۵٬۹۰۴
ویرایش
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
}} | }} | ||
{{سخ}} | {{سخ}} | ||
=== غدیر === | ===غدیر=== | ||
{{شعر جدید | {{شعر جدید | ||
| عنوان = بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت | | عنوان = بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۳: | ||
}} | }} | ||
== در اشعار نظامی گنجوی == | ==در اشعار نظامی گنجوی== | ||
{{اصلی|نظامی گنجوی}} | {{اصلی|نظامی گنجوی}} | ||
نظامی گنجوی اشعاری درباره [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] سروده<ref>برای نمونه نگاه کنید به نظامی، دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، ۱۳۸۰ش، ص۳۴۹؛ نظامی، شرفنامه، ۱۳۳۵ش، ص۳۵.</ref> و در یکی از آنها، جایگاه شناختِ امام علی(ع) و فرزندان وی را پس از شناخت خدا و پیامبر(ص) دانسته است: | نظامی گنجوی اشعاری درباره [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] سروده<ref>برای نمونه نگاه کنید به نظامی، دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، ۱۳۸۰ش، ص۳۴۹؛ نظامی، شرفنامه، ۱۳۳۵ش، ص۳۵.</ref> و در یکی از آنها، جایگاه شناختِ امام علی(ع) و فرزندان وی را پس از شناخت خدا و پیامبر(ص) دانسته است: | ||
خط ۳۰۵: | خط ۳۰۵: | ||
{{اصلی|مولوی}} | {{اصلی|مولوی}} | ||
=== در مثنوی معنوی === | ===در مثنوی معنوی=== | ||
{{شعر جدید | {{شعر جدید | ||
| عنوان = غدیر از نگاه مولوی | | عنوان = غدیر از نگاه مولوی | ||
خط ۳۲۵: | خط ۳۲۵: | ||
}} | }} | ||
[[پرونده:قطعه خوشنویسی ای علی که جمله عقل و دیدهای.jpg|بندانگشتی|270px|قطعه خوشنویسی از بیت «ای علی که جمله عقل و دیدهای» از مولوی. اثر عبدالرسول یاقوتی (۱۳۹۰ش). <ref>«[http://shiaarts.ir/gallery/راز-بگشا-ای-علی-مرتضی راز بگشای ای علی مرتضی]»، کانون هنر شیعی.</ref>|وسط]] | |||
[[پرونده:قطعه خوشنویسی ای علی که جمله عقل و دیدهای.jpg|بندانگشتی|270px|قطعه خوشنویسی از بیت «ای علی که جمله عقل و دیدهای» از مولوی. اثر عبدالرسول یاقوتی (۱۳۹۰ش). <ref>«[http://shiaarts.ir/gallery/راز-بگشا-ای-علی-مرتضی راز بگشای ای علی مرتضی]»، کانون هنر شیعی.</ref>]] | |||
خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست | خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست | ||
خط ۳۸۱: | خط ۳۷۹: | ||
{{شعر}}{{ب|گفت من تیغ از پی حق میزنم|بندهٔ حقم نه مامور تنم}}{{ب|شیر حقم نیستم شیر هوا|فعل من بر دین من باشد گوا}}{{ب|ما رمیت اذ رمیتم در حراب|من چو تیغم وان زننده آفتاب}}{{ب|رخت خود را من ز ره بر داشتم|غیر حق را من عدم انگاشتم}}{{ب|سایهایام کدخداام آفتاب|حاجبم من نیستم او را حجاب}}{{ب|من چو تیغم پر گهرهای وصال|زنده گردانم نه کشته در قتال}}{{ب|خون نپوشد گوهر تیغ مرا|باد از جا کی برد میغ مرا}}{{ب|که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد|کوه را کی در رباید تند باد}}{{ب|آنک از بادی رود از جا خسیست|زانک باد ناموافق خود بسیست}}{{ب|باد خشم و باد شهوت باد آز|برد او را که نبود اهل نماز}}{{ب|کوهم و هستی من بنیاد اوست|ور شوم چون کاه بادم یاد اوست}}{{ب|جز بباد او نجنبد میل من|نیست جز عشق احد سرخیل من}}{{ب|خشم بر شاهان شه و ما را غلام|خشم را هم بستهام زیر لگام}}{{ب|تیغ حلمم گردن خشمم زدست|خشم حق بر من چو رحمت آمدست}}{{ب|غرق