Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۵٬۹۶۶
ویرایش
جز (←پانویس) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
عبدالله بن عمیر از قبیله بنی عُلَیم بود.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹</ref> برخی منابع نام او را وهب بن عبدالله کلبی و برخی دیگر، وهب بن جناب (یا حباب) ذکر کردهاند.<ref>مقتل جامع، ج۱، ص۷۶۵</ref> | عبدالله بن عمیر از قبیله بنی عُلَیم بود.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹</ref> برخی منابع نام او را وهب بن عبدالله کلبی و برخی دیگر، وهب بن جناب (یا حباب) ذکر کردهاند.<ref>مقتل جامع، ج۱، ص۷۶۵</ref> | ||
==پیوستن به امام حسین(ع)== | ==پیوستن به امام حسین(ع)== | ||
[[ابو مخنف]] نقل کرده است: عبدالله بن عمیر مردم را | [[ابو مخنف]] نقل کرده است: عبدالله بن عمیر مردم را دید که در [[نخیله]] آماده جنگ میشدند. از آنها ماجرا را پرسید. گفتند: به جنگ حسین، پسر [[فاطمه]] دختر [[رسول خدا]] میرویم. او گفت: به خدا سوگند من مشتاق جنگ با مشرکان بودم، و امیدوارم ثواب پیکار با اینان که قصد جنگ با پسر دختر پیامبرشان را دارند، از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد. | ||
وی نزد همسرش رفت و آنچه شنیده بود به او خبر داد و او را از قصد خویش آگاه کرد. ام وهب گفت: خداوند تو را به راهی نیکو هدایت کرده، چنین کن و مرا نیز با خود ببر. پس شبانه همراه همسرش بیرون رفت و به امام حسین(ع) پیوست.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹</ref> | |||
==روز عاشورا== | ==روز عاشورا== | ||
در روز عاشورا [[عمر سعد]] تیری به سوی اردوگاه امام حسین(ع) پرتاب کرد و بدین ترتیب جنگ آغاز شد. پس از شروع جنگ، «یسار» غلام آزاد شده زیاد بن ابی سفیان و «سالم» غلام آزاد شده [[عبیدالله بن زیاد]] به میدان آمدند و هماورد طلبیدند. [[حبیب بن مظاهر]] و [[بریر بن خضیر]] از جا برخاستند ولی امام حسین (ع) به آن دو فرمود: بنشینید. در این هنگام عبدالله بن عمیر | در روز عاشورا [[عمر سعد]] تیری به سوی اردوگاه امام حسین(ع) پرتاب کرد و بدین ترتیب جنگ آغاز شد. پس از شروع جنگ، «یسار» غلام آزاد شده زیاد بن ابی سفیان و «سالم» غلام آزاد شده [[عبیدالله بن زیاد]] به میدان آمدند و هماورد طلبیدند. [[حبیب بن مظاهر]] و [[بریر بن خضیر]] از جا برخاستند ولی امام حسین(ع) به آن دو فرمود: بنشینید. در این هنگام عبدالله بن عمیر کهاندامی درشت و بازوانی ستبر داشت، برخاست و از امام اجازه رفتن به میدان خواست. امام به او اجازه داد. وقتی وارد میدان شد، از او پرسیدند: کیستی. او خود را معرفی کرد. گفتند: ما تو را نمیشناسیم. زهیر یا حبیب یا بریر به مبارزه ما بیایند. او به یسار که جلوتر ایستاده بود گفت: هیچ یک از اینان به جنگ تو نمیآید مگر اینکه از تو بهتر است. سپس به اوحمله کرد و او را از پا درآورد. در همین حال، «سالم» به سوی او حمله کرد. یاران امام حسین(ع) فریاد زدند و عبدالله را از حمله او آگاه کردند ولی عبدالله متوجه نشد تا اینکه سالم به او رسید و ضربهای زد. عبدالله با دست چپ جلو ضربه را گرفت و در نتیجه انگشتانش قطع شد. سپس عبدالله بر او حمله برد و با ضربهای او را به قتل رساند و در آن حال، جنین رجز میخواند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|إن | {{ب|إن تنکرونی فأنا ابن کلب|حسبی ببیتی فی علیم حسبی}} | ||
{{ب| | {{ب|إنی امرؤ ذو مرة و عصب|و لست بالخوار عند النکب}} | ||
{{ب| | {{ب|إنی زعیم لک أم وهب|بالطعن فیهم مقدما و الضرب}} | ||
