پرش به محتوا

کاربر:Baradaran/صفحه تمرین ۲

از ویکی شیعه

یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی

اوصاف کلی

یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی از بزرگان طالبیان در زمان هادی و هارون بود[۱] کنیه یحیی ابوالحسن[۲] یا ابامحمد بود.[۳] از او با القابی چون طالبی[۴] هاشمی[۵] حسنی[۶] علوی[۷] و صاحب دیلم[۸] یا صاحب جبل دیلم[۹] یاد شده است.

یحیی فردی ممتاز در میان خاندانش قلمداد شده است.[۱۰] ابوالفرج اصفهانی او را مبرا از عیب‌هایی دانسته که برخی هاشمیان بدان مبتلا بودند.[۱۱] یحیی دارای مذهبی نیکو و شریف دانسته شده[۱۲] و از عابدان و زاهدان زمان خود بود[۱۳] گفته شده اکثر عالمان زمان یحیی از او با واژه امام یاد می کردند.[۱۴] شعرا در رثای یحیی اشعاری سروده‌اند.[۱۵]

بستگان سرشناس

پدر یحیی عبدالله بن حسن مثنی مشهور به عبدالله محض از نوادگان امام حسن(ع) بود.[۱۶] مادر یحیی قریبه از خاندان بنی اسد و یکی از تیره‌های قریش بود.[۱۷] او برادرانی به نام‌های محمد ملقب به نفس زکیه، ابراهیم[۱۸] و ادریس[۱۹] داشت. فرزندان یحیی شامل محمد، ابراهیم و صالح بودند،[۲۰] اما ابن سعد تنها به یک فرزند به نام محمد اشاره کرده است.[۲۱] محمد بن یحیی توسط بکار بن عبدالله زبیری از عاملان عباسی زندانی شد و درگذشت.[۲۲]

در دوره مستعین، احمد بن محمد بن یحیی قیامی را آغاز کرد[۲۳] که در نهایت توسط عامل ابی الساج در مدینه دستگیر و در زندان درگذشت.[۲۴] محمد بن جعفر بن یحیی نیز به مصر و سپس مغرب فرار کرد و در نهایت به تاهرت رسید. او در آنجا حکومتی تشکیل داد، اما در نهایت مسموم شد و درگذشت.[۲۵]

ارتباط یحیی با اهلبیت

یحیی زیر نظر امام صادق (ع) تربیت یافت.[۲۶] او امام صادق (ع) را با عنوان "حبیبی" خطاب می‌کرد[۲۷] و بیشترین روایت‌ها را از ایشان نقل کرده است.[۲۸] یحیی مدعی بود که امام صادق (ع) به او، امام کاظم (ع) و ام ولد وصیت کرده‌اند و وصی حقیقی مشخص نیست.[۲۹] یحیی پس از وفات امام صادق(ع)، مسئولیت اموال و فرزندان کوچک امام را بر عهده گرفت.[۳۰]

یحیی در نامه‌ای به امام کاظم (ع) از تقوا سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که او و پدرش دعوت به سوی الرضا من آل محمد را نپذیرفته‌اند. امام در پاسخ، نسب خود را به امام صادق و امام علی یادآوری کرده و به خشوع و اطاعت خداوند تأکید می‌کند. او یحیی را به تقوای الهی دعوت کرده و ادعای مخالفت با حکومت را رد می‌کند. امام با پرسیدن سوالات پیچیده از یحیی، برتری علمی خود را نشان داده و او را به نیکی و اطاعت از خلیفه توصیه می‌کند. این نامه به هارون می‌رسد و امام از تهمت‌ها مبرا می‌شود.[۳۱]

روای حدیث

یحیی راوی حدیث بود[۳۲] و روایات فراوانی را از امام صادق(ع)‌ نقل کرده است[۳۳] او روایات با واسطه از امام سجاد(ع)[۳۴] و امام باقر(ع)[۳۵] نقل کرده است. وی از پدرش عبدالله محض و برادرش نفس زکیه و ابان بن تغلب نیز روایت نقل کرده است[۳۶] افرادی چون مخول بن إبراهیم، بکار بن زیاد ، یحیی بن مساور، عمرو بن حماد[۳۷] و محمد بن سلیمان بن عبدالله نوفلی[۳۸] از او روایت نقل کرده اند. او در مجلس مالک بن انس شرکت می کرد و مورد احترام او قرار می گرفت.[۳۹]

