کاربر:Sm.khadem/صفحه تمرین
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
اصل هجرت یک امر فطری و امر شارع و مولا بدان، امری ارشادی است چراکه امور فطری اموری اند که مقتضای آفرینش یک موجود است و امری است که ذاتی آن موجود است و در همه افراد آن نوع وجود دارد و در طول تاریخ از بین نمی رود و اکتسابی نیست؛ در همه موجودات زنده به هنگامى كه موجوديت خود را در خطر میبينند، هجرت وجود دارد. بسيارى از انسانهاى گذشته، پس از تغيير شرائط جغرافيايى زمين، از زادگاه خود براى ادامه حيات به نقاط ديگر كوچ كردند. نه تنها انسانها، بلكه در ميان جانداران ديگر انواع بسيارى به عنوان مهاجر شناخته شدهاند مانند پرندگان مهاجر كه براى ادامه حيات گاهى تقريبا سرتاسر كره زمين را سير میكنند پس شاید بتوانیم بگوییم که هجرت يكى از قوانين جاودانه حيات و زندگى است.
حال آنکه می دانیم حیوانات به هنگام در خطر دیدن حیات مادیشان کوچ می کنند و از مکانی به مکان مناسب تر هجرت می کنند آيا هنگامى كه حيات معنوى و حيثيت و اهداف مقدسى كه از حيات مادى انسان ارزشمندتر است! خیر نه تنها اینگونه نیست بلکه در این مورد بسیار مهم تر و حکم هجرت شدیدتر است .
با طلوع نور حق در میان ظلمت و برپاشدن جبهه حق در مقابل باطل بدلیل تعارضاتی که این دو جبهه با یکدیگر دارند همیشه این دو در طول زمان ها در حال جنگ و درگیری برای غلبه یکی بر دیگری بوده است؛ لذا انقلاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در فضای جاهلیت و زنده کردن آینن ابراهیمی و دعوت ایشان به توحید راستین سبب ایجاد مشکلاتی برای وی و پیروان ایشان شد.
با رویش انقلاب توحیدی نبی اکرم صلی الله علیه و اله در ظلمات جهالتِ جاهلیت و هدف غلبه او بر باطل و تلاش این بزرگوار برای تحقق « لیظهره علی الدین کلّه» جبهه باطل از هیچ تلاشی در جهت خاموش کردن فانوس حق، فروگذار نکرده و روز به روز سعی در انحلال جبهه نوپای حق، که تازه در حال جانگرفتن بود، داشتند.
با تصویر مذکور از زمان صدر اسلام و اضافه کردن این مطلب که ایمان حواریون محمد صلی الله علیه و آله همه در تراز واحدی قرار نداشت و برخی از مسلمانان گاه به سبب کارشکنی های مشرکین و طاغوت و شکنجه های طالقت فرسای مسلمانان در جهت غلبه بر جبهه حق، از مسیر توحیدشان منحرف و رو به سوی ارتداد می آوردند و همچنین پیامبری که آینن او بر اساس گفته خداوند تبارک و تعالی است که می فرمایدی: « إنّ أرضی واسعهٌ فإیّای فأعبدون»[سرزمین خدا پهناور است، نقطه ای را برای زندگی بگزینید که در آنجا توفیق پرستش خدا را داشته باشید] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دو مقطع از تاریخ زندگانیشان هجرت را پلی به سوی هدف عالیشان که فراگیر شدن حاکمیت الله در زمین بود انتخاب کردند حجرت اول به سوی حبشه به فرماندهی جعفربن ابی طالب و هجرت دوم به یثرب و مدینه فعلی صورت گرفت . هدف این نوشته آن است که به طور گسترده با بررسی زوایایی که در این بحث وجود دارد این دو اتفاق را در کتب تاریخی رصد کرده و آنرا برای مخاطبان خود بازگو کند لکن لازم است قبل از آن این فرهنگ را در کتاب وحی- قرآن کریم- بررسی کرده و دیدگاه قرآن کریم را در مورد این مهم، بشناسیم .
جایگاه
هجرت مقدمه جهاد است . لذاست که رد قران در پس امر هجرت امر به جهاد نیز آمده است یعنی هم هجرت کنید و به فکر جهاد نیز باشید. شاید هم این هجرت به معنای آن است که برای هجرت شخص باید ابتدا مهاجر الی الله شود و خدا را بپزیرد و سپس اقدام کند شاید هم نشان از آن دارد که معمولا جهادهاد با هجرت همراه بوده است.
