۵٬۹۰۴
ویرایش
خط ۳۰۶: | خط ۳۰۶: | ||
=== در مثنوی معنوی === | === در مثنوی معنوی === | ||
{{شعر جدید | |||
| عنوان = غدیر از نگاه مولوی | |||
|زین سبب [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیغامبر]] با اجتهاد\\نام خود وانِ [[امام علی علیهالسلام|علی]] مولا نهاد | |||
گفت هر کو را منم مولا و دوست\\ابن عمّ مَن علی مولای اوست | |||
کیست مولا آنک آزادت کند\\بند رِقّیت ز پایت برکند | |||
چون بآزادی نُبوت هادیست\\مؤمنان را ز انبیا آزادیست | |||
ای گروه مؤمنان شادی کنید\\همچو سرو و سوسن آزادی کنید | |||
لیک میگویید هر دم شُکر آب\\بی زبان چون گلستان خوشخضاب | |||
بی زبان گویند سرو و سبزهزار\\شُکر آب و شُکر عدل نو بهار | |||
حلّهها پوشیده و دامنکشان\\مست و رقّاص و خوش و عنبرفشان | |||
جزو جزو آبستن از شاهِ بهار\\جسمشان چون دُرج پُر دُرّ ثِمار | |||
مریمان بیشوی آبست از مسیح\\خامُشان بیلاف و گفتاری فصیح | |||
ماه ما بینطق خوش بر تافتست\\هر زبان نطق از فَرِ ما یافتست | |||
نطق عیسی از فَرِ مریم بود\\نطق آدم پَرتو آن دم بود | |||
تا زیادت گردد از شکرای ثقات\\پس نبات دیگرست اندر نبات | |||
عکس آن اینجاست ذَلَّ مَن قنع\\اندر این طَور است عزَّ مَن طمع | |||
در جوال نفس خود چندین مرو\\از خریداران خود غافل مشو<ref>مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص۱۰۹۳–۱۰۹۴، ابیات ۴۵۳۷–۴۵۵۱.</ref> | |||
}} | |||
'''از علی آموز اخلاص عمل''' | '''از علی آموز اخلاص عمل''' | ||
خط ۳۱۴: | خط ۳۳۰: | ||
خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست | خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست | ||
{{شعر | {{شعر جدید | ||
| عنوان = از علی آموز اخلاص عمل | |||
|از علی آموز اخلاص عمل\\شیر حق را دان مطهر از دغل | |||
در غزا بر پهلوانی دست یافت\\زود شمشیری برآورد و شتافت | |||
او خدو انداخت در روی علی\\افتخار هر نبی و هر وَلی | |||
آن خدو زد بر رخی که روی ماه\\سجده آرد پیش او در سجدهگاه | |||
در زمان انداخت شمشیر آن علی\\کرد او اندر غزااش کاهلی | |||
گشت حیران آن مبارز زین عمل\\وز نمودن عفو و رحمت بیمحل | |||
گفت بر من تیغ تیز افراشتی\\از چه افکندی مرا بگذاشتی | |||
آنچه دیدی بهتر از پیکار من\\تا شدی تو سُست در آشکار من | |||
آنچه دیدی که چنین خشمت نشست\\تا چنان برقی نمود و باز جَست | |||
آنچه دیدی که مرا زان عکسِ دید\\در دل و جان شعلهای آمد پدید | |||
آنچه دیدی برتر از کون و مکان\\که به از جان بود و بخشیدیم جان | |||
در شجاعت شیر ربانیستی\\در مروّت خود کی داند کیستی | |||
در مروّت ابر موسیی به تیه\\کآمد از وی خوان و نان بیشبیه | |||
... ای علی که جمله عقل و دیدهای\\شمّهای واگو از آنچ دیدهای | |||
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد\\آب علمت خاک ما را پاک کرد | |||
بازگو دانم که این اسرارِ هوست\\زانک بیشمشیر کشتن کارِ اوست | |||
صانع بیآلت و بیجارحه\\واهب این هدیههای رابحه | |||
صد هزاران میچشاند هوش را\\که خبر نبود دو چشم و گوش را} | |||
باز گوای بازِ عرش خوششکار\\تا چه دیدی این زمان از کردگار | |||
چشم تو ادراک غیب آموخته\\چشم٬های حاضران بر دوخته | |||
آن یکی ماهی همیبیند عیان\\وان یکی تاریک میبیند جهان | |||
وان یکی سه ماه میبیند بهم\\این سه کس بنشسته یک موضع نعم | |||
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز\\در تو آویزان و از من در گریز | |||
سحر عین است این عجب لطف خفیست\\بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست | |||
عالم ار هجده هزارست و فزون\\هر نظر را نیست این هجده زبون | |||
راز بگشاای علی مرتضی\\ای پس سؤ القضا حسن القضا | |||
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست\\یا بگویم آنچ برمن تافتست | |||
از تو بر من تافت چون داری نهان\\میفشانی نور چون مه بیزبان | |||
لیک اگر در گفت آید قرص ماه\\شب روان را زودتر آرد براه | |||
از غلط ایمن شوند و از ذهول\\بانگ مه غالب شود بر بانگ غول | |||
ماه بیگفتن چو باشد رهنما\\چون بگوید شد ضیا اندر ضیا | |||
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را\\چون شعاعی آفتاب حلم را | |||
باز باشای باب بر جویای باب\\تا رسد از تو قشور اندر لباب | |||
باز باشای باب رحمت تا ابد\\بارگاه ما له کفوا احد | |||
هر هوا و ذرهای خود منظریست\\نا گشاده کی گود کانجا دریست | |||
تا بنگشاید دری را دیدبان\\در درون هرگز نجنبد این گمان | |||
چون گشاده شد دری حیران شود\\مرغ اومید و طمع پران شود | |||
غافلی ناگه به ویران گنج یافت\\سوی هر ویران از آن پس میشتافت | |||
تا ز درویشی نیابی تو گهر\\کی گهر جویی ز درویشی دگر | |||
سالها گر ظن دَوَد با پای خویش\\نگذرد زاشکاف بینیهای خویش | |||
تا ببینی نایدت از غیب بو\\غیر بینی هیچ میبینی بگو<ref>مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۶۴–۱۶۶، ابیات ۳۷۲۷–۳۷۷۸.</ref> | |||
}} | |||
سؤال کردن آن کافر از علی کرّم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی | سؤال کردن آن کافر از علی کرّم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی |