پرش به محتوا

اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۷
ویراستاری
imported>Baqer h
(←‏تراشیدن سبیل: ویراستاری)
imported>Baqer h
(ویراستاری)
خط ۱۰: خط ۱۰:
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref> از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا «یارسان‌» نیز گفته‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref> از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا «یارسان‌» نیز گفته‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>


در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده <ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref>؛ زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.
در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده؛ <ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref> زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.


==پراکندگی جغرافیایی==
==پراکندگی جغرافیایی==
خط ۲۸: خط ۲۸:


===تناسخ===
===تناسخ===
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref>، اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref> این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است، <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref> اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref> این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>


[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد.<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>
[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد.<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>
خط ۴۶: خط ۴۶:
صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref>
صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref>


این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴، ۳۵</ref> همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد».<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۷۹</ref> در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود.<ref>«دوره هفتوانه»، ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۵</ref> از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۸</ref>؛ و به هر حال، چنان‌که در «بارگه بارگه »، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>«بارگه بارگه»، ص ۹۵</ref>
این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴، ۳۵</ref> همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد».<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۷۹</ref> در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود.<ref>«دوره هفتوانه»، ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۵</ref> از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود؛<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۸</ref> و به هر حال، چنان‌که در «بارگه بارگه »، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>«بارگه بارگه»، ص ۹۵</ref>


جیحون آبادی<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۱</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸</ref>
جیحون آبادی<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۱</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸</ref>
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:


==سلسله مراتب روحانی==
==سلسله مراتب روحانی==
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان '''، ۲. '''هفتوانه '''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان '''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۳-۳۸۷</ref> آنها ذات‌هایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا».<ref>جیحون آبادی، ص۶۳-۶۴</ref> این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرف‌اند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است. <ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref> جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام. <ref>جیحون آبادی، ص۲۹</ref> به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref>
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان'''، ۲. '''هفتوانه'''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان'''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۳-۳۸۷</ref> آنها ذات‌هایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا».<ref>جیحون آبادی، ص۶۳-۶۴</ref> این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرف‌اند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است. <ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref> جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام. <ref>جیحون آبادی، ص۲۹</ref> به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref>


===علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی===
===علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی===
بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است. <ref>جیحون آبادی، ص۲۱۲-۲۱۳</ref> در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است. <ref>جیحون آبادی، ص۴۷-۴۹</ref> خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است. <ref>جیحون آبادی، ص۲۹۲</ref> بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است.<ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی»، ص۱۸ به بعد</ref>
بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۱۲-۲۱۳</ref> در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است.<ref>جیحون آبادی، ص۴۷-۴۹</ref> خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۹۲</ref> بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است.<ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی»، ص۱۸ به بعد</ref>


[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]
[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
*ظهور بعدی خداوند، پس از قرمزی، در [[محمد بیگ]] (لرستانی) بود.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۲۴-۱۲۵</ref>
*ظهور بعدی خداوند، پس از قرمزی، در [[محمد بیگ]] (لرستانی) بود.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۲۴-۱۲۵</ref>
*پس از محمد بیگ، خداوند در خان آتش ظهور یافت.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> خان آتش یا [[آتش بیگ]] که در اوایل قرن ۱۱ق می‌زیست، خاندانی با عنوان آتش بیگی تشکیل داد.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۴۵، صفی زاده، بزرگان، ص۱۰۹</ref>
*پس از محمد بیگ، خداوند در خان آتش ظهور یافت.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> خان آتش یا [[آتش بیگ]] که در اوایل قرن ۱۱ق می‌زیست، خاندانی با عنوان آتش بیگی تشکیل داد.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۴۵، صفی زاده، بزرگان، ص۱۰۹</ref>
مظاهر الوهیت البته به همین‌ها محدود نمی‌شوند و بسیاری از شخصیت‌های دینی و عرفانی این آیین در زمره اینان‌اند؛ مثلاً بنابر «دوره چهل تن »، [[موسی بن عمران|موسای کلیم]] یکی از مظاهر الهی بود؛<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۴۰-۴۴۱</ref> در «بارگه بارگه »، [[بابا طاهر]] محل تجلی الهی،<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> و [[حاج بکتاش]] محل حلول ذات خداوند است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۴۹</ref> البته رشته مظهریت به همین جا ختم نمی‌شود، چنانکه در ''شاهنامه حقیقت '' آمده، [[منصور حلاج]] مظهر داوود (از هفتن) است <ref>جیحون آبادی، ص۲۶۰</ref> و بنابر «بارگه بارگه »، حلاج همان داوود است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۵۱</ref> برحسب ابیات ۵۰۲۸ تا ۵۰۹۶ شاهنامه حقیقت، [[شمس تبریزی]] تجسد دوباره حلاج بود، اما جالب توجه آنکه وی در بطن دختر دوشیزه [[جلال الدین محمد بلخی|مولوی]] هستی یافت و بعد باز به نزد مولانا برگشت و او مرید بی‌چون و چرای وی شد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱-۲۶۵</ref> همچنین، بنابر بیت ۵۰۱۸ شاهنامه حقیقت، <ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱</ref> مولوی، مظهر [[حضرت محمد]] (ص) بود.
مظاهر الوهیت البته به همین‌ها محدود نمی‌شوند و بسیاری از شخصیت‌های دینی و عرفانی این آیین در زمره اینان‌اند؛ مثلاً بنابر «دوره چهل تن »، [[موسی بن عمران|موسای کلیم]] یکی از مظاهر الهی بود؛<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۴۰-۴۴۱</ref> در «بارگه بارگه »، [[بابا طاهر]] محل تجلی الهی،<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> و [[حاج بکتاش]] محل حلول ذات خداوند است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۴۹</ref> البته رشته مظهریت به همین جا ختم نمی‌شود، چنانکه در ''شاهنامه حقیقت '' آمده، [[منصور حلاج]] مظهر داوود (از هفتن) است <ref>جیحون آبادی، ص۲۶۰</ref> و بنابر «بارگه بارگه »، حلاج همان داوود است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۵۱</ref> برحسب ابیات ۵۰۲۸ تا ۵۰۹۶ شاهنامه حقیقت، [[شمس تبریزی]] تجسد دوباره حلاج بود، اما جالب توجه آنکه وی در بطن دختر دوشیزه [[جلال الدین محمد بلخی|مولوی]] هستی یافت و بعد باز به نزد مولانا برگشت و او مرید بی‌چون و چرای وی شد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱-۲۶۵</ref> همچنین، بنابر بیت ۵۰۱۸ شاهنامه حقیقت،<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱</ref> مولوی، مظهر [[حضرت محمد]] (ص) بود.


