پرش به محتوا

پیراهن یوسف: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۶۸۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ آوریل ۲۰۱۷
جز
اضافه کردن برخی موارد
imported>Hasaninasab
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Hasaninasab
جز (اضافه کردن برخی موارد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[فروردین]]|روز=[[۱۴]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Hasaninasab }}
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[فروردین]]|روز=[[۱۴]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Hasaninasab }}
'''پیراهن یوسف''' لباسی است که بر تن حضرت یوسف(ع) از پیامبران بنی اسرائیل بود و باعث بینایی پدرش حضرت یعقوب شد. در قرآن به این داستان اشاره شده است و روایاتی نیز در این باره وجود دارد. در روایتی، امام صادق(ع)، صاحب اصلی پیراهن را حضرت ابراهیم (از اجداد حضرت یوسف) دانسته است که در هنگام ظهور قائم(عج)، حضرت مهدی(ع) آن را بر تن خواهد کرد. در فرهنگ فارسی زبانان، پیراهن یوسف کنایه از نسخه شفابخش دارد.
'''پیراهن یوسف''' از عبارات [[قرآن|قرآنی]] در [[سوره یوسف]] است که اشاره به لباسی دارد که بر تن حضرت یوسف(ع) از پیامبران بنی اسرائیل بود و باعث بینایی پدرش حضرت یعقوب شد. روایاتی نیز در این باره وجود دارد. در روایتی، امام صادق(ع)، صاحب اصلی پیراهن را حضرت ابراهیم دانسته است که در هنگام ظهور قائم(عج)، حضرت مهدی(ع) آن را بر تن خواهد کرد.


==در قرآن==
==در قرآن==
کلمه «قمیص» به معنای پیراهن، شش مرتبه در قرآن آمده است که همه درباره پیراهن حضرت یوسف(ع) است.<ref>قاموس قرآن، ج۶، ص۳۹ و ۴۰</ref> این آیات به سه داستان اشاره دارند:
کلمه «قمیص» به معنای پیراهن، شش مرتبه در قرآن آمده است که تمام آنها درباره پیراهن حضرت یوسف(ع) است.<ref>قاموس قرآن، ج۶، ص۳۹ و ۴۰</ref> این آیات به سه داستان اشاره دارند:
* پیراهن او را به دروغ به خون آلوده کردند.(آیه ۱۸)
===پیراهن خون‌آلود===
امام باقر(ع) در تفسیر آیه وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ میفرمایند: برادران یوسف برای فریب یعقوب بزغالهای را ذبح نموده و پیراهن یوسف را در خون آن آغشته کردند و تصمیم گرفتند که وانمود نمایند یوسف را گرگ دریده است. اما از آن میان لاوی که از ذکاوت بیشتری برخوردار بود گفت: برادران من فکر میکنید خداوند خبر واقعه را از پیامبرش یعقوب پوشیده نگاه میدارد بهتر است همگی غسل نموده و نماز را به جماعت اقامه نماییم و از خداوند بخواهیم تا راز ما را پوشیده نگاه دارد. در آنزمان نماز جماعت حداقل با تعداد یازده نفر برپا میشد و چون آنها ده نفر بودند تصمیم گرفتند که خداوند را امام خویش دانسته و جملگی بعنوان ماموم به نماز ایستند. آنها شبانگاه به نزد یعقوب بازگشتند در حالیکه پیراهن خونین یوسف را به همراه داشتند. قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ آنها به پدر گفتند: ما برای دویدن با یکدیگر به مسابقه پرداختیم. وَ تَرَکنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکلَهُ الذِّئْبُ [۱] اما در غیاب ما گرگ یوسف را درید. یعقوب خطاب به فرزندانش گفت: چگونه گرگی بوده که پیراهن یوسف را ندریده اما او را خورده است؟!<ref>داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۳ و ۲۷۴</ref>
آیات 16 تا 18 سوره یوسف به داستان پیراهن خونین حضرت یوسف در دوران کودکی اشاره دارد:
* پیراهن او از عقب پاره شده است.(آیه ۲۶)
