Image-reviewer، abusefilter، autopatrolled، botadmin، دیوانسالاران، eliminator، import، مدیران رابط کاربری، ipblock-exempt، movedable، oversight، patroller، reviewer، rollbacker، مدیران، translationadmin
۹٬۴۳۸
ویرایش
جز (←در شعر و هنر فارسی) |
جز (جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
:روزی حضرت رسول(ص) از محلی عبور میفرمود، در این هنگام آهوئی که در دامی گیر کرده بود به آن جناب شکایت برد، آهو گفت: یا رسول اللَّه من کودکی دارم که احتیاج به شیر من دارد، من اکنون در این دام گرفتارم و کودکم گرسنه مانده است، اینک مرا از این دام برهان تا کودک خود را شیر دهم. حضرت فرمود: من چگونه تو را آزاد کنم و حال اینکه صاحب دام اکنون در اینجا نیست، آهو گفت: شما مرا رها کنید من پس از اینکه کودکم را شیر دادم مراجعت خواهم کرد، پیغمبر(ص) به این شرط او را از دام صیاد رهانید، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت کرد، در این هنگام صاحب دام نیز از راه رسید، حضرت از آهو شفاعت نمود، صیاد نیز او را رها کرد، پس از این مردم این محل را مسجدی ساختند.<ref> طبرسی، زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (ترجمه إعلام الوری)، ص۳۷. </ref> | :روزی حضرت رسول(ص) از محلی عبور میفرمود، در این هنگام آهوئی که در دامی گیر کرده بود به آن جناب شکایت برد، آهو گفت: یا رسول اللَّه من کودکی دارم که احتیاج به شیر من دارد، من اکنون در این دام گرفتارم و کودکم گرسنه مانده است، اینک مرا از این دام برهان تا کودک خود را شیر دهم. حضرت فرمود: من چگونه تو را آزاد کنم و حال اینکه صاحب دام اکنون در اینجا نیست، آهو گفت: شما مرا رها کنید من پس از اینکه کودکم را شیر دادم مراجعت خواهم کرد، پیغمبر(ص) به این شرط او را از دام صیاد رهانید، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت کرد، در این هنگام صاحب دام نیز از راه رسید، حضرت از آهو شفاعت نمود، صیاد نیز او را رها کرد، پس از این مردم این محل را مسجدی ساختند.<ref> طبرسی، زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (ترجمه إعلام الوری)، ص۳۷. </ref> | ||
شبیه به همین داستان درباره [[امام سجاد(ع)]] نیز نقل شده است که طبق آن هنگامی که امام سجاد(ع) به [[مکه]] میرفت آهویی به نزد ایشان آمد و تقاضای ضمانت کرد {{ | شبیه به همین داستان درباره [[امام سجاد(ع)]] نیز نقل شده است که طبق آن هنگامی که امام سجاد(ع) به [[مکه]] میرفت آهویی به نزد ایشان آمد و تقاضای ضمانت کرد {{یاد|روایت شده که علی بن الحسین علیهالسلام در یکی از سفرها با عدّهای به مکه میرفت، همینکه در بین راه نشستند آهوئی آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد، با چشمانی پر از اشک به زین العابدین(ع) شکایت کرد. آن حضرت به همسفران خود فرمود: فهمیدید این آهو چه گفت؟ گفتند: خدا و پیغمبر و امام بهتر میدانند، فرمود: این آهو میگوید: من نزد فلان شخص قرشی هستم و بچه ای دارم که از من گرفته شده، مدت یک شب و روز است که به آن غذا ندادهاند. امام زین العابدین(ع) نزد آن شخص قرشی فرستاد، او را حاضر کردند، طلب بخشش آن آهو را با بچهاش از او کرد، غذا آوردند به آن آهو داد، آنگاه امر کرد تا به طرف صحرا رود، راه آن حیوان را باز کردند، او همهمه کنان با بچه خود به سوی بیابان رفت. علی بن الحسین(ع) فرمود: نفهمیدید آن آهو چه میگفت؟ گفتند: نه، فرمود: در حق ما دعا میکرد.(مسعودی، اثبات الوصیه، ص۳۲۴.)}} و نیز مشابه همین داستان درباره [[امام صادق(ع)]] آمده است که در آن آهویی نر به نزد امام میآید و از او میخواهد که برای آزادی همسرش اقدام کند.{{یاد|امام صادق(ع) سوار شد مرد بلخی نیز در خدمت آن جناب... وارد بیابان شدیم... تا رسیدیم به یک آهو که پیش آمد و با دم خود اظهار عجز و احتیاج میکرد و صدای مخصوصی که حاکی از التماس بود مینمود. امام فرمود انشاءالله انجام میدهم آهو راه خود را در پیش گرفت. بلخی گفت امروز چیز عجیبی دیدیم آهو چه میخواست؟ فرمود به من پناهنده شد گفت یکی از صیادهای مدینه همسرش را صید کرده دو بره کوچک دارد از من تقاضا کرد او را بخرم و آزاد کنم من نیز ضمانت کردم که این کار را انجام دهم... سپس امام برگشت ما نیز در خدمتش بودیم آهوی ماده را خرید و آزاد کرد.(بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۷، ص: ۱۱۲)}} | ||
[[پرونده:پوستر انیمیشن آقای مهربان با مضمون ضامن آهو.jpg|150px|بندانگشتی|پوستر انیمیشن آقای مهربان با مضمون ضامن آهو]] | [[پرونده:پوستر انیمیشن آقای مهربان با مضمون ضامن آهو.jpg|150px|بندانگشتی|پوستر انیمیشن آقای مهربان با مضمون ضامن آهو]] | ||
=== پناه بردن آهو به حرم امام رضا(ع) === | === پناه بردن آهو به حرم امام رضا(ع) === | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
