پرش به محتوا

امام علی در اشعار فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۰۶: خط ۳۰۶:


=== در مثنوی معنوی ===
=== در مثنوی معنوی ===
'''غدیر از نگاه مولوی'''
{{شعر جدید
{{شعر}}{{ب|زین سبب [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیغامبر]] با اجتهاد|نام خود وانِ [[امام علی علیه‌السلام|علی]] مولا نهاد}}{{ب|گفت هر کو را منم مولا و دوست|ابن عمّ مَن علی مولای اوست}}{{ب|کیست مولا آنک آزادت کند|بند رِقّیت ز پایت بر کند}}{{ب|چون بآزادی نُبوت هادیست|مؤمنان را ز انبیا آزادیست}}{{ب|ای گروه مؤمنان شادی کنید|همچو سرو و سوسن آزادی کنید}}{{ب|لیک میگویید هر دم شُکر آب|بی زبان چون گلستان خوش‌خضاب}}{{ب|بی زبان گویند سرو و سبزهزار|شُکر آب و شُکر عدل نو بهار}}{{ب|حلّهها پوشیده و دامن‌کشان|مست و رقّاص و خوش و عنبرفشان}}{{ب|جزو جزو آبستن از شاهِ بهار|جسمشان چون دُرج پُر دُرّ ثِمار}}{{ب|مریمان بیشوی آبست از مسیح|خامُشان بی‌لاف و گفتاری فصیح}}{{ب|ماه ما بینطق خوش بر تافتست|هر زبان نطق از فَرِ ما یافتست}}{{ب|نطق عیسی از فَرِ مریم بود|نطق آدم پَرتو آن دم بود}}{{ب|تا زیادت گردد از شکر‌ای ثقات|پس نبات دیگرست اندر نبات}}{{ب|عکس آن اینجاست ذَلَّ مَن قنع|اندر این طَور است عزَّ مَن طمع}}{{ب|در جوال نفس خود چندین مرو|از خریداران خود غافل مشو<ref>مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص۱۰۹۳-۱۰۹۴، ابیات ۴۵۳۷-۴۵۵۱.</ref>}}{{پایان شعر}}
| عنوان = غدیر از نگاه مولوی
|زین سبب [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیغامبر]] با اجتهاد\\نام خود وانِ [[امام علی علیه‌السلام|علی]] مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست\\ابن عمّ مَن علی مولای اوست
کیست مولا آنک آزادت کند\\بند رِقّیت ز پایت برکند
چون بآزادی نُبوت هادیست\\مؤمنان را ز انبیا آزادیست
ای گروه مؤمنان شادی کنید\\همچو سرو و سوسن آزادی کنید
لیک می‌گویید هر دم شُکر آب\\بی زبان چون گلستان خوش‌خضاب
بی زبان گویند سرو و سبزهزار\\شُکر آب و شُکر عدل نو بهار
حلّه‌ها پوشیده و دامن‌کشان\\مست و رقّاص و خوش و عنبرفشان
جزو جزو آبستن از شاهِ بهار\\جسمشان چون دُرج پُر دُرّ ثِمار
مریمان بیشوی آبست از مسیح\\خامُشان بی‌لاف و گفتاری فصیح
ماه ما بینطق خوش بر تافتست\\هر زبان نطق از فَرِ ما یافتست
نطق عیسی از فَرِ مریم بود\\نطق آدم پَرتو آن دم بود
تا زیادت گردد از شکرای ثقات\\پس نبات دیگرست اندر نبات
عکس آن اینجاست ذَلَّ مَن قنع\\اندر این طَور است عزَّ مَن طمع
در جوال نفس خود چندین مرو\\از خریداران خود غافل مشو<ref>مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص۱۰۹۳–۱۰۹۴، ابیات ۴۵۳۷–۴۵۵۱.</ref>
}}


'''از علی آموز اخلاص عمل'''
'''از علی آموز اخلاص عمل'''
خط ۳۱۴: خط ۳۳۰:


خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست
خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین [[علی کرم الله وجهه]] و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست
{{شعر}}{{ب|از علی آموز اخلاص عمل|شیر حق را دان مطهر از دغل}}{{ب|در غزا بر پهلوانی دست یافت|زود شمشیری بر آورد و شتافت}}{{ب|او خدو انداخت در روی علی|افتخار هر نبی و هر وَلی}}{{ب|آن خدو زد بر رخی که روی ماه|سجده آرد پیش او در سجده‌گاه}}{{ب|در زمان انداخت شمشیر آن علی|کرد او اندر غزااش کاهلی}}{{ب|گشت حیران آن مبارز زین عمل|وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل}}{{ب|گفت بر من تیغ تیز افراشتی|از چه افکندی مرا بگذاشتی}}{{ب|آن چه دیدی بهتر از پیکار من|تا شدی تو سُست در اشکار من}}{{ب|آن چه دیدی که چنین خشمت نشست|تا چنان برقی نمود و باز جَست}}{{ب|آن چه دیدی که مرا زان عکسِ دید|در دل و جان شعله‌ای آمد پدید}}{{ب|آن چه دیدی برتر از کون و مکان|که به از جان بود و بخشیدیم جان}}{{ب|در شجاعت شیر ربانیستی|در مروّت خود کی داند کیستی}}{{ب|در مروّت ابر موسیی به تیه|کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه}}{{ب|...ای علی که جمله عقل و دیده‌ای|شمّه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای}}{{ب|تیغ حلمت جان ما را چاک کرد|آب علمت خاک ما را پاک کرد}}{{ب|بازگو دانم که این اسرارِ هوست|زانک بی‌شمشیر کشتن کارِ اوست}}{{ب|صانع بی‌آلت و بی‌جارحه|واهب این هدیه‌های رابحه}}{{ب|صد هزاران می‌چشاند هوش را|که خبر نبود دو چشم و گوش را}}{{ب|باز گو‌ای بازِ عرش خوش‌شکار|تا چه دیدی این زمان از کردگار}}{{ب|چشم تو ادراک غیب آموخته|چشم٬های حاضران بر دوخته}}{{ب|آن یکی ماهی همی‌بیند عیان|وان یکی تاریک می‌بیند جهان}}{{ب|وان یکی سه ماه می‌بیند بهم|این سه کس بنشسته یک موضع نعم}}{{ب|چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز|در تو آویزان و از من در گریز}}{{ب|سحر عین است این عجب لطف خفیست|بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست}}{{ب|عالم ار هجده هزارست و فزون|هر نظر را نیست این هجده زبون}}{{ب|راز بگشا‌ای علی مرتضی|ای پس سؤ القضا حسن القضا}}{{ب|یا تو واگو آنچ عقلت یافتست|یا بگویم آنچ برمن تافتست}}{{ب|از تو بر من تافت چون داری نهان|می‌فشانی نور چون مه بی‌زبان}}{{ب|لیک اگر در گفت آید قرص ماه|شب روان را زودتر آرد براه}}{{ب|از غلط ایمن شوند و از ذهول|بانگ مه غالب شود بر بانگ غول}}{{ب|ماه بی‌گفتن چو باشد رهنما|چون بگوید شد ضیا اندر ضیا}}{{ب|چون تو بابی آن مدینهٔ علم را|چون شعاعی آفتاب حلم را}}{{ب|باز باش‌ای باب بر جویای باب|تا رسد از تو قشور اندر لباب}}{{ب|باز باش‌ای باب رحمت تا ابد|بارگاه ما له کفوا احد}}{{ب|هر هوا و ذره‌ای خود منظریست|نا گشاده کی گود کانجا دریست}}{{ب|تا بنگشاید دری را دیدبان|در درون هرگز نجنبد این گمان}}{{ب|چون گشاده شد دری حیران شود|مرغ اومید و طمع پران شود}}{{ب|غافلی ناگه به ویران گنج یافت|سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت}}{{ب|تا ز درویشی نیابی تو گهر|کی گهر جویی ز درویشی دگر}}{{ب|سال‌ها گر ظن دَوَد با پای خویش|نگذرد زاشکاف بینی‌های خویش}}{{ب|تا ببینی نایدت از غیب بو|غیر بینی هیچ می‌بینی بگو<ref>مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۶۴-۱۶۶، ابیات ۳۷۲۷-۳۷۷۸.</ref>}}{{پایان شعر}}
{{شعر جدید
| عنوان = از علی آموز اخلاص عمل
|از علی آموز اخلاص عمل\\شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت\\زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی\\افتخار هر نبی و هر وَلی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه\\سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی\\کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل\\وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی\\از چه افکندی مرا بگذاشتی
آنچه دیدی بهتر از پیکار من\\تا شدی تو سُست در آشکار من
آنچه دیدی که چنین خشمت نشست\\تا چنان برقی نمود و باز جَست
آنچه دیدی که مرا زان عکسِ دید\\در دل و جان شعله‌ای آمد پدید
آنچه دیدی برتر از کون و مکان\\که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستی\\در مروّت خود کی داند کیستی
در مروّت ابر موسیی به تیه\\کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه
... ای علی که جمله عقل و دیده‌ای\\شمّه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد\\آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرارِ هوست\\زانک بی‌شمشیر کشتن کارِ اوست
صانع بی‌آلت و بی‌جارحه\\واهب این هدیه‌های رابحه
صد هزاران می‌چشاند هوش را\\که خبر نبود دو چشم و گوش را}
باز گوای بازِ عرش خوش‌شکار\\تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته\\چشم٬های حاضران بر دوخته
آن یکی ماهی همی‌بیند عیان\\وان یکی تاریک می‌بیند جهان
وان یکی سه ماه می‌بیند بهم\\این سه کس بنشسته یک موضع نعم
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز\\در تو آویزان و از من در گریز
سحر عین است این عجب لطف خفیست\\بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست
عالم ار هجده هزارست و فزون\\هر نظر را نیست این هجده زبون
راز بگشاای علی مرتضی\\ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست\\یا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان\\می‌فشانی نور چون مه بی‌زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماه\\شب روان را زودتر آرد براه
از غلط ایمن شوند و از ذهول\\بانگ مه غالب شود بر بانگ غول
ماه بی‌گفتن چو باشد رهنما\\چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را\\چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش‌ای باب بر جویای باب\\تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش‌ای باب رحمت تا ابد\\بارگاه ما له کفوا احد
هر هوا و ذره‌ای خود منظریست\\نا گشاده کی گود کانجا دریست
تا بنگشاید دری را دیدبان\\در درون هرگز نجنبد این گمان
چون گشاده شد دری حیران شود\\مرغ اومید و طمع پران شود
غافلی ناگه به ویران گنج یافت\\سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت
تا ز درویشی نیابی تو گهر\\کی گهر جویی ز درویشی دگر
سال‌ها گر ظن دَوَد با پای خویش\\نگذرد زاشکاف بینی‌های خویش
تا ببینی نایدت از غیب بو\\غیر بینی هیچ می‌بینی بگو<ref>مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۱۶۴–۱۶۶، ابیات ۳۷۲۷–۳۷۷۸.</ref>
}}


سؤال کردن آن کافر از علی کرّم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی
سؤال کردن آن کافر از علی کرّم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی