کاربر ناشناس
حکمت: تفاوت میان نسخهها
←معانی
imported>Fouladi جز (←تعریف) |
imported>Fouladi (←معانی) |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== معانی == | == معانی == | ||
واژه عربى حکمت از ریشه ح ک م است که در لغت به معنای دانش، دانایی، معرفت و عرفان بکار رفته است. تهانوی، حکمت را در اصطلاح فیلسوفان به دو معنای خاص، شامل دو بخش عملی و نظری، و معنای اخص یعنی قوه ای عملی حد وسط میان جربزه و بلاهت می داند.<ref>طباطبائی، جواد، حکمت، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 21، ص 195.</ref> | |||
در اصطلاح اهل فلسفه، حکمت، به اطلاق، علمی است که در آن از حقایق اعیان بحث می شود. [[صدرالدین شیرازی]]، حکمت را معادل فلسفه می گیرد و فلسفه را در معنای کلی آن استکمال نفس انسانی از طریق معرفت حقایق موجودات به یاری برهان به قدر وسع بشری می داند. منظور وی از معرفت حقایق موجودات شناخت «نظم عالم به عنوان نظم عقلی بر حسب طاقت بشری» است تا انسان به مقام تشبه به خداوند نایل آید. حکمت در معنای اصطلاحی آن، نخست به عنوان معادلی برای «فلسفه» -معرب فیلوسوفیای یونانی- و نیز به عنوان معادلی برای اصطلاح یونانی سوفیا (در نزد [[ابویعقوب کندی]]) و گاهی فرونسیس (به معنای فطنت) به کار رفته است.<ref>طباطبائی، جواد، حکمت، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 21، ص 195.</ref> | |||
# معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانستهاند. <ref> مثلا رجوع کنید به ابنفارس، ذیل «حکم» </ref> همین معنا را در یکى از معانى ذکر شده براى حکمت مییابیم: علمى که انسان را از کار زشت باز میدارد. <ref> طریحى، ذیل «حکم» </ref> بر همین اساس، لگام اسب را حَکَمَة خواندهاند، چون اسب را از چموشى باز میدارد، و فرمانروا را حاکم خواندهاند چون ستمگر را از ستمگرى بازمیدارد. <ref> براى مثال رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ازهرى، ذیل «حکم» </ref> این وجه معنایى براى حاکم، همریشگى حکمت و حکومت را معنادارتر میسازد و یادآور اندیشه کهن و افلاطونىِ حکیم/ فیلسوف ـ حاکم است. <ref> نیز رجوع کنید به حائرى یزدى، ص ۶۶، که کشوردارى و حکومت را از انواع اصیل حکمت به معناى دانایى و تدبیر دانسته است </ref> | # معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانستهاند. <ref> مثلا رجوع کنید به ابنفارس، ذیل «حکم» </ref> همین معنا را در یکى از معانى ذکر شده براى حکمت مییابیم: علمى که انسان را از کار زشت باز میدارد. <ref> طریحى، ذیل «حکم» </ref> بر همین اساس، لگام اسب را حَکَمَة خواندهاند، چون اسب را از چموشى باز میدارد، و فرمانروا را حاکم خواندهاند چون ستمگر را از ستمگرى بازمیدارد. <ref> براى مثال رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ازهرى، ذیل «حکم» </ref> این وجه معنایى براى حاکم، همریشگى حکمت و حکومت را معنادارتر میسازد و یادآور اندیشه کهن و افلاطونىِ حکیم/ فیلسوف ـ حاکم است. <ref> نیز رجوع کنید به حائرى یزدى، ص ۶۶، که کشوردارى و حکومت را از انواع اصیل حکمت به معناى دانایى و تدبیر دانسته است </ref> | ||
# اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حکمت است، به نظر میرسد که حکم به معناى نهادن امور در جاى خود <ref> جرجانى، ص ۹۷ </ref> به نحوى جامعتر به مفهوم حکمت اشاره میکند که «تعادل» جایگاه ویژهاى در آن دارد. | # اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حکمت است، به نظر میرسد که حکم به معناى نهادن امور در جاى خود <ref> جرجانى، ص ۹۷ </ref> به نحوى جامعتر به مفهوم حکمت اشاره میکند که «تعادل» جایگاه ویژهاى در آن دارد. |