Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۵٬۹۸۱
ویرایش
Hasanejraei (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
== معنای اصول دین == | == معنای اصول دین == | ||
«اصول دین» اصطلاحی [[کلام اسلامی|کلامی]] است و مراد از آن باورهای بنیادین دین [[اسلام]] است که هر فرد تنها با پذیرش آنها [[مسلمان]] به شمار میآید.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> علت نامگذاری این باورها به اصول دین آن است که علوم اسلامی چون [[فقه]]، [[اصول فقه]]، [[تفسیر]] و [[حدیث]] بر آنها مبتنی است.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> واژه اصول دین در برابر [[فروع دین]] قرار دارد که به معنای [[احکام]] عملی دین است.<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۲.</ref><br /> متکلمان برای بیان اصول دین از تعابیر مختلفی استفاده کردهاند. «اصول اعتقادات»، «اصول ایمان»، «اصول اسلام»، «اُمّهات عقاید ایمانی» و «اصول اسلامی» از آن جمله است.<ref>محمدی، «اصول دین: | «اصول دین» اصطلاحی [[کلام اسلامی|کلامی]] است و مراد از آن باورهای بنیادین دین [[اسلام]] است که هر فرد تنها با پذیرش آنها [[مسلمان]] به شمار میآید.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> علت نامگذاری این باورها به اصول دین آن است که علوم اسلامی چون [[فقه]]، [[اصول فقه]]، [[تفسیر]] و [[حدیث]] بر آنها مبتنی است.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> واژه اصول دین در برابر [[فروع دین]] قرار دارد که به معنای [[احکام]] عملی دین است.<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۲.</ref><br /> متکلمان برای بیان اصول دین از تعابیر مختلفی استفاده کردهاند. «اصول اعتقادات»، «اصول ایمان»، «اصول اسلام»، «اُمّهات عقاید ایمانی» و «اصول اسلامی» از آن جمله است.<ref>محمدی، «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، ص۹.</ref> البته مراد آنها فقط مسائلی که امروزه اصول دین اسلام خوانده میشوند، نبوده است. در موارد بسیاری مسائل [[اخلاق|اخلاقی]] و [[فقه|فقهی]] هم اصول دین خوانده میشد. برای نمونه غزالی همه مسائل [[کلام اسلامی|کلامی]] و بسیاری از مسائل [[فقه|فقهی]] و [[اخلاق|اخلاقی]] را با نام اصول دین یاد کرده و [[نماز]] و [[زهد]] را همچون [[توحید]] از اصول دین شمرده است.<ref>محمدی، «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، ص۷، ۸.</ref><br /> به گفته [[مصباح یزدی]]، اصول دین واژهای قراردادی است و میتواند در معناهای مختلف بهکار رود. به یک اعتبار میتوان همه گزارههای اعتقادی دین را اصول دین نامید. به اعتبار دیگر آنها را به گزارههای بنیادین ادیان آسمانی یا یک دین خاص از آنها محدود کرد. همچنین میتوان از آن اصول یک مذهب را اراده کرد و مثلا گفت: اصول دین به باور [[امامیه|شیعیان]] پنجتا است: [[توحید]]، [[نبوت]] پیامبر اسلام(ص)، [[معاد]]، [[عدل]] و [[امامت]]؛<ref>نگاه کنید به مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۴.</ref> چنانکه برای نمونه [[مرتضی مطهری]] در بیان اصول دین از منظر [[امامیه|شیعیان]] این پنج باور را شمرده است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶.</ref> | ||
==مصداقهای اصول دین== | ==مصداقهای اصول دین== | ||
اصول دین [[اسلام]]، عبارتاند از [[توحید]]، [[نبوت]] پیامبر اسلام(ص) و [[معاد]].<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۴.</ref> [[مسلمانان]] هرکس را که به این سه اصل اعتقاد داشته باشد مسلمان مینامند و معتقدند کسی که این اصول را باور ندارد، مسلمان نیست.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> البته درخصوص جزئیات این اصول میان مسلمانان اختلافنظر هست. برای نمونه بیشتر متکلمان [[امامیه|شیعه]] و [[معتزله]] صفات خدا را عین ذات او میدانند؛ اما [[اشاعره]] بر این باورند که صفات خداوند چیزی بهجز ذات خدا و زائد بر آن است.<ref>سبحانی، محاضرات، ۱۴۲۸ق، ص۵۳، ۵۴.</ref><br /> [[مرتضی مطهری]] با تأکید بر این مطلب که واژه اصول دین را [[ائمه]] وضع نکردهاند، گفته است: آن را علماء قرارداد کردهاند تا اهداف اصلی دین را نشان دهند؛ وگرنه در دین اسلام باورهای بسیاری هست که باید به آنها [[ایمان]] داشت؛ مانند ایمان به [[ملائکه]] و ضرورویات دین چون [[نماز]] و [[روزه]].