چه بسا بگوییم هجرت در فرهنگ دینی مقدمه جهاد قرار گرفته است و همانطور که می دانیم اصالت از آن ذی المقدمه که محو کفر و نابودی طاغوت است می باشد . و اگر هم مقدمه وجوبی دارد غیری است.
آنجا که هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به یثرب سبب قدرت روز افزون مسلمین و شکل گیری ساختار اولیه نظام اسلامی می شود که این خود مقدمه ای برای جهاد و فتح الفتوح های بعدی در سال های دوم و سوم و چهارم و.. شد در ادامه در این مورد بیشتر توضیح داده خواهد شد .
و علت اين دستور روشن است، زيرا اسلام جنبه منطقهاى ندارد، و وابسته و محدود به مكان و محيط معينى نيست.
اشاره دیگری که فرهنگ هجرت دارد این است که اسلام تعلق به مکان و زمان خاصی ندارد لذا اسلام علاقه هاى افراطى به محيط تولد و زادگاه و ديگر علائق مختلف را در شرایطی که ایمان شخص در خطر باشد نفی می کند. و این ها نمی تواند دلائلی باشد تا مانع از هجرت شود. و لذا میبينيم در صدر اسلام، همه اين علاقه ها بخاطر حفظ و پيشرفت اسلام بريده شد، و به گفته يكى از مورخان غرب قبيله و خانواده تنها شجره و درختى است كه در صحرا میرويد و هيچ فردى جز در پناه آن نمیتواند زندگى كند، و محمد صلی الله علیه و اله با هجرت خويش شجرهاى را كه از گوشت و خون خانواده اش پرورده شده بود براى پروردگارش قطع كرد.(و با قريش رابطه خود را بريد)[8].
مسلمانان تا در مكه بودند و دوران آموزش خود را میديدند، در ظاهر هيچ گونه قدرت اجتماعى و سياسى نداشتند، اما پس از هجرت بلافاصله دولت اسلامى تشكيل شد، و با سرعت فراوانى در همه زمينه ها پيشرفت كرد، و اگر مسلمانان به فرمان پيغمبر ص دست به چنين هجرتى نمی زدند، نه تنها اسلام از محيط مكه فراتر نمیرفت، بلكه ممكن بود در همان جا دفن و فراموش میشد.
مفهومشناسی
هجرت را انتقال از مکانی به مکان دیگر بدون اکراه یا اجبار معنا کردهاند. و آن مقابل اخراج است که بیرونراندن با اکراه یا اجبار است. لسان العرب هجرت را به خروج بادیهنشنیان و سکنی گزیدنشان در شهرها معرفی کرده است. او نامیدهشدن مهاجران را در عصر پیامبر(ص) به دلیل ترک خانه و کاشانه ابتدایی خود که در آن بهدنیا آمده بودند و سکنی گزیدن در مکانی که اهل و آشنایی در آن نداشتند دانسته است.
هجرت معمولا بهدلیل پیشآمد وضعی نامطلوب در مکان اولیه رخ میدهد که یکی از راههای رهایی از ناگواریها در مسکن اولیه است.
هجرت در فرهنگ دینی و قرآنی
در بیش از ... آیه از قرآن از هجرت سخن به میان آمده است که در برخی از آنها خداوند انسان و مومنان را به هجرت کردن سفارش کرده است. قرآن از هجرت بهعنوان رویکردی دفاعی در برابر پیشامدهای ناگوار و رسیدن به وضعی مطلوب یادکرده است. روایات فراوانی این مفهوم را تببین کرده است و در آن قواعدی را برای آن بیان کرده است.
از آنجا که هجرت را امری فطری دانسته که انسان و حتی حیوانات به موجوب شرایط نامساعد محیطی و... به آن روی میآورند. امر شارع به هجرت را امر ارشادی دانستهاند.
