر غصب خلافت دانستهاند.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/1/156 ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۶.]</ref> ابن ابیالحدید با استناد به فرازی از همین خطبه، گفته است: امام علی(ع) انتخاب عمر به [[خلافت]] را کاری ناروا میدانست.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/1/163 ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۶۳.]</ref>{{ | به گفته [[ابن ابیالحدید]] امام علی(ع) در یکی از سخنان خود که به [[خطبه شقشقیه]] مشهور شده، تعبیری درباره خلیفه اول و دوم به کار برده است که [[شیعه امامیه]] آن را بیانگر غصب خلافت دانستهاند.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/1/156 ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۶.]</ref> ابن ابیالحدید با استناد به فرازی از همین خطبه، گفته است: امام علی(ع) انتخاب عمر به [[خلافت]] را کاری ناروا میدانست.<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/1/163 ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۶۳.]</ref>{{یاد|برخی علمای شیعه همچون [[علامه مجلسی]] و [[سید جعفر مرتضی]] در مورد اقدامات عمر و همراهانش در [[واقعه سقیفه]]، که به کنار گذاشته شدن [[امام علی(ع)]] و به [[خلافت]] رسیدن [[ابوبکر]] انجامید، تعبیر [[غصب خلافت]] را به کار بردهاند. (مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۳۰، ص۵۹۴؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج۲۰، ص۱۶۸.)}} | ||
===ماجرای خانه فاطمه(س)=== | ===ماجرای خانه فاطمه(س)=== |
ویرایش