کاربر ناشناس
بنیعباس: تفاوت میان نسخهها
جز
←تبار
imported>Fayaz جز (ویکی سازی) |
imported>Fayaz جز (←تبار) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==تبار== | ==تبار== | ||
همه [[خلفای عباسی]] از نسل محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند. [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]](۳۲ق ـ ۵۳پ.ق) عموی [[پیامبر]] بود. فرزندش عبدالله بن عباس (۶۸-۳ق) مشهور به [[ابنعباس]]، از اصحاب سه امام اول [[شیعیان]] و از [[مفسران]] بود. علی (۴۰-۱۱۷ق) فرزند ابنعباس، توسط خلفای [[بنیمروان]] به حُمَیمه، در جنوب شام تبعید شد. فرزند او ابوعبدالله محمد (۱۲۵-۵۴ق) | همه [[خلفای عباسی]] از نسل محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند. [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]](۳۲ق ـ ۵۳پ.ق) عموی [[پیامبر]] بود. فرزندش عبدالله بن عباس (۶۸-۳ق) مشهور به [[ابنعباس]]، از اصحاب سه امام اول [[شیعیان]] و از [[مفسران]] بود. علی (۴۰-۱۱۷ق) فرزند ابنعباس، توسط خلفای [[بنیمروان]] به حُمَیمه، در جنوب شام تبعید شد. فرزند او ابوعبدالله محمد (۱۲۵-۵۴ق) شبکه داعیان و طرفداران خود را ایجاد کرد. ابراهیم (۱۳۲-۸۲ق) فرزند محمد، معروف به [[ابراهیم امام]]، [[ابومسلم]] را به [[خراسان]] فرستاد. ابومسلم در ۱۲۹ق قیام علیه [[بنیامیه]] را شروع کرد و آنان را برانداخت و بنیعباس به حکومت رسیدند. اولین و دومین حاکم بنیعباس، ابوالعباس عبدالله [[سفاح]] و عبدالله منصور، برادران ابراهیم و فرزندان محمد بودند. | ||
{{تبارنامه بنیعباس}} | {{تبارنامه بنیعباس}} | ||
==ادعای امامت== | ==ادعای امامت== | ||
[[ابوهاشم]] فرزند [[محمد بن حنفیه|محمد حنفیه]] و بزرگ [[بنی هاشم|بنیهاشم]] در ۹۸ق پس از دیدار با [[سلیمان بن عبدالملک]]، خلیفه [[بنی مروان|بنیمروان]] درگذشت. برخی منابع، از دیدار او با محمدبنعلی، و سپردن اسرار دعوت خود به او خبر دادهاند. محمد بن علی سپس ادعای [[امامت]] بنیهاشم کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ص۸۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۷؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۳-۲۹۲.</ref> | [[ابوهاشم]] فرزند [[محمد بن حنفیه|محمد حنفیه]] و بزرگ [[بنی هاشم|بنیهاشم]] در ۹۸ق پس از دیدار با [[سلیمان بن عبدالملک]]، خلیفه [[بنی مروان|بنیمروان]] درگذشت. برخی منابع، از دیدار او با محمدبنعلی، و سپردن اسرار دعوت خود به او خبر دادهاند. محمد بن علی سپس ادعای [[امامت]] بنیهاشم کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ص۸۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۷؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۳-۲۹۲.</ref> |