نورم گرچه سقفم شد خراب|روضه گشتم گرچه هستم بوتراب}}{{ب|چون در آمد علتی اندر غزا|تیغ را دیدم نهان کردن سزا}}{{ب|تا احب لله آید نام من|تا که ابغض لله آید کام من}}{{ب|تا که اعطا لله آید جود من|تا که امسک لله آید بود من}}{{ب|بخل من لله عطا لله و بس|جمله للهام نیم من آن کس}}{{ب|وانچ لله میکنم تقلید نیست|نیست تخییل و گمان جز دید نیست}}{{ب|ز اجتهاد و از تحری رستهام|آستین بر دامن حق بستهام}}{{ب|گر همیپرم همیبینم مطار|ور همیگردم همیبینم مدار}}{{ب|ور کشم باری بدانم تا کجا|ماهم و خورشید پیشم پیشوا}}{{ب|بیش ازین با خلق گفتن روی نیست|بحر را گنجایی اندر جوی نیست}}{{ب|پست میگویم باندازهٔ عقول|عیب نبود این بود کار رسول}}{{ب|از غرض حُرّم گواهی حُر شنو|که گواهی بندگان نه ارزد دو جو}}{{ب|در شریعت مر گواهی بنده را|نیست قدری وقت دعوی و قضا}}{{ب|گر هزاران بنده باشندت گواه|بر نسنجد شرع ایشان را به کاه}}{{ب|بندهٔ شهوت بتر نزدیک حق|از غلام و بندگانِ مسترقّ}}{{ب|کین بیک لفظی شود از خواجه حر|وان زید شیرین میرد سخت مر}}{{ب|بندهٔ شهوت ندارد خود خلاص|جز بفضل ایزد و انعام خاص}}{{ب|در چهی افتاد کان را غور نیست|وان گناه اوست جبر و جور نیست}}{{ب|در چهی انداخت او خود را که من|درخور قعرش نمییابم رسن}}{{ب|بس کنم گر این سخن افزون شود|خود جگر چه بود که خارا خون شود}}{{ب|این جگرها خون نشد نه از سختی است|غفلت و مشغولی و بدبختی است}}{{ب|خون شود روزی که خونش سود نیست|خون شو آن وقتی که خون مردود نیست}}{{ب|چون گواهی بندگان مقبول نیست|عدل او باشد که بندهٔ غول نیست}}{{ب|گشت ارسلناک شاهد در نذر|زانک بود از کَون او حرّ بن حر}}{{ب|چونک حرم خشم کی بندد مرا|نیست اینجا جز صفات حق در آ}}{{ب|اندرآ کآزاد کردت فضل حق|زانک رحمت داشت بر خشمش سبق}}{{ب|اندرآ اکنون که رَستی از خطر|سنگ بودی کیمیا کردت گهر}}{{ب|ستهای از کفر و خارستان او|چون گلی بشکف به سروستان هو}}{{ب|تو منی و من تومای محتشم|تو علی بودی علی را چون کشم}}{{ب|معصیت کردی به از هر طاعتی|آسمان پیمودهای در ساعتی}}{{ب|بس خجسته معصیت کان کرد مرد|نه ز خاری بر دمد اوراق ورد<ref>مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۶۷-۱۶۸، ابیات ۳۷۹۴-۳۸۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|گفت من تیغ از پی حق میزنم|بندهٔ حقم نه مامور تنم}}{{ب|شیر حقم نیستم شیر هوا|فعل من بر دین من باشد گوا}}{{ب|ما رمیت اذ رمیتم در حراب|من چو تیغم وان زننده آفتاب}}{{ب|رخت خود را من ز ره بر داشتم|غیر حق را من عدم انگاشتم}}{{ب|سایهایام کدخداام آفتاب|حاجبم من نیستم او را حجاب}}{{ب|من چو تیغم پر گهرهای وصال|زنده گردانم نه کشته در قتال}}{{ب|خون نپوشد گوهر تیغ مرا|باد از جا کی برد میغ مرا}}{{ب|که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد|کوه را کی در رباید تند باد}}{{ب|آنک از بادی رود از جا خسیست|زانک باد ناموافق خود بسیست}}{{ب|باد خشم و باد شهوت باد آز|برد او را که نبود اهل نماز}}{{ب|کوهم و هستی من بنیاد اوست|ور شوم چون کاه بادم یاد اوست}}{{ب|جز بباد او نجنبد میل من|نیست جز عشق احد سرخیل من}}{{ب|خشم بر شاهان شه و ما را غلام|خشم را هم بستهام زیر لگام}}{{ب|تیغ حلمم گردن خشمم زدست|خشم حق بر من چو رحمت آمدست}}{{ب|غرق نورم گرچه سقفم شد خراب|روضه گشتم گرچه هستم بوتراب}}{{ب|چون در آمد علتی اندر غزا|تیغ را دیدم نهان کردن