پرش به محتوا

حرز یمانی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۷ اوت ۲۰۱۹
جز
تمیزکاری
جز (تمیزکاری)
جز (تمیزکاری)
خط ۳: خط ۳:


==اصل روایت==
==اصل روایت==
[[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر|عبداللَّه بن جعفر]] نقل کرده‌اند: روزی نزد [[امیر مؤمنان(ع)]] بودیم، [[امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن(ع)]] وارد شد عرض کرد: ای امیر مؤمنان(ع) مردی آمده است و اجازه ورود می‌خواهد. [[امام علی]](ع)فرمود: بگو بیاید. مردی تنومند، خوش سیما که چهره‌ای گیرا و بزرگ منش با لهجه‌ای فصیح و خوش که لباس پادشاهان بر تن داشت، وارد شد. سلام کرد و گفت: من از دورترین مناطق سرزمین [[یمن]] آمده‌ام و از بزرگان عرب‌های منسوب به شما (شیعیان) می‌باشم، مِلکی بزرگ و نعمتی فراوان دارم. دارای زندگانی خوش و حالی آسوده و اموالی با رشد و ترقّی داشتم، روزگار مرا ورزیده ودارای تجربه هستم ولی دشمنی دارم که بسیار سرسخت است و با سپاهیان فراوانش به من حمله کرد و پیروز شد، راه چاره برای من باقی نگذاشته است. فردی در خواب به من گفت: نزدشما بیایم تا دعایی که [[حضرت محمّد(ص)]] به شماآموخته است، بیاموزم و باخواندنش بر دشمنم پیروز شوم.ای امیر مؤمنان؛ من به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد شما آمدم، و خدا و رسول او و شما را گواه می‌گیرم که تمام شان را آزاد کردم و این کار را تنها برای خاطر خداوند متعال انجام دادم. حالا با تنی لاغر و رنجور از راهی پرپیچ و خم و سرزمین دور نزدت آمدم؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواریت، و نیز به خاطر حقّ پدری و خویشاوندیت آن دعا را به من بیاموز. امیرالمؤمنین فرمود: باشد؛ این کار را انجام می‌دهم إن شااللَّه.  
[[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر|عبداللَّه بن جعفر]] نقل کرده‌اند: روزی نزد [[امیر مؤمنان(ع)]] بودیم، [[امام حسن(ع)]] وارد شد عرض کرد: ای امیر مؤمنان(ع) مردی آمده است و اجازه ورود می‌خواهد. [[امام علی(ع)]]فرمود: بگو بیاید. مردی تنومند، خوش سیما که چهره‌ای گیرا و بزرگ منش با لهجه‌ای فصیح و خوش که لباس پادشاهان بر تن داشت، وارد شد. سلام کرد و گفت: من از دورترین مناطق سرزمین [[یمن]] آمده‌ام و از بزرگان عرب‌های منسوب به شما (شیعیان) می‌باشم، مِلکی بزرگ و نعمتی فراوان دارم. دارای زندگانی خوش و حالی آسوده و اموالی با رشد و ترقّی داشتم، روزگار مرا ورزیده ودارای تجربه هستم ولی دشمنی دارم که بسیار سرسخت است و با سپاهیان فراوانش به من حمله کرد و پیروز شد، راه چاره برای من باقی نگذاشته است. فردی در خواب به من گفت: نزدشما بیایم تا دعایی که [[حضرت محمد(ص)]] به شماآموخته است، بیاموزم و باخواندنش بر دشمنم پیروز شوم.ای امیر مؤمنان؛ من به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد شما آمدم، و خدا و رسول او و شما را گواه می‌گیرم که تمام شان را آزاد کردم و این کار را تنها برای خاطر خداوند متعال انجام دادم. حالا با تنی لاغر و رنجور از راهی پرپیچ و خم و سرزمین دور نزدت آمدم؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواریت، و نیز به خاطر حقّ پدری و خویشاوندیت آن دعا را به من بیاموز. امیرالمؤمنین فرمود: باشد؛ این کار را انجام می‌دهم إن شااللَّه.  
آن گاه، دوات و کاغذی خواست و این [[دعا]] را برای آن مرد نوشت وفرمود: مراقب باش که حفظ کنی، و باید تمام این دعا در یک روز خوانده شود؛ و همانا من امیدوارم در حالی به سرزمینت برسی که خداوند دشمنت را نابود فرموده باشد. راستی من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: اگر فردی این دعا را با نیتی راستین و قلبی خاشع و فروتن بخواند، آن گاه به کوه‌ها دستور بدهد که همراه او حرکت کنند، به طور حتم به دنبالش حرکت خواهند کرد؛ و اگر به دریا دستور دهد می‌تواند بر روی آن راه برود. آن مرد پس از گرفتن دعا به طرف وطنش حرکت کرد، پس از چهل روز نامه‌اش به امیر مؤمنان(ع) رسید که در آن نوشته بود : واقعیت آن است که خداوند متعال دشمنانم را به هلاکت رساند؛ به گونه‌ای که حتّی یک مرد از آنان در سرزمین ما باقی نمانده است. [[امام علی(ع)]] فرمود: این را می‌دانستم؛ و این حقیقت را [[رسول خدا(ص)]] به من آموخته است، هیچ کاری نیز بر من دشوار نمی‌شود، جز آن که با این دعا آسان می‌شود.<ref>ابن طاووس، مهج الدعوات،۱۴۱۴ق، ص۱۳۸،مجلسی، بحارالأنوار،۱۴۰۳ق،ج۹۲ ص۲۴۰</ref>
آن گاه، دوات و کاغذی خواست و این [[دعا]] را برای آن مرد نوشت وفرمود: مراقب باش که حفظ کنی، و باید تمام این دعا در یک روز خوانده شود؛ و همانا من امیدوارم در حالی به سرزمینت برسی که خداوند دشمنت را نابود فرموده باشد. راستی من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: اگر فردی این دعا را با نیتی راستین و قلبی خاشع و فروتن بخواند، آن گاه به کوه‌ها دستور بدهد که همراه او حرکت کنند، به طور حتم به دنبالش حرکت خواهند کرد؛ و اگر به دریا دستور دهد می‌تواند بر روی آن راه برود. آن مرد پس از گرفتن دعا به طرف وطنش حرکت کرد، پس از چهل روز نامه‌اش به امیر مؤمنان(ع) رسید که در آن نوشته بود : واقعیت آن است که خداوند متعال دشمنانم را به هلاکت رساند؛ به گونه‌ای که حتّی یک مرد از آنان در سرزمین ما باقی نمانده است. [[امام علی(ع)]] فرمود: این را می‌دانستم؛ و این حقیقت را [[رسول خدا(ص)]] به من آموخته است، هیچ کاری نیز بر من دشوار نمی‌شود، جز آن که با این دعا آسان می‌شود.<ref>ابن طاووس، مهج الدعوات،۱۴۱۴ق، ص۱۳۸،مجلسی، بحارالأنوار،۱۴۰۳ق،ج۹۲ ص۲۴۰</ref>


==نَقل‌های آن==
==نَقل‌های آن==
confirmed، templateeditor
۱۱٬۵۴۹

ویرایش