''ابو منصور بن عبد الرزاق... گفت... در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد ([[حرم امام رضا(ع)|مرقد امام رضا]]) نداشتم و در راه، به غارت زائران میپرداختم، لباسها، خرجی، نامهها و حوالههایشان را به زور از آنان میستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو میدوید تا به ناچار، آهو به کنار دیواری پناه برد و ایستاد. یوز هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمیشد.''{{سخ}} | ''ابو منصور بن عبد الرزاق... گفت... در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد ([[حرم امام رضا(ع)|مرقد امام رضا]]) نداشتم و در راه، به غارت زائران میپرداختم، لباسها، خرجی، نامهها و حوالههایشان را به زور از آنان میستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو میدوید تا به ناچار، آهو به کنار دیواری پناه برد و ایستاد. یوز هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمیشد.''{{سخ}} | ||
''هرچه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمیرفت و از جای خود تکان نمیخورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد. اما همین که به دیوار پناه میبرد، یوزپلنگ باز میگشت تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی، در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم، پرسیدم: آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.''{{سخ}} | ''هرچه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمیرفت و از جای خود تکان نمیخورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد. اما همین که به دیوار پناه میبرد، یوزپلنگ باز میگشت تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی، در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم، پرسیدم: آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.''{{سخ}} | ||
''آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم، و رد پای او را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم.''. از آن پس، هر گاه دشواری و مشکلی در زندگی پیدا می کردم، بدین مشهد پناه می آوردم و آن را زیارت، و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را طلب می کردم و خداوند نیاز مرا بر طرف می کرد. من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید، خدا پسری به من مرحمت فرمود. چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید، کشته شد. من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید، و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خداوند در آن جا حاجتی نخواستم، مگر آن که حاجتم روا گشت. این از جمله برکات این مشهد است که بر ساکنش سلام(خدا) باد. که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۲۰۴.</ref> {{ | ''آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم، و رد پای او را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم.''. از آن پس، هر گاه دشواری و مشکلی در زندگی پیدا می کردم، بدین مشهد پناه می آوردم و آن را زیارت، و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را طلب می کردم و خداوند نیاز مرا بر طرف می کرد. من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید، خدا پسری به من مرحمت فرمود. چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید، کشته شد. من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید، و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خداوند در آن جا حاجتی نخواستم، مگر آن که حاجتم روا گشت. این از جمله برکات این مشهد است که بر ساکنش سلام(خدا) باد. که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۲۰۴.</ref> {{یاد|لم يسأل الله تعالى هناك حاجة إلا قضاها لي فهذا ما ظهر لي من بركة هذا المشهد على ساكنه السلام.}} | ||
[[علامه مجلسی|مجلسی]] در [[بحار الانوار]]، گزارش دیگری نیز با همین مضمون آورده است که طبق آن در زمان [[سلطان سنجر]]، فرزند سلطان که بیمار بود به شکار رفته بود. آهو به حرم پناه میبرد و شاه زاده با دیدن این صحنه خود را به روی قبر میاندازد و شفا مییابد. در اثر این شفا، سلطان سنجر بارگاهی بر روی قبر میسازد.<ref> مجلسی، بحارالانوار، ۱۳۹۸ق، ج۴۸، ص۳۲۸. </ref> | [[علامه مجلسی|مجلسی]] در [[بحار الانوار]]، گزارش دیگری نیز با همین مضمون آورده است که طبق آن در زمان [[سلطان سنجر]]، فرزند سلطان که بیمار بود به شکار رفته بود. آهو به حرم پناه میبرد و شاه زاده با دیدن این صحنه خود را به روی قبر میاندازد و شفا مییابد. در اثر این شفا، سلطان سنجر بارگاهی بر روی قبر میسازد.<ref> مجلسی، بحارالانوار، ۱۳۹۸ق، ج۴۸، ص۳۲۸. </ref> |
ویرایش