سزا}}{{ب|تا احب لله آید نام من|تا که ابغض لله آید کام من}}{{ب|تا که اعطا لله آید جود من|تا که امسک لله آید بود من}}{{ب|بخل من لله عطا لله و بس|جمله للهام نیم من آن کس}}{{ب|وانچ لله میکنم تقلید نیست|نیست تخییل و گمان جز دید نیست}}{{ب|ز اجتهاد و از تحری رستهام|آستین بر دامن حق بستهام}}{{ب|گر همیپرم همیبینم مطار|ور همیگردم همیبینم مدار}}{{ب|ور کشم باری بدانم تا کجا|ماهم و خورشید پیشم پیشوا}}{{ب|بیش ازین با خلق گفتن روی نیست|بحر را گنجایی اندر جوی نیست}}{{ب|پست میگویم باندازهٔ عقول|عیب نبود این بود کار رسول}}{{ب|از غرض حُرّم گواهی حُر شنو|که گواهی بندگان نه ارزد دو جو}}{{ب|در شریعت مر گواهی بنده را|نیست قدری وقت دعوی و قضا}}{{ب|گر هزاران بنده باشندت گواه|بر نسنجد شرع ایشان را به کاه}}{{ب|بندهٔ شهوت بتر نزدیک حق|از غلام و بندگانِ مسترقّ}}{{ب|کین بیک لفظی شود از خواجه حر|وان زید شیرین میرد سخت مر}}{{ب|بندهٔ شهوت ندارد خود خلاص|جز بفضل ایزد و انعام خاص}}{{ب|در چهی افتاد کان را غور نیست|وان گناه اوست جبر و جور نیست}}{{ب|در چهی انداخت او خود را که من|درخور قعرش نمییابم رسن}}{{ب|بس کنم گر این سخن افزون شود|خود جگر چه بود که خارا خون شود}}{{ب|این جگرها خون نشد نه از سختی است|غفلت و مشغولی و بدبختی است}}{{ب|خون شود روزی که خونش سود نیست|خون شو آن وقتی که خون مردود نیست}}{{ب|چون گواهی بندگان مقبول نیست|عدل او باشد که بندهٔ غول نیست}}{{ب|گشت ارسلناک شاهد در نذر|زانک بود از کَون او حرّ بن حر}}{{ب|چونک حرم خشم کی بندد مرا|نیست اینجا جز صفات حق در آ}}{{ب|اندرآ کآزاد کردت فضل حق|زانک رحمت داشت بر خشمش سبق}}{{ب|اندرآ اکنون که رَستی از خطر|سنگ بودی کیمیا کردت گهر}}{{ب|ستهای از کفر و خارستان او|چون گلی بشکف به سروستان هو}}{{ب|تو منی و من تومای محتشم|تو علی بودی علی را چون کشم}}{{ب|معصیت کردی به از هر طاعتی|آسمان پیمودهای در ساعتی}}{{ب|بس خجسته معصیت کان کرد مرد|نه ز خاری بر دمد اوراق ورد<ref>مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۶۷-۱۶۸، ابیات ۳۷۹۴-۳۸۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
=== در دیوان شمس === | ===در دیوان شمس=== | ||
'''آن شاه که با دانش و دین بود علی بود''' | '''آن شاه که با دانش و دین بود علی بود''' | ||
{{شعر}}{{ب|آن شاه که با دانش و دین بود علی بود|مسجود ملک ساجد و معبود علی بود}} | {{شعر}}{{ب|آن شاه که با دانش و دین بود علی بود|مسجود ملک ساجد و معبود علی بود}} | ||
خط ۴۱۰: | خط ۴۰۸: | ||
{{شعر}}{{ب|تا صورت پیوند جهان بود، علی بود|تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود}}{{ب|شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود|سلطان سخا و کرم و جود، علی بود}}{{ب|هم آدم و هم [[شیث]] هم [[ایوب]] و هم ادریس|هم [[یوسف]] و هم [[یونس]] وهم هود، علی بود}}{{ب|هم موسی و هم [[عیسی]] و هم [[خضر]] و هم [[الیاس]]|هم [[صالح]] پیغمبر و داوود، علی بود}}{{ب|در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان|هم مرشد و هم راهبر خضر، علی بود}}{{ب|داود که میساخت زره با سر انگشت|استاد زره ساز به داود، علی بود}}{{ب|مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد|در قبله محمد بد و مقصود، علی بود}}{{ب|آن عابد سجاد که خاک درش از قدر|بر کنگره عرش بیفزود، علی بود}}{{ب|هم