پرش به محتوا

علامه حلی: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۸ نوامبر ۲۰۱۹
جز
ویکی سازی
جز (ویکی سازی)
خط ۱۵: خط ۱۵:
| تاریخ وفات        =[[۲۱ محرم]] ۷۲۶ قمری
| تاریخ وفات        =[[۲۱ محرم]] ۷۲۶ قمری
| شهر وفات          =حله
| شهر وفات          =حله
| محل دفن            =[[حرم امیرالمومنین ]]، [[نجف اشرف]]
| محل دفن            =[[حرم امیرالمومنین ]]
| استادان          =[[سید بن طاووس]]، [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[ابن میثم بحرانی]]
| استادان          =[[سید بن طاووس]]، [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[ابن میثم بحرانی]]
| شاگردان          =[[قطب الدین رازی]]، [[فخرالمحققین ]]
| شاگردان          =[[قطب الدین رازی]]، [[فخرالمحققین ]]
خط ۳۵: خط ۳۵:


==زندگی و تحصیل علم==
==زندگی و تحصیل علم==
حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی در شب [[جمعه]] [[۲۹ رمضان]] سال ۶۴۸ قمری در شهر [[حله]] به دنیا آمد.<ref>علامه حلی، رجال العلامه، ۱۹۶۱م، ص۴۸.</ref> پدرش [[شیخ یوسف سدید الدین|یوسف بن مطهر]] از [[:رده:متکلمان شیعه|متکلمان]] و عالمان [[علم اصول]] در [[حله]] بود.<ref>اشمیتکه، اندیشه‌های کلامی علامه حلی، ۱۳۷۸ش، ص۲۴.</ref> او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری [[قرآن]] به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و [[ادبیات عرب]] و علوم [[فقه]]، [[اصول فقه]]، [[علم حدیث|حدیث]] و [[علم کلام|کلام]] را نزد پدرش و دایی‌اش [[محقق حلی]] آموخت. او در ادامه، علوم [[منطق]]، [[فلسفه]] و [[هیئت]] را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه [[خواجه نصیر الدین طوسی]] فراگرفت و قبل از رسیدن به سن [[بلوغ]] به درجه [[اجتهاد]] رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به '''جمال الدین''' مشهور شد.<ref>گلشن ابرار، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۳۸.</ref>
حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی در شب [[جمعه]] [[۲۹ رمضان]] سال ۶۴۸ قمری در [[حله]] به دنیا آمد.<ref>علامه حلی، رجال العلامه، ۱۹۶۱م، ص۴۸.</ref> پدرش [[شیخ یوسف سدید الدین|یوسف بن مطهر]] از [[:رده:متکلمان شیعه|متکلمان]] و عالمان [[علم اصول]] در [[حله]] بود.<ref>اشمیتکه، اندیشه‌های کلامی علامه حلی، ۱۳۷۸ش، ص۲۴.</ref> او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری [[قرآن]] به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و [[ادبیات عرب]] و علوم [[فقه]]، [[اصول فقه]]، [[علم حدیث|حدیث]] و [[علم کلام|کلام]] را نزد پدرش و دایی‌اش [[محقق حلی]] آموخت. او در ادامه، علوم [[منطق]]، [[فلسفه]] و [[هیئت]] را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه [[خواجه نصیر الدین طوسی]] فراگرفت و قبل از رسیدن به سن [[بلوغ]] به درجه [[اجتهاد]] رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به '''جمال الدین''' مشهور شد.<ref>گلشن ابرار، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۳۸.</ref>
 
== جایگاه علمی ==
== جایگاه علمی ==
پس از مرگ [[محقق حلی]] در سال ۶۷۶ قمری که [[مرجع تقلید|مرجعیت شیعیان]] را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت [[شیعیان]] را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸‌سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت.{{مدرک}}
پس از مرگ [[محقق حلی]] در سال ۶۷۶ قمری که [[مرجعیت]] [[شیعیان]] را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت [[شیعیان]] را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸‌سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت.{{مدرک}}


علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب [[آیت الله]] خوانده شد.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «آیت الله».</ref> [[ابن‌ حجر عسقلانی‌]] او را «آیة فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌.<ref>عسقلانی، لسان المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۳۱۷.</ref> [[شرف الدین شولستانی]]، [[شیخ بهایی]] و [[محمد باقر مجلسی]]، در [[اجازه اجتهاد|اجازه‌نامه‌]]هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.<ref>مجلسی‌، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۰۴،۱۰۷،۸۱.</ref>
علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب [[آیت الله]] خوانده شد.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «آیت الله».</ref> [[ابن‌ حجر عسقلانی‌]] او را «آیة فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌.<ref>عسقلانی، لسان المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۳۱۷.</ref> [[شرف الدین شولستانی]]، [[شیخ بهایی]] و [[محمد باقر مجلسی]]، در [[اجازه اجتهاد|اجازه‌نامه‌]]هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.<ref>مجلسی‌، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۰۴،۱۰۷،۸۱.</ref>
خط ۴۸: خط ۴۷:
[[محمدعلی مدرس تبریزی|میرزا محمدعلی مدرس]] در کتاب [[ریحانة الادب]] به نقل از [[علامه مجلسی]] در شرح [[من لایحضره الفقیه]] می‌نویسد: روزی سلطان [[اولجایتو|الجایتو محمد مغولی]] مجلسی تشکیل داد و علمای [[اهل سنت]] را جمع کرد و علامه حلی را نیز فرا خواند. علامه در هنگام ورود کفش خود را زیر بغل گرفت و به سلطان سلام کرد و در کنار او نشست. به او گفتند چرا به سلطان [[سجده]] و ادب نکردی؟ گفت: حضرت [[پیامبر(ص)|رسول‌الله]] سلطان‌السلاطین بود و مردم به او سلام می‌کردند و در [[آیه]] شریفه هم آمده است «{{حدیث|فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ تَحِیةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً}}».چون به خانه‌هایی [که گفته شد] درآمدید به یکدیگر سلام کنید، درودی که نزد خدا مبارک و خوش است<ref>سوره نور، آیه ۶۱.</ref> علاوه بر اینکه در میان ما و شما اختلافی نیست که سجده مخصوص [[خدا]]ست.
[[محمدعلی مدرس تبریزی|میرزا محمدعلی مدرس]] در کتاب [[ریحانة الادب]] به نقل از [[علامه مجلسی]] در شرح [[من لایحضره الفقیه]] می‌نویسد: روزی سلطان [[اولجایتو|الجایتو محمد مغولی]] مجلسی تشکیل داد و علمای [[اهل سنت]] را جمع کرد و علامه حلی را نیز فرا خواند. علامه در هنگام ورود کفش خود را زیر بغل گرفت و به سلطان سلام کرد و در کنار او نشست. به او گفتند چرا به سلطان [[سجده]] و ادب نکردی؟ گفت: حضرت [[پیامبر(ص)|رسول‌الله]] سلطان‌السلاطین بود و مردم به او سلام می‌کردند و در [[آیه]] شریفه هم آمده است «{{حدیث|فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ تَحِیةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً}}».چون به خانه‌هایی [که گفته شد] درآمدید به یکدیگر سلام کنید، درودی که نزد خدا مبارک و خوش است<ref>سوره نور، آیه ۶۱.</ref> علاوه بر اینکه در میان ما و شما اختلافی نیست که سجده مخصوص [[خدا]]ست.


گفتند چرا کنار سلطان نشستی؟ گفت: چون غیر از آنجا جای خالی ندیدم و [[حدیث]] نبوی است که در حین ورود به مجلس، هرجای خالی یافتی بنشین. گفتند: نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی؟ گفت: ترسیدم حنفی‌مذهب آن را بدزدد چنان‌که رئیسشان کفش [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] را دزدید. حنفی‌ها معترض شدند که [[ابوحنیفه]] در زمان آن حضرت وجود نداشته است. علامه گفت فراموشم شد! گویا دزد کفش، [[شافعی]] بوده است.
گفتند چرا کنار سلطان نشستی؟ گفت: چون غیر از آنجا جای خالی ندیدم و [[حدیث]] نبوی است که در حین ورود به مجلس، هرجای خالی یافتی بنشین. گفتند: نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی؟ گفت: ترسیدم حنفی‌مذهب آن را بدزدد چنان‌که رئیسشان کفش [[پیامبر(ص)]] را دزدید. حنفی‌ها معترض شدند که [[ابوحنیفه]] در زمان آن حضرت وجود نداشته است. علامه گفت فراموشم شد! گویا دزد کفش، [[شافعی]] بوده است.


