پرش به محتوا

ادله اربعه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱ بایت حذف‌شده ،  ‏۵ آوریل ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Sama
imported>Sama
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=مارس|روز=۴|سال=۲۰۱۵|چند = 2}}
'''ادلّه اربعه''' یا «دلایل چهارگانه» اصطلاحی در علم [[اصول فقه]] است که به منابع چهارگانه معتبر فقهی برای استنباط احکام شرعی اطلاق می‌شود. این منابع عبارت‌اند از [[قرآن|کتاب]]، [[سنت]]، [[اجماع]] و [[عقل]]. در مقابل ادله اربعه، ادله غیرمعتبر قرار دارند که نمی‌توانند منبعی برای استنباط باشند مانند [[قیاس]]، [[استحسان]] و [[سد ذرایع]]. اعتبار و حجیت این چهار دلیل در مبحث حجج اصول فقه اثبات می‌شود.{{سخ}}
'''ادلّه اربعه''' یا «دلایل چهارگانه» اصطلاحی در علم اصول فقه است که به منابع چهارگانه معتبر فقهی برای استنباط احکام شرعی اطلاق میشود. این منابع عبارتند از کتاب، سنت، اجماع و عقل. در مقابل ادله اربعه، ادله غیرمعتبر قرار دارند که نمیتوانند منبعی برای استنباط باشند مانند قیاس، استحسان و سد ذرایع. اعتبار و حجیت این چهار دلیل در مبحث حجج اصول فقه اثبات میشود.{{سخ}}
[[اخباریان]] از این چهار دلیل، تنها کتاب و سنت را معتبر می‌دانند و حجیت اجماع و عقل را در استنباط احکام نمی‌پذیرند.
اخباریان از این چهار دلیل، تنها کتاب و سنت را معتبر میدانند و حجیت اجماع و عقل را در استنباط احکام نمیپذیرند.
==دلیل==
==دلیل==
دلیل در فقه به معنای چیزی است که برای اثبات حکم شرعی بدان استدلال میشود. برای دلیل تقسیماتی ذکر شده است:
دلیل در فقه به معنای چیزی است که برای اثبات حکم شرعی بدان استدلال می‌شود. برای دلیل تقسیماتی ذکر شده است:
* دلیل به لحاظ اینکه مدلول آن حکم واقعی یا حکم ظاهری است به دو قسم اجتهادی و فقاهتی تقسیم میشود:
* دلیل به لحاظ اینکه مدلول آن حکم واقعی یا حکم ظاهری است به دو قسم اجتهادی و فقاهتی تقسیم می‌شود:
# '''دلیل اجتهادی''' دلیلی است که بر حکم واقعی دلالت میکند. چون این دلیل موجب ظن به حکم واقعی میشود آن را دلیل اجتهادی نامیده اند.
# '''دلیل اجتهادی''' دلیلی است که بر حکم واقعی دلالت می‌کند. چون این دلیل موجب ظن به حکم واقعی می‌شود آن را دلیل اجتهادی نامیده‌اند.
# '''دلیل فقاهتی''' اثبات کننده حکم ظاهری است و هنگامی که به حکم واقعی جهل باشد، کاربرد دارد. به این دلیل، اصل عملی نیز میگویند. چون مفاد این دلیل علم به حکم ظاهری است که با تعریف فقه (علم به احکام شرعی) تناسب دارد، آن را دلیل فقاهتی نامیده اند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱، ص ۶؛ شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج ۲، ص ۱۰</ref>
# '''دلیل فقاهتی''' اثبات کننده [[حکم ظاهری]] است و هنگامی که به [[حکم واقعی]] جهل باشد، کاربرد دارد. به این دلیل، اصل عملی نیز میگویند. چون مفاد این دلیل علم به حکم ظاهری است که با تعریف فقه (علم به احکام شرعی) تناسب دارد، آن را دلیل فقاهتی نامیده‌اند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱، ص ۶؛ شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج ۲، ص ۱۰</ref>