اول هم آخر و هم ظاهر و باطن|هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود}}{{ب|وجهی که بیان کرد خداوند در الحمد|آن وجه بیان کرد و بفرمود، علی بود}}{{ب|عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت|آن نطق و فصاحت که در او بود، علی بود}}{{ب|آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی|آن یار که او نفس نبی بود، علی بود}}{{ب|موسی و عصا و ید بیضا و نبوت|در مصر به فرعون که بنمود، علی بود}}{{ب|چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم|از روی یقین در همه موجود، علی بود}}{{ب|خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود|آن نور خدایی که بر او بود، علی بود}}{{ب|آن شاه سرافراز کهاندر شب معراج|با احمد مختار یکی بود، علی بود}}{{ب|سر ّ دو جهان پرتوی انوار الهی|از عرش به فرش آمد و بنمود، علی بود}}{{ب|آنجا که جوی شرک نماید به حقیقت|آن عارف و آن عابد و معبود، علی بود}}{{ب|جبریل که آمد زبر خالق بیچون|در پیش محمد شد و مقصود، علی بود}}{{ب|آنجا که جوی شرک بود در ره توحید|میدان که یکی بود که بنمود، علی بود}}{{ب|محمود نبودند مر آنها که ندیدند|کاندر ره دین احمد و محمود، علی بود}}{{ب|آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن|کردش صفت عصمت و بستود، علی بود}}{{ب|این کفر نباشد، سخن کفر نه اینست|تا هست علی باشد و تا بود، علی بود}}{{ب|آن قلعه گشایی که در قلعهء خیبر|برکند به یک حمله و بگشود، علی بود}}{{ب|آن شاه سرافراز کهاندر ره اسلام|تا کار نشد راست نیاسود، علی بود}}{{ب|آن شیر دلاور که برای طمع نفس|بر خوان جهان پنجه نیالود، علی بود}}{{ب|هارون ولایت ز پس موسی عمران|بالله که علی بود علی بود علی بود}}{{ب|این یک دو سه بیتی که بگفتم به معما|حقا که مراد من و مقصود، علی بود}}{{ب|سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان|شمس الحق تبریر که بنمود، علی بود<ref>رجوع کنید به: صولتی، ص۱۶۳-۱۶۲؛ به نقل از غزلیات شورانگیز شمس، تألیف فریدون کار، و دیوان شمس چاپ صفی علیشاه، به قلم حسین سرداغی.</ref>}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|تا صورت پیوند جهان بود، علی بود|تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود}}{{ب|شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود|سلطان سخا و کرم و جود، علی بود}}{{ب|هم آدم و هم [[شیث]] هم [[ایوب]] و هم ادریس|هم [[یوسف]] و هم [[یونس]] وهم هود، علی بود}}{{ب|هم موسی و هم [[عیسی]] و هم [[خضر]] و هم [[الیاس]]|هم [[صالح]] پیغمبر و داوود، علی بود}}{{ب|در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان|هم مرشد و هم راهبر خضر، علی بود}}{{ب|داود که میساخت زره با سر انگشت|استاد زره ساز به داود، علی بود}}{{ب|مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد|در قبله محمد بد و مقصود، علی بود}}{{ب|آن عابد سجاد که خاک درش از قدر|بر کنگره عرش بیفزود، علی بود}}{{ب|هم اول هم آخر و هم ظاهر و باطن|هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود}}{{ب|وجهی که بیان کرد خداوند در الحمد|آن وجه بیان کرد و بفرمود، علی بود}}{{ب|عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت|آن نطق و فصاحت که در او بود، علی بود}}{{ب|آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی|آن یار که او نفس نبی بود، علی