با توجه به آنچه در روایات و آیات قرآن کریم در مورد هجرت آمده است. برخی هجرت را به دو نوع روحانی و جسمانی تقسیم کردهاند و گفتهاند هجرت شخص از وضع نامطلوب فکری و روانی و اعتقادی خود به سمت وضعیتی مطلوب که در آن انسان به خدا نزدیک و از پلیدیها دور شود نوعی از هجرت است که در آیات ... خداوند به آن اشاره کرده است. هجرت از کفر به اسلام نمونهای از آن است. همچنین انتقال از مکانی به مکان دیگر که در آن انسان از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و حتی دینی در آسایش قرار گیرد نیز نوعی دیگر از هجرت است که در آیات ....به آن اشاره شده است. آنها هجرت پیامبر از مکه به مدینه یا از مدینه به حبشه را از مصادیق هجرت دوم معرفی کردهاند.
از آنجا که رفتار انسان برگرفته از افکار اوست برخی هجرت جسمانی را امتداد هجرت روحانی قلمداد کرده و گفتهاند: تا هجرت روحانی در درون شخص اتفاق نیافتد هجرت جسمانی اتفاق نخواهد افتاد.
بر این اساس ابعاد هجرت ممکن است در بلاد اسلامی اتفاق بیافتد و گاه شخص برای رسیدن به مطلوب لازم باشد تا از بلاد کفر خارج شود.
« من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنة و كان رفيق أبيه ابراهيم و نبيه محمد صلى الله عليه و آله »[آن كس كه به خاطر حفظ دينش از سرزمينى به سرزمين ديگر فرار مىكند، گواينكه به اندازه يك وجب زمين باشد، شايسته بهشت مىشود و همچنين پدرش ابراهيم و پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله خواهد بود].
اینان در صف مهاجران نخواهند بود امير مؤمنان على ع میفرمايند: «و يقول الرجل هاجرت، و لم يهاجر، انما المهاجرون الذين يهجرون السيئات و لم ياتوا بها »
چرایی هجرت
هر رفتاری نظیر دینداری نیازمند بستری مناسب است. هجرت یعنی تغییر مسیر برای رسیدن به بستری مناسب برای زندگی بهتر. از آنجا که دینداری و سطح تحمل سختیها در همه مسلمانان یکسان نیست و مممکن است شرایط نامساعد باعث شود عدهای از دینداری خود دست بکشند اسلام هجرت را به عنوان راهکاری برای رهایی از مشکلات و رسیدن به بستری مناسب برای زندگی مومنانه معرفی کرده است. لذاست که گفته شده قبل از هجرت پیامبر به حبشه شماری از مسلمانان ظلمهای مشکرین را تحمل نکرده از اسلام رویبرتافتند. مقریزی تعداد آنها را ۵ نفر معرفی کرده است: ابو قیس بن مغیره ، ابوقیس بن فاکه بن مغیره و عاص بن منبَّه ، حارث بن زمعه ولید بن مغیره.[1]
عللام طباطبایی ذیل آیه ... در قرآن کریم از چرایی هجرت نکردن در برابر ظلم و استظعاف از کافران متجدد (منظور کافرانی است که بعد از اسلام آوردنشان دوباره ، به کفر خود بازگشتند) اینگونه می فرماید : «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّئهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتهَُاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا») [كسانى كه بر خويشتن ستمكار بودهاند، [وقتى] فرشتگان جانشان را میگيرند، میگويند: «در چه [حال] بوديد؟» پاسخ میدهند: «ما در زمين از مستضعفان بوديم.» میگويند: «مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [دوزخ] بد سرانجامى است] که با توجه به این آیه، و به جهت روشن شدن مقصود لازم است چند نکته را بیان می کنیم : (علامه طباطبایی ۲۷ نحل و ۴۵ اعراف)
جای هر گونه احتجاج و بهانه جستن در پیشگاه الهی را باقی نخواهد گذاشت. این آیه خود از ادله ای است که فقهاء در بیان وجوب هجرت بیان داشته اند.
معافان از هجرت
همانطور که مستضعفان حقیقی نه کسانی که برای فرار از تکالیف اسلام خود را مستضعف می نمایانند از جهاد معاف شده اند همچنین از کسانی که به هر دلیل توانایی هجرت ندارند این تکلیف مرتفع شده است . خداوند در آیه بعد اینگونه برخی از مستضعفین را استثناء می کند : «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يهَْتَدُونَ سَبِيلً * فَأُوْلَئكَ عَسىَ اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنهُْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا »[مگر آن مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چارهجويى نتوانند و راهى نيابند. پس آنان [كه فى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد، كه خدا همواره خطابخش و آمرزنده است] به طور خلاصه می توان گفت مردم نسبت به هجرت سه دسته اند[5]:
حکم فقهی هجرت
1. کسانی که هجرت بر آنها واجب است : و آنها کسانی از مسلمین هستند که در میان کفار مستضعف بوده و امکان اقامه دین و اظهار دینشان را ندارند و عذری نیز برای ترک این کار ندارند.
