پرش به محتوا

فهرست کلمات قصار نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
# از لغزش جوانمردان در گذرید که کسی از آنان نلغزید، جز که دست خدایش برفرازید.
# از لغزش جوانمردان در گذرید که کسی از آنان نلغزید، جز که دست خدایش برفرازید.
# ترس با نومیدی همراه است، و آزرم با بی‌بهرگی همعنان، و فرصت چون ابر گذران. پس فرصت‌های نیک را غنیمت بشمارید.
# ترس با نومیدی همراه است، و آزرم با بی‌بهرگی همعنان، و فرصت چون ابر گذران. پس فرصت‌های نیک را غنیمت بشمارید.
# ما را حقی است اگر دادند- بستانیم - و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شب‌روی به درازا کشد. [و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنی آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنان‌که ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند، چون بنده و اسیر و مانند آن.]<ref>یادداشت مترجم: در تفسیر این سخن دو نظر داده‌اند: یکی آن که رضی فرموده و دیگری که ابن منظور و أزهری و ابن أثیر نوشته‌اند و مترجم آن را گزید، و آن این است: اگر کسی حق ما را گرفت، ما دست بر نمی‌داریم و اگر او بر پشت شتر نشیند ما بر کفل آن شتر می‌نشینیم و در پی او می‌رویم تا حق خود را بگیریم، هر چند زمانی دراز بگیرد. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۳۷، تعلیقه شماره ۵.</ref>
# ما را حقی است اگر دادند- بستانیم - و گرنه تَرکِ شتران سوار شویم و برانیم هر چند شب‌روی به درازا کشد. [سید رضی: و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنی آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنان‌که ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند، چون بنده و اسیر و مانند آن.]<ref>یادداشت مترجم: در تفسیر این سخن دو نظر داده‌اند: یکی آن که رضی فرموده و دیگری که ابن منظور و أزهری و ابن أثیر نوشته‌اند و مترجم آن را گزید، و آن این است: اگر کسی حق ما را گرفت، ما دست بر نمی‌داریم و اگر او بر پشت شتر نشیند ما بر کَفَل آن شتر می‌نشینیم و در پی او می‌رویم تا حق خود را بگیریم، هر چند زمانی دراز بگیرد. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۳۷، تعلیقه شماره ۵.</ref>
# آن که کرده وی او را بجایی نرساند نسب او وی را پیش نراند.
# آن که کرده وی او را بجایی نرساند نسب او وی را پیش نراند.
# از کفاره گناهان بزرگ، فریادخواه را به فریاد رسیدن است، و غمگین را آسایش بخشیدن.
# از کفاره گناهان بزرگ، فریادخواه را به فریاد رسیدن است، و غمگین را آسایش بخشیدن.
خط ۳۴: خط ۳۴:
# اگر تو به زندگی پشت کرده‌ای و مرگ به تو روی آور است پس چه زود دیدار میسر است.
# اگر تو به زندگی پشت کرده‌ای و مرگ به تو روی آور است پس چه زود دیدار میسر است.
# بترسید بترسید که خدا چنان پرده- بر بنده- گستریده که گویی او را آمرزیده.
# بترسید بترسید که خدا چنان پرده- بر بنده- گستریده که گویی او را آمرزیده.
# [و او را از ایمان پرسیدند، فرمود:] ایمان بر چهار پایه استوار است، بر شکیبایی، و یقین و داد و جهاد. و شکیبایی را چهار شاخه است: آرزومند بودن، و ترسیدن، و پارسایی و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق بهشت بود، شهوت‌ها را از دل زدود، و آن که از دوزخ ترسید، از آنچه حرام است دوری گزید، و آن که ناخواهان دنیا بود، مصیبت‌ها بر وی آسان نمود، و آن که مرگ را چشم داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت. و یقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وی آشکار گردید، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگی را در نوردید. و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده، و دانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری فرمودن، و در بردباری استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفای دانش رسید و آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود. و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایداری در پیکار با دشمنان، و دشمنی با فاسقان. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینی منافقان را به خاک سود، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقی را که بر گردن دارد ادا نمود، و آن که با فاسقان دشمن بود و برای خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وی را خشنود نماید. و کفر بر چهار ستون پایدار است: پی وهم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنی ورزیدن. پس آن که پی وهم گرفت به حق بازنگشت، و آن که از نادانی فراوان، خصومت ورزید، از دیدن حق کور گشت، و آن که از راه حق به دیگر سو شد، نیکویی را زشت و زشتی را نیکویی دید و مست گمراهی گردید، و آن که دشمنی ورزید راه‌ها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار. و شک بر چهار شعبه است: در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن، و تسلیم حادثه‌های روزگار گردیدن. پس آن که جدال را عادت خود کرد، خویش را از تاریکی شبهت برون نیاورد، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید، پیوسته واپس خزید، و آن که دو دل بود پی شیطان او را بسود، و آن که به تباهی دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد.
# [و او را از ایمان پرسیدند، فرمود:] [[ایمان]] بر چهار پایه استوار است، بر شکیبایی، و [[یقین]] و [[عدالت فردی|داد]] و [[جهاد]]. و شکیبایی را چهار شاخه است: آرزومند بودن، و ترسیدن، و پارسایی و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق بهشت بود، شهوت‌ها را از دل زدود، و آن که از [[جهنم|دوزخ]] ترسید، از آنچه [[حرام]] است دوری گزید، و آن که ناخواهان دنیا بود، مصیبت‌ها بر وی آسان نمود، و آن که [[مرگ]] را چشم داشت، در کارهای نیک پای پیش گذاشت. و یقین بر چهار شعبه است: بر بینایی زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وی آشکار گردید، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگی را در نوردید. و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده، و دانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری فرمودن، و در بردباری استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفای دانش رسید و آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود. و جهاد بر چهار شعبه است: به کار نیک وادار نمودن، و از کار زشت منع فرمودن. و پایداری در پیکار با دشمنان، و دشمنی با فاسقان. پس آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینی منافقان را به خاک سود، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقی را که بر گردن دارد ادا نمود، و آن که با فاسقان دشمن بود و برای خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وی را خشنود نماید. و کفر بر چهار ستون پایدار است: پی وهم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنی ورزیدن. پس آن که پی وهم گرفت به حق بازنگشت، و آن که از نادانی فراوان، خصومت ورزید، از دیدن حق کور گشت، و آن که از راه حق به دیگر سو شد، نیکویی را زشت و زشتی را نیکویی دید و مست گمراهی گردید، و آن که دشمنی ورزید راه‌ها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار. و شک بر چهار شعبه است: در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن، و تسلیم حادثه‌های روزگار گردیدن. پس آن که جدال را عادت خود کرد، خویش را از تاریکی شُبْهَت برون نیاورد، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید، پیوسته واپس خزید، و آن که دو دل بود پی [[شیطان]] او را بسود، و آن که به تباهی دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد.
# نیکوکار از کار نیک بهتر است، و بدکردار از کار بد بدتر.
# نیکوکار از کار نیک بهتر است، و بدکردار از کار بد بدتر.
# بخشنده باش نه با [[تبذیر]] و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر.
# بخشنده باش نه با [[تبذیر]] و اندازه نگهدار و بر خود سخت مگیر.
# شریف‌ترین بی‌نیازی، وانهادن آرزوهاست.
# شریف‌ترین بی‌نیازی، وانهادن آرزوهاست.
# هر که بی‌محابا به مردمان آن گوید که نخواهند، دربارهاش آن گویند که ندانند.
# هر که بی‌مُحابا به مردمان آن گوید که نخواهند، درباره‌اش آن گویند که ندانند.
# آن که آرزو را دراز کرد، کردار را نابساز کرد.
# آن که آرزو را دراز کرد، کردار را نابساز کرد.
# [و چون دهقانان [[انبار]] هنگام رفتن امام به [[شام]] او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش دویدند. فرمود:] این چه کار بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ می‌شماریم. فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیای‌تان خود را بدان به رنج می‌افکنید و در آخرت‌تان بدبخت می‌گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.
# [و چون دهقانان [[انبار]] هنگام رفتن امام به [[شام]] او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش دویدند. فرمود:] این چه کار بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ می‌شماریم. فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیای‌تان خود را بدان به رنج می‌افکنید و در آخرت‌تان بدبخت می‌گردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.
# [و به فرزند خود [[امام حسن مجتبی|حسن(ع)]] فرمود:] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنی از کرده خود زیان نبری: گرانمایه‌ترین بی‌نیازی خرد است، و بزرگ‌ترین درویشی بی‌خردی است و ترسناک‌ترین تنهایی خودپسندی است و گرامی‌ترین حسب خوی نیکوست. پسرکم از دوستی نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند، و از دوستی بخیل بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندی از تو دریغ دارد، و از دوستی تبهکار بپرهیز که به‌اندک بهایت بفروشد، و از دوستی دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
# [و به فرزند خود [[امام حسن مجتبی|حسن(ع)]] فرمود:] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنی از کرده خود زیان نبری: گرانمایه‌ترین بی‌نیازی خرد است، و بزرگ‌ترین درویشی بی‌خردی است و ترسناک‌ترین تنهایی خودپسندی است و گرامی‌ترین حسب خوی نیکوست. پسرکم از دوستی نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند، و از دوستی بخیل بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندی از تو دریغ دارد، و از دوستی تبهکار بپرهیز که به‌اندک بهایت بفروشد، و از دوستی دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
# اگر مستحبات واجبات را زیان رساند- بنده را به خدا- نزدیک نگرداند.
# اگر [[مستحب|مستحبات]] واجبات را زیان رساند- بنده را به خدا- نزدیک نگرداند.
# زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: و این از معنی‌های شگفت و شریف است و مقصود امام(ع) این است که: خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأی زند، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‌ای که بدان دهان گشاید، بر اندیشیدن و رأی درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد. پس چنان است که گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.</ref>
# زبان خردمند در پس دل اوست، و دل نادان پس زبان او.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: و این از معنی‌های شگفت و شریف است و مقصود امام(ع) این است که: خردمند زبان خود را رها نکند تا که با دل خویش مشورت کند و با اندیشه خود رأی زند، و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته‌ای که بدان دهان گشاید، بر اندیشیدن و رأی درست را بیرون کشیدن سبقت گیرد. پس چنان است که گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.</ref>
# [و این معنی به لفظی دیگر از آن حضرت روایت شده است که:] دل بی‌خرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [و معنی هر دو یکی است.]