==احکام و آداب ==
==احکام و آداب ==
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
«قرار حقیقت‌» یا شرطِ بودن در زمره اهل حق، این است که به گفته سلطان اسحاق «حق را حاضر و موجود» و «خداوند عالم را همه جا حاضر بدانند».<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۶۱</ref> اهل حق دستور دارند که از اهریمن برائت جویند.<ref>«دوره عابدین »، ص۵۲۹-۵۳۰</ref> شرط معنوی بودن در زمره یارسان گرایش به حق و حقیقت و دوری از بدی و [[دروغ]]، شرط صوری و لازم الاجرای آن، [[سر سپردن]] است، که با حضور در مراسم سرسپردگی و اجرای آداب آن صورت می‌پذیرد. برای داوطلب سرسپردگی وجود یک «[[پیر (عرفان)|پیر]]» و یک «[[دلیل (عرفان)|دلیل]]» در اجرای آیین مربوط به آن لازم است و هر یک نقشی خاص خود دارند. البته مقام پیر بالاتر از مقام دلیل است.<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>
«قرار حقیقت‌» یا شرطِ بودن در زمره اهل حق، این است که به گفته سلطان اسحاق «حق را حاضر و موجود» و «خداوند عالم را همه جا حاضر بدانند».<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۶۱</ref> اهل حق دستور دارند که از اهریمن برائت جویند.<ref>«دوره عابدین »، ص۵۲۹-۵۳۰</ref> شرط معنوی بودن در زمره یارسان گرایش به حق و حقیقت و دوری از بدی و [[دروغ]]، شرط صوری و لازم الاجرای آن، [[سر سپردن]] است، که با حضور در مراسم سرسپردگی و اجرای آداب آن صورت می‌پذیرد. برای داوطلب سرسپردگی وجود یک «[[پیر (عرفان)|پیر]]» و یک «[[دلیل (عرفان)|دلیل]]» در اجرای آیین مربوط به آن لازم است و هر یک نقشی خاص خود دارند. البته مقام پیر بالاتر از مقام دلیل است.<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>


نزد ایشان نگاه شهوانی به [[نامحرم]] (حتی به غیر اهل حق) [[حرام]] است.<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۵۶</ref> ظاهراً استعمال دخانیات برای یارسان جایز نیست <ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۵۸، ۱۷۱</ref>، البته گفته شده که در میان اهل حق تنها [[آتش بیگی|خاندان آتش بیگی]] استعمال دخانیات را ممنوع کرده‌اند و این تحریم در میان همه یارسان نیست؛<ref>نک: القاصی، ص۱۰۵</ref> اما مصرف [[مسکر|مُسکِرات]] بی‌هیچ شک و شبهه‌ای حرام است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۳۳ و جاهای مختلف</ref>
نزد ایشان نگاه شهوانی به [[نامحرم]] (حتی به غیر اهل حق) [[حرام]] است.<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۵۶</ref> ظاهراً استعمال دخانیات برای یارسان جایز نیست،<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۵۸، ۱۷۱</ref> البته گفته شده که در میان اهل حق تنها [[آتش بیگی|خاندان آتش بیگی]] استعمال دخانیات را ممنوع کرده‌اند و این تحریم در میان همه یارسان نیست؛<ref>نک: القاصی، ص۱۰۵</ref> اما مصرف [[مسکر|مُسکِرات]] بی‌هیچ شک و شبهه‌ای حرام است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۳۳ و جاهای مختلف</ref>


