پرش به محتوا

خالد بن ولید: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۲۶۴ بایت حذف‌شده ،  دوشنبهٔ ‏۲۰:۴۹
 
خط ۴۳: خط ۴۳:


===جنگ موته===
===جنگ موته===
خالد پس از چند ماه از اسلام آوردنش، در [[جنگ موته]] در [[جمادی الاولی]] [[سال ۸ هجری قمری|سال هشتم]] شرکت کرد که پس از [[شهید]] شدن سران سپاه اسلام، او فرماندهی را برعهده گرفت و باقیمانده سپاه را به [[مدینه]] بازگرداند.<ref> رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۷۶۱ـ۷۶۵؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۹ـ۲۲، ۲۵.</ref> او بعد‌ها می‌گفت در این نبرد نُه شمشیر در دستش شکسته بود.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج ۴، ص۲۵۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۴۰.</ref> گفته شده است که پس از نبرد مؤته، خالد به سیف‌اللّه ملقب شد و در برخی روایات نقل شده است که این لقب را پیامبر(ص) به وی اعطا کرد.<ref> رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۵؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰؛ بخاری، التاریخ الکبیر، دائرة المعارف العثمانية، ج۳، ص۱۳۶.</ref> [[جعفر سبحانی|جعفر سبحانی]] پژوهشگر تاریخ اسلام در کتاب [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]] بر این باور است که  چون [[امام علی علیه‌السلام|علی بن ابی‌طالب]] در میان [[مسلمان|مسلمانان]] لقب «[[اسدالله|اسداللّه]]» را دارد، برخی خواسته‌اند در برابر او سرداری بتراشند و به او لقب «سیف‌اللّه» بدهند و این کسی جز خالد بن ولید نخواهد بود. از این نظر می‌گویند پیامبر به وی، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سیف‌اللّه» داد.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۷۷.
خالد پس از مسلمان شدنش، در [[جنگ موته]] در [[جمادی الاولی]] [[سال ۸ هجری قمری|سال هشتم]] شرکت کرد و پس از کشته شدن سران سپاه مسلمانان، فرماندهی را بر عهده گرفت و باقیمانده سپاه را به [[مدینه]] بازگرداند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۷۶۱ـ۷۶۵؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۹ـ۲۲، ۲۵.</ref> گفته شده که خالد پس از نبرد مؤته، به «سیف‌اللّه» ملقب شد و در برخی روایات نقل شده که این لقب را پیامبر به وی اعطا کرد.<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۷، ص۳۹۵؛ زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ص۳۲۰؛ بخاری، التاریخ الکبیر، دائرة المعارف العثمانية، ج۳، ص۱۳۶.</ref> با این حال [[جعفر سبحانی]]، فقیه و پژوهشگر تاریخ اسلام، در کتاب [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]]، این نقل تاریخی را افسانه دانسته است.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۷۸-۷۷۷.</ref>
</ref>سبحانی این نقل تاریخی را افسانه دانسته و می‌افزاید اگر پیامبر به مناسبت دیگری به وی لقب «سیف‌الله» را می‌بخشید، جای گفت‌وگو نبود، اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته» ایجاب نمی‌کرد که پیامبر به او چنین لقبی را ببخشد. زیرا او کسی است که در رأس گروهی قرار داشته که مسلمانان به آنان لقب «فراریان» داده‌ و از آن‌ها با پاشیدن خاک به سر و صورتشان استقبال کرده‌اند؛ آیا شایسته است که پیامبر به او لقب «سیف‌اللّه» بدهد؟ <ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۷۸-۷۷۷.
</ref>


===فتح مکه===
===فتح مکه===
در [[۲۰ رمضان]] [[سال هشتم قمری]] و به هنگام فتح مکه، خالد به فرمان پیامبر(ص) در رأس گروهی از سواران، از ناحیه لیط در جنوب [[مکه]] به سوی این شهر حرکت کرد، اما با برخی از [[شرک|مشرکان]] قریش در خَنْدَمه درگیر شد و عده‌ای از آنان را کشت و وقتی وارد مکه شد، نزد پیامبر(ص) رفت و اقدام خود را توجیه کرد<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۸۱۹، ۸۲۵ ـ۸۲۶، ۸۳۸ ـ ۸۳۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۴۹ـ۵۰.</ref> و آنگاه که پیامبر(ص) وارد [[کعبه]] شد، او کنار درِ کعبه ایستاد و اجازه نداد کسی وارد آن شود.<ref>أزرقی، أخبار مکة، دار الأندلس للنشر، ج۱، ص۲۶۷.</ref> پس از فتح مکه، خالدبن ولید در رأس گروهی سوار، به فرمان پیامبر اکرم(ص)، به بَطن نخله رفت و بت معروف [[بت عزی|العُزَّی]]، بزرگ‌ترین بت [[قریش]]، را از بین برد.<ref>ابن کلبی، کتاب الاصنام، ۱۹۱۴م، ص۲۴ـ۲۷؛ واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۱، ص۶؛ ج۳، ص۸۷۳ ـ ۸۷۴؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۷۹.</ref>
در [[۲۰ رمضان]] [[سال هشتم قمری]]، در هنگام فتح مکه، خالد به فرمان پیامبر در رأس گروهی، از جنوب [[مکه]] به سمت آن حرکت کرد اما با برخی از [[شرک|مشرکان]] قریش در خَنْدَمه درگیر شد و عده‌ای از آنان را کشت و وقتی وارد مکه شد، نزد پیامبر رفت و اقدام خود را توجیه کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۲، ص۸۱۹، ۸۲۵-۸۲۶، ۸۳۸-۸۳۹؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۴۹-۵۰.</ref> و پس از ورود پیامبر به [[کعبه]]، کنار درِ کعبه ایستاد و اجازه نداد کسی وارد آن شود.<ref>أزرقی، أخبار مکة، دار الأندلس للنشر، ج۱، ص۲۶۷.</ref> پس از فتح مکه، خالد بن ولید در رأس گروهی، به فرمان پیامبر، بت معروف [[بت عزی|العُزَّی]]، بزرگ‌ترین بت [[قریش]] را از بین برد.<ref>ابن‌کلبی، کتاب الاصنام، ۱۹۱۴م، ص۲۴-۲۷؛ واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۱، ص۶؛ ج۳، ص۸۷۳-۸۷۴؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۷۹.</ref>


===سال هشتم هجری===
===بی‌باکی در جنگ===
در اوایل [[شوال]] سال هشتم، [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر اکرم(ص)]] خالدبن ولید را در رأس گروهی ۳۵۰ نفره از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[قبیله بنی سلیم|بنی سُلَیم]] به سوی [[بنی جذیمه|بنی جَذِیمه]]، در اطراف [[مکه]]، فرستاد تا آنان را به [[اسلام]] دعوت کند. با وجود اینکه بنی جَذیمه مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما خالد دستور داد عده‌ای از آنان را گردن زدند که چون پیامبر(ص) مطّلع شد، از کار خالد تبری جست و [[حضرت علی(ع)]] را فرستاد تا [[دیه]] کشته شدگان را بپردازد. [[عبدالرحمن بن عوف]] این اقدام خالد را صرفاً برای انتقام خون عمویش، فاکه بن مغیره، دانسته است.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۷۵ـ۸۸۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۷۰ـ۷۴.</ref>
در اوایل [[شوال]] سال هشتم، [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر]] خالد بن ولید را در رأس گروهی ۳۵۰ نفره از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[قبیله بنی سلیم|بنی‌سُلَیم]] به سوی [[بنی جذیمه|بنی‌جَذیمه]]، در اطراف [[مکه]]، فرستاد تا آنان را به [[اسلام]] دعوت کند. با وجود اینکه بنی‌جَذیمه مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما خالد دستور داد عده‌ای از آنان را گردن زدند. وقتی پیامبر مطلع شد، از کار خالد تبری جست و [[حضرت علی(ع)]] را فرستاد تا [[دیه]] کشته‌شدگان را بپردازد. [[عبدالرحمن بن عوف]] بر آن بوده است که این اقدام خالد تتها برای انتقام خون عمویش، فاکة بن مغیره، بوده است.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۷۵-۸۸۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۷۰-۷۴.</ref>


در سال هشتم، هنگامی که پیامبر(ص) برای جنگ با قبیله مشرک [[قبیله هوازن|هوازن]] از مکه راهی [[غزوه حنین]] شد، خالد با سواران بنی سُلَیم در مقدمه سپاه حرکت می‌کرد، اما در جنگ جزو فراریان بود. گفته‌اند که بعداً بازگشت و در نبرد شرکت کرد و زخم‌هایی برداشت و عده‌ای از جمله یک زن را کشت. آنگاه پیامبر(ص) وی را از قتل کودکان، زنان و بردگان منع کرد.<ref> رجوع کنید به ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج ۴، ص۱۰۰؛ ابوالفرج اصفهانی، كتاب‌الاغانى، قاهره، ج۱۶، ص۱۹۵.</ref> خالد همچنین هنگام حرکت پیامبر(ص) به سوی [[طائف]] برای نبرد با [[قبیله ثقیف]] (سال هشتم) در مقدمه سپاه پیامبر(ص) بود.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۹۲۳.</ref>
هنگامی که پیامبر در سال هشتم برای جنگ با قبیله مشرک [[قبیله هوازن|هوازن]] از مکه راهی [[غزوه حنین]] شد، خالد با سواران بنی‌سُلَیم در جلوی سپاه حرکت می‌کرد، اما در جنگ جزو فراریان بود. گفته‌ شده که بعداً بازگشت و در نبرد شرکت کرد و زخم‌هایی برداشت و عده‌ای از جمله یک زن را کشت؛ آنگاه پیامبر وی را از قتل کودکان، زنان و بردگان منع کرد.<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۰۰؛ ابوالفرج اصفهانی، كتاب الاغانى، قاهره، ج۱۶، ص۱۹۵.</ref>


===سال نهم هجری===
===مأموریت برای دعوت به اسلام===
در [[رجب]] [[سال نهم هجری]]، پیامبر(ص) هنگام اقامت در [[تبوک]]، خالد را در رأس گروهی با ۴۲۰ سوار به سوی أُکَیدِربن عبدالملک، حاکم مسیحی [[دومة الجندل|دَوْمَةُ الْجَنْدَل]]، فرستاد که پس از نبرد کوتاهی وی را [[اسیر]] و بعد با او [[صلح]] کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۱۰۲۵ـ ۱۰۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۶۹ـ۱۷۰.</ref>
خالد در [[رجب]] [[سال نهم هجری]] نیز از سوی پیامبر مأمور شد تا همراه با ۴۲۰ سوار به سوی أُکَیدِر بن عبدالملک، حاکم مسیحی [[دومة الجندل|دَوْمَةُ الْجَنْدَل]] برود؛ او پس از نبرد کوتاهی وی را [[اسیر]] و بعد با او [[صلح]] کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۱۰۲۵-۱۰۳۰؛ ابن‌هشام، السیرة النبویة، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۱۶۹-۱۷۰.</ref> پیامبر همچنین در سال دهم، خالد را با ۴۰۰ نفر به‌سوی بنی‌حارث در [[نجران]] فرستاد و آنان را به [[اسلام]] دعوت کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۸۳-۸۸۴؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۲۶-۱۲۸.</ref> در این سال، پیامبر(ص) خالد را به [[یمن]] فرستاد تا مردم آنجا را نیز به اسلام دعوت کند. او شش ماه در یمن به دعوت پرداخت ولی کسی به دعوت وی پاسخ مثبت نداد و در پی آن پیامبر [[علی(ع)]] را به یمن روانه کرد و فرمود تا خالد را بازگرداند.<ref>طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۳۱-۱۳۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۱.</ref>
 
===در سال دهم هجری===
در [[ربیع الثانی|ربیع الآخر]] یا [[جمادی الاولی]] سال دهم، پیامبر(ص) خالد را با چهارصد نفر به سوی بنی حارث/ بَلْحارث بن کعب در [[نجران]] فرستاد و آنان را به [[اسلام]] دعوت کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۸۸۳ ـ ۸۸۴؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۳۹ـ۲۴۰؛ طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۲۶ـ ۱۲۸.</ref> در این سال، پیامبر(ص) خالد را به [[یمن]] فرستاد تا مردم آنجا را نیز به اسلام دعوت کند. او شش ماه در یمن به دعوت پرداخت ولی کسی به دعوت وی پاسخ مثبت نداد و در پی آن پیامبر(ص)، [[علی(ع)]] را به یمن روانه کرد و فرمود تا خالد را بازگرداند.<ref>طبری، تاریخ الأمم، دار التراث، ج۳، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۹۳۶م، ج۴، ص۲۹۰ـ۲۹۱.</ref>


==دوران خلیفه اول==
==دوران خلیفه اول==
۴۴۱

ویرایش