# [و این معنی به لفظی دیگر از آن حضرت روایت شده است که:] دل بی‌خرد در دهان اوست و زبان خردمند در دل او [و معنی هر دو یکی است.]
# [و به یکی از یاران خود فرمود هنگامی که او از بیماری شکوه نمود.] خدا آنچه را از آن شکایت داری موجب کاستن گناهانت گرداند، چه در بیماری مزدی نیست، لیکن گناهان را می‌کاهد و می‌پیراید چون پیراستن برگ درختان، و مزد در گفتارست به زبان، و کردار با گام‌ها و دستان، و خدای سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک- بنده- هر بنده را که خواهد به بهشت در آورد.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: می‌گویم، امام علیه‌السلام راست گفت که در بیماری مزد نیست، چه بیماری از جمله چیزهاست که آن را عوض است- نه مزد- چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتی است که از جانب خدا بر بنده آید، چون دردها و بیماری‌ها و مانند آن، و مزد و پاداش در مقابل کاری است که بنده کند، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأی رسای او اقتضا کند آن را بیان فرمود.</ref>
# [و به یکی از یاران خود فرمود هنگامی که او از بیماری شِکوِه نمود.] خدا آنچه را از آن شکایت داری موجب کاستن گناهانت گرداند، چه در بیماری مزدی نیست، لیکن گناهان را می‌کاهد و می‌پیراید چون پیراستن برگ درختان، و مزد در گفتارست به زبان، و کردار با گام‌ها و دستان، و خدای سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک- بنده- هر بنده را که خواهد به بهشت در آورد.<ref>یادداشت [[سید رضی]]: می‌گویم، امام علیه‌السلام راست گفت که در بیماری مزد نیست، چه بیماری از جمله چیزهاست که آن را عوض است- نه مزد- چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتی است که از جانب خدا بر بنده آید، چون دردها و بیماری‌ها و مانند آن، و مزد و پاداش در مقابل کاری است که بنده کند، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأی رسای او اقتضا کند آن را بیان فرمود.</ref>
# [و آن گاه که از خَبّاب یاد کرد فرمود:] خدا بیامرزاد [[خباب بن ارت|خبّاب پسر أرتّ]] را. به رغبت اسلام آورد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود.
# [و آن گاه که از خَبّاب یاد کرد فرمود:] خدا بیامرزاد [[خباب بن ارت|خبّاب پسر أرتّ]] را. به رغبت [[اسلام]] آورد و از روی فرمانبرداری [[هجرت به مدینه| هجرت]] کرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود.
# خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.
# خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.
# اگر بدین شمشیرم بر بینی مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد، نگیرد، و اگر همه جهان را بر منافق ریزم تا مرا دوست دارد، نپذیرد، و این از آن است که قضا جاری گشت و بر زبان پیامبر امّی گذشت که فرمود:‌ای علی مؤمن تو را دشمن نگیرد و منافق دوستی تو نپذیرد.
# اگر بدین شمشیرم بر بینی مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد، نگیرد، و اگر همه جهان را بر منافق ریزم تا مرا دوست دارد، نپذیرد، و این از آن است که قضا جاری گشت و بر زبان پیامبر امّی گذشت که فرمود:‌ای علی مؤمن تو را دشمن نگیرد و منافق دوستی تو نپذیرد.
# گناهی که تو را زشت نماید نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید.
# گناهی که تو را زشت نماید نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید.
# ارزش مرد به‌اندازه همت اوست و صدق او به مقدار جوانمردیاش و دلیری او به میزان ننگی - که از بدنامی - دارد و پارسایی او به مقدار غیرتی که آرد.
# ارزش مرد به‌اندازه همت اوست و صدق او به مقدار جوانمردی‌اش و دلیری او به میزان ننگی - که از بدنامی - دارد و پارسایی او به مقدار غیرتی که آرد.
# پیروزی به دور اندیشی است و دور اندیشی در به کار انداختن رأی و به کار انداختن رأی در نگاهداشتن اسرار.
# پیروزی به دور اندیشی است و دور اندیشی در به کار انداختن رأی و به کار انداختن رأی در نگاهداشتن اسرار.
# بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد.
# بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد.
۱۸٬۴۲۹

ویرایش