*دلیل از جهت نوع دالّ به دو قسم لفظی و لبی تقسیم میشود:
*دلیل از جهت نوع دالّ به دو قسم لفظی و لبی تقسیم می‌شود:
# '''دلیل لبی''' دلیلی است که از نوع الفاظ نیست مانند اجماع، [[سیره عقلا]] و ...
# '''دلیل لبی''' دلیلی است که از نوع الفاظ نیست مانند اجماع، [[سیره عقلا]] و ...
# '''دلیل لفظی''' دلیل است که از نوع الفاظ است مانند خبر.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱،  ص ۱۴۰</ref>
# '''دلیل لفظی''' دلیل است که از نوع الفاظ است مانند خبر.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱،  ص ۱۴۰</ref>


==کتاب==
==کتاب==
منظور از کتاب در ادله اربعه، قرآن است. آیات الاحکام حدود ۵۰۰ آیه از قرآن را تشکیل میدهد. پژوهشگران قرآن را از جهات گوناگونی نگاه کرده اند مانند مباحث تاریخی، تفسیری، کلامی و ... در فقه با توجه به موضوع، به آیات الاحکام استناد میشود. در اصول فقه سخن از حجیت و اعتبار ظواهر این آیات است.
منظور از کتاب در ادله اربعه، قرآن است. [[آیات الاحکام]] حدود ۵۰۰ آیه از قرآن را تشکیل می‌دهد. پژوهشگران قرآن را از جهات گوناگونی نگاه کرده‌اند مانند مباحث تاریخی، تفسیری، کلامی و ... در فقه با توجه به موضوع، به آیات الاحکام استناد می‌شود. در اصول فقه سخن از حجیت و اعتبار ظواهر این آیات است.


اخباریین با نفی حجیت ظواهر قرآن، باعث توجه بیشتر به این مبحث در کتب اصولی شد. امین استرآبادی نخستین بار در حجیت ظواهر قرآن تردید کرد. او استنباط از ظواهر قرآن را ظنی میدانست و با مبنای خود که برای استنباط باید به علم رسید، در تضاد بود و از این جهت حجیت ظواهر قرآن را نفی کرد.
اخباریین با نفی حجیت ظواهر قرآن، باعث توجه بیشتر به این مبحث در کتب اصولی شد. امین استرآبادی نخستین بار در حجیت ظواهر قرآن تردید کرد. او استنباط از ظواهر قرآن را ظنی می‌دانست و با مبنای خود که برای استنباط باید به علم رسید، در تضاد بود و از این جهت حجیت ظواهر قرآن را نفی کرد.


==سنت==
==سنت==
سنت به قول، فعل و تقریر معصوم اطلاق میشود. این معنا در میان اهل سنت و شیعیان متفاوت است. اهل سنت تنها گفتار و رفتار و تقریر پیامبر را سنت میدانند و شیعیان به پیامبر، امامان دوازده گانه و حضرت زهرا را ملحق میکنند و معنای سنت را توسعه میدهند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴-۶۵</ref>
سنت به قول، فعل و تقریر معصوم اطلاق می‌شود. این معنا در میان اهل سنت و شیعیان متفاوت است. اهل سنت تنها گفتار و رفتار و تقریر پیامبر را سنت می‌دانند و شیعیان به پیامبر، امامان دوازده گانه و حضرت زهرا را ملحق می‌کنند و معنای سنت را توسعه می‌دهند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴-۶۵</ref>


