پرش به محتوا

خطبه شقشقیه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
{{پایان}}
{{پایان}}


== متن و ترجمه خطبه ==
== متن و ترجمه خطبه شقشقیه ==
{{نقل قول دوقلو طبقاتی تاشو
'''وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ علیه‌السلام وَ هِی الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِیة'''
|شکل بندی عنوان=
{{متن و ترجمه خطبه شقشقیه}}
|شکل بندی عنوان ستون راست=
|شکل بندی عنوان ستون چپ=
|شکل بندی ستون راست=
|شکل بندی ستون چپ=
|رنگ حاشیه=
|تراز=
|عرض=
|عنوان=وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ علیه‌السلام وَ هِی الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِیة
|عنوان ستون راست=
|عنوان ستون چپ= ترجمه [[حسین انصاریان]]
|اَما وَالل‍هِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَةَ (فی بعضُ النّسخ: فُلانٌ) وَ اِنَّهُ لَیعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحی، ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ، وَ لایرْقی اِلَی الطَّیرُ.
|هان! به خدا قسم ابوبکر پسر ابوقحافه (برخی نسخه‌ها: فلانی) جامه خلافت را پوشید در حالی که می‌دانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر می‌شود، و مرغ اندیشه به قلّه منزلتم نمی‌رسد.
|فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَیتُ عَنْها کَشْحاً،
| اما از خلافت چشم پوشیدم، و روی از آن برتافتم،
|وَ طَفِقْتُ اَرْتَأی بَینَ اَنْ اَصُولَ بِید جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلی طِخْیة عَمْیاءَ، یهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَ یشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یکْدَحُ فیها مُؤْمِنٌ حَتّی یلْقی رَبَّهُ!
|و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایی که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت می‌شود!
|فَرَاَیتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی، وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً!
|دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانه‌تر است، پس صبر کردم در حالی که گویی در دیده‌ام خاشاک بود، و غصه راه گلویم را بسته بود!
|اَری تُراثی نَهْباً. حَتّی مَضَی الاَوَّلُ لِسَبیلِهِ، فَاَدْلی بِها اِلَی ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ. [ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشی:]
|می‌دیدم که میراثم به غارت می‌رود. تا نوبت اولی سپری شد و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد. [سپس امام وضع خود را به شعر شاعر عرب، اَعشی، مثل زد:]
|شَتّانَ ما یوْمی عَلی کُورِها *** وَ یوْمُ حَیانَ اَخی جابِرِ
|«چه تفاوت فاحشی است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیان برادر جابر که غرق خوشی است».
|فَیا عَجَباً بَینا هُوَ یسْتَقیلُها فی حَیاتِهِ، اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ.
|شگفتا! اولی بااینکه در زمان حیاتش می‌خواست حکومت را واگذارد، ولی برای بعد از خود عقد خلافت را جهت دیگری بست.
|لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیها! فَصَیرَها فی حَوْزَة خَشْناءَ، یغْلُظُ کَلْمُها، وَ یخْشُنُ مَسُّها، وَ یکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاِعْتِذارُ مِنْها.
|چه سخت هر کدام به یکی از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایی خشن کشانیده، و به کسی رسید که کلامش درشت، و همراهی با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود.
|فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ!
|بودن با حکومت او کسی را می‌ماند که بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکِشد بینی اش زخم شود، و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد!
|فَمُنِی النَّاسُ لَعَمْرُ الل‍هِ بِخَبْطٍ وَ شِماس، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراض.
|به خدا قسم امت در زمان اودچاراشتباه و ناآرامی، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
|فَصَبَرْتُ عَلی طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتّی اِذا مَضی لِسَبیلِهِ، جَعَلَها فی جَماعَة زَعَمَ اَنِّی اَحَدُهُمْ.
|آن مدت طولانی را نیز صبر کردم، و بار سنگین هر بلایی را به دوش کشیدم. تا زمان او هم سپری شد، و امر حکومت را به شورایی سپرد که به گمانش من هم (با این منزلت خدایی) یکی از آنانم!
|فَیالَلّهِ وَ لِلشُّوری! مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیبُ فِی مَعَ الْاَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّی صِرْتُ اُقْرَنُ اِلی هذِهِ النَّظائِرِ؟!
|خداوندا چه شورایی! من چه زمانی در برابر اولین آنها در برتری و شایستگی مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضای شورا قرار گیرم؟!
|لکِنّی اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طارُوا. فَصَغی رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن.
| ولی (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا یکی به خاطر کینه‌اش به من رأی نداد، و دیگری برای بیعت به دامادش تمایل کرد،
و مسائلی دیگر که ذکرش مناسب نیست.
|اِلی اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَیهِ بَینَ نَثیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبیهِ یخْضِمُونَ مالَ الل‍هِ خِضْمَ الاِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبیعِ،
|تا سومی به حکومت رسید که برنامه‌ای جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت، و دودمان پدری او (بنی امیه) به همراهی او برخاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع می‌خورد به غارت بیت المال دست زدند،
|اِلی اَنِ انْتَکَثَ فَتْلُهُ، وَ اَجْهَزَ عَلَیهِ عَمَلُهُ، وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
| در نتیجه این اوضاع رشته‌اش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگی سرگونش نمود.
|فَما راعَنی اِلاّ وَالنَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ اِلَی، ینْثالُونَ عَلَی مِنْ کُلِّ جانِب، حَتّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفای، مُجْتَمِعینَ حَوْلی کَرَبیضَةِ الْغَنَمِ.
|آن گاه چیزی مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طوری که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره‌ام کردند.
| فَلَمّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِنَکَثَتْ طائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْری، وَ قَسَطَ آخَرُونَ، کَاَنَّهُمْ لَمْ یسْمَعُوا کَلامَ الل‍هِ حَیثُ یقُولُ: «تِلْکَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایریدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ.»
|اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهی پیمان شکستند، و عده‌ای از مدار دین بیرون رفتند، و جمعی دیگر سر به راه طغیان نهادند، گویی هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که می‌فرماید: «این سرای آخرت را برای کسانی قرار داده‌ایم که خواهان برتری و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.»
|بَلی وَ الل‍هِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَلکِنَّهُمْ حَلِیتِ الدُّنْیا فی اَعْینِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.
|چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد، و زیور و زینتش آنان را فریفت.
|اَما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ الل‍هُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَیتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکَاْسِ اَوَّلِها،
|هان! به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را بهوجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می‌انداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالی اولش سیراب می‌کردم،
|وَ لَاَلْفَیتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز!
|آنوقت می‌دیدید که ارزش دنیای شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است!
|فصل
| چون سخن مولا به اینجا رسید مردی از اهل عراق برخاست و نامه‌ای به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: ای امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همان‌جا که بریدی ادامه می‌دادی! حضرت فرمود:
| هَیهاتَ یا ابْنَ عَبّاس، تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.
| هیهات ای پسر عباس، این آتش درونی بود که شعله کشید سپس فرو نشست!
|فصل
| ابن عباس می‌گوید: به خدا قسم بر هیچ سخنی به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا، درد دلش را با این سخنرانی به پایان نبرد.
}}
{{پاک کن}}


== پانویس ==
== پانویس ==