کاربر:Ehsanifar/صفحه تمرین
ثقات امير المؤمنين عليه السّلام
مقصوداز ثقات امیر المؤمنین (ع) همه آن کسانی نیست که مورد وثوق و اطمینان آن حضرت بودند ، بلکه مراد افراد معدودی هستند كه حضرت پس از بازگشت از نهروان آنان را در موضوع خاصی به عنوان افراد مورد وثوق انتخاب و معرفی نمودند. پس از بازگشت از نهروان ، عدهاى از یاران حضرت علی علیه السلام در مورد داستان خلافت و پیشی افتادن «ابو بكر» و «عمر» و «عثمان» از آن حضرت سؤال كردند و نظر مولا را دربارۀ آنان پرسيدند، حضرت ضمن ابراز خشم از اين كه در چنين شرايطى كه مصر مورد اشغال معاويه قرار گرفته ، و برخی از شیعیان و والى آن به شهادت رسيده است، چرا چنين سؤال هاى بيهودهاى مىكنند، فرمود : هم اکنون نامهاى می نویسم و به پرسش های شما نیز به صراحت پاسخ داده می شود. حضرت در این نامه طویل – که مخاطب آن را شیعیان و همه مسلمانان قرار داده - به همه تخلفات بنیادی و جریاناتی که سبب سرکار آمدن سه خليفۀ پيشين شده ، و حوادث ناگوار تاريخ پس از پيامبر اکرم (ص) و بهانهجويي هاى بىاساسی که براى كنار گذاشتن حضرت از صحنه سياسى و خلافت مطرح کردند ، به تفصیل پرداخت ، آنگاه به كاتب خود «عبيد اللّه بن ابى رافع» دستور داد كه ده تن از افراد موثّق را نزد وى حاضر كند. کاتب از حضرت خواست اسامی آنان را مشخص کند . حضرت نام یازده نفر را بدین شرح ذکر کردند. 1- أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ 2- أَبَا الطُّفَيْلِ عَامِرَبْنَ وَاثِلَةَ الْكِنَانِيَّ، 3- زِرَّ بْنَ حُبَيْشٍ الْأَسَدِيَّ، 4- جُوَيْرِيَةَ بْنَ مُسْهِرٍ الْعَبْدِيَّ، 5- جندب بْنَ زُهَيْرٍ الْأَسَدِيَّ، 6- حَارِثَةَ بْنَ مُضَرِّبٍ الْهَمْدَانِيَّ، 7- الْحَارِثَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَعْوَرَ الْهَمْدَانِيَّ، 8- مَصَابِيحَ النَّخَعِيَّ، 9- عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، 10- كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ، 11- عُمَيْرَ بْنَ زُرَارَةَ،
امام به نفرات برگزیده و ثقات خود فرمود : این مكتوب را بگيرید ، در هر جمعه عبيد اللّه بن ابى رافع آن را بر مردم بخواند و شما نیز هم حضور داشته باشید، تا اگر كسى فتنهگرى كرد، پاسخ او را از كتاب خدا بدهید. اين منشور مكتوب و مفصّل ، که همه شیعیان و مسلمانان را مورد خطاب قرار داده ، نوعى ادّعانامه عليه غصب خلافت ، و داستان تلخ سقيفه و بيعت با ابو بكر ، و تحليل جريانهاى مخالف با حكومت او و جنگافروزان ضدّ خلافت مشروع علوى ، و گزارشی جامع از علل کشته شدن عثمان و دست های پنهان و آشکاری که در قتل وی سهیم بودند ، و تظلّمى در آستان روح هاى بلند و وجدان هاى بيدار ، و شكوهاى از سستى ياران و همراهان ، و ناسپاسى نسبت به نعمت والاى اسلام و آيين محمدى است. و در پايان با جمله «إنّى لكم اليوم على ما كنت عليه أمس و لستم لى على ما كنتم عليه » ثبات و پايدارى و وفاى خود را در راه حق ، و رنگ عوضكردن و عهد شكستن همراهان را يادآور مىشود. سلیم بن قیس ج 2 ، ص 561 و علقمة بن قيس كان فقيها في دينه قارئا لكتاب اللّه عالما بالفرائض و هو من كبار التابعين و رؤسائهم