انواع سنت:  
انواع سنت:
# '''قول معصوم''': گفته های معصومین که مستقیماً یا از طریق احادیث متواتر یا واحد به ما رسیده است. حدیث اگرچه گاهی مسامحتاً به عنوان سنت شناخته میشود اما سنت نیست؛ بلکه حاکی از سنت است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴</ref>  
# '''قول معصوم''': گفته‌های معصومین که مستقیماً یا از طریق احادیث متواتر یا واحد به ما رسیده است. حدیث اگرچه گاهی مسامحتاً به عنوان سنت شناخته می‌شود اما سنت نیست؛ بلکه حاکی از سنت است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴</ref>
# '''فعل معصوم''': دست کم فعل معصوم بر اباحه دلالت می کند. همانگونه که ترک فعلی دلالت بر عدم وجوب آن میکند. گاهی فعل معصوم با وجود قراینی معنایی بیش از اباحه یا عدم وجوب دارد مثل اینکه در مقام بیان حکم شرعی باشد. به فعل معصوم در موارد متعددی در فقه مانند افعال نماز و حج و وضو و ... استناد شده است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴-۶۷</ref>
# '''فعل معصوم''': دست کم فعل معصوم بر اباحه دلالت می‌کند. همانگونه که ترک فعلی دلالت بر عدم وجوب آن می‌کند. گاهی فعل معصوم با وجود قراینی معنایی بیش از اباحه یا عدم وجوب دارد مثل اینکه در مقام بیان حکم شرعی باشد. به فعل معصوم در موارد متعددی در فقه مانند افعال نماز و حج و وضو و ... استناد شده است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۴-۶۷</ref>
# '''تقریر معصوم''': منظور از تقریر، سکوت معصوم در برابر فعل دیگری است به این معنا که فردی در حضور معصوم رفتاری را انجام دهد و معصوم به آن توجه دارد و سکوت کند و در حالی است که اگر آن رفتار نادرست بود، او را به خطایش آگاهی میداد. اگر تقریر با شروطش محقق شود بر جایز بودن آن فعل دلالت میکند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۸</ref>
# '''تقریر معصوم''': منظور از تقریر، سکوت معصوم در برابر فعل دیگری است به این معنا که فردی در حضور معصوم رفتاری را انجام دهد و معصوم به آن توجه دارد و سکوت کند و در حالی است که اگر آن رفتار نادرست بود، او را به خطایش آگاهی می‌داد. اگر تقریر با شروطش محقق شود بر جایز بودن آن فعل دلالت می‌کند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۸</ref>


از جهت طریق دست یابی به سنت، سنت به دو گونه قطعی و غیرقطعی تقسیم میشود:
از جهت طریق دست یابی به سنت، سنت به دو گونه قطعی و غیرقطعی تقسیم می‌شود:
* '''طریق قطعی''': سنتی که از طریق خبر متواتر به دست آید و یا خبر غیرمتواتری که قراین قطعی بر صدور آن از معصوم باشد مانند اجماع و بنای عقلایِ کاشف از قول معصوم.
* '''طریق قطعی''': سنتی که از طریق خبر متواتر به دست آید و یا خبر غیرمتواتری که قراین قطعی بر صدور آن از معصوم باشد مانند اجماع و بنای عقلایِ کاشف از قول معصوم.
* '''طریق غیرقطعی''': برای دست یابی به سنت، راه های غیرقطعی گوناگونی می توان شمرد، نتیجه این راه ها غیرقطعی و ظن آور است و برای حجیت و پذیرش آن باید دلیل خاصی اقامه کرد. از میان راه های گوناگون در میان فقهای امامیه تنها خبر واحد ثقه معتبر است.
* '''طریق غیرقطعی''': برای دست یابی به سنت، راه‌های غیرقطعی گوناگونی می‌توان شمرد، نتیجه این راه‌ها غیرقطعی و ظن آور است و برای حجیت و پذیرش آن باید دلیل خاصی اقامه کرد. از میان راه‌های گوناگون در میان فقهای امامیه تنها خبر واحد ثقه معتبر است.