2. کسانی که هجرت از بلاد کفار بر آنها واجب نیست لکن مستحب است : و آن کسانی از مسلمین اند که عشیره و رهط دارند و از سوی مشرکین نیز حمایت می شوند و امکان اظهار دین و اقامه واجباتشان را دارند. دلیل استحباب را فقهاءاینگونه بیان داشتند:«لئلا يكثر سواد المشركين».
3. سوم کسانی اند که هجرت بر آنها واجب نیست بدلیل عذری که از مرض و یا ضعف و.. دارند که این آیه-« الا المستضعفین..» -نیز اشاره به آن داشت .
با بررسی تفاسیر و شوءن نزول آیات «هجرت»[6] که فعل و صیغه (هاجَرَ) در آن بکار رفته است، این نکته روشن شد که اولا در بسیاری از آیاتی که هجرت در کنار جهاد بکار رفته است علاوه بر اینکه هجرت را پابه پای جهاد و مثل آن مهم دانسته است ، آنرا در تراز جهاد معرفی می کند و این حرکت را به عنوان عاملی برای مقابله با قدرت طاغوت و جبهه باطل برشمرده است؛ و معمولا اشاره به هجرت خاص پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد که در ادامه بیشتر توضیح داده خواهد شد .
هجرت باقی است
در تقابل حق و باطل ، اصالت با حق است خداوند این بیان را در آیه سوره مبارکه بیان می کند پس باطل تا زمانی می تواند به حیات خود ادامه دهد که حق وجود داشته باشد پس اگر اصالت با حق است، زمانی بدل می تواند بدلیت خود را حفظ کند که اصل آن وجود داشته باشد . و از طرفی که باطل اگر به عنوان باطل جلوه کند محکوم به نابودی خواهد بود لذاست که باطل همیشه در پوسته حق ظاهر می شود . این تنافر و تنازع میان جبهه حق باطل، تا غلبه حق بر باطل و نابودی کامل باطل و در نتیجه تحقق حاکمیت الله در سراسر عالم باقی خواهد بود. پس تا زمانی نفاق و شرک و در یک بیان تا زمانی که جبهه باطل زنده است ، جهاد و هجرت علیه باطل نیز ادامه خواهد داشت و این دو حرکت مخصوص زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و أئمه معصومین نبوده است چنانچه در سخنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم : «لا تنقطع الهجرة حتى تنقطع التوبة، و لا تنقطع التوبة حتى تطلع الشمس من مغربها»[وجوب هجرت باقی است تا زمانی که باب توبه بسته شود و باب توبه بسته نمی شود تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند( کنایه از قیامت و اینکه حکم هجرت تا قیامت باقی است.)[9]] همچنین امیر المومنین علیه السلام می فرمایند : « و الهجره قائمه علی حدها الاول ما کان لله فی أهل الارض من حاجه» [حکم هجرت برهمان حدی که در زمان در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود باقی است . مادامی که خداوند از اهل زمین، اطاعت و بندگی کردن بخواهد(یعنی مادامی که تلکیف باقی است حکم هجرت هم باقی است)] البته در این مورد روایاتی نیز هجرت مشروع را محدود به هجرت های که قبل از فتح مکه محقق شده است می کند . در روايتى از پيامبر اكرم آمده است: «لا هجرة بعد الفتح» يعنى پس از فتح مكه ديگر مهاجرتى در اسلام وجود ندارد (يا مشروع نيست).