روایات فقهی،[۴۰] روایت حدیث رد الشمس[۴۱] و خطبه رسول خدا[۴۲] در مورد اهمیت صدقه[۴۳] یا احادیثی در زمینه اهمیت امام شناسی[۴۴] سرنوشت بد پیمان شکنی[۴۵] در مذمت کوفیان در عدم همراهی اهلبیت[۴۶] و جایگاه اهلبیت و شیعیان در بهشت[۴۷] از جمله روایات نقل شده از اوست. سوال یحیی از امام کاظم(ع)‌ پیرامون گمان عده ای که برای امام علم غیب قائلند و نفی کردن این موضوع از سوی امام در منابع بازتاب داشته است.[۴۸]

یحیی گزارشی از لحظات پایانی عمر خلیفه دوم ارائه داد. در این گزارش، عمر درباره سه اقدام خود در دوران خلافتش ابراز پشیمانی کرد: غصب خلافت توسط خود و ابوبکر، جانشینی ابوبکر و تقسیم ناعادلانه بیت‌المال.[۴۹] گفته شده یحیی بن عبدالله از خلفای اول و دوم اظهار برائت می‌کرد.[۵۰]

شرکت یحیی در قیام صاحب فخ

یحیی بن عبدالله به همراه برادرش ادریس در قیام صاحب فخ شرکت کرد.[۵۱] سختگیری حاکم مدینه بر بنی طالب و اجبار آنها بر اعلام حضور روزانه،[۵۲] موجب درگیری لفظی بین یحیی و حسین بن علی با حاکم مدینه شد.[۵۳] حسین بن علی و یحیی بن عبدالله ضامن یکی از طالبیان به نام حسن بن محمد بودند[۵۴] و غیبت حسن بن محمد باعث فشار مضاعف بر علویان شد.[۵۵] در اثنای قیام، خالد بربری توسط یحیی[۵۶] و ادریس کشته شد[۵۷] و یحیی در اثنای تصرف مدینه مجروح شد.[۵۸]

حسین بن علی و یحیی بن عبدالله مدعی بودند که قیام با مشورت اهل‌بیت، از جمله امام کاظم(ع)، انجام شده و امام آنها را مأمور به خروج ساخته‌اند.[۵۹] امام کاظم(ع) در قیام صاحب فخ شرکت نکرد و از حسین خواست تا او را از شرکت در قیام معاف کند.[۶۰] امام کاظم(ع) پیش‌بینی کرد که حسین صاحب فخ شهید خواهد شد و به دو رویی و بی‌وفایی یاران او اشاره کرد.[۶۱] در نهایت، یحیی در واقعه فخ متواری شد و از معرکه نجات یافت.[۶۲]

مهاجرت مخفیانه به دیلم

یحیی پس از شرکت در قیام صاحب فخ، به دنبال مکانی امن به شهرهای مختلف پناه برد.[۶۳] او ابتدا به یمن، سپس مصر و مغرب رفت و پس از مدتی به‌طور مخفیانه به عراق، ری، خراسان و ماوراء النهر سفر کرد.[۶۴] هارون به شدت تلاش کرد تا یحیی را دستگیر کند.[۶۵] یحیی تصمیم گرفت به خاقان حاکم ترکستان پناه ببرد[۶۶] و با ۱۷۰ نفر از یارانش[۶۷] به مدت ۳۰ ماه نزد او اقامت گزید.[۶۸] خاقان به دلیل احترام به اصول اسلامی یحیی و نواده پیامبر بودن او، درخواست‌های هارون مبنی بر تسلیم کردن او را رد کرد.[۶۹] پس از ترکستان، یحیی به خراسان،[۷۰] جبال،[۷۱] طبرستان و دیلم رفت و با توجه به دلیل سابقه همکاری این منطقه با علویان امیدوار بود بتواند اعتماد دیلمیان را جلب کند.[۷۲]

قیام یحیی

یحیی در سال ۱۷۵ قمری دعوت خود را در دیلم اعلام کرد[۷۳] و در سال ۱۷۶ قمری قیام نمود[۷۴] و دیلم را به تصرف درآورد.[۷۵] اعتقاد مردم به استحقاق یحیی برای امامت باعث شد که بیعت گسترده‌ای با او صورت گیرد.[۷۶] با گذشت زمان، یاران یحیی در دیلم افزایش یافتند[۷۷] و حکومت او قدرت بیشتری پیدا کرد.[۷۸] این تحولات موجب شد که مردم[۷۹] به ویژه شیعیان[۸۰] از نقاط مختلف به دیلم مهاجرت کنند. یحیی در دیلم خواستار خلافت شد[۸۱] و برای جنگ آماده‌سازی‌های لازم را انجام داد[۸۲] و توانست سپاهیان زیادی جمع‌آوری کند.[۸۳]

یحیی پس از مدتی به طبرستان رفت و پادشاه طبرستان «جستان» از او حمایت کرد.[۸۴] به فرمان هارون، لشکری بزرگ به فرماندهی فضل بن یحیی برمکی به منطقه اعزام شد.[۸۵] فضل با مکاتبات متعدد[۸۶] و پرداخت یک میلیون درهم به فرمانروای دیلم، شرایط خروج یحیی را تسهیل نمود.[۸۷] پادشاه دیلم یحیی را تسلیم کرد به شرطی که به او امان داده شود.[۸۸] یحیی علت تسلیمش را ناتوانی در مقاومت به دلیل کمبود یاران در برابر سپاه پرتعداد فضل می‌دانست[۸۹] و از فضل و هارون الرشید درخواست امان کرد که پذیرفته شد.[۹۰] هارون الرشید امان‌نامه‌ای به خط خود نوشت[۹۱] و بزرگان عباسی[۹۲] و بنی‌هاشم[۹۳] آن را امضا کردند.

انتقال یحیی به بغداد

یحیی به همراه فضل وارد بغداد شد[۹۴] و به دستور هارون مورد استقبال باشکوهی قرار گرفت.[۹۵] هارون برای جلب رضایت حداکثری یحیی، اموال و مقرری‌های فراوانی به او اعطا کرد و هدایای زیادی به او داد.[۹۶] از جمله این هدایا، دویست هزار دینار بود.[۹۷] یحیی در خانه یحیی بن خالد برمکی اقامت گزید و هارون امور او را به عهده گرفت.[۹۸] هرچند یعقوبی معتقد است یحیی پس از ورود به بغداد توسط هارون به زندان افتاد.[۹۹]

یحیی پنج ماه[۱۰۰] یا هفت ماه نزد هارون اقامت داشت و مورد تکریم او قرار گرفت؛ اما درنهایت به زندان افتاد.[۱۰۱] هرچند از آزاد شدن او پس از مدتی سخن به میان آمده است.[۱۰۲]

مناظره با زبیری

هارون افراد متعددی را دعوت کرد تا با یحیی به مناظره بپردازند.[۱۰۳] مورخان به مناظره یحیی با عبدالله بن مصعب زبیری در حضور هارون اشاره کرده‌اند. یحیی تا قبل از این مناظره در امنیت بود.[۱۰۴] مناظره بین یحیی و زبیری به دلیل اتهامات زبیری به یحیی آغاز شد.[۱۰۵] زبیری ادعا کرد که یحیی او را به بیعت علیه خلیفه دعوت کرده است. یحیی با اشاره به اشعار زبیری در مدح نفس زکیه و درخواست قسم خوردن از او، زبیری را به چالش کشید.[۱۰۶] زبیری با اضطراب قسم خورد[۱۰۷] و بلافاصله پس از آن دچار بیماری شد[۱۰۸] و در همان روز[۱۰۹] یا سه روز بعد درگذشت.[۱۱۰] هرچند از قتل او توسط همسرش نیز سخن به میان آمده است.[۱۱۱] پس از مرگ زبیری، قبر او به طور عجیب فرو رفت و بویی مشمئزکننده از آن برخاست.[۱۱۲] ابو فراس بن حمدان در زمینه ماجرای زبیری شعری سروده و به مدح فرزندان حضرت زهرا(س) پرداخته است.[۱۱۳]

نقض امان‌نامه توسط هارون

هارون الرشید پس از مدتی، یحیی را به زندان انداخت و در مورد امان‌نامه‌ای که به او داده شده بود، از عالمان استفتاء کرد.[۱۱۴] مجلسی با حضور یحیی، محمد بن حسن فقیه و ابوالبختری قاضی تشکیل شد تا درباره این امان‌نامه گفتگو کنند.[۱۱۵] محمد بن حسن فقیه صحت امان‌نامه را تأیید کرد؛[۱۱۶] اما ابوالبختری قاضی که قاضی‌القضات بود، امان‌نامه را باطل اعلام کرد و به آن بی‌احترامی نمود.[۱۱۷] دلیل ابطال امان‌نامه این بود که یحیی به وحدت مسلمانان آسیب رسانده و مرتکب خونریزی شده است.[۱۱۸]

