پرش به محتوا

عبدالله بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۶: خط ۶۶:
::: «ولید بن عتبه نتوانست از [[عبدالله بن زبیر|ابن زبیر]] و [[حسین(ع)|حسین]] بیعت بگیرد و آنها شبانه به [[مکه]] رفتند. در بین راه عبدالله بن عمر آنها را دید و سوال کرد از [[مدینه]] چه خبر؟ آنها گفتند مرگ معاویه و بیعت با یزید. ابن عمر به آنها گفت از خدا بترسید و جمع [[مسلمانان]] را پراکنده نکنید و مدتی در مدینه ماند و وقتی خبر بیعت مردم با یزید را از شهرهای مختلف شنید پیش ولید رفت و با او بیعت کرد.»<ref>الطبری، تاریخ،۱۳۸۷ق، ج ۵، ص ۳۴۳.</ref> و گفت: «اگر خیر است، راضی هستیم و اگر بلاست صبر می‌کنیم».<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref>  
::: «ولید بن عتبه نتوانست از [[عبدالله بن زبیر|ابن زبیر]] و [[حسین(ع)|حسین]] بیعت بگیرد و آنها شبانه به [[مکه]] رفتند. در بین راه عبدالله بن عمر آنها را دید و سوال کرد از [[مدینه]] چه خبر؟ آنها گفتند مرگ معاویه و بیعت با یزید. ابن عمر به آنها گفت از خدا بترسید و جمع [[مسلمانان]] را پراکنده نکنید و مدتی در مدینه ماند و وقتی خبر بیعت مردم با یزید را از شهرهای مختلف شنید پیش ولید رفت و با او بیعت کرد.»<ref>الطبری، تاریخ،۱۳۸۷ق، ج ۵، ص ۳۴۳.</ref> و گفت: «اگر خیر است، راضی هستیم و اگر بلاست صبر می‌کنیم».<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref>  


بعد از مدتی که مردم بیعت با یزید را شکستند، عبدالله به پسران خود گفت بیعت ما با یزید، بیعت با [[خداوند|خدا]] و رسول او بوده است و از پیامبر شنیدم کسی که بیعتش را با دیگری بشکند جایگاهش [[جهنم]] است. بنابراین هر کس بیعتش با یزید را بشکند بین من و او جدایی است.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref>بر اساس گزارش [[ابن‌ابی‌الحدید|ابن ابی الحدید]] توجیهش برای بیع شبانه وشتاب آلودش روایتی از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر]] بود که هر کس بمیرد بی آنکه امامی برایش باشد به مرگ [[جاهلیت]] مرده است. <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)،  ج۱۳، ص۲۴۲.</ref> بر اساس برخی گزارش های تاریخی عبدالله بن عمر در ماجرای شورش مردم مدینه علیه یزید و به حبس افتادن عبدالله بن مطیع خطاب به مروان بن حکم گفت: ای جماعت بنی امیه برای اقامه دین و دنیایتان از خدا و حق استعانت بجویید و هرگز ستم نکنید چرا که ظلم وستم مرتعی وخیم و خطرناک  است وبراساس گمان و تهمت کسی را دستگیر نکنید و بدانید که اگر شما استقامت برعدل و حق  داشته باشدخداوند یاریتان خواهد کرد ولی اگر ستم کنید او شما را به خودتان وامی‌گذارد. <ref>ابن اعثم، البلاذری، ج۵، ص۱۶.</ref> {{یاد|وقال: يا معشر بني أمية! استعينوا بالله وبالحق على إقامة دينكم ودنياكم، ولا تظلموا فإن الظلم مرتعه وخيم، ولا تأخذوا بالظنة والتهمة، فإنكم إن استقمتم أعانكم الله وإن ظلمتم وكلكم الله إلى أنفسكم}}
بعد از مدتی که مردم بیعت با یزید را شکستند، عبدالله به پسران خود گفت بیعت ما با یزید، بیعت با [[خداوند|خدا]] و رسول او بوده است و از پیامبر شنیدم کسی که بیعتش را با دیگری بشکند جایگاهش [[جهنم]] است. بنابراین هر کس بیعتش با یزید را بشکند بین من و او جدایی است.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref>بر اساس گزارش [[ابن‌ابی‌الحدید|ابن ابی الحدید]] توجیهش برای بیعت شبانه وشتاب آلودش روایتی از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر]] بود که هر کس بمیرد بی آنکه امامی برایش باشد به مرگ [[جاهلیت]] مرده است. <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)،  ج۱۳، ص۲۴۲.</ref> بر اساس برخی گزارش های تاریخی عبدالله بن عمر در ماجرای شورش مردم مدینه علیه یزید و به حبس افتادن عبدالله بن مطیع خطاب به مروان بن حکم گفت: ای جماعت بنی امیه برای اقامه دین و دنیایتان از خدا و حق استعانت بجویید و هرگز ستم نکنید چرا که ظلم وستم مرتعی وخیم و خطرناک  است وبراساس گمان و تهمت کسی را دستگیر نکنید و بدانید که اگر شما استقامت برعدل و حق  داشته باشدخداوند یاریتان خواهد کرد ولی اگر ستم کنید او شما را به خودتان وامی‌گذارد. <ref>ابن اعثم، البلاذری، ج۵، ص۱۶.</ref> {{یاد|وقال: يا معشر بني أمية! استعينوا بالله وبالحق على إقامة دينكم ودنياكم، ولا تظلموا فإن الظلم مرتعه وخيم، ولا تأخذوا بالظنة والتهمة، فإنكم إن استقمتم أعانكم الله وإن ظلمتم وكلكم الله إلى أنفسكم}}


بعدها درباره بیعت عبدالله بن عمر با [[حجاج بن یوسف ثقفی|حجاج]] آوردند او شبانه برای اینکه مردم او را نبینند به خانه حجاج برای بیعت می‌رود و حجاج هم به همین دلیل پایش را از زیر تشک بیرون می‌آورد و به او می‌گوید که با پایش بیعت کند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref>
بعدها درباره بیعت عبدالله بن عمر با [[حجاج بن یوسف ثقفی|حجاج]] آوردند او شبانه برای اینکه مردم او را نبینند به خانه حجاج برای بیعت می‌رود و حجاج هم به همین دلیل پایش را از زیر تشک بیرون می‌آورد و به او می‌گوید که با پایش بیعت کند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref>
۱۷٬۴۴۳

ویرایش