بود}}{{ب|موسی و عصا و ید بیضا و نبوت|در مصر به فرعون که بنمود، علی بود}}{{ب|چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم|از روی یقین در همه موجود، علی بود}}{{ب|خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود|آن نور خدایی که بر او بود، علی بود}}{{ب|آن شاه سرافراز کهاندر شب معراج|با احمد مختار یکی بود، علی بود}}{{ب|سر ّ دو جهان پرتوی انوار الهی|از عرش به فرش آمد و بنمود، علی بود}}{{ب|آنجا که جوی شرک نماید به حقیقت|آن عارف و آن عابد و معبود، علی بود}}{{ب|جبریل که آمد زبر خالق بیچون|در پیش محمد شد و مقصود، علی بود}}{{ب|آنجا که جوی شرک بود در ره توحید|میدان که یکی بود که بنمود، علی بود}}{{ب|محمود نبودند مر آنها که ندیدند|کاندر ره دین احمد و محمود، علی بود}}{{ب|آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن|کردش صفت عصمت و بستود، علی بود}}{{ب|این کفر نباشد، سخن کفر نه اینست|تا هست علی باشد و تا بود، علی بود}}{{ب|آن قلعه گشایی که در قلعهء خیبر|برکند به یک حمله و بگشود، علی بود}}{{ب|آن شاه سرافراز کهاندر ره اسلام|تا کار نشد راست نیاسود، علی بود}}{{ب|آن شیر دلاور که برای طمع نفس|بر خوان جهان پنجه نیالود، علی بود}}{{ب|هارون ولایت ز پس موسی عمران|بالله که علی بود علی بود علی بود}}{{ب|این یک دو سه بیتی که بگفتم به معما|حقا که مراد من و مقصود، علی بود}}{{ب|سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان|شمس الحق تبریر که بنمود، علی بود<ref>رجوع کنید به: صولتی، ص۱۶۳-۱۶۲؛ به نقل از غزلیات شورانگیز شمس، تألیف فریدون کار، و دیوان شمس چاپ صفی علیشاه، به قلم حسین سرداغی.</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
===در رباعیات دیوان شمس === | ===در رباعیات دیوان شمس=== | ||
'''دایم ز ولایت علی خواهم گفت''' | '''دایم ز ولایت علی خواهم گفت''' | ||
{{شعر}}{{ب|دایم ز [[ولایت]] علی خواهم گفت|چون روح قدس ناد علی خواهم گفت}}{{ب|تا روح شود غمی که بر جان منست|کل هم و غم سینجلی خواهم گفت<ref>مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس تبریزی، رباعیات، شماره۳۰۰، ص۱۳۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|دایم ز [[ولایت]] علی خواهم گفت|چون روح قدس ناد علی خواهم گفت}}{{ب|تا روح شود غمی که بر جان منست|کل هم و غم سینجلی خواهم گفت<ref>مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس تبریزی، رباعیات، شماره۳۰۰، ص۱۳۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
'''در دایره وجود موجود علیست''' | '''در دایره وجود موجود علیست''' | ||
{{شعر}}{{ب|در دایره وجود موجود علیست|اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست}}{{ب|گر خانه اعتقاد ویران نشدی|من فاش بگفتمی که معبود علیست<ref>مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس تبریزی، رباعیات، شماره۳۰۴، ص۱۳۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|در دایره وجود موجود علیست|اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست}}{{ب|گر خانه اعتقاد ویران نشدی|من فاش بگفتمی که معبود علیست<ref>مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس تبریزی، رباعیات، شماره۳۰۴، ص۱۳۳۸.</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
==در اشعار ابنیمین== | ==در اشعار ابنیمین== |