و زهّادهم، و كان من ثقات أمير المؤمنين عليه السلام. شهد صفّين و اصيبت إحدى رجليه فعرج منها. علقمة بن قيس بن عبد اللَّه بن مالك بن علقمه. در دوره حيات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم بزاد و در سال 62 يا 73 هجرى درگذشت. وى شاگرد ابن مسعود بود و شايد از رزم آوران صفين كه شمشير به خون آلود و پايش معلول شد، فقيه و قارى نام آور و از ثقات امام على و بزرگان تابعين. از كسانى كه فقط به تشرف ديدار پيغمبر ( ص ) فائز شده و در شمارهء صحابه نيست آخرين كسى كه وفات يافته ابو الطفيل عامر بن واثله بود كه پيغمبر ( ص ) را ديده و از همه كسانى كه او را ديدهاند بعدتر مرده است . » ابو طفيل در دولت مختار بن ابى عبيدهء ثقفى رأيت دار بوده و به رجعت اعتقاد داشته و بعد از سال صدم وفات يافته است . از اشعار ابو طفيل است . أيدعوننى شيخا و قد عشت حقبة ؟ و هنّ من الازواج نحوى نوازع و ما شاب رأسي من سنين تتابعت علىّ و لكن شيّبتني الوقائع از عبارت فاضل ممقانى چنين برمىآيد كه ابو طفيل را نيز از صحابه به حساب آورده آنجا كه در ذيل گفتگو در تعريف « صحابى » گفته است : « و امّا آخرهم موتا فقد قيل : انه على الاطلاق من غير اضافة إلى النّواحي و البلاد ابو الطَّفيل « 1 » عامر بن واثلة مات سنة مائة عن الهجرة و امّا بالإضافة إلى النّواحي فآخرهم بالمدينة جابر بن عبد الله الانصارى او سهل بن سعيد او السائب بن يزيد و بمكة عبد الله بن عمر او جابر و بالبصرة انس و بالكوفة عبد الله بن ابى اوفى و بمصر عبد الله بن الحرث الزّبيدى و بفلسطين ابو ؟ ؟ ابى ابن امّ حزام و بدمشق واثلة بن اسقع و بحمص عبد الله بن يسر و باليمامة الهرماس بن زياد و بالجزيرة الفرس بن عميرة و بإفريقية رويفع بن ثابت و بالبادية فى الاعراب مسلمة بن الاكوع . » اين دورهء صد سالهء قرن اول اسلامى ( كه بعد از ده سال اول آن ، آغاز « عهد صحابه » و تا نزديك آخرش چون كم و بيش كسانى از صحابه وجود مىداشتهاند آخر « عهد صحابه » بايد بشمار رود ) از لحاظ تاريخ ادوار فقهى و تحقق دوره و عهدى براى تفقّه نه تنها تا پايان قرن يكم امتداد نمىيابد بلكه از نيمه نخست آن قرن هم تجاوز نمىنمايد چه اين دوره و عهد بالحقيقه مخصوص است . به دورهء سى سالهء زمان خلافت چهار خليفه كه در سال چهلم از هجرت به شهيد شدن على عليه السّلام اختتام يافته است . پس « عهد اول » يا « عهد صحابه » از نظر تاريخ فقه از سال رحلت پيغمبر ( ص ) شروع و به سال چهلم هجرى كه سال شهادت على عليه السلام مىباشد ختم مىگردد . كتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نويسنده : محمود الشهابي الخراساني جلد : 1 وفات : معاصر رده : فقه شيعه بعد از قرن هشتم خطى : خير تحقيق : چاپ : الثانية سال چاپ : 1366 ش چاپخانه : سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ناشر : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ____________________________________________ درس مهدویت استاد طبسی 88/08/04 بسم الله الرحمن الرحیم سيد ابن طاووس ميفرمايد که من تضمين نميکنم صحت روايت را، صحت اين کتاب و مطالبي که در اين کتاب است،اين را اضافه کنيد: مي فرمايد و