پرش به محتوا

شبهه آکل و مأکول: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۵: خط ۳۵:
به عقیده [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]]، آنچه در روز [[معاد|رستاخیز]] از انسان محشور می‌شود، نه یک [[بدن برزخی|بدن مثالی]] و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه [[نفس]] و بدن انسان بعینه است، به گونه‌ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‌تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‌شناخته است.
به عقیده [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]]، آنچه در روز [[معاد|رستاخیز]] از انسان محشور می‌شود، نه یک [[بدن برزخی|بدن مثالی]] و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه [[نفس]] و بدن انسان بعینه است، به گونه‌ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‌تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‌شناخته است.


دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> تقریر دیگر از استدلال در پاسخ به شبهه آکل و مأکول ملا صدرا این است که آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند؛ بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح اوست. وقتی روان یک انسان به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن او است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت انسان پس از مرگ در مسیر دستخوش حوادث متعدد تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. <ref>الملا صدرا، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۷۷.</ref>
دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref>
 
تقریر دیگر از استدلال ملاصدرا در پاسخ به شبهه آکل و مأکول این است که آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند؛ بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح اوست. وقتی روان یک انسان به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن او است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می‌شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت انسان پس از مرگ در مسیر دستخوش حوادث متعدد تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. <ref>الملا صدرا، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۷۷.</ref>
صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب [[مبدأ و معاد (کتاب)|''مبدأ و معاد'']] آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی ([[حکمت متعالیه]]) دارای اهمیت بسیاری است. <ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ج۱، ص۳۹۵.</ref>
صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب [[مبدأ و معاد (کتاب)|''مبدأ و معاد'']] آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی ([[حکمت متعالیه]]) دارای اهمیت بسیاری است. <ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ج۱، ص۳۹۵.</ref>


۱۸٬۴۴۳

ویرایش