==اجماع==
==اجماع==
اجماع در نزد امامیه متفاوت از اجماع در میان عامه است. اجماع در این معنا بازگشت به سنت دارد؛ زیرا حجیت اجماع از جهت کاشف بودن آن از قول معصوم علیه السلام است و اجماعی که کاشفیت از قول معصوم ندارد، معتبر نیست.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۳۵۳</ref> از این رو اجماع دلیل مستقلی به شمار نمیرود و برخی فقها اجماع را بر اتفاق گروهی از فقها که همراه بودن امام علیه السلام با آنان معلوم است، تعریف کرده اند.<ref>مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج ۱، ص ۱۸۷؛ معالم الدین، ص ۱۷۳</ref> اصولیین برای اجماع تقسیماتی را ذکر کرده اند.
اجماع در نزد امامیه متفاوت از اجماع در میان عامه است. اجماع در این معنا بازگشت به سنت دارد؛ زیرا حجیت اجماع از جهت کاشف بودن آن از قول معصوم علیه السلام است و اجماعی که کاشفیت از قول معصوم ندارد، معتبر نیست.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۳۵۳</ref> از این رو اجماع دلیل مستقلی به شمار نمی‌رود و برخی فقها اجماع را بر اتفاق گروهی از فقها که همراه بودن امام علیه السلام با آنان معلوم است، تعریف کرده‌اند.<ref>مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج ۱، ص ۱۸۷؛ معالم الدین، ص ۱۷۳</ref> اصولیین برای اجماع تقسیماتی را ذکر کرده‌اند.
{{اصلی|اجماع}}
{{اصلی|اجماع}}
==عقل==
==عقل==
مشهور اصولیان عقل را در عرض کتاب و سنت یکی از منابع استنباط شمرده اند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۵</ref> در مقابل اخباریان عقل را به عنوان منبع مستقل نپذیرفته اند. اگرچه عقل در بسیاری از کتب اصولیین ذکر شده است اما معنای روشنی از آن بیان نکرده اند. منظور از دلیل عقل در مقابل کتاب و سنت «هر گزاره عقلی که بتوان از آن به حکم شرعی قطعی رسید» است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۸</ref>
مشهور اصولیان عقل را در عرض کتاب و سنت یکی از منابع استنباط شمرده‌اند.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۵</ref> در مقابل اخباریان عقل را به عنوان منبع مستقل نپذیرفته‌اند. اگرچه عقل در بسیاری از کتب اصولیین ذکر شده است اما معنای روشنی از آن بیان نکرده‌اند. منظور از دلیل عقل در مقابل کتاب و سنت «هر گزاره عقلی که بتوان از آن به حکم شرعی قطعی رسید» است.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۸</ref>


'''ملازمه‌ یا عدم‌ ملازمه‌ بین‌ حکم‌ عقل‌ و شرع''':این‌ قاعده‌ مورد قبول‌ اکثر اصولیین‌ شیعه‌ و جمعی‌ از اهل‌ سنت‌ قرار گرفته‌ است‌ و عده‌ای‌ هم‌ مخالف‌ آنند از جمله‌ اخباریین‌ شیعه‌ و جمعی‌ دیگر از اهل‌ تسنن. کسانی‌ که‌ به‌ «منبع‌ بودن‌ عقل‌ برای‌ استنباط‌ احکام» معتقد بوده‌اند قانون‌ ملازمه‌ را پذیرفته‌اند و جمعی‌ که‌ با منبع‌ بودن‌ عقل‌ مخالف‌ بوده‌اند، طبعاً‌ به‌ ملازمه‌ هم‌ اعتقادی‌ نداشته‌اند.<ref>ابوالقاسم علیدوست، فقه و عقل، قبسات ۱۳۷۹، شماره ۱۵ و ۱۶</ref>
'''ملازمه یا عدم ملازمه بین حکم عقل و شرع''':این قاعده مورد قبول اکثر اصولیین شیعه و جمعی از اهل سنت قرار گرفته است و عده‌ای هم مخالف آن‌اند از جمله اخباریین شیعه و جمعی دیگر از اهل تسنن. کسانی که به «منبع بودن عقل برای استنباط احکام» معتقد بوده‌اند قانون ملازمه را پذیرفته‌اند و جمعی که با منبع بودن عقل مخالف بوده‌اند، طبعاً به ملازمه هم اعتقادی نداشته‌اند.<ref>ابوالقاسم علیدوست، فقه و عقل، قبسات ۱۳۷۹، شماره ۱۵ و ۱۶</ref>


* '''عقل نظری''': حکم شرعی توقیفی است و جز راه شنیدن از شارع نمیتوان بدان دست یافت. بنابراین مقصود از دلیل عقلی، حکم عقل نظری به ملازمه میان حکم ثابت شرعی یا عقلی و میان حکم شرعی دیگر است. مانند ملازمه در مسأله إجزاء.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۳-۱۱۴</ref>
* '''عقل نظری''': حکم شرعی توقیفی است و جز راه شنیدن از شارع نمی‌توان بدان دست یافت. بنابراین مقصود از دلیل عقلی، حکم عقل نظری به ملازمه میان حکم ثابت شرعی یا عقلی و میان حکم شرعی دیگر است. مانند ملازمه در مسأله [[إجزاء]].<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۳-۱۱۴</ref>
* '''عقل عملی''': این نوع عقل به تنهایی نمیتواند حکم شرعی را درک کند؛ اگر چه درک میکند که این عمل فی نفسه سزاوار است یا نه اما آن را به شارع نسبت نمیدهد. پس از حصول چنین ادراکی گاه به ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع حکم میکند و گاه حکم نمیکند. ملازمه در اینجا تنها در مسأله حسن و قبح عقلی است. <ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۵</ref>
* '''عقل عملی''': این نوع عقل به تنهایی نمی‌تواند حکم شرعی را درک کند؛ اگر چه درک می‌کند که این عمل فی نفسه سزاوار است یا نه اما آن را به شارع نسبت نمی‌دهد. پس از حصول چنین ادراکی گاه به ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع حکم می‌کند و گاه حکم نمی‌کند. ملازمه در اینجا تنها در مسأله [[حسن و قبح عقلی]] است. <ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۲، ص ۱۱۵</ref>


'''اقسام حکم عقلی''': احکام عقلی به دو قسم مستقلات و غیرمستقلات تقسیم میشود.
'''اقسام حکم عقلی''': احکام عقلی به دو قسم مستقلات و غیرمستقلات تقسیم می‌شود.
* مستقلات عقلی: دلیلی که عقل به تنهایی و بدون کمک گرفتن از شرع، به حکم شرعی دست مییابد. مانند حکم عقل به حسن عدل.
* مستقلات عقلی: دلیلی که عقل به تنهایی و بدون کمک گرفتن از شرع، به حکم شرعی دست می‌یابد. مانند حکم عقل به حسن عدل.
* غیرمستقلات عقلی: عقل به کمک حکم شرع، به حکم شرعی علم پیدا میکند. مانند حکم عقل به وجوب مقدمه هنگام وجوب ذی المقدمه. وجوب ذی المقدمه حکم شرعی است که با ضمیمه آن به حکم عقل -مقدمه واجب، واجب است- دلیل عقلی شکل میگیرد.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱، ص ۱۸۸-۱۸۹</ref> مسأله إِجزاء، مقدمه واجب، ضد و ...از جمله غیرمستقلات عقلی است که در علم اصول فقه بحث میشود.
* غیرمستقلات عقلی: عقل به کمک حکم شرع، به حکم شرعی علم پیدا می‌کند. مانند حکم عقل به وجوب مقدمه هنگام وجوب ذی المقدمه. وجوب ذی المقدمه حکم شرعی است که با ضمیمه آن به حکم عقل -مقدمه واجب، واجب است- دلیل عقلی شکل می‌گیرد.<ref>محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج ۱، ص ۱۸۸-۱۸۹</ref> مسأله إِجزاء، [[مقدمه واجب]]، [[ضد]] و ...از جمله غیرمستقلات عقلی است که در علم اصول فقه بحث می‌شود.


==پانویس==
==پانویس==
کاربر ناشناس