از موارد اجمال در ادله ، استعمال لای نفی جنس و حذف خبر آن است لذاست که برخى از فقها به استناد اين روايت، وجوب هجرت را در مواردى كه گفته شد، نفى كردهاند(چراکه خبر را مشروعٌ یا موجودٌ فرض کرده اند) . در صورتى كه استناد به اين حديث، موجب آن است كه مورد آيات گذشته و روایات مذکور و دلائل عقلی به كلى منتفى گردد و آيات عملا نسخ شود. به همین دلیل اکثر فقها در مقابل چنین روایاتی به روایات دیگری که ذکر شد استناد کرده و روایت مذکور را بر فضل هجرت حمل کرده اند به این معنا که «لا هجره بعد الفتح» معناه لا هجرة بعد الفتح، فضلها كفضل الهجرة قبل الفتح، و قيل: المراد لا هجرة بعد الفتح من مكّة»[10] در واقع این عبارت می خواهد فضل هجرت قبل از فتح مکه را گوشزد کند و بدین صورت ادعا کند که هجرت های بعد از فتح مکه قابل مقایسه با هجرت قبل از فتح مکه از جهت فضل نیست و هجرت قبل از فتح مکه آنقدر بافضیلت بوده است که کأن هجرتی بعد از فتح مکه، نبوده و محقق نخواهد شد. چراکه بعد از فتح مکه دار اسلام شکل گرفت و مشکلاتی که از جانب مشکرین ، مسلمانان را تهدید می کرد تا حدی زیادی برطرف شد. و لقوله تعالى « لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ و قاتل أولئک أعظم درجه من الذین أنفقوا من بعد و قاتلوا..» [کسانی از شما که پیش از فتح[مکه] انفاق و جهاد کرده اند[با دیگران] یکسان نیستند. آنها از حیث درجه بزرگ تر از کسانی اند که بعدا به انفاق و جهاد پرداخته است][11] در نهایت می گوییم : همانطور که در مقدمه ذکر شد اصل هجرت یک امر فطری است و از مشخصه های امور فطری آن است که در طول تاریخ از بین نمی رود و جریان دارد .
هجرت نخستین ( هجرت به حبشه) :
معتقدیم که هجرت جعفر به سـبب شـکنجه قریش نبوده است، زیرا قریش از موقعیت ابو طالب هراس داشت و جانب او و عموم بنی هاشم را حرمت مینهاد. به عقیده ما، رسول اکرم )ص( جعفر را با مهاجران، به حبشه فرسـتاد تا امیر آنان باشد، به کارشان رسیدگی کنـد، بر مصالـح و شـئون آنها نظارت داشـته باشـد و مراقبت کنـد که جذب جامعه جدید نشوند. چنان که فرزند جحش در حبشـه
مسیحی شد.
اولین مبارزه پیامبر اکرم علیه جبهه باطل با رویکرد هجرت، در ابتدای مسیر ایشان و زمانی که مشرکین مکّه علَم مخالفت و سرکوب مسلمین را برافراشتند شکل گرفت. در مورد هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه مسایل چندی قابل طرح است؛ پیش از هر مطلبی این نکته را باید دانست که مورخان همگی از این حرکت به عنوان «هجرت» یاد کرده اند. این از آن روست که قرآن در سوره نحل آیه ۴۱ : از آن واقعه به عنوان هجرت یاد کرده آنجا که می فرماید : «و الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فی الدنیا حسنه و لآجر الاخره أکبر لو کانوا یعلمون » [و کسانی که پس از ستمدیدگی در (راه) خدا مهاجرت کردند بی تردید آنان را در دنیا جای نیکویی می دهیم و بی شک پاداش آخرت بزرگتر است اگر می دانستن]
با تأمل در این آیه در وهله اول ابهاماتی در ذهن ایجاد می شود که لازم است ذیل نکاتی توضیح داده شود :
• هجرت در این آیه به صورت مطلق ذکر شده است و اشاره به اینکه منظور کدامیک از دو هجرت برجسته در زندگی پیامبر را شامل می شود نشده است اما به احتمال زیاد به دلایل ذیل این آیه به همان هجرت مسلمانان به حبشه اشاره دارد :
اولا اکثر آیاتی که «هجرت» به همراه امر جهاد در کنار یکدیگر ذکر شده اند ، یا از هجرت به عنوان فرهنگ مقابله با مشرکین یاد شده است و اشاره به هجرت خاص ندارد(همانطور که در مقدمه بدان اشاره شد)ویا اشاره به هجرت ثانی یعنی هجرت پیامبر به یثرب و مدینه دارد . چراکه اکثر غزوات پیامبر در سال های بعد از هجرت دومین، صورت گرفته است . به عنوان مثال اوج تنش ها، در سال دوم هجرت را غزوه بدر و سال سوم هجرت، غزوه احد و سال چهارم هجرت، «غزوه بنی النضیر» و همچنین « بدر دوم » که با عقب نشنی ابوسفیان ها از جنگ پایان یافت، تشکیل می دهد. ثانیا از آنجایی که در « نخستین هجرت» هنوز آیات جهاد بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل نشده بود [چراکه تا قبل از آن غزوه ای در کار نبوده است]لازم می آيد[12] تا آیه ای که اشاره به هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه دارد همین آیه مذکور باشد چراکه در آیه بر خلاف بیشتر آیاتی که در مورد هجرت لازم شده است لفظ «هجرت» مقارن با «جهاد» استعمال نشده است . بابررسی آیاتی که فعل «هاجَرَ» در آن بکار رفته است می توان از جهت تقارن آنها با لفظ جهاد به سه دسته تقسیم شوند :
1. « هاجَرَ» مرافق با لفظ «جاهَدَ» استعمال شده است .
2. «هاجَرَ» مرافق با معنای «جاهَد» مثل قَتَل أو قاتَل استعمال شده است .
3.« هاجَرَ» به تنهایی ذکر شده بدون همراهی لفظ و یا معنای « جهاد» ! این قسمت شامل آیات :نساء ۸۹ و ۹۷ که این دو آیه فرمان هجرت را به عنوان برنامه کلی بدون اشاره به مصداقی خاص بیان می کند که قبلا از آن بحث کردیم و تنها آیه باقی مانده آیه ۴۱ سوره نحل می باشد پس این حکم در آن محصور می شود .
از طرفی سوره نحل از سوره های مکی قرآن کریم است اما در اینکه آیه مذکور مدنی است یا مکی است اختلاف است چراکه می دانیم این مطلب که سوره ای مکی باشد دلیلی بر مکی بودن تمامی آیات آن سوره ندارد چراکه ممکن است آیه ای مدنی در سوره ای مکی جای گرفته باشد ؛ برخی مفسیرین ماضی بودن «هاجروا» را دلیلی بر مدنی بودنِ بخصوص این آیه ذکر کرده ،(آیه مدنی در سوره مکی) و بیان داشته اند که چون «هاجرو» ماضی است پس نشان از آن است که هجرت سابق بر نزول آیه اتفاق افتاده است و این خود نشان از آن است که این آیه اشاره به هجرت به مدینه بوده است نویسنده تفسیر الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن در این باره می فرماید :
قد تلمح «هاجروا» بمضيها أنها هي السابقة على نزول الآية إذا فهي الهجرة إلى المدينة، فالآية إذا مدنية في سورة مكيه[13]
اما این دلیل از سوی ایشان تام نیست چراکه سبق هجرت بر نزول آیه انحصار در هجرت دوم پیامبر ندارد و هجرت نخستین ( هجرت به حبشه) را نیز شامل می شود که طبق این بیان هجرت سابق بر نزول آیه بوده است و این آیه، آیه ای است مکی که در سوره مکی قرار گرفته است .
• نکته بعدی در مورد این آیه تعبیر « هاجروا فی الله » می باشد . شاید ابتداءا بدون در نظر گرفتن محذوف در این آیه ، معنای این آیه مبهم به نظر برسد چراکه فعل « هاجَرَ» از افعالی است که نیازمند حروف جر ابتدا و انتهای غایت که عبارت اند از من و الی دارد. اما می توان با مشخص کردن یکی از احتمال های ذیل در محذوف این آیه ابهام آن را تا حد زیادی رفع کرد :
1. اشراب فعلی متناسب با حرف جر «فی» در فعل « هاجروا»
2. فی در آیه به معنی «الی» باشد چنانچه ابن هشام در مغنی الادیب[14] ششمین معنا از معانی «فی» را «الی» دانسته است مثل : «فردّوا أیدیهم فی أفواههم » أی الی افواههم. همچنین ماده «هَجَر» به صورت اسم فاعل در برخی آیات[15] قرآن کریم و به صورت فعل در آیه ۹ سوره مبارکه حشر با «الی» بکار رفته است.