{{م|ضرب غلام مؤمن | {{م|ضرب غلام مؤمن بالرّب}}{{پایان شعر}} | ||
<small>{{ | <small>{{وسطچین}}اگر مرا نمیشناسید، من پسر کلب و از دودمان علیم هستم و این افتخار مرا بس است.{{سخ}}من دلیرمردی پرتوانم و هنگام مصیبت خوار و زبون نیستم.{{سخ}}ای امّوهب! من عهدهدار میشوم که با نیزه و شمشیر با آنان بجنگم؛{{سخ}}ضربه زدن بندهای که به پروردگار ایمان دارد.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۰؛ نهایة الارب، نویری، ج۲۰، ص۴۴۷</ref>{{پایان}}</small> | ||
در این هنگام همسرش اموهب عمودی برداشت و به سوی او رفت. عبدالله میخواست او را به سوی خیمه برگرداند ولی او لباس شوهرش را گرفته بود و میگفت: تو را رها نمیکنم تا همراه تو به شهادت برسم. در این هنگام امام حسین (ع) او را صدا زد و فرمود: '''«خدا از جانب اهل بیت به شما جزای خیر دهد. | در این هنگام همسرش اموهب عمودی برداشت و به سوی او رفت. عبدالله میخواست او را به سوی خیمه برگرداند ولی او لباس شوهرش را گرفته بود و میگفت: تو را رها نمیکنم تا همراه تو به شهادت برسم. در این هنگام امام حسین(ع) او را صدا زد و فرمود: '''«خدا از جانب اهل بیت به شما جزای خیر دهد. برگرد (خدا تو را رحمت کند) و نزد زنان بنشین که جنگیدن بر زنان واجب نیست.»''' | ||
پس او نزد زنان بازگشت.<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰؛ نفس المهموم، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> | پس او نزد زنان بازگشت.<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰؛ نفس المهموم، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
==شهادت ام وهب== | ==شهادت ام وهب== | ||
پس از شهادت عبدالله، همسرش ام وهب خود را به بالین او رساند و شروع به پاک کردن سر و صورت او کرد و گفت: بهشت گوارای تو باد. در این هنگام شمر بن ذی الجوشن به غلامش [[رستم]] گفت با عمود بر سر آن زن بزن. او نیز چنین کرد و ام وهب به شهادت رسید.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸</ref> گفتهاند او نخستین زن شهید در واقعه کربلا بود. | پس از شهادت عبدالله، همسرش ام وهب خود را به بالین او رساند و شروع به پاک کردن سر و صورت او کرد و گفت: بهشت گوارای تو باد. در این هنگام شمر بن ذی الجوشن به غلامش [[رستم]] گفت با عمود بر سر آن زن بزن. او نیز چنین کرد و ام وهب به شهادت رسید.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸</ref> گفتهاند او نخستین زن شهید در واقعه کربلا بود. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ستون-شروع| | {{ستون-شروع|۴}} | ||
* [[قیام امام حسین]] | * [[قیام امام حسین]] | ||
* [[روز شمار واقعه عاشورا]] | * [[روز شمار واقعه عاشورا]] | ||
خط ۳۴: | خط ۳۳: | ||
* [[واقعه عاشورا]] | * [[واقعه عاشورا]] | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{ | {{پانویس۲}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* | *تاریخ الأمم و الملوک، محمد بن جریر طبری،دار التراث، بیروت، دوم، ۱۳۸۷ ق. | ||
*أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری،دار الفکر، اول، بیروت،۱۴۱۷ق. | *أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری،دار الفکر، اول، بیروت،۱۴۱۷ق. | ||
* | * نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری،دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره،اول، ۱۴۲۳ ق. | ||
{{فاجعه کربلا}} | {{فاجعه کربلا}} | ||
{{یاران امام حسین}} | {{یاران امام حسین}} |