Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۵٬۹۹۴
ویرایش
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
=== ازدواج از روی اجبار === | === ازدواج از روی اجبار === | ||
گروهی از عالمان شیعه، با استناد به روایات موجود در این زمینه، وقوع ازدواج را تأیید ولی آن را از سر اجبار و اکراه دانستهاند. برای مثال، [[سید مرتضی]] میگوید امام علی (ع) از روی ناچاری و [[تقیه]]، و با وساطت عموی خود، این ازدواج را پذیرفته است. او در پاسخ به سوال درباره ازدواج عمر با ام کلثوم میگوید: این ازدواج از روی اختیار و رغبت امام(ع) نبود، بلکه پس از تکرار درخواست و زورگویی که نزدیک بود به درگیری و مرافعه بینجامد صورت گرفت.<ref>علمالهدی، رسائل، ج۳، ص۱۴۹.</ref> [[روایات|روایاتی]] نیز در این باره وجود دارد؛ برای مثال از [[امام صادق]](ع) درباره ازدواج ام کلثوم با عُمَر سؤال شد و امام (ع) فرمود: این اولین ازدواجی است که در [[اسلام]] [[غصب]] شده است.<ref>کلینی، کافی، ج۵، ص۳۴۶.</ref> همچنین در [[کافی|کتاب کافی]] آمده است: امیرمؤمنان(ع) خواستگاری عُمر را نپذیرفت و به او فرمود: او دختر بچهای بیش نیست. عمر نزد [[عباس بن عبدالمطلب]]، عموی علی(ع) رفت و تهدید کرد که به خدا چاه زمزم را ویران میکنم، برای شما کرامتی نمیگذارم و شاهد میآورم که علی دزدی کرده و دست راستش را قطع میکنم. عباس، جریان را برای امام(ع) نقل کرد و از او خواست امر را به وی واگذارد و علی(ع) هم پذیرفت.<ref>کلینی، کافی، ج۵، ص۳۴۶</ref> | گروهی از عالمان شیعه، با استناد به روایات موجود در این زمینه، وقوع ازدواج را تأیید ولی آن را از سر اجبار و اکراه دانستهاند. برای مثال، [[سید مرتضی]] میگوید امام علی (ع) از روی ناچاری و [[تقیه]]، و با وساطت عموی خود، این ازدواج را پذیرفته است. او در پاسخ به سوال درباره ازدواج عمر با ام کلثوم میگوید: این ازدواج از روی اختیار و رغبت امام(ع) نبود، بلکه پس از تکرار درخواست و زورگویی که نزدیک بود به درگیری و مرافعه بینجامد صورت گرفت.<ref>علمالهدی، رسائل، ج۳، ص۱۴۹.</ref> [[روایات|روایاتی]] نیز در این باره وجود دارد؛ برای مثال از [[امام صادق]](ع) درباره ازدواج ام کلثوم با عُمَر سؤال شد و امام (ع) فرمود: این اولین ازدواجی است که در [[اسلام]] [[غصب]] شده است.<ref>کلینی، کافی، ج۵، ص۳۴۶.</ref> | ||
همچنین در [[کافی|کتاب کافی]] آمده است: امیرمؤمنان(ع) خواستگاری عُمر را نپذیرفت و به او فرمود: او دختر بچهای بیش نیست. عمر نزد [[عباس بن عبدالمطلب]]، عموی علی(ع) رفت و تهدید کرد که به خدا چاه زمزم را ویران میکنم، برای شما کرامتی نمیگذارم و شاهد میآورم که علی دزدی کرده و دست راستش را قطع میکنم. عباس، جریان را برای امام(ع) نقل کرد و از او خواست امر را به وی واگذارد و علی(ع) هم پذیرفت.<ref>کلینی، کافی، ج۵، ص۳۴۶</ref> | |||
== نظریه دوم: عدم وقوع ازدواج == | == نظریه دوم: عدم وقوع ازدواج == |