confirmed، templateeditor
۱۱٬۹۰۰
ویرایش
جز (درج الگوی درجه بندی) |
جز (ویکی سازی) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
| آیات مرتبط=۳ [[سوره طلاق|طلاق]] | | آیات مرتبط=۳ [[سوره طلاق|طلاق]] | ||
}} | }} | ||
'''آیه توکل''' صد و هفتاد و سومین آیه از [[سوره آلعمران]] است. این آیه در مورد ثابت ماندن در اعتقادات و کمک خواستن و تکیه بر [[خداوند]] است. این آیه زمانی نازل شد که [[منافقان]] با حرفهای ناامید کننده، دست به متزلزل کردن اعتقادات [[مؤمنان]] زده بودند. [[پیامبر(ص)]] تا این خبر را شنید برای نمایش قدرت مؤمنان، با عدهای از آنها سوار بر مرکب شده، از [[مدینه]] به سمت لشکریان [[ابوسفیان]] در منطقه [[بدر]] با شعار «خدا ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است»، حرکت کرد تا نشان دهد [[توکل]] مؤمنان بر خدای متعال است و جز خداوند تکیهگاهی ندارند. | '''آیه توکل''' صد و هفتاد و سومین [[آیه]] از [[سوره آلعمران]] است. این آیه در مورد ثابت ماندن در اعتقادات و کمک خواستن و تکیه بر [[خداوند]] است. این آیه زمانی نازل شد که [[منافقان]] با حرفهای ناامید کننده، دست به متزلزل کردن اعتقادات [[مؤمنان]] زده بودند. [[پیامبر(ص)]] تا این خبر را شنید برای نمایش قدرت مؤمنان، با عدهای از آنها سوار بر مرکب شده، از [[مدینه]] به سمت لشکریان [[ابوسفیان]] در منطقه [[بدر]] با شعار «خدا ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است»، حرکت کرد تا نشان دهد [[توکل]] مؤمنان بر خدای متعال است و جز [[خداوند]] تکیهگاهی ندارند. | ||
==متن و ترجمه آیه== | ==متن و ترجمه آیه== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==داستان آیه== | ==داستان آیه== | ||
زمانی که ابوسفیان تصمیم گرفت از احد به مکه بازگردد، به پیامبر گفت اگر مایل باشی سال آینده در موسم [[بدر]] دوباره همدیگر را ملاقات کنیم پیامبر گفت انشاءالله. سال بعد ابوسفیان با اهل مکه به سمت قرار با پیامبر حرکت کردند و در حوالی ظهران توقف کردند. خدای سبحان هراسی به دل او انداخت و تصمیم گرفت برگردد؛ در این حال نعیم بن مسعود اشجعی را که برای عمره رفته بود ملاقات کرد و به او در قبال منصرف کردن مسلمانان از جنگ وعده ده شتر داد.<ref>طبرسی، ترجمه جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۵۲۱</ref> | زمانی که [[ابوسفیان]] تصمیم گرفت از احد به [[مکه]] بازگردد، به پیامبر گفت اگر مایل باشی سال آینده در موسم [[بدر]] دوباره همدیگر را ملاقات کنیم پیامبر گفت انشاءالله. سال بعد ابوسفیان با اهل مکه به سمت قرار با پیامبر حرکت کردند و در حوالی ظهران توقف کردند. خدای سبحان هراسی به دل او انداخت و تصمیم گرفت برگردد؛ در این حال نعیم بن مسعود اشجعی را که برای عمره رفته بود ملاقات کرد و به او در قبال منصرف کردن مسلمانان از جنگ وعده ده شتر داد.<ref>طبرسی، ترجمه جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۵۲۱</ref> | ||
زمانی که نعیم وارد مدینه شد دید مسلمانان خود را برای جنگ آماده میکند و گفت تصمیم شما نادرست است و گفت کسی از شما سالم نمیماند. در این هنگام پیامبر(ص) فرمود به خدا سوگند اگر تنها هم باشم به قرارگاه جنگ خواهمرفت و اکنون اگر کسی میترسد، بماند و هر کس شجاع است، آماده جنگ شود. بالاخره پیامبر همراه هفتاد سوار در حالی که میگفتند خدا ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است از مدینه خارج شده و به منطقه بدر رسیدند و هشت شب در آنجا به انتظار ابوسفیان ماندند و در این مدت کالاهای تجاری خود را فروخته و بدون درگیری با [[مشرکان]] به همراه سودی که برده بودند به مدینه بازگشتند و ابوسفیان هم به مکه بازگشته و مردم مکه لشکر او را لشکر سویق نامیدند و گفتند شما تنها برای نوشیدن سویق خارج شدید.<ref>طبرسی، ترجمه جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۵۲۲</ref> | زمانی که نعیم وارد مدینه شد دید مسلمانان خود را برای جنگ آماده میکند و گفت تصمیم شما نادرست است و گفت کسی از شما سالم نمیماند. در این هنگام پیامبر(ص) فرمود به خدا سوگند اگر تنها هم باشم به قرارگاه جنگ خواهمرفت و اکنون اگر کسی میترسد، بماند و هر کس شجاع است، آماده جنگ شود. بالاخره پیامبر همراه هفتاد سوار در حالی که میگفتند خدا ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است از مدینه خارج شده و به منطقه بدر رسیدند و هشت شب در آنجا به انتظار ابوسفیان ماندند و در این مدت کالاهای تجاری خود را فروخته و بدون درگیری با [[مشرکان]] به همراه سودی که برده بودند به مدینه بازگشتند و ابوسفیان هم به مکه بازگشته و مردم مکه لشکر او را لشکر سویق نامیدند و گفتند شما تنها برای نوشیدن سویق خارج شدید.<ref>طبرسی، ترجمه جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۵۲۲</ref> |