پرش به محتوا

فهرست کلمات قصار نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:
# اگر تو به زندگی پشت کرده‌ای و مرگ به تو روی آور است پس چه زود دیدار مُیَسّر است.
# اگر تو به زندگی پشت کرده‌ای و مرگ به تو روی آور است پس چه زود دیدار مُیَسّر است.
# بترسید بترسید که خدا چنان پرده- بر بنده- گستریده که گویی او را آمرزیده.
# بترسید بترسید که خدا چنان پرده- بر بنده- گستریده که گویی او را آمرزیده.
# [و او را از ایمان پرسیدند، فرمود:] [[ایمان]] بر چهار پایه استوار است، بر شکیبایی، و [[یقین]] و [[عدالت فردی|داد]] و [[جهاد]]. و شکیبایی را چهار شاخه است: آرزومند بودن، و ترسیدن، و پارسایی و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق بهشت بود، شهوت‌ها را از دل زدود، و آن که از [[جهنم|دوزخ]] ترسید، از آنچه [[حرام]] است دوری گزید، و آن که ناخواهان دنیا بود، مصیبت‌ها بر وی آسان نمود، و آن که [[مرگ]] را چشم داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت. و یقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وی آشکار گردید، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگی را در نوردید. و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده، و دانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری فرمودن، و در بردباری استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفای دانش رسید و آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود. و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایداری در پیکار با دشمنان، و دشمنی با [[فاسق| فاسقان]. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینی [[منافق|منافقان]] را به خاک سود، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقی را که بر گردن دارد ادا نمود، و آن که با فاسقان دشمن بود و برای خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وی را خشنود نماید. و [[کفر]] بر چهار ستون پایدار است: پی وَهْم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنی ورزیدن. پس آن که پِیِ وهم گرفت به حق بازنگشت، و آن که از نادانی فراوان، خصومت ورزید، از دیدن حق کور گشت، و آن که از راه حق به دیگر سو شد، نیکویی را زشت و زشتی را نیکویی دید و مستِ گمراهی گردید، و آن که دشمنی ورزید راه‌ها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار. و شک بر چهار شعبه است: در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن، و تسلیم حادثه‌های روزگار گردیدن. پس آن که جدال را عادت خود کرد، خویش را از تاریکی شُبْهَت برون نیاورد، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید، پیوسته واپس خزید، و آن که دو دل بود پی [[شیطان]] او را بسود، و آن که به تباهی دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد.
# [و او را از ایمان پرسیدند، فرمود:] [[ایمان]] بر چهار پایه استوار است، بر [[صبر|شکیبایی]]، و [[یقین]] و [[عدالت فردی|داد]] و [[جهاد]]. و شکیبایی(صبر) را چهار شاخه است: آرزومند بودن، و ترسیدن، و زهد و پارسایی و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق [[بهشت]] بود، شهوت‌ها را از دل زدود، و آن که از [[جهنم|دوزخ]] ترسید، از آنچه [[حرام]] است دوری گزید، و آن که ناخواهان دنیا بود، مصیبت‌ها بر وی آسان نمود، و آن که [[مرگ]] را چشم داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت. و یقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وی آشکار گردید، و آن را که حکمتْ آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگی را در نوردید. و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرفْ نگرنده، و دانشی پِی به حقیقتْ بَرنده، و نیکو داوری فرمودن، و در بردباری استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفای دانش رسید و آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود. و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایداری در پیکار با دشمنان، و دشمنی با [[فاسق| فاسقان]. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینی [[منافق|منافقان]] را به خاک سود، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقی را که بر گردن دارد ادا نمود، و آن که با فاسقان دشمن بود و برای خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وی را خشنود نماید. و [[کفر]] بر چهار ستون پایدار است: پی وَهْم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنی ورزیدن. پس آن که پِیِ وهم گرفت به حق بازنگشت، و آن که از نادانی فراوان، خصومت ورزید، از دیدن حق کور گشت، و آن که از راه حق به دیگر سو شد، نیکویی را زشت و زشتی را نیکویی دید و مستِ گمراهی گردید، و آن که دشمنی ورزید راه‌ها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار. و شک بر چهار شعبه است: در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن، و تسلیم حادثه‌های روزگار گردیدن. پس آن که جدال را عادت خود کرد، خویش را از تاریکی شُبْهَت برون نیاورد، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید، پیوسته واپس خزید، و آن که دو دل بود پی [[شیطان]] او را بسود، و آن که به تباهی دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد.
# نیکوکار از کار نیک بهتر است، و بدکردار از کار بد بدتر.
# نیکوکار از کارِ نیک بهتر است، و بدکردار از کارِ بد بدتر.
# بخشنده باش نه با [[تبذیر]] و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر.
# بخشنده باش نه با [[تبذیر]] و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر.
# شریف‌ترین بی‌نیازی، وانهادن آرزوهاست.
# شریف‌ترین بی‌نیازی، وانهادن آرزوهاست.
خط ۴۱: خط ۴۱:
# آن که آرزو را دراز کرد، کردار را نابساز کرد.
# آن که آرزو را دراز کرد، کردار را نابساز کرد.
# [و چون دهقانان [[انبار]] هنگام رفتن امام به [[شام]] او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش دویدند. فرمود:] این چه کار بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ می‌شماریم. فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیای‌تان خود را بدان به رنج می‌افکنید و در آخرت‌تان بدبخت می‌گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.
# [و چون دهقانان [[انبار]] هنگام رفتن امام به [[شام]] او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش دویدند. فرمود:] این چه کار بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ می‌شماریم. فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیای‌تان خود را بدان به رنج می‌افکنید و در آخرت‌تان بدبخت می‌گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.
# [و به فرزند خود [[امام حسن مجتبی|حسن(ع)]] فرمود:] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنی از کرده خود زیان نبری: گرانمایه‌ترین بی‌نیازی خرد است، و بزرگ‌ترین درویشی بی‌خردی است و ترسناک‌ترین تنهایی خودپسندی است و گرامی‌ترین حسب خوی نیکوست. پسرکم از دوستی نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند، و از دوستی [[بخل|بخیل]] بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندی از تو دریغ دارد، و از دوستی تبهکار بپرهیز که به‌اندک بهایت بفروشد، و از دوستی دروغگو بپرهیز که او سراب را مانَد، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
# [و به فرزند خود [[امام حسن مجتبی|حسن(ع)]] فرمود:] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنی از کرده خود زیان نبری: گرانمایه‌ترین بی‌نیازی خِرَد است، و بزرگ‌ترین درویشی و فقر  بی‌خردی است و ترسناک‌ترین تنهایی خودپسندی است و گرامی‌ترین حَسَب خوی نیکوست. پسرکم از دوستی نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند، و از دوستی [[بخل|بخیل]] بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندی از تو دریغ دارد، و از دوستی تبهکار بپرهیز که به‌اندک بهایت بفروشد، و از دوستی دروغگو بپرهیز که او سَراب را مانَد، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
# اگر [[مستحب|مستحبات]] واجبات را زیان رساند- بنده را به خدا- نزدیک نگرداند.
# اگر [[مستحب|مستحبات]] واجبات را زیان رساند- بنده را به خدا- نزدیک نگرداند.
# زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: و این از معنی‌های شگفت و شریف است و مقصود امام(ع) این است که: خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأی زند، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‌ای که بدان دهان گشاید، بر اندیشیدن و رأی درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد. پس چنان است که گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.</ref>
# زبانِ خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: و این از معنی‌های شگفت و شریف است و مقصود امام(ع) این است که: خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأی زند، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‌ای که بدان دهان گشاید، بر اندیشیدن و رأی درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد. پس چنان است که گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.</ref>
# [و این معنی به لفظی دیگر از آن حضرت روایت شده است که:] دلِ بی‌خرد در دهان اوست و زبانِ خردمند در دل او [و معنی هر دو یکی است.]
# [و این معنی به لفظی دیگر از آن حضرت روایت شده است که:] دلِ بی‌خرد در دهان اوست و زبانِ خردمند در دل او [و معنی هر دو یکی است.]
# [و به یکی از یاران خود فرمود هنگامی که او از بیماری شِکوِه نمود.] خدا آنچه را از آن شکایت داری موجبِ کاستنِ گناهانت گرداند، چه در بیماری مزدی نیست، لیکن گناهان را می‌کاهد و می‌پیراید چون پیراستن برگ درختان، و مزد در گفتارست به زبان، و کردار با گام‌ها و دستان، و خدای سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک- بنده- هر بنده را که خواهد به بهشت در آورد.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: می‌گویم، امام علیه‌السلام راست گفت که در بیماری مزد نیست، چه بیماری از جمله چیزهاست که آن را عوض است- نه مزد- چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتی است که از جانب خدا بر بنده آید، چون دردها و بیماری‌ها و مانند آن، و مزد و پاداش در مقابل کاری است که بنده کند، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأی رسای او اقتضا کند آن را بیان فرمود.</ref>
# [و به یکی از یاران خود فرمود هنگامی که او از بیماری شِکوِه نمود.] خدا آنچه را از آن شکایت داری موجبِ کاستنِ گناهانت گرداند، چه در بیماری مزدی نیست، لیکن گناهان را می‌کاهد و می‌پیراید چون پیراستن برگ درختان، و مزد در گفتارست به زبان، و کردار با گام‌ها و دستان، و خدای سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک- بنده- هر بنده را که خواهد به بهشت در آورد.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: می‌گویم، امام علیه‌السلام راست گفت که در بیماری مزد نیست، چه بیماری از جمله چیزهاست که آن را عوض است- نه مزد- چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتی است که از جانب خدا بر بنده آید، چون دردها و بیماری‌ها و مانند آن، و مزد و پاداش در مقابل کاری است که بنده کند، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأی رسای او اقتضا کند آن را بیان فرمود.</ref>
خط ۵۴: خط ۵۴:
# بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکَس چون سیر گردد.
# بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکَس چون سیر گردد.
# دلهای مردان رَمَنده است، هر که آن را به خود خو داد، روی بدو نهاد.
# دلهای مردان رَمَنده است، هر که آن را به خود خو داد، روی بدو نهاد.
# عیب تو نهان است چندان که ستاره بختت تابان است.
# عیب تو نهان است چندان که ستاره بَخْتَت تابان است.
# سزاوارتر مردم به بخشودن، تواناترشان است به کیفر نمودن.
# سزاوارتر مردم به بخشودن، تواناترشان است به کیفر نمودن.
# سخاوت بی‌خواستن بخشیدن است، و آنچه به خواهش بخشند یا از شرم است و یا از بیمِ سخن زشت شنیدن.
# [[سخاوت]] بی‌خواستن بخشیدن است، و آنچه به خواهش بخشند یا از شرم است و یا از بیمِ سخنِ زشت شنیدن.
# هیچ بینیازی چون خرد نیست، و هیچ درویشی چون نادانی و هیچ میراثی چون فرهیخته بودن و هیچ پشتیبان چون مشورت نمودن.
# هیچ بینیازی چون خرد نیست، و هیچ درویشی چون نادانی و هیچ میراثی چون فرهیخته بودن و هیچ پشتیبان چون مشورت نمودن.
# [[صبر|شکیبایی]] دو گونه است: شکیبایی بر آنچه خوش نمی‌شماری و شکیبایی از آنچه آن را دوست می‌داری.
# [[صبر|شکیبایی]] دو گونه است: شکیبایی بر آنچه خوش نمی‌شماری و شکیبایی از آنچه آن را دوست می‌داری.
خط ۶۵: خط ۶۵:
# زبان درنده‌ای است، اگر واگذارندش بگَزَد.
# زبان درنده‌ای است، اگر واگذارندش بگَزَد.
# زن کژدمی است، گزیدنش شیرین.
# زن کژدمی است، گزیدنش شیرین.
# چون تو را درودی گویند درودی گوی از آن به، و چون به تو احسانی کنند، افزون‌تر از آن پاداش ده، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست.
# چون تو را درودی گویند درودی گوی از آن بِه، و چون به تو احسانی کنند، افزون‌تر از آن پاداش دِه، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست.
# پایمرد، خواهنده را- همچون- پَر است.{{یاد|  الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ.
# پایمرد، خواهنده را- همچون- پَر است.{{یاد|  الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ.
  شفاعت كننده، براى كسى كه طالب چيزى است، چونان بال است براى پرنده.}}
  شفاعت كننده، براى كسى كه طالب چيزى است، چونان بال است براى پرنده. نهج البلاغه، ترجمه آیتی}}
# مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را می‌رانند.
# مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را می‌رانند.
# از دست شدنِ دوستان، غربت است.
# از دست شدنِ دوستان، غربت است.
خط ۷۵: خط ۷۵:
# اگر آن که خواهی نیستی باری بدان ننگر که کیستی.
# اگر آن که خواهی نیستی باری بدان ننگر که کیستی.
# نادان را نبینی جز که کاری را از اندازه فراتر کشاند، و یا بدانجا که باید نرساند.
# نادان را نبینی جز که کاری را از اندازه فراتر کشاند، و یا بدانجا که باید نرساند.
# چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.
# چون خِرد کمال گیرد، گفتارْ نقصان پذیرد.
# روزگار تنها را بفرساید، و آرزوها را تازه نماید، و مرگ را نزدیک آرد، و امیدها را دور و دراز دارد. کسی که بدان دست یافت رنج دید، و آن که از دستش داد سختی کشید.
# روزگار تنها را بفرساید، و آرزوها را تازه نماید، و مرگ را نزدیک آرد، و امیدها را دور و دراز دارد. کسی که بدان دست یافت رنج دید، و آن که از دستش داد سختی کشید.
# آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خویش پردازد، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‌تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.
# آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خویش پردازد، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‌تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.
# آدمی با دَمی که برآرد گامی به سوی مرگ بردارد.
# آدمی با دَمی که برآرَد گامی به سوی مرگ بردارد.
# هر چه شمردنی است به سر رسد و هر چه چشم داشتنی است در رسد.
# هر چه شمردنی است به سر رسد و هر چه چشم داشتنی است در رسد.
# چون کارها همانند شود- یکی را بر دیگری قیاس کردن توانست و- پایان آن را از آغاز دانست.
# چون کارها همانند شود- یکی را بر دیگری قیاس کردن توانست و- پایان آن را از آغاز دانست.
# [و در خبر [[ضرار بن ضمره ضبابی|ضرار پسر ضمره ضبابی]] است که چون بر [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] در آمد و معاویه وی را از [[امیرالمؤمنین]](ع) پرسید، گفت: گواهم که او را در حالی دیدم که شب پرده‌های خود را افکنده بود، و او در [[محراب]] خویش بر پا ایستاده، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود می‌پیچید و چون اندوهگینی می‌گریست، و می‌گفت:]‌ای دنیا!‌ای دنیا! از من دور شو! - با [[خودنمایی]] - فرا راه من آمده‌ای؟ یا شیفته‌ام شده‌ای؟ مباد که تو در دل من جای گیری. هرگز! جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار [[طلاق]] گفته‌ام و بازگشتی در آن نیست. زندگانی‌ات کوتاه است و جاهت ناچیز، و آرزوی تو داشتن خُرد -نیز- آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و سختی درآمدنگاه.
# [و در خبر [[ضرار بن ضمره ضبابی|ضرار پسر ضمره ضبابی]] است که چون بر [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] در آمد و معاویه وی را از [[امیرالمؤمنین]](ع) پرسید، گفت: گواهم که او را در حالی دیدم که شب پرده‌های خود را افکنده بود، و او در [[محراب]] خویش بر پا ایستاده، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود می‌پیچید و چون اندوهگینی می‌گریست، و می‌گفت:]‌ای دنیا!‌ای دنیا! از من دور شو! - با [[خودنمایی]] - فرا راه من آمده‌ای؟ یا شیفته‌ام شده‌ای؟ مباد که تو در دل من جای گیری. هرگز! جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار [[طلاق]] گفته‌ام و بازگشتی در آن نیست. زندگانی‌ات کوتاه است و جاهت ناچیز، و آرزوی تو داشتن خُرد -نیز- آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و سختی درآمدنگاه.
# [و از سخنان آن حضرت است، چون کسی از او پرسید: «رفتن ما به شام به [[قضا و قدر]] خدا بود» پس از گفتار دراز، و این گزیده آن است:] وای بر تو! شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‌ای، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بُوَد، و نوید و تهدید عاطل. خدای سبحان بندگان خود را امر فرمود - و در آنچه بدان مأمورند- دارای اختیارند، و نهی نمود تا بترسند و دست باز دارند. آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر - کردار- اندک، بسیار. نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند. پیامبران را به بازیچه نفرستاد، و کتاب را برای بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود. «این گمان کسانی است که کافر شدند. وای بر آنان که کافر شدند از آتش.»
# [و از سخنان آن حضرت است، چون کسی از او پرسید: «رفتن ما به شام به [[قضا و قدر]] خدا بود» پس از گفتار دراز، و این گزیده آن است:] وای بر تو! شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‌ای، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بُوَد، و نُوید و تهدید عاطِل. خدای سبحان بندگان خود را امر فرمود - و در آنچه بدان مأمورند- دارای اختیارند، و نهی نمود تا بترسند و دست باز دارند. آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر - کردارِ- اندک، بسیار. نافرمانیش نکنند از آنکه بر او غالب و چیرند، و فرمانش نبَرَند از آن رو که ناگزیرند. پیامبران را به بازیچه نفرستاد، و کتاب را برای بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود. «این گمان کسانی است که کافر شدند. وای بر آنان که کافر شدند از آتش.»(آیه ۲۷ سوره ص)
# حکمت را هر جا باشد فراگیر! که حکمت - گاه- در سینه منافق بود پس در سینه‌اش بجنبد تا برون شَود و با همسان‌های خود در سینه مؤمن بیارمد.
# حکمت را هر جا باشد فراگیر! که حکمت - گاه- در سینه منافق بود پس در سینه‌اش بجنبد تا برون شَود و با همسان‌های خود در سینه مؤمن بیارمد.
# حکمت گمشده مؤمن است. حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.
# حکمت گمشده مؤمن است. حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.
# مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست- آن ارزی که می‌ورزی-.<ref>یادداشت [[سید رضی]]:و این کلمه‌ای است که آن را بها نتوان گذارد، و حکمتی همسنگ آن نمی‌توان یافت و هیچ کلمه‌ای را همتای آن نتوان نهاد.</ref>
# مرد را آنْ بهاست که بدان نیک داناست- آن ارزی که می‌ورزی-.<ref>یادداشت [[سید رضی]]:و این کلمه‌ای است که آن را بها نتوان گذارد، و حکمتی همسنگ آن نمی‌توان یافت و هیچ کلمه‌ای را همتای آن نتوان نهاد.</ref>
# شما را به پنج چیز سفارش می‌کنم که اگر برای دسترسی بدان رنج سفر را بر خود هموار کنید، در خور است: هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد، و جز از گناه خود نترسد، و چون کسی را چیزی پرسند که نداند شرم نکند که گوید ندانم، و هیچ کس شرم نکند از آنکه چیزی را که نمی‌داند بیاموزد، و بر شما باد به شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سر است تن را، و سودی نیست تنی را که آن را سر نبود، و نه در ایمانی که با شکیبایی همبر نبود.
# شما را به پنج چیز سفارش می‌کنم که اگر برای دسترسی بدان رنج سفر را بر خود هموار کنید، در خور است: هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد، و جز از گناه خود نترسد، و چون کسی را چیزی پرسند که نداند شرم نکند که گوید ندانم، و هیچ کس شرم نکند از آنکه چیزی را که نمی‌داند بیاموزد، و بر شما باد به شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سر است تن را، و سودی نیست تنی را که آن را سر نبود، و نه در ایمانی که با شکیبایی همبر نبود.
# [و به مردی که در ستودن او افراط کرد، و آنچه در دل داشت به زبان نیاورد فرمود:] من کمتر از آنم که بر زبان آری و برتر از آنم که در دل داری.
# [و به مردی که در ستودن او افراط کرد، و آنچه در دل داشت به زبان نیاورد فرمود:] من کمتر از آنم که بر زبان آری و برتر از آنم که در دل داری.
۱۸٬۴۲۹

ویرایش