اهل حق، بنابر سنت و عادت دیرین خود، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای [[سلام]] «یاعلی‌» می‌گویند.<ref>القاصی، ص۱۰۶</ref> آنان در شب [[نوروز]]، بر بام‌های خود آتش می‌افروزند<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> و همچنین در شب اول پس از مرگ بر روی قبر متوفی آتش روشن می‌کنند.<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> اهل حق، [[تیمم|تَیمُّم]]، [[غسل|غُسل]] و [[غسل میت|غُسلِ مَیت]] هم دارند.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۴-۵۷۸</ref>
اهل حق، بنابر سنت و عادت دیرین خود، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای [[سلام]] «یاعلی‌» می‌گویند.<ref>القاصی، ص۱۰۶</ref> آنان در شب [[نوروز]]، بر بام‌های خود آتش می‌افروزند<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> و همچنین در شب اول پس از مرگ بر روی قبر متوفی آتش روشن می‌کنند.<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> اهل حق، [[تیمم|تَیمُّم]]، [[غسل|غُسل]] و [[غسل میت|غُسلِ مَیت]] هم دارند.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۴-۵۷۸</ref>
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
===پردیور، محل دعای اهل حق===
===پردیور، محل دعای اهل حق===


برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «[[پردیور]]» است ؛ در باغ‌های روستای  شیخان، کنار رودخانه سیروان در [[اورامان کردستان]]، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان و یارانش را مشخص می‌کند. این محل را پردیور می‌نامند و زیارتگاه و محل [[دعا]] و نیاز یارسان است.
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «[[پردیور]]» است؛ در باغ‌های روستای  شیخان، کنار رودخانه سیروان در [[اورامان کردستان]]، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان و یارانش را مشخص می‌کند. این محل را پردیور می‌نامند و زیارتگاه و محل [[دعا]] و نیاز یارسان است.


متون اهل حق به برابری پردیور با [[کعبه]] برای ایشان، صراحت دارند.<ref>نک: «بارگه بارگه »، ص۱۰۷، ۱۱۱؛ جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در واقع به فرمان سلطان اسحاق عمارت پردیور بر مزار ایوت بنا شد، تا قبله یارسان باشد.<ref>جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در «[[بارگه بارگه]]»، آمده است که سلطان اسحاق در پردیور با یاران پیمان بست <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref> و حرمت پردیور تا بدان حد است که گفته شده الهیت در پردیور حلول داشته است.<ref>«»بارگه بارگه»، ص۱۰۸</ref>
متون اهل حق به برابری پردیور با [[کعبه]] برای ایشان، صراحت دارند.<ref>نک: «بارگه بارگه »، ص۱۰۷، ۱۱۱؛ جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در واقع به فرمان سلطان اسحاق عمارت پردیور بر مزار ایوت بنا شد، تا قبله یارسان باشد.<ref>جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در «[[بارگه بارگه]]»، آمده است که سلطان اسحاق در پردیور با یاران پیمان بست <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref> و حرمت پردیور تا بدان حد است که گفته شده الهیت در پردیور حلول داشته است.<ref>«»بارگه بارگه»، ص۱۰۸</ref>
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
==اصول اخلاقی==
==اصول اخلاقی==


اخلاق یارسان مبتنی بر ۴ دستور اصلی است که به [[سلطان اسحاق]] نسبت داده می‌شود: پاکی، راستی، نیستی و ردا (بخشش یا بردباری) که «ارکان‌» یا «چاررکن‌» خوانده می‌شوند<ref>«دوره عابدین »، ۵۴۷؛ «خرده سرانجام »، ۵۷۳ -۵۷۴؛ نیک نژاد، همان، ۱۱۰</ref>؛
اخلاق یارسان مبتنی بر ۴ دستور اصلی است که به [[سلطان اسحاق]] نسبت داده می‌شود: پاکی، راستی، نیستی و ردا (بخشش یا بردباری) که «ارکان‌» یا «چاررکن‌» خوانده می‌شوند؛<ref>«دوره عابدین »، ۵۴۷؛ «خرده سرانجام »، ۵۷۳ -۵۷۴؛ نیک نژاد، همان، ۱۱۰</ref>


*«'''پاکی '''»، پاکی کلی است، چه در جسم و جامه باشد و چه در زبان و اندیشه و رفتار.
*«'''پاکی '''»، پاکی کلی است، چه در جسم و جامه باشد و چه در زبان و اندیشه و رفتار.
خط ۱۸۲: خط ۱۸۲:
==خاندانهای اهل حق==
==خاندانهای اهل حق==


در حالی که کلیت اهل حق مجموعه‌ای واحد را تشکیل می‌دهند، این قوم به چند خاندان تقسیم می‌شود که به لحاظ بعضی مسائل اعتقادی یا برخی آداب با هم تفاوتهایی دارند. برای اهل حق از ۱۱ خاندان <ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۴- ۲۵</ref> و ۱۴ خاندان <ref>افضلی، علیار، ۱۷۶</ref> سخن گفته شده، اما غالباً بر ۱۲ خاندان تأکید می‌شود و آنها را به ۱۲ برج، ۱۲ ستاره آسمان، ۱۲ [[حواریون|حوّاری]] عیسی (ع) و [[امامان شیعه|۱۲ امام (ع)]] تشبیه کرده‌اند<ref>جیحون آبادی، ۴۱۱</ref>. اما در اینکه خاندانهای اصلی که در زمان سلطان اسحاق و به امر او شکل گرفتند، ۷ خاندانند، اتفاق نظر وجود دارد<ref>همو، ۴۱۲، بیت ۹۹۳،۷</ref>. خاندانهای دیگر بعداً به آن ۷ افزوده شدند.
در حالی که کلیت اهل حق مجموعه‌ای واحد را تشکیل می‌دهند، این قوم به چند خاندان تقسیم می‌شود که به لحاظ بعضی مسائل اعتقادی یا برخی آداب با هم تفاوتهایی دارند. برای اهل حق از ۱۱ خاندان<ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۴- ۲۵</ref> و ۱۴ خاندان <ref>افضلی، علیار، ۱۷۶</ref> سخن گفته شده، اما غالباً بر ۱۲ خاندان تأکید می‌شود و آنها را به ۱۲ برج، ۱۲ ستاره آسمان، ۱۲ [[حواریون|حوّاری]] عیسی (ع) و [[امامان شیعه|۱۲ امام (ع)]] تشبیه کرده‌اند.<ref>جیحون آبادی، ۴۱۱</ref> اما در اینکه خاندانهای اصلی که در زمان سلطان اسحاق و به امر او شکل گرفتند، ۷ خاندانند، اتفاق نظر وجود دارد.<ref>همو، ۴۱۲، بیت ۹۹۳،۷</ref> خاندان‌های دیگر بعداً به آن ۷ افزوده شدند.


