پرش به محتوا

عابس بن ابی شبیب شاکری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
imported>Hanife
imported>Hanife
خط ۴۵: خط ۴۵:
=== نبرد و شهادت ===
=== نبرد و شهادت ===


آتش جنگ در روز عاشورا شعله ‏ور گردید و زمانی که اکثر یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیده و تعداد کمی باقی مانده بودند،<ref>ابصار العین، ص۱۲۷.</ref> عابس رو به غلام خود شوذب کرد و گفت: «می خواهی چه کنی؟»  
آتش جنگ در روز عاشورا شعله ‏ور گردید و زمانی که اکثر یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیده و تعداد کمی باقی مانده بودند،<ref>ابصار العین، ص۱۲۷.</ref> عابس رو به غلام خود شوذب کرد و گفت: «می خواهی چه کنی؟»
شوذب گفت: «در کنار تو از فرزند رسول خدا(ص) دفاع می کنم.»  
 
شوذب گفت: «در کنار تو از فرزند رسول خدا(ص) دفاع می کنم.»
 
عابس گفت: «غیر از این از تو انتظار نمی رفت... اگر امروز از تو عزیزتر کسی را داشتم، او را پیش از خود به میدان می فرستادم که امروز آخرین فرصت عمل است و فردا  روز حساب است و عمل به کار نیاید.»<ref>الطبری، پیشین، ص 443 - 444 و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 22 - 23</ref>
عابس گفت: «غیر از این از تو انتظار نمی رفت... اگر امروز از تو عزیزتر کسی را داشتم، او را پیش از خود به میدان می فرستادم که امروز آخرین فرصت عمل است و فردا  روز حساب است و عمل به کار نیاید.»<ref>الطبری، پیشین، ص 443 - 444 و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 22 - 23</ref>
عابس پس از شهادت غلامش - شوذب- نزد امام حسین(ع) آمد و خطاب به امام(ع) فرمود: «یا [[ابا عبدالله(ع)]]! به خدا سوگند روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر قدرت داشتم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم حتماً چنین می¬کردم.»  
 
عابس پس از شهادت غلامش - شوذب- نزد امام حسین(ع) آمد و خطاب به امام(ع) فرمود: «یا [[ابا عبدالله(ع)]]! به خدا سوگند روی زمین چه دور و چه نزدیک کسی نزد من عزیزتر و محبوبتر از شما نیست، اگر قدرت داشتم که ظلم را از شما به چیزی که عزیزتر از جان و خونم باشد دور کنم حتماً چنین می کردم
 
سپس گفت: «السّلام علیک با ابا عبدالله(ع) اشهد انّی علی هداک و هدی ابیک؛ سلام بر تو ای ابا عبدالله(ع)، من گواهی می دهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت می یابم»، پس از کسب اجازه از امام(ع) راهی میدان جنگ گردید.<ref>الطبری، پیشین، ص 444؛ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73؛ ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 185</ref>
سپس گفت: «السّلام علیک با ابا عبدالله(ع) اشهد انّی علی هداک و هدی ابیک؛ سلام بر تو ای ابا عبدالله(ع)، من گواهی می دهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت می یابم»، پس از کسب اجازه از امام(ع) راهی میدان جنگ گردید.<ref>الطبری، پیشین، ص 444؛ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73؛ ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 185</ref>
[[ربیع بن تمیم همدانی]]-که یکی از حاضرین در صحنه کربلا و از اعوان و انصار [[عمربن سعد]] بود- می گوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان می آید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها دیده بودم و می دانستم که او از شجاع ترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود؛» پس عابس مکرر فریاد می زد و مبارز می طلبید و کسی جرأت نمی کرد به میدان او برود.
[[ربیع بن تمیم همدانی]]-که یکی از حاضرین در صحنه کربلا و از اعوان و انصار [[عمربن سعد]] بود- می گوید: «چون دیدم عابس به سوی میدان می آید او را شناختم؛ من نبرد او را در جنگها دیده بودم و می دانستم که او از شجاع ترین مردم است؛ پس به سپاه عمربن سعد گفتم: «این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او برود؛» پس عابس مکرر فریاد می زد و مبارز می طلبید و کسی جرأت نمی کرد به میدان او برود.
هنگامی که عابس دید هیچ فردی برای مبارزه با وی جلو نمی آید، زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت، و به سپاه کوفه حمله کرده و آرایش سپاه [[ابن سعد]] را بهم ریخت.
هنگامی که عابس دید هیچ فردی برای مبارزه با وی جلو نمی آید، زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت، و به سپاه کوفه حمله کرده و آرایش سپاه [[ابن سعد]] را بهم ریخت.
به فرمان عمربن سعد او را سنگباران کردند.
به فرمان عمربن سعد او را سنگباران کردند.
ربیع بن تمیم می گوید: « به خدا سوگند او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد؛ سرانجام با محاصره به او را شهادت رسانده و سر از بدنش جدا ساختند. و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دست به دست می شد و هر یک از آنان با هم منازعه می کردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. تا این که عمربن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا قسم یک نفر نمی توانست این مرد را کشته باشد.»»<ref>الطبری، پیشین، ج 5، ص 444 یا ج 4، ص 338؛ و  الخوارزمی، پیشین، ج 2، ص 22 - 23 و ابن¬کثیر، پیشین، ص 185. ابصارالعین، ص۱۲۷. الکامل ج۴، ص۷۳. انساب الاشراف ج۳، ص۱۹۷. مثیر الاحزان، ص 49</ref>
ربیع بن تمیم می گوید: « به خدا سوگند او را دیدم که بیش از دویست نفر را تار و مار کرد؛ سرانجام با محاصره به او را شهادت رسانده و سر از بدنش جدا ساختند. و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی دست به دست می شد و هر یک از آنان با هم منازعه می کردند تا کشتن او را به خود منسوب کنند. تا این که عمربن سعد گفت: «با هم ستیز نکنید، سوگند به خدا قسم یک نفر نمی توانست این مرد را کشته باشد.»»<ref>الطبری، پیشین، ج 5، ص 444 یا ج 4، ص 338؛ و  الخوارزمی، پیشین، ج 2، ص 22 - 23 و ابن¬کثیر، پیشین، ص 185. ابصارالعین، ص۱۲۷. الکامل ج۴، ص۷۳. انساب الاشراف ج۳، ص۱۹۷. مثیر الاحزان، ص 49</ref>
پیکر بی سر عابس را امام حسین(ع) به خیمه مخصوص شهدا منتقل کرد؛ که بعد از [[واقعه عاشورا]] توسط [[قبیله بنی اسد]] به خاک سپرده شد.
پیکر بی سر عابس را امام حسین(ع) به خیمه مخصوص شهدا منتقل کرد؛ که بعد از [[واقعه عاشورا]] توسط [[قبیله بنی اسد]] به خاک سپرده شد.


کاربر ناشناس