اتحاد عاقل و معقول

مقاله قابل قبول
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
نارسا
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از اتحاد عالم و معلوم)

اتحاد عاقل و معقول، اصطلاحی در فلسفه است و یکی از مباحث مهم سنتی در تاریخ فلسفه، به ویژه در پیوند با نظریه شناخت است. قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول به این معنا است در تکوین ادراک و شناخت، قوه شناخت(حالت و عملیات ادراک) و شخص ادراک کننده (مُدرِک) و موضوع ادراک‌شونده (مُدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. از مخالفان برجسته اتحاد عاقل و معقول، ابن سینا است و از موافقان برجسته آن، ملاصدرا.

پیشینه یونانی

پیشینه مسأله اتحاد عاقل و معقول به فلسفه‌های یونانی باز می‌گردد؛ نخست در مکتب افلاطون، و مفصل‌تر آن به ترتیب در اندیشه ارسطو و سپس فلوطین (درگذشت: ۲۷۰م) و مکتب نوافلاطونی و پیروان آن که به کمال شکوفایی رسید و سپس در جریان اندیشه فلسفی، از جمله در فلسفه اسلامی، هواداران یا مخالفانی یافت.[۱] مطهری فیلسوف معاصر، اوّل کسی که این نظریه به او نسبت داده شده را فرفوریوس دانسته که از پیروان مکتب ارسطو و از حکمای قبل از اسلام است. [۲]

هرچند باور افلاطون در این زمینه به صراحت بیان نشده است اما از مجموعه سخنان وی می‌توان نتیجه گرفت که وی به گونه‌ای اتحاد عاقل و معقول را باور داشته است.[۳]

ارسطو، عقل را در فعالیت خود (عقل بالفعل) هنگام اندیشیدن به چیزها با آنها یکی می‌داند. عقل، بالقوه همان اندیشیده‌ها یا معقولات است، اما پیش از آنکه بیاندیشد، بالفعل هیچ یک از آنها نیست، مانند لوحی که بالفعل چیزی بر آن نوشته نشده است. اما خود عقل نیز، مانند معقول‌های، اندیشیدنی یا معقول است، زیرا در چیزهای بدون ماده، اندیشنده و اندیشیده (در ترجمه‌های عربی نخستین، عاقل و معقول) یکی و همان است و در شناخت، علم و معلوم نیز یکی و همان است. ارسطو، این اتحاد عاقل و معقول را در زمینه خداشناسی نیز، به کار می‌برد، چون خدا بهترین است، پس باید به بهترین بیندیشد که خود اوست. اندیشه‌ای که به خودی خود است، معطوف به آن چیزی است که به خودی خود بهترین است، زیرا عقل از راه اتحاد یا اشتراک با معقول، به خودش می‌اندیشد و در تماس و تعقل آن، معقول می‌شود، چنانکه عقل و معقول همان و یکی‌اند. چون در چیزهایی که ماده ندارند، معقول و عقل، دو چیز مختلف نیستند، پس هر دو همان خواهند بود و اندیشه و اندیشیده یکی‌اند. پس عقل الهی، به خودش می‌اندیشد و اندیشیدن او اندیشیدن به‌اندیشیدن است.[۴]

در نزد بنیانگذار نوافلاطونی یعنی فلوطین نیز خودِ عقل، هم معقول است، هم عاقل.[۵]

فیلسوفان مسلمان

موافقان اتحاد

نخستین فیلسوف مسلمانی که به اتحاد عاقل و معقول اشاره دارد، یعقوب بن اسحاق کندی (درگذشته حدود ۲۵۹ق/۸۷۳م) است. از نظر وی، هنگامی که صورت عقلی با نفس متحد شود، آن دو یک چیزند؛ نفس، همزمان هم عاقل است هم معقول، و عقل و معقول از جهت نفس یک چیزند.[۶]

فارابی (درگذشته ۳۳۹ق/۹۵۰م) نیز عقل را از صورت‌های معقولات متمایز نمی‌داند و خودِ آن را همان معقولات می‌داند.[۷]

ملاصدرا نیز از قائلان به اتحاد عاقل و معقول است.[۸]

مخالفان

ابن سینا درباره واجب الوجود می‌پذیرد که عقل و عاقل و معقول یک چیزند ولی در مورد غیر او منکر چنین چیزی است.[۹]

سهروردی نیز منکر اتحاد میان عاقل و معقول است.[۱۰]

محل نزاع

  • در مورد هر ادراکی ذهن ما ابتدا سه عامل را تشخیص میدهد که عامل اوّل «مُدرِک» یا ادراک کننده، عامل دوم «مُدرَک» یا ادراک شده، و عامل سوم خود «ادراک» است. این امور سه گانه به حسب اصطلاح و به ترتیب «عاقل»، «معقول» و «عقل» نامیده میشوند. اما این سه گانگی، صرفاً توهم اولیه ما است چرا که ادراک و مُدرَک و به تعبیر دیگر علم و معلوم و به تعبیر سوم عقل و معقول در ظرف ذهن دو وجود ندارند، بلکه در ظرف ذهن علم، عین معلوم و عقل، عین معقول است؛ و اگر به شیء خارجی درک شده، احیاناً «معقول» و «معلوم» اطلاق شده است مقصود معقول و معلوم بالعرض است نه معقول و معلوم بالذات. پس عقل و معقول در ظرف ذهن دو واحد نیستند و در این مسأله بحثی نیست. آنچه محل اختلاف فیلسوفان است این است که آیا عاقل (یعنی عاملی که او را به عنوان «عاقل» می‌خوانیم) با معقول- که عین عقل است- عینیت دارد یا نه؟ یعنی آیا عاقل و معقول مجموعاً یک واحد را تشکیل میدهند و اختلاف این دو صرفاً اختلاف مفهومی است و یا آنکه دو واحد را تشکیل میدهند و مفهوماً و مصداقاً با یکدیگر اختلاف دارند؟ بحث اتّحاد عاقل و معقول درباره همین مطلب است.[۱۱]
  • در مورد علم «نفس» به خودش، که از قبیل علم حضوری دانسته می‌شود، اختلافی نیست که در اینجا عالم و معلوم یکی است. یعنی حتی ابن سینا نیز در مورد علم نفس به ذات خود، عقل و عاقل و معقول را یکی می‌داند. پس صرفاً بحث در موردی است که انسان به غیر ذات خویش می‌اندیشد.[۱۲]

پانویس

  1. شرف، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۳۷.
  2. مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۵، ص۲۳۸.
  3. شرف، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۳۷.
  4. شرف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ص۵۳۸.
  5. شرف، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۴۰.
  6. شرف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۴۲.
  7. شرف، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۴۲.
  8. شرف، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، صص۵۴۳-۵۴۴.
  9. ابن سینا، التعلیقات، ص۱۵۹؛ همچنین رجوع کنید به: الاشارات و التنبیهات، ج۳، صص۲۹۲-۲۹۳.
  10. شرف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۵۴۳.
  11. مطهری، مجموعه آثار، ج۵، ص۲۳۹.
  12. مطهری، مجموعه آثار، ج۵، ص۲۴۰.

منابع

  • ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغة، ۱۳۷۵ش.
  • ابن سینا، التعلیقات، تحقیق: عبدالرحمن بدوی، بیروت: مکتبة الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ق.
  • خراسانی، شرف الدین (شرف)، اتحاد عاقل و معقول، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی،
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۵، تهران: صدرا، ۱۳۷۶ش.