یحیی در مدینه امان‌نامه را به مالک و ابن دراوردی و دیگران نشان داد.[۱۱۹] هارون از ابوالبختری خواست تا خود امان‌نامه را پاره کند و او نیز چنین کرد.[۱۲۰] محمد بن حسن قاضی به دلیل عدم همراهی با هارون در این موضوع، برای مدتی از کار منع شد.[۱۲۱] در نهایت، به ابوالبختری به خاطر نقض امان‌نامه، یک میلیون و ششصد هزار درهم اعطا شد.[۱۲۲] گزارش داستان نقش امان‌نامه به صورت مفصل در تعدادی منابع بازتاب داشته است.[۱۲۳]

زندانی شدن و وفات یحیی

یحیی در حدود سال ۱۸۰ق[۱۲۴] در مدینه درگذشت.[۱۲۵] درباره سرنوشت و نحوه وفات او میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.[۱۲۶] برخی بر این باورند که یحیی پس از تسلیم به هارون، به دستور او کشته شد.[۱۲۷] گفته می‌شود که این اقدام هارون پس از سعایت زبیری و واکنش یحیی رخ داده است.[۱۲۸] همچنین نقل شده که یحیی پس از دستگیری به مدینه فرستاده شد و در آنجا به زندان افتاد.[۱۲۹] مسرور سیاف[۱۳۰] یا مسرور کبیر[۱۳۱] و یا سندی بن شاهک[۱۳۲] مأمور حبس یحیی بودند. عده‌ای معتقدند او در حبس هارون،[۱۳۳] در حالی که در یک چاه زندانی شده بود، [۱۳۴] به شکلی فجیع کشته شد.[۱۳۵] علت مرگ او گرسنگی و تشنگی در حبس اعلام شده است.[۱۳۶] با این حال، روایت‌هایی از مسموم شدن،[۱۳۷] خفه کردن در شب،[۱۳۸] انداختن او جلوی درندگان[۱۳۹] یا ساختن دیوار بر روی بدن او[۱۴۰] نیز مطرح شده است. عده‌ای نیز مرگ او را در زندان به علت بیماری عنوان کرده‌اند.[۱۴۱]

برخی مورخان معتقدند که یحیی چندین بار زندانی شد، اما در نهایت آزاد گردید.[۱۴۲] آزادی او پس از مناظره با زبیری صورت گرفت.[۱۴۳] و حتی ادعا شده هزار دینار به او اعطا گردید.[۱۴۴] گفته می‌شود که هارون به دلیل ترس از متهم شدن به قتل یحیی،[۱۴۵] از زندانی کردن او خودداری کرد و مردم را شاهد گرفت که یحیی دچار بیماری خاصی نیست تا بعدها به مسمومیت او متهم نشود.[۱۴۶] یحیی پس از آزادی، با اجازه هارون به مدینه بازگشت.[۱۴۷] یحیی بدهی صاحب فخ[۱۴۸] که ۲۰۰ هزار دینار بود را از دریافتی که از هارون داشت، پرداخت کرد.[۱۴۹] او پس از بازگشت به مدینه، به سفر حج رفت.[۱۵۰] وفات یحیی یک ماه پس از نقض امان‌نامه و خارج از زندان رخ داد.[۱۵۱]

در یکی از بازجویی‌ها، هارون ادعای یحیی درباره مسمومیت را تمسخر کرد و یحیی زبان خود را که کاملاً تیره شده بود نشان داد. او به خاطر قرابت نسبی و خویشاوندی با رسول خدا درخواست عفو کرد و هارون با کلام یحیی نرم شد.[۱۵۲] در بازجویی دیگری، یحیی به بازجویی‌ها پاسخ نداد و چهره‌اش زرد بود و زبانش کاملاً تیره شده بود و یحیی بلافاصله پس از اتمام مجلس درگذشت. هارون از اینکه متهم به مسموم کردن یحیی شده، عصبی گردید.[۱۵۳]