#[[خاندان شاه ابراهیمی|خاندان شاه ابراهیمی]] منسوب است به فردی به همین نام که به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد به [[عراق]] رفت و با کوشش او، گروههایی از مردم آنجا روش اهل حق را پذیرفتند. اکنون نیز خاندان شاه ابراهیمی در خانقین و مندلی به سر می‌برند<ref>صفی زاده، همان، ۲۵</ref>.
#[[خاندان شاه ابراهیمی|خاندان شاه ابراهیمی]] منسوب است به فردی به همین نام که به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد به [[عراق]] رفت و با کوشش او، گروه‌هایی از مردم آنجا روش اهل حق را پذیرفتند. اکنون نیز خاندان شاه ابراهیمی در خانقین و مندلی به سر می‌برند.<ref>صفی زاده، همان، ۲۵</ref>
#[[خاندان بابا یادگاری]] منسوب است به [[بابا یادگار]] که سلطان اسحاق به [[هند]] فرستاد تا آیین یارسان را تبلیغ کند. خاندان بابا یادگاری اکنون در [[پاکستان]] و بعضی هم در [[افغانستان]] زندگی می‌کنند<ref>همانجا</ref>.
#[[خاندان بابا یادگاری]] منسوب است به [[بابا یادگار]] که سلطان اسحاق به [[هند]] فرستاد تا آیین یارسان را تبلیغ کند. خاندان بابا یادگاری اکنون در [[پاکستان]] و بعضی هم در [[افغانستان]] زندگی می‌کنند.<ref>همانجا</ref>
#[[خاندان عالی قلندری]] منسوب است به [[عالی قلندر]] که در روستای شیخان به جمع مریدان سلطان اسحاق پیوست و به دستور سلطان برای ارشاد به [[بغداد]] رفت، اما در آنجا کشته شد. عالی قلندر اولادی نداشت، اما به اراده سلطان اسحاق خاندان او از دو تن نزدیکان وی آغاز گشت و اکنون هم سادات عالی قلندری از نسل همان دو تن هستند<ref>همان، ۲۶</ref>.
#[[خاندان عالی قلندری]] منسوب است به [[عالی قلندر]] که در روستای شیخان به جمع مریدان سلطان اسحاق پیوست و به دستور سلطان برای ارشاد به [[بغداد]] رفت، اما در آنجا کشته شد. عالی قلندر اولادی نداشت، اما به اراده سلطان اسحاق خاندان او از دو تن نزدیکان وی آغاز گشت و اکنون هم سادات عالی قلندری از نسل همان دو تن هستند.<ref>همان، ۲۶</ref>
#[[خاندان خاموشی]] زمانی به خاندان سیدابوالوفا معروف بود و بعداً به سبب اهمیت و شهرت خاموش، نواده سید ابوالوفا، به خاموشی نام بردار گشت <ref>همانجا</ref>.
#[[خاندان خاموشی]] زمانی به خاندان سیدابوالوفا معروف بود و بعداً به سبب اهمیت و شهرت خاموش، نواده سید ابوالوفا، به خاموشی نام بردار گشت. <ref>همانجا</ref>
#[[خاندان میرسوری]] از اعقاب [[سید میر احمد]]، ملقب به [[میر سور]]، تشکیل می‌شود که از ارادتمندان سلطان اسحاق بود<ref>همان، ۲۷</ref>.
#[[خاندان میرسوری]] از اعقاب [[سید میر احمد]]، ملقب به [[میر سور]]، تشکیل می‌شود که از ارادتمندان سلطان اسحاق بود.<ref>همان، ۲۷</ref>
# [[خاندان سید مصطفی]] که به یکی از مریدان سلطان اسحاق با همین نام منسوب است
# [[خاندان سید مصطفی]] که به یکی از مریدان سلطان اسحاق با همین نام منسوب است
# [[خاندان حاجی باویسی]] نیز به یکی از مریدان سلطان اسحاق با همین نام منسوب است<ref>همانجا</ref>.
# [[خاندان حاجی باویسی]] نیز به یکی از مریدان سلطان اسحاق با همین نام منسوب است.<ref>همانجا</ref>
#[[خاندان ذوالنوری|خاندان زنوری]] یا ذوالنوری مربوط به یکی از بزرگان اهل حق در [[قرن ۹ قمری|قرن ۹ق]] است که ذوالنور نام داشت و فرزند یکی از خانهای [[لرستان]] بود. وی خود فرزندی نداشت، از این رو، بازماندگان بعضی از نزدیکان او خاندان وی را تشکیل دادند<ref>همانجا</ref>.
#[[خاندان ذوالنوری|خاندان زنوری]] یا ذوالنوری مربوط به یکی از بزرگان اهل حق در [[قرن ۹ قمری|قرن ۹ق]] است که ذوالنور نام داشت و فرزند یکی از خانهای [[لرستان]] بود. وی خود فرزندی نداشت، از این رو، بازماندگان بعضی از نزدیکان او خاندان وی را تشکیل دادند.<ref>همانجا</ref>
#[[خاندان آتش بیگی]] منسوب است به [[آتش بیگ]] که از مردم [[لرستان]] بود و در حدود [[قرن ۱۱ قمری|قرن ۱۱ق]] می‌زیست. او که خود را محل تجلی خداوند می‌دانست، خاندانی برای خود تشکیل داد<ref>همانجا</ref>.
#[[خاندان آتش بیگی]] منسوب است به [[آتش بیگ]] که از مردم [[لرستان]] بود و در حدود [[قرن ۱۱ قمری|قرن ۱۱ق]] می‌زیست. او که خود را محل تجلی خداوند می‌دانست، خاندانی برای خود تشکیل داد.<ref>همانجا</ref>
#[[خاندان شاه هیاسی]] منسوب به [[شاه ایاز]] یا شاه هیاس است. گفته‌اند که وی در ۱۱۲۵ق به دنیا آمد و خاندانی برای خود تشکیل داد. مسند ارشادی این خاندان در این زمان با خانواده «الهی‌» است <ref>همان، ۲۸</ref>.
#[[خاندان شاه هیاسی]] منسوب به [[شاه ایاز]] یا شاه هیاس است. گفته‌اند که وی در ۱۱۲۵ق به دنیا آمد و خاندانی برای خود تشکیل داد. مسند ارشادی این خاندان در این زمان با خانواده «الهی‌» است. <ref>همان، ۲۸</ref>
#[[خاندان بابا حیدری]]: این خاندان منسوب به سید حیدر فرزند سید منصور ملقب به [[سید براکه]] است. سید حیدر در [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D8%AA_%D8%B4%D8%A7%D9%85%DB%8C روستای توت شامی] [[کرمانشاه]] به دنیا آمد. ۳۶ تن از یاران سید حیدر سراینده بوده و هر کدام دیوانی درباره آئین حقیقت دارند. [[شاه تیمور بانیارانی]] و [[درویش نوروز]] از جمله یاران سید براکه بوده‏اند.
#[[خاندان بابا حیدری]]: این خاندان منسوب به سید حیدر فرزند سید منصور ملقب به [[سید براکه]] است. سید حیدر در روستای توت شامی [[کرمانشاه]] به دنیا آمد. ۳۶ تن از یاران سید حیدر سراینده بوده و هر کدام دیوانی درباره آئین حقیقت دارند. [[شاه تیمور بانیارانی]] و [[درویش نوروز]] از جمله یاران سید براکه بوده‏اند.