انا من بري من خطره لانني احکي ما اجده بلفظه و معناه؛ يعني ما آنچه را پيدا کرديم نقل ميکنيم اما تضمين نميکنيم و تعهد نميدهيم که اين منقولات صحيح باشد. ظاهرا يک همچون حرفي را ايشان نسبت به کتاب رجال ابن الغضائري دارند ميفرمايند: که من از رجال شيخ،فهرست شيخ، از نجاشي و از ابن الغضائري نقل ميکنم اما صحت كتاب ابن الغضائري را تضمين نميکنم. سوال: آيا ابوخالد كابلي از اهل سنت است چون برخي ايشان را از اهل سنت دانسته اند؟ ما اهل سنت موثق داريم غياث بن ابراهيم حفص بن غياث که اهل سنت هم از او نقل ميکنند و مقبول هست.اما اين سند، يک سندي نيست که بشود به آن اعتماد کرد. سوال: اين متني که اضافه دارد شايد بعدا اضافه شده باشد؟ استاد: درست دقت نکردم اما آن نسخهاي که چاپ نجف است من نگاه کردم. من يک تتبعي کردم ابو خالد حلبي دارد و کلبي هم دارد. من پيدا نکردم، اين شخص (كابلي) جزو کساني بوده که در سخنراني امام حضور داشته است. من پيدانکردم. اما شما فرموديد که ممکن است ابو خالد کابلي باشد. ابو خالد کابلي از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق: ميباشد. ايشان از اصحاب امام سجاد است و امام سجاد دو سال از عمر شريف امير المومنين علیهالسلام رادرک کردند. کسي که از اصحاب امام باشد و از اصحاب علي بن ابي طالب علیهالسلام باشد، بايد عمر طولاني داشته باشد. بگذريم، من يک اشارهاي بکنم به آقاي اصبغ بن نباته، شما ص 135جلد 11تنقيح چاپ جديد را مراجعه کنيد همان ابتدائا بياييد آراء عامه را ببينيد که عامه نسبت به ايشان چه ميگويند، کمتر اتفاق ميافتد که اين آقا را بپذيرند. ابوبکر بن عياش ميگويد اصبغ بن نباته و ميثم بن تمار، هولاء الکذابون، اينها نعوذبالله دروغگويان هستند. عباس دوري از يحيي بن معين نقل ميکند که شعبي رأي رشيدا، حبة العرني، اصبغ بن نباته.... اينها ارزشش را ندارند نه اصبغ ارزشش را دارد نه حبه عرني نه رشيد حجري، يک جا ديگري ميگويد ليس بثقه... حالا مشکلش چيست؟ عقيلي ميگويد کان يقول بالرجعه، تابعي است. و اعتقاد به رجعت داشت. حالا معلوم شد. ولي يک مشکل ديگري هم دارد، ابن حبان ميگويد فتن بحب علي بن ابي طالب(عليه السلام). محو دوستي امير المومنين بود. (اين ميشود نقطه ضعف) بعد ميگويد احاديث عجيب و غريب نقل کرده است. فاستحق من اجلها الترک، دار قطني ميگويد منکر الحديث. ابن عدي ميگويد من چيزي از احاديثش نميآورم چرا؟ دليلي که ميآورد خيلي مهم است لان عامة مايرويه عن علي، مطالبي که نقل ميکند از امير المومنين علیهالسلام است، پس بايد از چه کسي باشد تا تو بياوري؟ لايتابعه احد عليه هيچ اعتنايي به احاديث ايشان ندارند چرا؟ چون يروي عن علي بن ابي طالب علیهالسلام و هو بيّن الضعف. مطالب ديگري هم در اين خصوص است. پس اشكال اول يقول بالرجعة، اشكال دوم: فُتِن بحب علي علیهالسلام. اما به نظر من نکات ديگري هم هست که کار دست ايشان داده است. يک نکته را من اشاره کنم. بدنيست، ميگويد که اين آقا در جنگهاي امير المومنين علیهالسلام شرکت فعالي داشته است. بگونهاي که کان علي يضن به يعني چه؟ آقا دلش نميخواست اين برود جبهه، ميترسيد که شهيد شود و ازدست برود. و اين حيف است و در چنين موقع اين شخص بايد باشد. يضن به علي الحرب و القتال. روش او اين بود: و کان القوم اذا لقي بعضهم بعضا، اگر درگيري بود جبههها داغ بود، او کار نداشت، اگر يک خورده حس ميکرد که جبههها سرد شده است جنگ متوقف شده، برز وحده تنها وارد ميدان ميشد فلا يرجع حتي يخوط سيفه و رماحه شمشيرش را خون آلود ميکرد و بر ميگشت. اين روش ايشان بود. مطالب زيادي نسبت به ايشان نقل شده است. به نظر من عبارت را نگاه بکنيد، کان من ثقات امير المومنين علیهالسلام و من شرطة الخميس، گارد ويژه بوده و کان فاضلا، حضرت هم به ايشان فرموده بود، تشرطوا، تشرطوا، بياييد قرارداد ببنديم بين ما و شما، ما اشترطکم بالذهب والفضه قرارداد امتيازات مهمي ندارم، شهريه بدهم، حقوق بدهم، زمين بدهم اين حرفها نيست.مااشترطکم الا الموت شما بايد تا پاي جان بامن باشيد و من تعهد ميدهم که بدون شما بهشت نميروم. ان قوما من قبلکم من بني اسرائيل تشارطوا بينهم يک چنين تعهدهايي داشتند، فمامات احدهم حتي کان نبي قوم او نبي قريته او نبي نفسه و انکم لبمنزلتهم شما هم به منزله من هستيد الا انکم لست بانبياء. شرح حال ايشان را مطالعه کنيد. اصلا نميتوانيم از ايشان دست برداريم. عهدنامه مالک اشتر را ايشان نقل ميکند و اين آقا در سندش است. وصيت امير المومنين علیهالسلام به محمد حنفيه را ايشان نقل ميکند. در جلسه قبل عرض کردم، ايشان اولين کسي است که مقتل نوشته است. عمرش طولاني بوده است. حتي بعضيها گفتهاند دوران امام زين العابدين هم رسيده است و درک کرده است. آقاي شيخ محيي الدين فرزند مرحوم مامقاني ميگويد: آقاي اصبغ بن نباته از شخصيتهاي معروف و برازنده شيعه است، در اينجا والذي يظهر ان المترجم بقي الي زمان السجاد علیهالسلام، تا آن دوران ايشان بودهاند. مسائلي هم در اينجا است، ببينيد آقاي مامقاني در تعليقه ميفرمايد:لا ينقضي عجبي ممن عد المترجم مشکورا، يک رتبهاي است. يعني، بدکش نيست يعني چه؟، مع تصريحه بانه کان من خاصة امير المومنين علیهالسلام ايشان از خواص امير المومنين علیهالسلام بوده است، ميفرمايد من از مناقشه بعضي از معاصرين هم در شگفت هستم، لان کونه من خاصة امير المومنين علیهالسلام و ممن کان يضن به امير المومنين علیهالسلام في الحرب انه کان شيخا ناسکا عابدا انه من ذخائر علي علیهالسلام، کل ذلک يويد ويقوي(سند روايت رسائل)فالحق الصريح والواقع الذي لا محيص عنه ان المترجم من اوثق الثقات و کفي فخرا و جلالة له عدّ امير المؤمنين علیهالسلام له من ثقاته[1]، حضرت فرمود ثقات مرا بياوريد، يکي از آنها همين آقا بود، فالرجل ثقة ثقة ثقة بلا ريب هيچ جاي شک و شبهه نيست. ولي آيا مشکل ما را حل ميکند، با قطع نظر از اصبغ، سند به خاطر قبليها که مجهول هستندو بعضا هم گفتهاند ضعيف است مشکل دارد. ویکی شیعه شرطة الخمیس شُرْطَةُ الخَمیس گروهی از یاران همیشه مسلح امام علی (ع) بودند که با آمادگی کامل در همه جا به امیرالمؤمنین (ع) در امور حکومتی یاری میرساندند. این گروه علاوه بر حضور در جنگ، وظایف مهمی در زمان صلح همچون اجرای حدود الهی، حفظ امنیت شهر کوفه، حفاظت از جان امام علی (ع) و جمعآوری نیرو برای دفاع را بر عهده داشتند. محتویات معناشناسی شرطه در لغت به معنی گروه، گروهان، شرط و پیمان آمده است.