علت زندانی شدن

به گفته ابوالفرج اصفهانی، هارون الرشید با وجود احترام گذاشتن به یحیی و بخشیدن اموال به او، همیشه به دنبال فرصتی بود تا علیه او و پیروانش اقدام کند.[۱۵۴] مورخان دلایلی را برای دلیل زندانی شدن یحیی توسط هارون ذکر کرده‌اند که برخی از آنها عبارتند از:

هراس هارون از جایگاه یحیی: هارون از جایگاه یحیی هراس داشت[۱۵۵] و از اینکه یحیی ممکن است حادثه‌ای ایجاد کند، نگران بود.[۱۵۶]

اتهام دریافت نامه‌های مخفیانه: یحیی به دلیل دریافت نامه‌هایی از دیلم[۱۵۷] و ارتباط مخفیانه با دیلمیان متهم و زندانی شد.[۱۵۸]

ادعای دعوت مخفیانه مردم: رسیدن اخباری به هارون مبنی بر اینکه یحیی پس از سکونت در بغداد، به صورت مخفیانه مردم را به سوی خود دعوت می‌کرد.[۱۵۹] هارون یحیی را فراخواند و نامه‌هایی را که از او سعایت شده بود، به او نشان داد.[۱۶۰]

شهادت گروهی از حجازیان: گروهی از حجازیان، از جمله عبدالله بن مصعب زبیری و ابوالبختری وهب بن وهب، و برخی از بنی زهره و بنی مخزوم، توافق کردند که علیه یحیی شهادت دهند و او را متهم به دعوت مجدد افراد به سوی خود کنند. این اتهامات باعث شد که امان‌نامه یحیی بی‌اعتبار شود و او زندانی گردد.[۱۶۱]

پاسخ یحیی به سوال هارون: پاسخ او به سوال هارون در مورد نزدیک‌ترین فرد به پیامبر بود. پس از طفره رفتن‌های بسیار، یحیی به خواستگاری فرضی رسول خدا اشاره کرد و به هارون پاسخ داد. این امر در جلسه‌ای با حضور فقها منجر به نقض امان‌نامه او شد.[۱۶۲]

آزادسازی یحیی توسط برامکه و پیامد آن

به باور برخی مورخان برامکه خدمت فراوانی به یحیی کردند.[۱۶۳] یحیی در ابتدا نزد فضل بن یحیی زندانی بود و سپس توسط او آزاد شد.[۱۶۴] فضل بن یحیی همیشه با یحیی مهربان بود و همین مسئله سبب عصبانیت هارون شد که با وساطت ام محمد دختر هارون ختم به خیر شد.[۱۶۵] یکی از دلایل تغییر نظر هارون نسبت به برامکه، آزادسازی یحیی توسط فضل بن یحیی قلمداد شده است.[۱۶۶]

گزارشی نیز از حبس یحیی نزد جعفر و آزادسازی او به دست جعفر وجود دارد. این موضوع توسط فضل بن ربیع نزد هارون گزارش شد[۱۶۷] و جعفر پس از انکار اولیه به این مسئله اعتراف کرد که باعث ایجاد کینه در هارون شد.[۱۶۸] به همین دلیل بعدها جعفر به قتل رسید.[۱۶۹] و یحیی پس از آزادی، دوباره به زندان بازگردانده شد.[۱۷۰] دلیل آزادسازی یحیی توسط جعفر، درخواست آزادی به علت ارتباطش با آل‌پیامبر عنوان شده است. جعفر علاوه بر آزادی، او را به مکانی امن منتقل کرد.[۱۷۱] ابن‌خلدون آزادسازی یحیی بدون اجازه هارون را به دلیل روحیه برتری‌طلبی و استبداد جعفر عنوان کرده است.[۱۷۲]

آثاری در مورد یحیی

علی بن ابراهیم، از نوادگان امام سجاد(ع) که از افراد مورد اعتماد دانسته شده، کتاب‌هایی درباره واقعه فخ و همچنین اخبار یحیی بن عبدالله بن حسن نوشته است که ابوالفرج در کتاب مقاتل از آن‌ها نقل کرده است.[۱۷۳]

منابع

  1. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  2. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  3. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۰
  4. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  5. تاریخ الإسلام، ج۶،ص ۴۳۹؛ ج۱۲، ص۴۵۵
  6. تاریخ الإسلام، ج۶، ص۴۳۹، ج۱۲، ص۴۵۵؛ زین الأخبار، ص۱۶۰؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۳۴۴
  7. تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۸۰؛ تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  8. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۲؛ کافی، ج۱، ص۳۹۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۰
  9. الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۸۶
  10. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  11. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  12. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  13. تاریخ‏گزیده، ص۷۹۰
  14. تاریخ‏گزیده، ص۷۹۰
  15. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۵ – ۴۰۶؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج۱، ص۳۵۴
  16. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۹۸.
  17. الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۸۶، ۴۴۲؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸.
  18. تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۴۵۵؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۷؛ تاریخ‏گزیده، ص۳۰۴
  19. الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۸۶
  20. جمهرهأنساب‏العرب، ص۴۶
  21. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۲
  22. مقاتل ص۴۱۱ - ۴۱۲
  23. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۴۶
  24. مقاتل، ص۵۲۶
  25. مروج‏الذهب،ج‏۳،ص:۳۴۳
  26. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۹؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  27. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۹
  28. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  29. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸- ۳۸۹
  30. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  31. کافی، ج۱، ص۳۶۸ – ۳۶۸
  32. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  33. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج۱، ص۳۲۹ – ۳۳۰
  34. علل الشرائع، ج۱، ص۴۵
  35. امالی طوسی، ص۳۰۸، ۶۵۵-۶۵۶
  36. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج۱، ص۳۳۰
  37. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۸
  38. تاریخ مدینه دمشق، ج۵۳، ص۱۲۶؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج۱، ص۳۳۰
  39. مقاتل الطالبیین، ص۳۸۹
  40. کافی، ج۶، ص۱۲۷ – ۱۲۸؛ تهذیب الأحکام، ج۸، ص۷۴
  41. إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۰
  42. ص
  43. کافی، ج۴، ص۳۵ – ۳۶
  44. الغیبه نعمانی، ص۱۲۷
  45. کافی، ج۲، ص۳۳۷ – ۳۳۸
  46. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۲؛ کافی ج۱، ص۳۹۸؛ امالی مفید، ص۱۲۲ - ۱۲۳
  47. امالی طوسی، ص۳۰۸، ۶۵۵-۶۵۶
  48. رجال الکشی - إختیار معرفه الرجال، النص، ص۲۹۸؛ امالی مفید، ص۲۳
  49. خصال، ج۱، ص۱۷۰
  50. تقریب المعارف، ص۲۵۲
  51. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۷
  52. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲
  53. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۳ - ۳۷۴
  54. تاریخ الطبری، ج۸، ص۱۹۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲؛ تاریخ الإسلام، ج۱۰،ص ۳۴
  55. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۳ - ۳۷۴.
  56. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۶ – ۳۷۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۰۱
  57. تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۰؛ تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۱۹۴
  58. تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۵
  59. مقاتل، ص۳۸۳
  60. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۵ - ۳۷۶
  61. مقاتل الطالبیین، ص۳۷۶
  62. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۲؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴.
  63. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۰
  64. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  65. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۲
  66. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۷۹
  67. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  68. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۷۹
  69. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۷۹
  70. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸
  71. انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۶
  72. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۴؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج۱، ص۳۳۰
  73. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴.
  74. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ مناهل الضرب فی أنساب العرب، ص۳۰۹
  75. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۶
  76. الفخری، ص۱۹۳
  77. تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  78. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲؛ المنتظم، ج۹، ص۱۶
  79. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳؛ المنتظم، ج۹، ص۱۶؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷
  80. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  81. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  82. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۳۰
  83. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۷
  84. تاریخ‏گزیده، ص۳۰۴ – ۳۰۵، ۷۹۰.
  85. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۷۹.
  86. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۲
  87. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳؛ المنتظم، ج۹، ص۱۶؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳
  88. انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۶.
  89. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۵۰۸ – ۵۰۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۹۳
  90. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴.
  91. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳.
  92. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ المنتظم، ج۹، ص۱۶ – ۱۷
  93. الفخری، ص۱۹۳..
  94. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳؛ المنتظم، ج۹، ص۱۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۹۳ – ۳۹۴
  95. زین الأخبار، ص۱۶۱
  96. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳؛ المنتظم، ج۹، ص۱۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷۳
  97. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۴
