کاربر ناشناس
ابولهب: تفاوت میان نسخهها
حذف یکی از علل دشمنی ابولهب با اسلام و انتقال آن به جای دیگر
imported>Naimi (←علل دشمنی با اسلام: ویرایش و تصحیح) |
imported>Hasaninasab (حذف یکی از علل دشمنی ابولهب با اسلام و انتقال آن به جای دیگر) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==پیش از بعثت== | ==پیش از بعثت== | ||
از زندگی ابولهب پیش از ظهور [[اسلام]] آگاهی کمی در دست | از زندگی ابولهب پیش از ظهور [[اسلام]] آگاهی کمی در دست است؛ اما از آیه دوم سوره مسد ({{متن قرآن|مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ|سوره=[[سوره مسد|مسد]]|آیه=۲}}) برمیآید که احتمالا همچون بیشتر [[قریش|قریشیان]] به بازرگانی اشتغال داشته و ثروتی نیز اندوخته بوده است.{{مدرک}} | ||
ابولهب به همراه عدهای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع | ابولهب به همراه عدهای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع شد؛ ولی داییهای ابولهب از قبیله خزاعه مانع قطع شدن دست او شدند.<ref>ابن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ۱۴۰۵ق، ص۵۹-۷۱؛ ابن درید، الاشتقاق، ۱۳۷۸ق، ص۱۲۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۲۵</ref> | ||
ثوبیه کنیز ابولهب مدتی پیش از [[حلیمه سعدیه]]، پیامبر(ص) را در کودکی شیر داد. پیامبر قصد داشت ثویبه را از ابولهب بخرد تا آزادش کند اما ابولهب حاضر نشد. پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۱۰۸، بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۹۶، یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۹</ref> | ثوبیه کنیز ابولهب مدتی پیش از [[حلیمه سعدیه]]، پیامبر(ص) را در کودکی شیر داد. پیامبر قصد داشت ثویبه را از ابولهب بخرد تا آزادش کند اما ابولهب حاضر نشد. پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۱۰۸، بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۹۶، یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۹</ref> | ||
عبدالمطلب هنگام وفات، فرزندان خود را جمع و آنان را به سرپرستی پیامبر(ص) وصیت کرد. وقتی ابولهب برای سرپرستی پیامبر داوطلب شد، عبدالمطلب پاسخ داد: «شرّ خود را از او باز بدار» و سرپرستی پیامبر را به ابوطالب واگذار کرد.<ref>ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۳۵</ref> | عبدالمطلب هنگام وفات، فرزندان خود را جمع و آنان را به سرپرستی پیامبر(ص) وصیت کرد. وقتی ابولهب برای سرپرستی پیامبر داوطلب شد، عبدالمطلب پاسخ داد: «شرّ خود را از او باز بدار» و سرپرستی پیامبر را به [[ابوطالب]] واگذار کرد.<ref>ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۳۵</ref> | ||
==از بعثت تا هجرت== | ==از بعثت تا هجرت== | ||
پس از [[بعثت]] پیامبر اسلام(ص)، ابولهب در زمره سرسختترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ صدر اسلام به این سبب است. | پس از [[بعثت]] پیامبر اسلام(ص)، ابولهب در زمره سرسختترین دشمنان آن حضرت درآمد و شهرت او در تاریخ صدر اسلام به این سبب است. وی خدمت بت عزّی را برعهده داشت. نقل شده است که او میگفت: «اگر عزی پیروز شود من خادمش هستم، و اگر محمد پیروز شود -که این گونه نمیشود- پسر برادر من است».<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۸۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۷۸</ref> | ||
===آزار پیامبر(ص) و ممانعت از تبلیغ اسلام=== | ===آزار پیامبر(ص) و ممانعت از تبلیغ اسلام=== | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
===موارد حمایت از پیامبر(ص)=== | ===موارد حمایت از پیامبر(ص)=== | ||
یک بار که قریش بابت حمایت از یکی از مسلمانان به ابوطالب اعتراض کردند ابولهب از او حمایت کرد و تهدید کرد که با ابوطالب همراهی خواهد کرد. این رفتار و کلام ابوطالب را خوشحال کرد و سعی کرد با اشعاری او را به حمایت از اسلام دعوت کند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۱، ص۳۷۱</ref> سران مشرکین برای قتل پیامبر(ص) تصمیم گرفتند و از ترس مخالفت ابولهب به او اطلاع ندادند. روزی که قرار بود نقشه اجرا شود، ابوطالب، علی(ع) را به نزد ابولهب فرستاد و نقشه قتل پیامبر(ص) را به او اطلاع داد. ابولهب با عصبانیت نزد سران مشرکین رفت و آنان را از این کار نهی کرد و به لات و عزی سوگند یاد کرد که مسلمان خواهد شد، در نتیجه سران مشرکین از او عذر خواستند و از این کار منصرف شدند.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۷۷</ref> | یک بار که قریش بابت حمایت از یکی از مسلمانان به [[ابوطالب]] اعتراض کردند ابولهب از او حمایت کرد و تهدید کرد که با ابوطالب همراهی خواهد کرد. این رفتار و کلام ابوطالب را خوشحال کرد و سعی کرد با اشعاری او را به حمایت از اسلام دعوت کند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۱، ص۳۷۱</ref> سران مشرکین برای قتل پیامبر(ص) تصمیم گرفتند و از ترس مخالفت ابولهب به او اطلاع ندادند. روزی که قرار بود نقشه اجرا شود، ابوطالب، علی(ع) را به نزد ابولهب فرستاد و نقشه قتل پیامبر(ص) را به او اطلاع داد. ابولهب با عصبانیت نزد سران مشرکین رفت و آنان را از این کار نهی کرد و به لات و عزی سوگند یاد کرد که مسلمان خواهد شد، در نتیجه سران مشرکین از او عذر خواستند و از این کار منصرف شدند.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۷۷</ref> | ||
در منابع اهل سنت آمده که پس از فوت ابوطالب و [[خدیجه]]، قریش به صورت بی سابقهای پیامبر(ص) را مورد آزار و اذیت قرار دادند وقتی این خبر به ابولهب رسید اعلام کرد که از دین عبدالمطلب برنگشته ولی از فرزند برادرش حمایت میکند اما وقتی دانست که از نظر پیامبر(ص) [[عبدالمطلب]] و همدینان او در آتش هستند شدت عمل خود بر پیامبر را بیشتر کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۲۱</ref> اما با توجه به اعتقاد شیعه به عدم شرک اجداد پیامبر، علمای شیعه این روایت را قبول نکردهاند.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۹، ص۲۲</ref> | در منابع اهل سنت آمده که پس از فوت ابوطالب و [[خدیجه]]، قریش به صورت بی سابقهای پیامبر(ص) را مورد آزار و اذیت قرار دادند وقتی این خبر به ابولهب رسید اعلام کرد که از دین عبدالمطلب برنگشته ولی از فرزند برادرش حمایت میکند اما وقتی دانست که از نظر پیامبر(ص) [[عبدالمطلب]] و همدینان او در آتش هستند شدت عمل خود بر پیامبر را بیشتر کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۲۱</ref> اما با توجه به اعتقاد شیعه به عدم شرک اجداد پیامبر، علمای شیعه این روایت را قبول نکردهاند.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۹، ص۲۲</ref> | ||
===توطئه قتل پیامبر(ص)=== | ===توطئه قتل پیامبر(ص)=== | ||
پس از وفات ابوطالب وی در میان کسانی بود که تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را شبانه به قتل برسانند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۲۸</ref> وقتی میخواستند از میان قبايل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر(ص) مشارکت داشته باشند، از بنی هاشم ابولهب داوطلب شد.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۵</ref> وقتی که قصد داشتند به خانه پیامبر(ص) حمله کنند ابولهب آنان را از حمله شبانه بازداشت و گفت: «اگر در تاریکی به زنان و کودکان آسیبی برسد این ننگ در میان عرب تا ابد برای ما باقی خواهد ماند»، در نتیجه حمله تا صبح به تعویق افتاد.<ref>قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۳</ref> | پس از وفات [[ابوطالب]] وی در میان کسانی بود که تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را شبانه به قتل برسانند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۱، ص۲۲۸</ref> وقتی میخواستند از میان قبايل قریشی کسانی را انتخاب کنند که در قتل پیامبر(ص) مشارکت داشته باشند، از بنی هاشم ابولهب داوطلب شد.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۵</ref> وقتی که قصد داشتند به خانه پیامبر(ص) حمله کنند ابولهب آنان را از حمله شبانه بازداشت و گفت: «اگر در تاریکی به زنان و کودکان آسیبی برسد این ننگ در میان عرب تا ابد برای ما باقی خواهد ماند»، در نتیجه حمله تا صبح به تعویق افتاد.<ref>قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۳</ref> | ||
==پس از هجرت== | ==پس از هجرت== | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
* رقابت با [[ابوطالب]]: پس از [[عبدالمطلب]] ابوطالب بر [[بنی هاشم]] ریاست یافته بود و از پیامبر(ص) حمایت میکرد. نقلهای تاریخی نشان میدهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند.<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۰</ref> | * رقابت با [[ابوطالب]]: پس از [[عبدالمطلب]] ابوطالب بر [[بنی هاشم]] ریاست یافته بود و از پیامبر(ص) حمایت میکرد. نقلهای تاریخی نشان میدهند که ابولهب و ابوطالب روابط خوبی نداشتند.<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۱۳۰</ref> | ||
* تعصب و گرایشهای قبیلهای: همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر [[ابوسفیان]] و از [[بنی امیه]] بود، در نتیجه ابولهب از بنی امیه حمایت میکرد.<ref>شوشتری، احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳</ref> از طرف دیگر مادر او از قبیله [[خزاعه]] بود که نسبت به [[قریش]] کینه داشتند.<ref>حسنی، سيره المصطفى، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳</ref> | * تعصب و گرایشهای قبیلهای: همسر او، ام جمیل بنت حرب، خواهر [[ابوسفیان]] و از [[بنی امیه]] بود، در نتیجه ابولهب از بنی امیه حمایت میکرد.<ref>شوشتری، احقاق الحق، ج۲۹، ص۶۱۳</ref> از طرف دیگر مادر او از قبیله [[خزاعه]] بود که نسبت به [[قریش]] کینه داشتند.<ref>حسنی، سيره المصطفى، ۱۴۱۶ق، ص۲۲۳</ref> | ||
* ترس از جنگ با عرب: ابولهب پذیرش اسلام را به معنای اعلام جنگ با کل عرب میدانست.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص ۴۳</ref> | * ترس از جنگ با عرب: ابولهب پذیرش اسلام را به معنای اعلام جنگ با کل عرب میدانست.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، ج۸، ص ۴۳</ref> | ||