[۱] در اصطلاح به اولین گروه از لشکر گفته میشود که در جنگ حاضر شده و آماده مرگ باشند.[۲] و خمیس به معنای لشکر است و علت نامگذاری لشکر به خمیس این بوده که لشکر به پنج قسمت: مقدمه، ساق، مِیمَنه (جناح راست)، مِیسرِه(جناح چپ) و قلب تقسیم میشده است.[۳] در اصطلاح، شرطة الخمیس تعدادی از یاران امیرالمومنین بودند[۴] که جنگیدن تا کشته شدن را بر عهده گرفتند و امیرالمؤمنین(ع) ضامن بهشتشان شد.[۵] تعداد برخی مانند شیخ مفید تعداد شرطة الخمیس را ۶۰۰۰ نفر،[۶] طبری تعداد آنان را ۴۰ هزار نفر[۷] و ابن سعد شمار ایشان را پس از شهادت امام علی (ع) ۱۲هزار نفر معرفی کرده اند.[۸] مقام و منزلت در منزلت شرطة الخمیس امام علی(ع) فرموده است: «قبل از شما در میان گروهی از بنیاسرائیل این قرارداد (قرارداد شرطة الخمیس) بسته شد و کسی از آنان به شهادت نرسید، مگر اینکه پیامبر قوم خود یا پیامبر بلاد خود و یا پیامبر نفس خویش بود و شما به منزله همانها هستید، جز اینکه شما جزء انبیا نیستید.»[۹] ویژگیها و وظایف شرطة الخمیس دارای ویژگیهایی بودهاند، از جمله: همیشه مسلح، آماده و همراه امام علی(ع) بودند. در جنگها پیشرو سپاه بودند و پایداری داشتند[۱۰] همیشه گوش به فرمان و آماده بودند و در اجرای فرمان امام(ع) تعلل نمیکردند. با آنحضرت تا پای جان بیعت کرده و از قبایل مختلف بودند. این گروه در هنگام صلح نیز آماده و همراه امام(ع) بودند و وظایف و ماموریتهای مهمی همچون اجرای حدود،[۱۱] حفظ امنیت شهر کوفه،[۱۲] حفاظت از جان امام علی (ع)[۱۳] و جمعآوری نیرو برای دفاع[۱۴] بر عهده آنان بود. پس از حملات سپاهیان شام به عراق (در ماجرای غارات)، امام علی (ع) این گروه را برای دفع آنان فرستاد.[۱۵] اعضا برخی از اعضای شرطه الخمیس عبارتند از: مقداد، عمار یاسر، ابو سنان انصاری، ابو عمرو انصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، جابر بن عبدالله انصاری، حکیم بن سعید حنفی(ابویحیی)[۱۶]، عبدالله بن یحیی حضرمی، سلیم بن قیس هلالی، عبیده سلمانی مرادی[۱۷]، یحیی حضرمی[۱۸]، قیس بن سعد[۱۹]، اصبغ بن نباته[۲۰] و نعیم بن دجاجه.[۲۱] در برخی منابع، سلمان و ابوذر نیز جزو شرطه الخمیس شمرده شدهاند.[۲۲] ولی بنابر اینکه شرطه الخمیس در زمان حکومت امام علی(ع) شکل گرفته باشد، عضویت این دو نفر درست به نظر نمیرسد چون هر دو پیش از زمان حکومت ایشان از دنیا رفته بودند. فرماندهان شرطه الخمیس اصبغ بن نباته[۲۳] و قیس بن سعد بن عباده معرفی شدهاند[۲۴] که به نظر میرسد در دو زمان متفاوت، این دو نفر فرمانده بودهاند. پانویس 1. ↑ فرهنگ عمید، ص۶۷۰ 2. ↑ فرهنگ عمید، ص۶۷۰ 3. ↑ علیاری تبریزی، بهجة الآمال، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۵۰؛ مجلسی، ملاذ الاخبار، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۴۰. 4. ↑ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۲ 5. ↑ بحرالعلوم، الفوئد الرجالیة، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۳۶. 6. ↑ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۲ 7. ↑ طبری، تاریخ، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۱۵۸ 8. ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۹۰م، ج ۵، ص۳۲۱ 9. ↑ علیاری تبریزی، بهجة الآمال، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۵۰ 10. ↑ قمی، العقد النضید، ۱۴۲۳ق، ص ۱۶۲ 11. ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۴۶؛ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۳، ص۲۵؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۱۶؛ منقری، وقعة الصفین، ص۳۸۵. 12. ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ش، ج۳، ص ۱۹۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۴ق، ج۳۹، ص ۱۳۲ 13. ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص ۵۴۹ 14. ↑ ابن مزاحم منقری، وقعه صفین، ۱۳۸۲ق، ص۴ و ۹۶ و ۱۲۱ و ۱۳۲ 15. ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ۱۳۵۳ش، ج۲، ص۴۸۹ 16. ↑ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ۱۴۱۵ق، ص۶۰؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۸۸. 17. ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۳۴، ص۲۷۲؛ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۳. 18. ↑ خوئی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۰ق، ج۲۰، ص۹۸. 19. ↑ طبری، تاریخ، ۱۹۶۷م، ج۴، ص۱۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۹۰م، ج۶، ص۱۲۲؛ کشی، رجال الکشی، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۰؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۰ق، ج۱۴، ص۹۵. 20. ↑ ابن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ۱۳۸۲ق، ص۴۰۶؛ کشی، رجال الکشی، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۳؛ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۶۵. 21. ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ۱۳۵۳ش، ج۱، ص۱۲۱ 22. ↑ برقی، رجال، ص۴. 23. ↑ ابن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ۱۳۸۲ق، ص۴۰۶ 24. ↑ طبری، تاریخ، ۱۹۶۷م، ج۴، ص۱۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۹۰م، ج۶، ص۱۲۲ منابع ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰/ق۱۹۹۰م. ابن مزاحم منقری، نصر، وقعة صفین، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مؤسسة العربیة الحدیثة، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۲ق، افست قم، منشورات مکتبة المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق. بحرالعلوم، سیدمهدی، الفوئد الرجالیة، تحقیق و تعلیق: محمدصادق بحرالعلوم، حسین بحرالعلوم، طهران: مکتبة الصادق، ۱۳۶۳ش. برقی، احمد بن محمد، رجال البرقی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ش. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، نشر انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش. خلیفه بن خیاط، تاریخ، تحقیق: فواز، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م. خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار شیعه، ۱۴۱۰ق/۱۳۶۹ش. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه.