کاربر ناشناس
علیاکبر غفاری: تفاوت میان نسخهها
اضافه شدن خاطره
imported>M.bahrami (←درگذشت) |
imported>Foadian (اضافه شدن خاطره) |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
*'''بخش دوم'''، آثار مختص به [[امام حسین(ع)]] است. | *'''بخش دوم'''، آثار مختص به [[امام حسین(ع)]] است. | ||
*'''بخش سوم'''، اختصاص به تفسیر و علوم قرآن دارد و پنج عنوان کتاب را دربر میگیرد. | *'''بخش سوم'''، اختصاص به تفسیر و علوم قرآن دارد و پنج عنوان کتاب را دربر میگیرد. | ||
* '''بخش چهارم'''، آثار درباره [[امام مهدی(عج)]] است که پنج عنوان کتاب را در برمیگیرد. {{سخ}} | * '''بخش چهارم'''، آثار درباره [[امام مهدی(عج)]] است که پنج عنوان کتاب را در برمیگیرد. {{سخ}}یکی از خاطراتی که وی درباره انگیزهاش از احیای [[کمال الدین]] [[شیخ صدوق]] نقل می کند، این است که می گوید:«من چهار پنج تا بچه کوچک داشتم که همسرم مریض شد اطباء گفتند سرطان است، اما به او نگفتند، به خواهرم گفته بودند، خوب می دانید که وقتی کسی در سن چهل سالگی باشد و چهار، پنج تا بچه داشته باشد و یک نفر هم که اینقدر به او کمک کرده باشد و حالا ابتلاء بیابد به اصطلاح خیلی برایش سنگین است، برادر همسرم طرف عبدالعظیم و ابن بابویه سکونت داشت. یک روز ایام عید بود و ما باید می رفتیم دیدن آنها، همگی سوار ماشین شدیم تا برویم دیدن برادرش من توی راه که می رفتیم به شدت غمگین بودم و ذهنم متوجه ابن بابویه و حضرت صاحب(ع) بود و کتابهایی که در این موضوع نوشته شده است و نمی دانم چطور شد که یک مرتبه دعا کردم و گفتم: «خدایا! اگر مریضی زنم را شفا بدهی من همه همّ خودم را می گذارم و یکی از کتابهایی که مربوط به حضرت است و مورد علاقه ایشان است و مرحوم مجلسی این کتاب را ارزشمندتر از کتابهای دیگر می داند، تصحیح کرده و چاپ می کنم» و از حضرت صاحب هم تقاضای من این است که حاجت مرا از خدا بخواهد تا برآورده شود این را در دلم نیت کردم بدون اینکه بر زبان بیاورم. | ||
یکی دو ماه گذشت. همسرم را مرتب پیش دکتر می بردند و برمی گرداندند. در یکی از این روزها که نتیجه یکی از آزمایشها را پیش دکتر برده بودند دکتر گفته بود «من این جواب آزمایش را قبول ندارم. حتما اشتباه شده ببرید به فلان آزمایشگاه». این بار بردند آنجا اما باز هم جواب گرفتند که هیچ موردی ندارد و اثری از سرطان نیست. خلاصه حالش بهتر شد و راه افتاد. من هم شروع کردم به تصحیح کمال الدین آن مقدار که در امکانم بود. حدود 30 یا 35 سال پیش بود. وقتی کار تصحیح کتاب به پایان رسید من تقریبا هیچ پولی برای چاپ آن نداشتم. | |||
یکی از دوستان که کار آزاد داشت به من پیشنهاد کرد با ماشین او برویم شاه عبدالعظیم. زمانی که به ابن بابویه رسیدیم ماشین را متوقف کرد و رفت برای زیارت. من هم در کنار در ایستادم در حالی که کتاب در دستم بود فاتحه ای برای شیخ صدوق فرستادم و خطاب به او گفتم: «از خدا بخواه که پولی برسد و من کتاب شما را چاپ کنم. من نذری کرده بودم که ادا کردم اما الان در چاپش درمانده ام.» | |||
پس از زیارت وقتی آمدیم دوباره سوار ماشین شدیم که برویم زیارت حضرت عبدالعظیم. دوستم پرسید با مرحوم صدوق خیلی حرف زدی. آنجا که امامزاده نیست یک فاتحه کافی است. گفتم ایشان برای من بسیار والامقام اند. امامزاده ها سیّداند اما ایشان از بزرگان و ارکان عالم تشیع است. مبلّغ اخباری است که از ائمه(ع) رسیده. درست است که سید نیست ولی مؤمن حقیقی است. او پرسید: مگر شیخ صدوق چه کرده؟ گفتم کتابهایی نوشته که من می خواهم چاپ کنم ولی کار آسانی نیست و هزینه دارد. | |||
گفت: من همه هزینه اش را پرداخت می کنم و هنوز ما به حرم نرسیده بودیم که گفت الان چکش را می نویسم فقط بگو چقدر؟ من چون حساب کردم که یک حالت روحی بر او عارض شده و ممکن است فردا پشیمان شود گفتم به من قرض بده! گفت: هر کاری می خواهی بکن و خلاصه پول را داد. هزینه چاپ کتاب 28هزار تومان شد. ولی روزی که می خواستیم کتاب را منتشر کنیم و صحاف پیغام داده بود که کتابها آماده اند و بیایید ببرید، حسب اتفاق به منزل شخصی دعوت داشتم که از تجار بازار بود. کتاب را در دست من دید و چون مرد باسوادی بود گفت: «چه کتاب خوبی است. همه اینها را به من بفروشید تا من از ثلث اموال پدرم اینها را منتشر کنم». بالاخره آن قدر اصرار کرد که همه را خرید و من طلب دوستی را که از او قرض کرده بودم پرداخت کردم. | |||
همین قدر بگویم که این امور در نظام عالم در درجه اول است و خارج از نظام نیست. نیازی هم به دیدن این و آن نیست؛ رو به خدا که بکنی کار درست می شود. | |||
<ref>مجله موعود، آذر و دی ۱۳۸۳، شماره ۴۹، مقاله عمر با برکت</ref> | |||
علی اکبر غفاری برای پیشبرد فعالیتهای تحقیقاتی خود «''انتشارات صدوق''» را بنیانگذاری کرد که در زمینه احیای متون کهن و اسلامی، و نشر آنها فعالیت میکرد. | علی اکبر غفاری برای پیشبرد فعالیتهای تحقیقاتی خود «''انتشارات صدوق''» را بنیانگذاری کرد که در زمینه احیای متون کهن و اسلامی، و نشر آنها فعالیت میکرد. | ||
{{ستون-شروع|۳}} | {{ستون-شروع|۳}} |