پرش به محتوا

روضه پنج‌تن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Emadmohseny
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Emadmohseny
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
|عالم کون و مکان را کبریای پنج تن|کرد خلقت روز اول از برای پنج تن|آب و باد و خاک وآتش عرش و فرش و ممکنات|
|عالم کون و مکان را کبریای پنج تن|کرد خلقت روز اول از برای پنج تن|آب و باد و خاک وآتش عرش و فرش و ممکنات|
در وجود آورد از بهر ولای پنج تن|احمد و حیدر مکان کردند در زیر کسا|حضرت صدیقه و هم مجتبای پنج تن|شد چو داخل در کسا سر حلقه میدان عشق|خامس آل عبا گلگون قبای پنج تن|جبرئیل آندم گرفت اذن از خدا و مصطفی|گشت وارد بر در دولت سرای پنج تن|آن زمان خیل ملک گفتند کای حی کریم |چیست در عالم الهی ماجرای پنج تن|وحی آمد آنزمان از جانب پروردگار|من نکردم خلق عالم جز برای پنج تن|کسیتند این پنج تن ای مالک روز شمار|شد ندا این فاطمه با مصطفای پنج تن|فاطمه باشد بلی با شوهر او مرتضی |فاطمه است نور چشمش مجتبای پنج تن|فاطمه است خسرو کرب وبلا یعنی حسین|آنکه بر افراشت برگردون لوای پنج تن|حق زهرا و علی و مصطفی، اولادشان|حاجت بانی بر آور ای خدای پنج تن|یک مکان زیر کسا یک جا میان قتلگاه|کربلا گردیدشان ماتم سرای پنج تن|گفت زهرا ای غریب ای کشته مادر حسین|گشته ای عریان چرا ای با وفای پنج تن|ایکه می خواهی سعادت در جهان وآخرت|همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن<ref>احمد صالح، ران ملخ، ص14، 15</ref>}}
در وجود آورد از بهر ولای پنج تن|احمد و حیدر مکان کردند در زیر کسا|حضرت صدیقه و هم مجتبای پنج تن|شد چو داخل در کسا سر حلقه میدان عشق|خامس آل عبا گلگون قبای پنج تن|جبرئیل آندم گرفت اذن از خدا و مصطفی|گشت وارد بر در دولت سرای پنج تن|آن زمان خیل ملک گفتند کای حی کریم |چیست در عالم الهی ماجرای پنج تن|وحی آمد آنزمان از جانب پروردگار|من نکردم خلق عالم جز برای پنج تن|کسیتند این پنج تن ای مالک روز شمار|شد ندا این فاطمه با مصطفای پنج تن|فاطمه باشد بلی با شوهر او مرتضی |فاطمه است نور چشمش مجتبای پنج تن|فاطمه است خسرو کرب وبلا یعنی حسین|آنکه بر افراشت برگردون لوای پنج تن|حق زهرا و علی و مصطفی، اولادشان|حاجت بانی بر آور ای خدای پنج تن|یک مکان زیر کسا یک جا میان قتلگاه|کربلا گردیدشان ماتم سرای پنج تن|گفت زهرا ای غریب ای کشته مادر حسین|گشته ای عریان چرا ای با وفای پنج تن|ایکه می خواهی سعادت در جهان وآخرت|همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن<ref>احمد صالح، ران ملخ، ص14، 15</ref>}}
{{شعر2 |سبک نگارش=|عرض=49 |تراز=راست |رنگ بالا=FFEDED|رنگ پایین=FFEDED|شکل بندی اشعار=line-height:140%;
{{شعر2 |سبک نگارش=|عرض=49 |تراز=راست |رنگ بالا=FFEDED|رنگ پایین=FFEDED|شکل بندی اشعار=line-height:140%;
| عالمی را آفریده حق برای پنج تن|بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن| پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع|کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن| خواست چون شان و مقام خاندانش را ز حق |احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن| کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان|خوش نشان امتحان است انمای پنج تن| این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان |خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن| گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان |این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن| فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش|جملگی گردید اینک آشنای پنج تن| خلقت عالم طفیل هستی آنان بود|هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن| گر غم و اندوه در دل داری ای شیعه کنون|رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن| ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت |بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن| آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد|گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن| پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد|رفت از دار فنا خیرالنسای پنج تن| کشته شمشیر زهرآگین بن ملجم زکین|گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن| نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ|تیرباران  جفا  شد مجتبای پنج تن| تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر|در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن| داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور|مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن| همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان|روز وشب گریان بود اندر عزای پنج تن <ref>دیوان آهی، ج 2، ص102-103-104</ref>
| عالمی را آفریده حق برای پنج تن|بشنو از ذرات عالم خود ثنای پنج تن| پنج نور حق چو در زیر کسا گشتند جمع|کسوت ختم رسل گردید جای پنج تن| خواست چون شان و مقام خاندانش را ز حق |احمد مرسل که بودی مقتدای پنج تن| کرد نازل انما را حق به قرآن بهرشان|خوش نشان امتحان است انمای پنج تن| این خطاب از درگه حق آمدی بر قدسیان |خلقت عالم نکردم جز برای پنج تن| گفت جبریل امین یارب چه باشد نامشان |این ندا آمد در آندم از خدای پنج تن| فاطمه هست و دو فرزند پدر با همسرش|جملگی گردید اینک آشنای پنج تن| خلقت عالم طفیل هستی آنان بود|هم شفاعت در جزا باشد جزای پنج تن| گر غم و اندوه در دل داری ای شیعه کنون|رو بزن دست توسل بر ولای پنج تن| ای دریغا با چنین جاه و مقام و مزلت |بُد فزون از عالمی رنج و عنای پنج تن| آه و واویلا که احمد در احد مجروع شد|گوهر دندان شکست از مصطفای پنج تن| پهلوی زهرا شکست و محسن او سقط شد|رفت از دار فنا خیرالنسای پنج تن| کشته شمشیر زهرآگین بن ملجم زکین|گشت در محراب کوفه مرتضای پنج تن| نی همین دادند زهرش بلکه جسمش بعد مرگ|تیرباران  جفا  شد مجتبای پنج تن| تشنه لب گشتی شهید و شد حریم او اسیر|در ره آئین حق گلگون قبای پنج تن| داد دشمن راس پاک او مکان کنج تنور|مطبخ خولی شدی مهمانسرای پنج تن| همچو «آهی» دیده افلاکیان و خاکیان|روز وشب گریان بود اندر عزای پنج تن <ref>دیوان آهی، ج 2، ص102-103-104</ref>
کاربر ناشناس