همین گفتگو و اعتراض درباره شافعیان، مالکیان و حنبلیان تکرار شد. علامه رو به سلطان کرد و گفت: حالا مکشوف شد که هیچ‌یک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر(ص) نبوده است و آرای آنان، رأی و نظر اختراعی خودشان است؛ اما مذهب [[شیعه]] تابع [[امیرالمؤمنین]] است که وصی و برادر آن حضرت بوده و به منزله نفس و جان وی است. علامه در ادامهٔ مناظره [[خطبه]] بلیغی خواند و سلطان در انتهای مناظره شیعه شد.<ref>مدرس، ریحانة الادب، ۱۳۶۹ش، ج ۴، ص۱۶۹-۱۷۱.</ref>
همین گفتگو و اعتراض درباره شافعیان، مالکیان و حنبلیان تکرار شد. علامه رو به سلطان کرد و گفت: حالا مکشوف شد که هیچ‌یک از رؤسای مذاهب اربعه در زمان پیامبر(ص) نبوده است و آرای آنان، رأی و نظر اختراعی خودشان است؛ اما مذهب [[شیعه]] تابع [[امیرالمؤمنین]] است که وصی و برادر آن حضرت بوده و به منزله نفس و جان وی است. علامه در ادامهٔ مناظره [[خطبه]] بلیغی خواند و سلطان در انتهای مناظره شیعه شد.<ref>مدرس، ریحانة الادب، ۱۳۶۹ش، ج ۴، ص۱۶۹-۱۷۱.</ref>


علامه تا زمان مرگ سلطان محمد خدابنده در ایران ‌ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع ‌پرداخت. همچنین در همه سفر‌ها همراه سلطان بود و به پیشنهاد او مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته ‌شد تا در مواقع سفر حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت نمود، علامه به تدریس و مباحثه بپردازد.<ref>خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ج۳، ص۱۹۷ ؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۳۶۰.</ref>
علامه تا زمان مرگ [[سلطان محمد خدابنده]] در [[ایران]] ‌ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع ‌پرداخت. همچنین در همه سفر‌ها همراه سلطان بود و به پیشنهاد او مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته ‌شد تا در مواقع سفر حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت نمود، علامه به تدریس و [[مباحثه]] بپردازد.<ref>خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ج۳، ص۱۹۷ ؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۳۶۰.</ref>


==اساتید==
==اساتید==
خط ۱۰۰: خط ۹۹:


=== تکمیل کتاب توسط امام ===
=== تکمیل کتاب توسط امام ===
داستان نخست مربوط به نیمه‌تمام ماندن کتابی است که علامه حلی از یکی از علمای اهل سنت امانت گرفته بود تا از آن نسخه برداری کند. ولی نیمه شب خواب مانع نوشتن می‌شد در این هنگام [[امام مهدی(عج)]] وارد شده و از علامه می‌خواهد که ادامه کار استنساخ را به او واگذار کند. علامه حلی پس از بیداری می‌بیند که نسخه‌برداری کتاب تمام شده است.<ref>شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.</ref>
داستان نخست مربوط به نیمه‌تمام ماندن کتابی است که علامه حلی از یکی از علمای [[اهل سنت]] امانت گرفته بود تا از آن نسخه برداری کند. ولی نیمه شب خواب مانع نوشتن می‌شد در این هنگام [[امام مهدی(عج)]] وارد شده و از علامه می‌خواهد که ادامه کار استنساخ را به او واگذار کند. علامه حلی پس از بیداری می‌بیند که نسخه‌برداری کتاب تمام شده است.<ref>شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.</ref>
قدیمی‌ترین منبع ماجرا کتاب [[مجالس المومنین]] نوشته [[قاضی نورالله شوشتری]] است. شوشتری برای این ماجرا منبع مکتوبی ذکر نکرده و می‌گوید این ماجرا در بین مؤمنین مشهور است.<ref>شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.</ref>
قدیمی‌ترین منبع ماجرا کتاب [[مجالس المومنین]] نوشته [[قاضی نورالله شوشتری]] است. شوشتری برای این ماجرا منبع مکتوبی ذکر نکرده و می‌گوید این ماجرا در بین مؤمنین مشهور است.<ref>شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۵۷۱.</ref>


=== دیدار در مسیر کربلا===
=== دیدار در مسیر کربلا===
ماجرای دوم در کتاب [[قصص العلماء]] نوشته [[محمد بن سلیمان تنکابنی|تنکابنی]] نقل شده است. و بر اساس نقل او در یکی از سفرهای علامه حلی به [[کربلا]] او در میان راه با سیدی همراه می‌شود و پس از گفتگو با او متوجه می‌شود که او شخص بسیار عالمی است و مسائل مشکل علمی خود را با او در میان می‌گذارد و جواب می‌گیرد و در این بین از او سوال می‌کند که آیا در زمان [[غیبت کبری]] امکان ملاقات با امام عصر(عج) وجود دارد؟ و همزمان تازیه از دستش می‌افتد آن شخص تازیانه را از زمین برداشته به علامه می‌دهد و جواب می‌دهد که چگونه ممکن نباشد در حالی که دست او هم‌اکنون در دست توست. علامه حلی متوجه می‌شود که آن شخص خود امام مهدی(عج)است و خود را به پای ایشان می‌اندازد.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.</ref>
ماجرای دوم در کتاب [[قصص العلماء]] نوشته [[محمد بن سلیمان تنکابنی|تنکابنی]] نقل شده است. و بر اساس نقل او در یکی از سفرهای علامه حلی به [[کربلا]] او در میان راه با سیدی همراه می‌شود و پس از گفتگو با او متوجه می‌شود که او شخص بسیار عالمی است و مسائل مشکل علمی خود را با او در میان می‌گذارد و جواب می‌گیرد و در این بین از او سوال می‌کند که آیا در زمان [[غیبت کبری]] امکان ملاقات با [[امام عصر(عج)]] وجود دارد؟ و همزمان تازیه از دستش می‌افتد آن شخص تازیانه را از زمین برداشته به علامه می‌دهد و جواب می‌دهد که چگونه ممکن نباشد در حالی که دست او هم‌اکنون در دست توست. علامه حلی متوجه می‌شود که آن شخص خود امام مهدی(عج)است و خود را به پای ایشان می‌اندازد.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.</ref>
[[پرونده:محل مقبره علامه حلی در حرم حضرت علی.jpg|بندانگشتی|200px|نقشه محل مقبره علامه حلی در [[حرم امیرالمومنین]]]]
[[پرونده:محل مقبره علامه حلی در حرم حضرت علی.jpg|بندانگشتی|200px|نقشه محل مقبره علامه حلی در [[حرم امیرالمومنین]]]]
تنکابنی برای این داستان منبعی ذکر نکرده و آن را به عنوان داستانی که در السنه و افواه (زبان‌ها و دهان‌ها) مشهور است نقل می‌کند.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.</ref> شاهدی که تنکابنی برای تأیید داستان ذکر می‌کند آن است که در مکالمه بین علامه و آن شخص،‌ او آدرس حدیثی در کتاب [[التهذیب]] [[شیخ طوسی]] را به علامه می‌دهد که علامه متوجه آن حدیث نبوده است. علامه پس از بازگشت به منزل آن حدیث را یافته و در حاشیه آن می‌نویسد که امام عصر(عج) مرا به این حدیث راهنمایی کرده است. تنکابنی ماجرا را از شخصی به نام ملا صفرعلی لاهیجی شاگرد [[سید محمد طباطبایی مجاهد|سید محمد]] صاحب مناهل نقل کرده است. لاهیجی از استادش سید محمد نقل می‌کند که آن کتاب و آن یادداشت علامه حلی را دیده‌ است.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۵.</ref>
تنکابنی برای این داستان منبعی ذکر نکرده و آن را به عنوان داستانی که در السنه و افواه (زبان‌ها و دهان‌ها) مشهور است نقل می‌کند.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۳.</ref> شاهدی که تنکابنی برای تأیید داستان ذکر می‌کند آن است که در مکالمه بین علامه و آن شخص،‌ او آدرس حدیثی در کتاب [[التهذیب]] [[شیخ طوسی]] را به علامه می‌دهد که علامه متوجه آن حدیث نبوده است. علامه پس از بازگشت به منزل آن حدیث را یافته و در حاشیه آن می‌نویسد که امام عصر(عج) مرا به این حدیث راهنمایی کرده است. تنکابنی ماجرا را از شخصی به نام ملا صفرعلی لاهیجی شاگرد [[سید محمد طباطبایی مجاهد|سید محمد]] صاحب مناهل نقل کرده است. لاهیجی از استادش سید محمد نقل می‌کند که آن کتاب و آن یادداشت علامه حلی را دیده‌ است.<ref>تنکابنی، قصص العلماء، ص۸۸۵.</ref>
confirmed، templateeditor
۱۱٬۳۹۸

ویرایش