3. حذف مضاف : منظور از فی الله به قرینه بسیاری از آیات « فی سبیل الله » است و حذف مضاف اشاره به نهايت اخلاص اين مهاجران است كه تنها براى خدا و در مسير اللَّه و به خاطر رضاى او و حمايت و دفاع از آئينش دست به چنين هجرتى زدند، نه براى نجات جان خود و يا استفاده مادى ديگر.[16]
علت هجرت
دومین نکته ای که باید در هجرت نخستین پامبر اکرم صلی الله علیه و آله بدان توجه کرد چرایی این حرکت است . همانطور که آیه مذکور بیان داشت-«من بعد ما ظلموا» -علت اصلی هجرت پیامبر به حبشه را می توان ظلم و کارشکنی های مشرکین مکّه دانست.
ابن اسـحاق میگویـد: سـپس مشـرکان به دشـمنی با کسانی که اسـلام اورده و از رسول االله صـلّی اللّه علیه و اله پیروي میکردند، پرداختند و[برای جلوگیری از اختلاف بین قبائل و جلوگیری از رویش ریشه نفاق بین خودشان تصمیم گرفتند] هر قبیلهاي به اذیت و ازار مسـلمانان ضعیف در میان خود بپردازد. آنها مسلمانان را زندانی و شکنجه کردند و با شلاق و تشـنگی و گرسـنگی انها را در فشار قرار میدادند و آنها را بر سنگهاي گرم مکه میخواباندند تا از عقیده خویش برگردند.
این میان، بعضی تسلیم خواسته هاي مشرکان میشدند و خداوند بعضی را ثابت قدم نگاه میداشت؛ به طوري که تا پاي شهادت پیش میرفتند از جمله عمّار بن یاسر و پدر و مادرش بودند که مشرکین آنها را در گرماي ظهر بر سنگهاي داغ مکه میخواباندند و نقل شده است که وقتی رسول االله صلّی اللّه علیه و اله از کنار انها میگذشت، میفرمود: «اي خانواده یاسر صبر پیشه سازید که جایگاه شما در بهشت است»[17].
جعفربن ابی طلاب ضمن سخنانی که برابر نجاشی ایراد کرد علت هجرت را فشار مشرکان برای بازگرداندن مسلمانان ازاسلام عنوان کرد ایشان می گویند : زمانی که شمار مسلمانان فزونی یافت و ایمان آوردن به اسلام آشکار شد و شماری از قبایل به تعذیب و حبس مسلمانان خود پرداختند تا آنان را از دینشان بازگردانند . رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود : در زمین پراکنده شوید : سوال کردند که به کجا برویم ؟ آن حضرت به حبشه اشاره کردند[18] پس از آن بود که عده ای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آن به حبشه هجرت کردند . این نکته را دیگر روایان سیره نیز گزاراش کرده و تأکید کرده اند که علت اصلی هجرت به حبشه نجات مسلمانان از آزار مشرکان و حفظ ایمان آنان بوده است . از سوي دیگر اسـتمرار این وضـعیت سـرشار از مشکلات و مصائب و پر از درد و رنج موجب کاهش شدید استقبال مردم و گرایش آنـان به اسـلام میگردیـد. چرا که وضـعیت جدیـد براي آنـان جز ترس و وحشت، و شـکنجه و آزار، دسـتاورد دیگري علی الظاهر نداشت.
از سوی دیگری ابن اسحاق می گوید : رسول خدا(ص) شاهد بود که خود با حمایت خداوند و عمویش از آزار مشرکان در امان ان است اما یارانش گرفتارند و او توان دفاع ا زآنان را ندارد لذا به آنان گفت جهت رهایی از ستم مشرکین به حبشه هجرت کنند. و آنان نیز از ترس فتنه - بازگشت به بت پرستی- و فرار به سوی خدا برای حفظ دین خود، به حبشه رفتند و این اولین هجرت در اسلام است .
دیگر روایان سیره نیز گزارش کرده و تأکید کرده اند که علت اصلی هجرت به حبشه نجات مسلمانان از آزار مشکران و حفظ ایمان آنان بوده است[19] .
عده ای نیز جلوگیری از جنگ احتمالی بین مشرکین و مسلمانان را دلیل این هجرت بیان کرده اند. چراکه ادامه وقایع مذکور و حضور مسلمانان در مکه می توانست به تشدید تنش ها میان مشرکین و مسلمانان منجر و در نهایت به درگیری میان آنها منتهی شود . و این امری بود که رسول خدا از آن پرهیز داشت[20] . لذا خروج بیش از هشتاد مسلمان از مکه از شدت این تنش می کاست . به علاوه قریش در شرایط موجود کمتر احساس خطر می کرد چراکه تعداد مسلمانان با هجرت کاسته می شد و آنها با مسلمانان کمتری مواجه بودند لذا این عمل از شدت حساسیت آنان می کاست .
مسأله دیگر این بود که اسلام در مکه گرفتار تهدید جدی بود . آنی اکان وجود داشت که جامعه کوچک مومنان یکباره در معرض فشار شدید مشرکان قرار گرفته و نابود شود. و فرستادن جمعی از مسلمانان به محیطی دور دست که در میان آنان مشاهیری چون جعفر بن ابی طالب و عثمان بن مظعون بودند، اقدامی پیشگیرانه در برابر این خطر احتمالی بود. البته از چنین فکری در متون تاریخی یاد نشده است. اما یک شاهد قوی بر درستی آن وجود دارد. زمانی که مسلمانان به همراهی رسول خدا(ص)به مدینه هجرت کردند، هنوز شماری از مهاجران حبشه مخصوصا رهبر آنان جعفر در آنجا باقی مانده بود تنها پس از صلح حدیبیه که اسلام ضمانت قطعی برای حفظ خویش به دست آورد، رسول خدا(ص) ا زآنان خواست تا به مدینه بازگردند. این در حالی بود که پیش از آن مدینه ، به شدت نیازمند نیروی انسانی بود. از سوی دیگر باید توجه داشتک ه همه مهاجران در شمار مستضعفانی نبودند که مشرکان بتوانند آنان را آزار دهند نمونه آن خود جعفر بود که در حمایت ابوطالب قرار داشت . نمونه های دیگر عبارت بودند از :زبیر ، عثمان، عبد الرحمن بن عوف. و همچنین تأکید بر اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله این گروه را به عنوان یک گروه تبلیغی فرستاده ، به عنوان علت هجرت قابل طرح نیست. بلکه تنها می تواند به عنوان نتیجه هجرت مورد توجه باشد[21]
[1] امتاع الاسماع ج۱ ص۲۰ به نقل از کتاب تاریخ سیاسی اسلام ۳۴۵
[2] «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ»: (النحل: 28)
[3] «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً»: (الأعراف: 45)
[4] در نگاه قرآنی گاه استضعاف ، معنای عامی دارد که شامل کفر به صورت مطلق می شود یعنی هم شامل کفری که به سبب استضعاف اصطلاحی بوده است می شود و هم کفری که به سبب عناد و .. بوده است نیز می شود . چراکه روی گردان از دین خدا به هر صورت مستضعف لغوی بوده است .
تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)، ج9، ص: 11
[6] آیاتی نظیر : بقره ۲۱۸، آل عمران ۱۹۵ ،نساء ۹۷-۸۹ ، حج ۵۸ ، نحل : ۱۱۰-۴۱- ۴۲ ، توبه ۲۰ ، انفال ۷۵- ۷۴ ، نساء۷۲- ۱۰۰
[7] تفسير نمونه، ج11، ص: 238
[8] محمد خاتم پيامبران جلد اول.
[10] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج2، ص: 15
[11] حدید۱۰
[12] [12] در خلاصه سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله (ص ۷۰-۶۹) آمده است : چون سید علیه السلام صحابه را در عذاب کافران می دید و ایات قتال نازل نشده بود ، اجازت داد به ولایت حبشه بروند.
[13] الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج16، ص: 346
[14] مغنی الادیب ، باب اول ص ۱۰۹
[15] ۱۰۰ نساء ، عنکبوت ۲۶ ، احزاب۶
[16]تفسير نمونه، ج11، ص: 238
[17] رجال کشی ص ۳۰۰
[18] .. لو خرجتم الی أرض الحبشه فإنّ بها ملکا لا یظلم أحدٌ و هی أرض صدق، حتی یجعل الله لکم فرجا مما أنتم فیه « سیره ابن هشام ج۱ ص ۳۲۱
[19] السیره النبویه، ابن هشام، ج ۱ص۳۲۰
[20] در خلاصه سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله (ص ۷۰-۶۹) آمده است : چون سید علیه السلام صحابه را در عذاب کافران می دید و ایات قتال نازل نشده بود ، اجازت داد به ولایت حبشه بروند.
[21] برگرفته از کتاب تاریخ سیاسی اسلام ،رسول جعفریان ج ۱ ص ۳۴۸