شبهه آکل و مأکول: تفاوت میان نسخهها
جز
←پاسخ
جز (←گستره شبهه) |
جز (←پاسخ) |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
==پاسخ== | ==پاسخ== | ||
[[کلام اسلامی|متکلمان اسلامی]] از راههای گوناگون به این شبهه پاسخ | [[کلام اسلامی|متکلمان اسلامی]] از راههای گوناگون به این شبهه پاسخ گفتهاند. در میان پاسخهایی که داده شده، یکی از همه معروفتر است. آنان گفتهاند انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته که عبارت است از | ||
#اجزای اصلی | #اجزای اصلی | ||
#اجزای فرعی و زاید | #اجزای فرعی و زاید | ||
اجزای اصلی چیزهاییاند که واقعیت و حقیقت انسان به آنها بستگی دارد. این اجزا به گونهای هستند که اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر شوند، هرگز جزو بدن او | اجزای اصلی چیزهاییاند که واقعیت و حقیقت انسان به آنها بستگی دارد. این اجزا به گونهای هستند که اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر شوند، هرگز جزو بدن او نمیشوند یا به صورت اجزای اصلی او در نمیآید. | ||
اجزای زاید یا غیراصلی آنهایی هستند که حقیقت انسان به آنها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول | اجزای زاید یا غیراصلی آنهایی هستند که حقیقت انسان به آنها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول میپذیرند. | ||
بدینسان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای مأکول بهتدریج جزو بدن آکل | بدینسان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای مأکول بهتدریج جزو بدن آکل میشود، جز اجزای زاید یا غیراصلی نیست؛ زیرا چنانکه گفته شد، اجزای اصلی تغییر و تحول نمیپذیرد. | ||
بنابراین در [[روز رستاخیز]] آنچه [[نشور|محشور]] میشود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است. بنابراین شبهه آکل و ماکول نمیتواند [[معاد جسمانی]] را انکار کند. | بنابراین در [[روز رستاخیز]] آنچه [[نشور|محشور]] میشود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است. بنابراین شبهه آکل و ماکول نمیتواند [[معاد جسمانی]] را انکار کند. | ||
===پاسخ صدرالمتالهین=== | ===پاسخ صدرالمتالهین=== | ||
به عقیده [[صدرالمتألهین]]، آنچه از انسان در روز [[معاد|رستاخیز]] [[حشر|محشور]] | به عقیده [[صدرالمتألهین]]، آنچه از انسان در روز [[معاد|رستاخیز]] [[حشر|محشور]] میشود، نه یک [[بدن مثالی]] و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه [[نفس]] و بدن انسان بعینه است، به گونهای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی میتواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را میشناخته است. | ||
دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست. به دیگر سخن میتوان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع میشود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر میشود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمیرسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقهاش متشخص و متعین است محشور میشود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد. | دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست. به دیگر سخن میتوان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع میشود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر میشود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمیرسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقهاش متشخص و متعین است محشور میشود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد. |