  98. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۳؛ المنتظم، ج۹، ص۱۷
  99. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸
  100. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۸؛ تاریخ‏گزیده، ص۳۰۵
  101. زین الأخبار، ص۱۶۱
  102. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۸؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۵۱؛ تجارب الأمم، ج۳، ص۵۱۸
  103. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۷؛ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴.
  104. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۸۰
  105. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  106. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۶ – ۴۰۰؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۸ - ۳۵۱
  107. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۶؛ تجارب الأمم، ج۳، ص۵۱۱ - ۵۱۲.
  108. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۶؛ تجارب الأمم، ج۳، ص۵۱۱ - ۵۱۲
  109. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲.
  110. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۹؛ شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۰.
  111. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۶ - ۲۴۷؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷ – ۱۶۸
  112. مروج الذهب، ج۳، ص۲۴۱ – ۲۴۲؛ عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ص۱۳۷ – ۱۳۸؛ مناهل الضرب فی أنساب العرب، ص۳۰۶ - ۳۰۷.
  113. الفخری، ص۱۹۴
  114. الفخری، ص۱۹۳
  115. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ المنتظم، ج۹، ص۱۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷
  116. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷؛ المنتظم، ج۹، ص۱۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷
  117. المنتظم، ج۹، ص۱۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷
  118. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۸؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۸۰
  119. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۱؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۱
  120. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۱؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۲
  121. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۱؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۲
  122. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۱؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۲
  123. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۱؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۱ - ۳۵۲
  124. تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۴۵۶؛‌ الأعلام، ج۸، ص۱۵۴.
  125. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۲
  126. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵، ۴۰۱
  127. مروج‏الذهب، ج۳، ص۳۴۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۰
  128. الفخری، ص۱۹۳ – ۱۹۴
  129. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۳۰
  130. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  131. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۷، ۳۵۱
  132. انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۶
  133. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸؛ شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۸، مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵
  134. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۳۰
  135. الفخری، ص۱۹۵
  136. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸؛‌ مقاتل الطالبیین، ص۴۰۲؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۲ - ۳۵۳
  137. مقاتل الطالببین، ص۴۰۳؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۳
  138. مقاتل الطالببین، ص۴۰۳
  139. مقاتل الطالببین، ص۴۰۳
  140. مروج‏الذهب، ج۳، ص۳۴۲؛ البدء و التاریخ، ج۶،ص ۱۰۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۰۲ – ۴۰۳؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۳
  141. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  142. تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۱۲
  143. مروج‏الذهب،ج‏۳،ص:۳۴۲؛ البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۸.
  144. مروج‏الذهب،ج‏۳،ص:۳۴۲
  145. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷
  146. المنتظم، ج۹، ص۱۷ – ۱۸؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷
  147. الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۴۲؛ شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۸۰
  148. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۸۰
  149. مقاتل الطالبیین، ص۴۰۴
  150. مقاتل الطابیین، ص۳۹۴؛ شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷؛ غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص۱۸۰
  151. المنتظم، ج۹، ص۱۸؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۷
  152. تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۴۴ – ۲۴۵؛ تجارب الأمم، ج۳، ص۵۰۹ - ۵۱۰
  153. مقاتل الطالببین، ص۴۰۳؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۵۳
  154. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۴
  155. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۳۰
  156. تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۴۵۶
  157. تاریخنامه طبری، ج۴، ص۱۱۸۸
  158. زین الأخبار، ص۱۶۱
  159. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  160. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵ – ۳۹۶؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۷ - ۳۴۸
  161. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۷
  162. شذرات الذهب، ج۲، ص۴۳۷ – ۴۳۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵ – ۳۹۶؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الأئمه الزیدیه، ج‏۱، ص۳۴۷ - ۳۴۸
  163. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۶۷
  164. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴؛ مقاتل الطابیین، ص۳۹۵
  165. شرح الأخبار، ج۳، ص۳۳۰
  166. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  167. البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۱۸۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۸۰.
  168. المنتظم، ج۹، ص۱۲۷ – ۱۲۸؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۸۹؛ الکامل، ج۶، ص۱۷۵ - ۱۷۶
  169. المنتظم، ج۹، ص۱۲۷ – ۱۲۸؛ تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۲۴؛ شذرات ‏الذهب، ج۲، ص۳۹۲
  170. الأعلام، ج۸، ص۱۵۴
  171. المنتظم، ج۹، ص۱۲۷ – ۱۲۸؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۲۸۹؛ الکامل، ج۶، ص۱۷۵ - ۱۷۶.
  172. تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۸۰
  173. رجال النجاشی، ص: ۲۶۲ - ۲۶۳