==اهل حق و ایران باستان==
==اهل حق و ایران باستان==
خط ۲۰۲: خط ۲۰۲:
===دین زردشت===
===دین زردشت===


[[بهلول ماهی]] از «زنده کردن آیین ایران‌» سخن می‌گوید و یادآور می‌شود که برای این منظور باید دیوانه شد و شهرهای [[ایران]] را یک به یک گشت <ref>دوره بهلول، ۳۶- ۳۸</ref>. بنابر «[[بارگه بارگه]]»، یارسان آیین خویش را به [[زردشت]] نسبت می‌دهند<ref>ص ۱۰۱</ref>. همچنین در «بارگه بارگه »<ref>ص ۱۶۶</ref> [[زرتشت|زردشت]] پیامبر خدا خوانده و ستوده شده است <ref>نیز نک: افضلی، قاسم، ۲/۷۸</ref>.
[[بهلول ماهی]] از «زنده کردن آیین ایران‌» سخن می‌گوید و یادآور می‌شود که برای این منظور باید دیوانه شد و شهرهای [[ایران]] را یک به یک گشت. <ref>دوره بهلول، ۳۶- ۳۸</ref> بنابر «[[بارگه بارگه]]»، یارسان آیین خویش را به [[زردشت]] نسبت می‌دهند.<ref>ص ۱۰۱</ref> همچنین در «بارگه بارگه »<ref>ص ۱۶۶</ref> [[زرتشت|زردشت]] پیامبر خدا خوانده و ستوده شده است. <ref>نیز نک: افضلی، قاسم، ۲/۷۸</ref>


در «بارگه بارگه »، اسطوره‌ای درباره آغاز آفرینش جهان آمده است که می‌تواند بازتابی از اساطیر خلقت نزد زردشتیان باشد<ref>ص ۱۵۳-۱۵۴</ref>.
در «بارگه بارگه»، اسطوره‌ای درباره آغاز آفرینش جهان آمده است که می‌تواند بازتابی از اساطیر خلقت نزد زردشتیان باشد.<ref>ص ۱۵۳-۱۵۴</ref>


===مذهب زُروان===
===مذهب زُروان===


یکی از سرایندگان اهل حق به نام [[بکتر|بَکتر]] درباره [[شیطان]] نظریات جالب توجهی دارد<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۷۹-۸۱</ref>. بخش ابتدایی این طرح دارای مایه‌های قوی زروانی است و حکایت از صدور [[اهورامزدا]] و [[اهریمن]] از بطن [[زروان (دین)|زُروان]] دارد. بخش دوم (حضور او در بشر) اندیشه مشترک دین مزدایی سنتی، مذهب زروانی و مذهب حقیقت است، و بخش سوم آن (اجر اهریمن) ممکن است مرتبط با اندیشه‌ای زروانی باشد.
یکی از سرایندگان اهل حق به نام [[بکتر|بَکتر]] درباره [[شیطان]] نظریات جالب توجهی دارد.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۷۹-۸۱</ref> بخش ابتدایی این طرح دارای مایه‌های قوی زروانی است و حکایت از صدور [[اهورامزدا]] و [[اهریمن]] از بطن [[زروان (دین)|زُروان]] دارد. بخش دوم (حضور او در بشر) اندیشه مشترک دین مزدایی سنتی، مذهب زروانی و مذهب حقیقت است، و بخش سوم آن (اجر اهریمن) ممکن است مرتبط با اندیشه‌ای زروانی باشد.


در «دوره چهل تن »، با مفهومی از ایران باستان - و به خصوص زروانی - روبه رو می‌شویم : «روشنی، دشمن تاریکی و آز است »<ref>ص ۴۸۶</ref>.
در «دوره چهل تن »، با مفهومی از ایران باستان - و به خصوص زروانی - روبه رو می‌شویم : «روشنی، دشمن تاریکی و آز است».<ref>ص ۴۸۶</ref>


در بند ۱۲ از «دوره چهل تن »، از «چیستا» (حکمت) سخن به میان آمده، و از چهل تن دعوت شده است که از بارگاه ازلی به در آیند و درباره راز چیستا گفت وگو نمایند<ref>ص ۴۴۳-۴۴۴</ref>. در بند ۱۰ همان کلام از زروان به صورت زَروَن نام برده شده. گرچه معنای روشنی از آن بند دریافت نمی‌شود؛ این قدر هست که از وجود آن در آغاز جهان، آنگاه که «روشنی و تاریکی عالم را فراگرفته بود»، سخن رفته است <ref>ص ۴۴۲</ref>. در دوره بهلول نیز از زروان، اورمزد (به صورت وَرمِز) و اهریمن (به صورت اَهری) یاد شده است <ref>ص ۶۲ -۶۳</ref>.
در بند ۱۲ از «دوره چهل تن»، از «چیستا» (حکمت) سخن به میان آمده، و از چهل تن دعوت شده است که از بارگاه ازلی به در آیند و درباره راز چیستا گفت وگو نمایند.<ref>ص ۴۴۳-۴۴۴</ref> در بند ۱۰ همان کلام از زروان به صورت زَروَن نام برده شده. گرچه معنای روشنی از آن بند دریافت نمی‌شود؛ این قدر هست که از وجود آن در آغاز جهان، آنگاه که «روشنی و تاریکی عالم را فراگرفته بود»، سخن رفته است. <ref>ص ۴۴۲</ref> در دوره بهلول نیز از زروان، اورمزد (به صورت وَرمِز) و اهریمن (به صورت اَهری) یاد شده است. <ref>ص ۶۲ -۶۳</ref>


===دین مزدایی===
===دین مزدایی===


در ''شاهنامه حقیقت '' ترکیبی از اندیشه‌های اسلامی و مزدایی دیده می‌شود<ref>جیحون آبادی، ۷۱-۷۲</ref>. قرینه سازی و تقابل نیروهای اهورایی و اهریمنی در آن کاملاً آشکار است.
در ''شاهنامه حقیقت '' ترکیبی از اندیشه‌های اسلامی و مزدایی دیده می‌شود.<ref>جیحون آبادی، ۷۱-۷۲</ref> قرینه سازی و تقابل نیروهای اهورایی و اهریمنی در آن کاملاً آشکار است.


در «دوره هفتوانه »، از زبان سلطان اسحاق به وجود خدایان بی‌شمار اشاره شده است که «اگر بیایند... واگر بارگاه‌هایی داشته باشند...»<ref>ص ۲۸۳</ref>. مقصود از این خدایان چیست ؟ شاید اولین تصوری که به ذهن برسد، ایزدان باشد که سپاهیان مینوی اورمزدند و بی‌شمارند.
در «دوره هفتوانه »، از زبان سلطان اسحاق به وجود خدایان بی‌شمار اشاره شده است که «اگر بیایند... واگر بارگاه‌هایی داشته باشند...».<ref>ص ۲۸۳</ref> مقصود از این خدایان چیست ؟ شاید اولین تصوری که به ذهن برسد، ایزدان باشد که سپاهیان مینوی اورمزدند و بی‌شمارند.


خاطره نخستین زوج انسانی در دین مزدایی (مشیه و مشیانه)، نزد اهل حق بدین گونه حفظ شده است که نام مشیانه تبدل یافته، و صورت «مرجانه‌» (و نیز مرجان) به خود گرفته، و جفت نر او «جان‌» نامیده شده است. آن دو - که ذاتشان از آتش بود - بر روی زمین آفریده شدند و از ایشان [[جن|جنیان]] پدید آمدند. پس از آن بود که [[آدم ابوالبشر|آدم]] و [[حوا|حوّا]] از خاک هستی یافتند. یکی از شکل ‏های ترکیب اساطیر ایرانی و اسلامی این بود که گفتند مرجانه از [[پهلوی (زبان)|پهلوی]] جان آفریده شد<ref>جیحون آبادی، ۶۰، ۷۳-۷۴</ref>.
خاطره نخستین زوج انسانی در دین مزدایی (مشیه و مشیانه)، نزد اهل حق بدین گونه حفظ شده است که نام مشیانه تبدل یافته، و صورت «مرجانه‌» (و نیز مرجان) به خود گرفته، و جفت نر او «جان‌» نامیده شده است. آن دو - که ذاتشان از آتش بود - بر روی زمین آفریده شدند و از ایشان [[جن|جنیان]] پدید آمدند. پس از آن بود که [[آدم ابوالبشر|آدم]] و [[حوا|حوّا]] از خاک هستی یافتند. یکی از شکل ‏های ترکیب اساطیر ایرانی و اسلامی این بود که گفتند مرجانه از [[پهلوی (زبان)|پهلوی]] جان آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، ۶۰، ۷۳-۷۴</ref>


===ستایش پهلوانان ایران باستان===
===ستایش پهلوانان ایران باستان===


به جز امور اعتقادی (دینی) باستانی، قهرمانان حماسی ایران باستان نیز در کلامهای اهل حق حضور نمایان دارند؛ ستایش از شاهان و پهلوانان ایرانی با افکار خاص آیین حقیقت در هم آمیخته است، چه آنها مظاهر هفتن و حتی مظاهر الهی خوانده شده‌اند<ref>جیحون آبادی، ۱۵۴، ۱۵۵؛ «بارگه بارگه »، ۹۴؛ دوره بهلول، ۵۴ - ۵۵</ref>.
به جز امور اعتقادی (دینی) باستانی، قهرمانان حماسی ایران باستان نیز در کلامهای اهل حق حضور نمایان دارند؛ ستایش از شاهان و پهلوانان ایرانی با افکار خاص آیین حقیقت در هم آمیخته است، چه آنها مظاهر هفتن و حتی مظاهر الهی خوانده شده‌اند.<ref>جیحون آبادی، ۱۵۴، ۱۵۵؛ «بارگه بارگه »، ۹۴؛ دوره بهلول، ۵۴ - ۵۵</ref>