<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶، ۹۷</ref><br /> درگذشته معیار مشخصی در این زمینه که چه باوری از اصول دین یا مذهب است ذکر نشده است. اهمیت یک مسئله در دورهای خاص موجب میشده است که آن مسئله را از اصول بدانند؛<ref>[http://www.ensani.ir/storage/Files/20101027151822-97.pdf محمدی، «اصول دین: | اصول دین [[اسلام]]، عبارتاند از [[توحید]]، [[نبوت]] پیامبر اسلام(ص) و [[معاد]].<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۴.</ref> [[مسلمانان]] هرکس را که به این سه اصل اعتقاد داشته باشد مسلمان مینامند و معتقدند کسی که این اصول را باور ندارد، مسلمان نیست.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> البته درخصوص جزئیات این اصول میان مسلمانان اختلافنظر هست. برای نمونه بیشتر متکلمان [[امامیه|شیعه]] و [[معتزله]] صفات خدا را عین ذات او میدانند؛ اما [[اشاعره]] بر این باورند که صفات خداوند چیزی بهجز ذات خدا و زائد بر آن است.<ref>سبحانی، محاضرات، ۱۴۲۸ق، ص۵۳، ۵۴.</ref><br /> [[مرتضی مطهری]] با تأکید بر این مطلب که واژه اصول دین را [[ائمه]] وضع نکردهاند، گفته است: آن را علماء قرارداد کردهاند تا اهداف اصلی دین را نشان دهند؛ وگرنه در دین اسلام باورهای بسیاری هست که باید به آنها [[ایمان]] داشت؛ مانند ایمان به [[ملائکه]] و ضرورویات دین چون [[نماز]] و [[روزه]].<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶، ۹۷</ref><br /> درگذشته معیار مشخصی در این زمینه که چه باوری از اصول دین یا مذهب است ذکر نشده است. اهمیت یک مسئله در دورهای خاص موجب میشده است که آن مسئله را از اصول بدانند؛<ref>[http://www.ensani.ir/storage/Files/20101027151822-97.pdf محمدی، «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، ص۹.]</ref> مانند مسئله عدل که که امتیازی نسبت به دیگر صفات خدا ندارد؛ اما به جهت اختلافنظر شیعیان و معتزله با اشاعره که اکثر [[اهل سنت]] را شامل میشدند، در این زمینه، جزء اصول مذهب شیعیان و معتزله قرار گرفت.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۶۹، ۷۰.</ref> | ||
===اصول مذهب=== | ===اصول مذهب=== | ||
هریک از مذاهب [[اسلام|اسلامی]]، علاوه بر اصول دین که میانشان مشترک است، باورهای بنیادین دیگری هم دارند که اصول مذهب نامیده میشوند. برای مثال شیعیان [[امامی]] علاوه بر اصول سهگانه فوق، به دو اصل [[عدل]] و [[امامت]] هم اعتقاد دارند. بنابراین [[اصول مذهب شیعه]] پنجتا است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶.</ref> همچنین مسائلی چون [[امر به معروف و نهی از منکر]] | هریک از مذاهب [[اسلام|اسلامی]]، علاوه بر اصول دین که میانشان مشترک است، باورهای بنیادین دیگری هم دارند که اصول مذهب نامیده میشوند. برای مثال شیعیان [[امامی]] علاوه بر اصول سهگانه فوق، به دو اصل [[عدل]] و [[امامت]] هم اعتقاد دارند. بنابراین [[اصول مذهب شیعه]] پنجتا است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶.</ref> همچنین مسائلی چون [[امر به معروف و نهی از منکر]] و عدل از [[اصول مذهب معتزله]] هستند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۶۹.</ref> | ||
== پیشینه== | == پیشینه== | ||
واژه «اصول دین» در [[قرآن]] و [[روایات]] بهکار نرفته است و وضع آن را باید به علماء مسلمان نسبت داد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶؛ گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> احتمال دادهاند که کاربرد واژه «اصول خمسه» توسط ابوالهُذَیل علّاف، | واژه «اصول دین» در [[قرآن]] و [[روایات]] بهکار نرفته است و وضع آن را باید به علماء مسلمان نسبت داد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶؛ گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۲.</ref> احتمال دادهاند که کاربرد واژه «اصول خمسه» توسط ابوالهُذَیل علّاف، متکلم [[معتزله|معتزلی]]، زمینه استعمال واژه اصول دین را فراهم آورده باشد.<ref>گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۳.</ref> از آنجا که [[ابن ندیم]] کتابی به نام اصول الدین را به ابوموسی مردار نسبت داده است، گفتهاند که این واژه در اوایل [[قرن سوم قمری]] تعبیری رایج بوده است.<ref> نگاه کنید به گذشته، «اصول دین»، ص۲۸۳.</ref><br /> البته در روایاتی از [[پیامبر اسلام(ص)]] و [[ائمه(ع)]]، برخی عناصر دینی، ارکان دین معرفی شدهاند. برای مثال [[اهل سنت]] از پیامبر نقل کردهاند که [[اسلام]] بر پنج چیز بنا شده است: [[توحید]]، [[نبوت]] پیامبر اسلام(ص)، اقامه [[نماز]]، پرداخت [[زکات]]، [[حج]] و [[روزه]] ماه [[رمضان]].<ref>بخاری، صحیح بخاری، المکتبة الاسلامیه، ج۱، ص۸.</ref> [[کلینی]] در [[کافی]] از [[امام باقر(ع)]] نقل کرده است که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و [[ولایت]] و فضیلت ولایت از همه بیشتر است.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۸.</ref> همچنین [[امام صادق]](ع) در پاسخ به پرسشی درباره چیزهایی که بدون آنها دین پذیرفته نیست، از شهادت به توحید، ایمان به نبوت پیامبر(ص)، اقرار به آنچه از جانب خدا آورده است، پذیرش زکات، و پذیرفتن ولایت [[آل محمد]](ص) نام برده است.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۹، ۲۰.</ref> در این روایت راوی از این موارد با تعبیر دعائم (ستونهای) اسلام یاد کرده است.<ref>نگاه کنید به کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۹.</ref> | ||
==وجوب معرفت به اصول دین== | ==وجوب معرفت به اصول دین== | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
== لزوم یقین در اصول دین== | == لزوم یقین در اصول دین== | ||
بیشتر علماء یقین را در اصول دین لازم میدانند.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۵۳.</ref> [[علامه حلی]] در [[باب حادی عشر]]، مدعی اجماع در این زمینه شده است؛<ref>علامه حلی، باب حادی عشر، ۱۳۷۰ش، ص۱.</ref> اما [[شیخ انصاری]] دیدگاههای دیگری نیز در این زمینه نقل کرده است؛<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۵۳، ۵۵۴.</ref> از جمله دیدگاهی که وجود ظن را هم در اصول دین کافی میداند. به گفته او | بیشتر علماء یقین را در اصول دین لازم میدانند.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۵۳.</ref> [[علامه حلی]] در [[باب حادی عشر]]، مدعی اجماع در این زمینه شده است؛<ref>علامه حلی، باب حادی عشر، ۱۳۷۰ش، ص۱.</ref> اما [[شیخ انصاری]] دیدگاههای دیگری نیز در این زمینه نقل کرده است؛<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۵۳، ۵۵۴.</ref> از جمله دیدگاهی که وجود ظن را هم در اصول دین کافی میداند. به گفته او از کسانی چون [[محقق اردبیلی]] و شاگردش [[صاحب مدارک]] نقل شده است و همچنین از نوشتههای [[شیخ بهایی]]، [[علامه مجلسی]] و [[فیض کاشانی]] چنین برداشت میشود که اگر کسی به صدق اصول دین گمان هم داشته باشد، مسلمان است.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۵۳، ۵۵۴.</ref><br /> دیدگاه خود شیخ انصاری در کتاب [[رسائل شیخ انصاری|رسائل]] این است که ظن در اصول دین کافی نیست<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۶۹.</ref> و به جهت وجود [[روایات]] فراوانی که بر وجوب [[ایمان]] و معرفت و اقرار دلالت میکنند، بر کسی که میتواند، [[واجب]] است که تحقیق کند تا به یقین برسد.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۶۹، ۵۷۰.</ref> به باور شیخ انصاری کسی که به یقین نرسیده است، [[مؤمن]] نیست؛ زیرا روایات معرفت را در ایمان شرط دانستهاند؛<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۶۹.</ref> اما چنین شخصی، [[کافر]] هم به شمار نمیآید؛ چراکه روایات بسیاری بر این دلالت میکنند که برخی از مسلمانان نه مؤمناند و نه کافر.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۷۱.</ref> | ||
== تقلید در اصول دین == | == تقلید در اصول دین == | ||
به گفته [[شهید ثانی]] در [[حقائق الایمان]]، علماء [[مسلمان]] بهجز | به گفته [[شهید ثانی]] در [[حقائق الایمان]]، علماء [[مسلمان]] بهجز گروه اندکی، همه معتقدند که در اصول دین [[تقلید]] جایز نیست.<ref>شهید ثانی، حقائق الأیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹.</ref> دلیل آنها این است که [[ایمان]] به اصول دین باید از روی یقین باشد؛ حال آنکه تقلید یقینآور نیست.<ref>شهید ثانی، حقائق الأیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹، ۶۰.</ref><br />به گزارش شیخ انصاری، [[وجوب]] تحقیق و استدلال در اصول دین دیدگاه مشهور است و دیدگاههای دیگری هم هست؛ ازجمله برخی تقلید را در صورتی که از آن، علم به دست آید، جایز دانستهاند.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۷۴.</ref> به باور خود او تقلید در اصول دین اشکال ندارد؛ زیرا اولا [[روایات]] وجود معرفت را در ایمان شرط کردند و دلیلی بر وجوب تحقیق وجود ندارد و ثانیا به علت وجود شبهات فراوان، با صِرف تحقیق هم، امکان رسیدن به یقین وجود ندارد.<ref>شیخ انصاری، فرائدالاصول، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۵۷۴.</ref> [[شیخ طوسی]] هم معتقد است کسی که توان تحقیق درباره اصول دین را ندارد، میتواند از عالم [[تقلید]] کند.<ref>شیخ طوسی، العده، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۷۳۰.</ref><br /> امروزه نخستین مسئله کتابهای [[توضیح المسائل]]، تقلید در اصول دین است.<ref>برای نمونه نگاه کنید به امام خمینی، توضیح المسائل(مُحَشّی)، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۱۱.</ref> طبق فتوای [[مراجع تقلید]] اعتقاد [[مسلمان]] به اصول دین باید یقینی و از روی دلیل باشد و نباید در این زمینه سخن کسی را بدون دلیل پذیرفت.<ref>نگاه کنید به امام خمینی، توضیح المسائل(مُحَشّی)، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۱۱.</ref> البته برخی از آنها همچون [[سیدمحمدرضا گلپایگانی]]، [[سیدعلی سیستانی]] و [[لطف الله صافی گلپایگانی]] افزودهاند که اگر کسی به اصول دین یقین پیدا کرد، گرچه از روی دلیل نباشد، مسلمان به شمار میآید.<ref>نگاه کنید به امام خمینی، توضیح المسائل(مُحَشّی)، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۱۱.</ref> | ||
==کتابشناسی== | ==کتابشناسی== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
* امام | * امام خمینی، سید روح الله، توضیح المسائل(مُحَشّی)، تحقیق سیدمحم حسین بنیهاشمی خمینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، ۱۴۲۴ق. | ||
* بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، استانبول، المکتبة الاسلامیه، ۱۹۸۱م. | * بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، استانبول، المکتبة الاسلامیه، ۱۹۸۱م. | ||
* سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ق. | * سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ق. | ||
* شهید ثانی، زینالدین، حقائق الایمان، | * شهید ثانی، زینالدین، حقائق الایمان، بهکوشش مهدی رجایی، قم، کتابخانة آیتالله مرعشی، ۱۴۰۹ق. | ||
* شیخ انصاری، فرائدالاصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ نهم، ۱۴۲۸ق، | * شیخ انصاری، فرائدالاصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ نهم، ۱۴۲۸ق، | ||
* شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فی ما یتعلق بالإعتقاد، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۶ق. | * شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فی ما یتعلق بالإعتقاد، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۶ق. | ||
* شیخ طوسی، محمد بن حسن، | * شیخ طوسی، محمد بن حسن، العُدة فی أصول الفقه، قم، محمدتقی علاقبندیان، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. | ||
* علامه حلی، حسن، الباب الحادی عشر، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰ش. | * علامه حلی، حسن، الباب الحادی عشر، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰ش. | ||
* کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علیاکبر | * کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران،دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. | ||
* گذشته، ناصر، «اصول دین»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، تهران، مؤسسه دایرة المعارف بزرگ | * گذشته، ناصر، «اصول دین»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، تهران، مؤسسه دایرة المعارف بزرگ الاسلامی، ۱۳۷۴ش. | ||
* محمدی، سیف الدین، «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، مجله تحقیقات اسلامی، شماره ۱ و ۲، ۱۳۷۳ش. | * محمدی، سیف الدین، «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، مجله تحقیقات اسلامی، شماره ۱ و ۲، ۱۳۷۳ش. | ||
* مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، امیرکبیر، چاپ هجدهم، ۱۳۸۴ش. | * مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، امیرکبیر، چاپ هجدهم، ۱۳۸۴ش. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/9839 «اصول دین»، نوشته ناصر گذشته.] | * [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/9839 «اصول دین»، نوشته ناصر گذشته.] | ||
* [http://www.ensani.ir/storage/Files/20101027151822-97.pdf «اصول دین: | * [http://www.ensani.ir/storage/Files/20101027151822-97.pdf «اصول دین: بررسی تعریف و مصادیق آن از دیدگاه متکلمان»، سیف الدین محمدی.] | ||
* [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/9839 دایرة المعارف بزرگ اسلامی] | * [https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/9839 دایرة المعارف بزرگ اسلامی] | ||
{{اصول دین}} | {{اصول دین}} |