در «بارگه بارگه »، ضمن اشاره بر بعضی اعمال [[رستم]] و ستایش کارها و مبارزات وی با دشمنان ایران <ref>ص ۱۲۳</ref> او را تجسم بنیامین، و [[سیمرغ]] را همان خاتون رمزبار دانسته‌اند<ref>ص ۱۳۶، ۱۴۶، ۱۷۱</ref>.
در «بارگه بارگه »، ضمن اشاره بر بعضی اعمال [[رستم]] و ستایش کارها و مبارزات وی با دشمنان ایران <ref>ص ۱۲۳</ref> او را تجسم بنیامین، و [[سیمرغ]] را همان خاتون رمزبار دانسته‌اند.<ref>ص ۱۳۶، ۱۴۶، ۱۷۱</ref>


===شعرهای هجایی و دو مصراعی===
===شعرهای هجایی و دو مصراعی===


نکات دیگری هم در مذهب اهل حق به چشم می‌خورد که از رابطه محکم آن با ایران باستان و اندیشه‌های ایرانی کهن حکایت دارد<ref>افضلی، قاسم، ۳/۳</ref>. مثلا: اشعار «بارگه بارگه‌» و «دوره هفتوانه‌» همه ۱۰ [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AC%D8%A7 هجایی ] و دو [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D8%B9 مصراعی ] هستند (هر مصراع ۵ هجا). شعر هجایی از آثار و عناصر بازمانده از ایران باستان در میان اهل حق است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۹، ۱۸۹، ۱۹۰-۱۹۱</ref>
نکات دیگری هم در مذهب اهل حق به چشم می‌خورد که از رابطه محکم آن با ایران باستان و اندیشه‌های ایرانی کهن حکایت دارد.<ref>افضلی، قاسم، ۳/۳</ref> مثلا: اشعار «بارگه بارگه‌» و «دوره هفتوانه‌» همه ۱۰ هجایی و دو مصراعی هستند (هر مصراع ۵ هجا). شعر هجایی از آثار و عناصر بازمانده از ایران باستان در میان اهل حق است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۹، ۱۸۹، ۱۹۰-۱۹۱</ref>


===آناهیتا===
===آناهیتا===


در مقبره [[شاه ابراهیم]] چشمه‌ای وجود دارد که «هانیتا» (آناهیتا) خوانده می‌شود<ref>افضلی، قاسم، ۲/۸۲</ref>. بنابر آنچه از «بارگه بارگه»، استنباط می‌شود، شاید بتوان گفت که [[آناهیتا]] خود محل تجلی یا حلول ذات الهی باشد.<ref>ص ۱۰۹-۱۱۰</ref>
در مقبره [[شاه ابراهیم]] چشمه‌ای وجود دارد که «هانیتا» (آناهیتا) خوانده می‌شود.<ref>افضلی، قاسم، ۲/۸۲</ref> بنابر آنچه از «بارگه بارگه»، استنباط می‌شود، شاید بتوان گفت که [[آناهیتا]] خود محل تجلی یا حلول ذات الهی باشد.<ref>ص ۱۰۹-۱۱۰</ref>


===ارتباط گاو با ماه و شیر با خورشید===
===ارتباط گاو با ماه و شیر با خورشید===


در طرحی از جهان شناسی اهل حق و چگونگی تکوین عالم از دیدگاه ایشان، خداوند از پیشانی گاو، ماه را آفرید و از پیشانی شیر، خورشید را؛ محل ماه هم بر پیشانی گاو است و محل خورشید بر پشت شیر<ref>جیحون آبادی، ۵۷ - ۵۸</ref>. در اندیشه ایرانیان باستان نیز گاو با ماه رابطه مستقیم دارد و شیر با خورشید.
در طرحی از جهان شناسی اهل حق و چگونگی تکوین عالم از دیدگاه ایشان، خداوند از پیشانی گاو، ماه را آفرید و از پیشانی شیر، خورشید را؛ محل ماه هم بر پیشانی گاو است و محل خورشید بر پشت شیر.<ref>جیحون آبادی، ۵۷ - ۵۸</ref> در اندیشه ایرانیان باستان نیز گاو با ماه رابطه مستقیم دارد و شیر با خورشید.


نظایر اینگونه موارد را باز هم در کلامهای یارسان می‌توان یافت و مجموعه آنها این نکته را به ذهن متبادر می‌کند که مذهب حقیقت ارتباطی نیرومند با ایران باستان دارد و حتی شاید بتوان گفت که طریق اهل حق بازمانده یک مکتب یا مذهب عرفانی ایرانی است که از عصر باستان تا زمان ما همچنان دوام داشته است، و شاید همچنان پایدار بماند.
نظایر اینگونه موارد را باز هم در کلامهای یارسان می‌توان یافت و مجموعه آنها این نکته را به ذهن متبادر می‌کند که مذهب حقیقت ارتباطی نیرومند با ایران باستان دارد و حتی شاید بتوان گفت که طریق اهل حق بازمانده یک مکتب یا مذهب عرفانی ایرانی است که از عصر باستان تا زمان ما همچنان دوام داشته است، و شاید همچنان پایدار بماند.
کاربر ناشناس