::::و شامگاهان، گریان نزد پدر خود [باز] آمدند. گفتند: «اى پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالاى خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمى‌دارى.» و پیراهنش را [آغشته‌] به خونى دروغین آوردند. [یعقوب‌] گفت: «[نه‌] بلکه نَفْس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است.{{یادداشت|امام باقر(ع) در تفسیر آیه وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ می‌فرمایند: برادران یوسف برای فریب یعقوب بزغاله‌ای را ذبح نموده و پیراهن یوسف را در خون آن آغشته کردند و تصمیم گرفتند که وانمود نمایند یوسف را گرگ دریده است. اما از آن میان لاوی که از ذکاوت بیشتری برخوردار بود گفت: برادران من فکر می‌کنید خداوند خبر واقعه را از پیامبرش یعقوب پوشیده نگاه می‌دارد؟! بهتر است همگی غسل نموده و نماز را به جماعت اقامه نماییم و از خداوند بخواهیم تا راز ما را پوشیده نگاه دارد. در آن زمان نماز جماعت حداقل با تعداد یازده نفر برپا می‌شد و چون آنها ده نفر بودند تصمیم گرفتند که خداوند را امام خویش دانسته و جملگی به عنوان ماموم به نماز ایستند. آنها شبانگاه به نزد یعقوب بازگشتند در حالیکه پیراهن خونین یوسف را به همراه داشتند. قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ آنها به پدر گفتند: ما برای دویدن با یکدیگر به مسابقه پرداختیم. وَ تَرَکنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکلَهُ الذِّئْبُ اما در غیاب ما گرگ یوسف را درید. یعقوب خطاب به فرزندانش گفت: چگونه گرگی بوده که پیراهن یوسف را ندریده اما او را خورده است؟! داستان پیامبران یا قصه‌های قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۳ و ۲۷۴}}
یوسف هنگامیکه به سن بلوغ رسید مورد توجه همسر عزیز قرار گرفت بطوریکه دلباخته او گشت. هیچ زنی نبود که بدو مینگریست اما محبت او در دلش جای نمیگرفت. چهره همچو ماه درخشنده او بالاخره باعث رفت و آمدهای مشکوک زلیخا و دلدادگی او شد. وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها (آیه ۲۳) زلیخا همواره مترصد فرصتی مناسب بود تا از یوسف کام ستاند. وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ (آیه ۲۴) روزی زلیخا درهای اطاق خود را بسته و بسوی یوسف آمد اما ناگهان چهره یوسف به یعقوب افتاد که در گوشهای از اطاق انگشت به دهان بدو مینگرد و خطاب به او میگوید:‌ای یوسف تو در آسمانها در زمره پیامبران الهی میباشی چگونه است که میخواهی در زمین جزء بزهکاران واقع گردی! هشدار یعقوب باعث بیداری یوسف گردید. امام صادق(ع) میفرمایند: هنگامیکه زلیخا با یوسف خلوت نمود بطرف بتی که در اطاق داشت رفته و پارچهای را بر آن افکند تا شاهد عمل زشت او نباشد. در این لحظه یوسف به او گفت: آیا تو از بتی که قدرت شنوایی و بینایی ندارد حیاء میورزی پس چگونه است که من از خدای یگانه حیا نکنم! سپس یوسف از جای برخاسته و بطرف درب ورودی دوید اما همسر عزیز به تعقیب او پرداخت. در این لحظه عزیز مصر وارد اطاق شده و آنها را بر این حالت مشاهده کرد وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیدَها لَدَی الْبابِ(آیه ۲۵ و ۲۶) زلیخا که پیراهن یوسف را از پشت دریده بود همسرش را در برابر خویش مشاهده میکرد پیش دستی کرده و از او پرسید ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِک سُوءاً إِلَّا أَنْ یسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ(آیه ۲۵ و ۲۶) یعنی جزای کسی که به عیال تو دست اندازد جز زندان یا عقوبتی سختتر از آن نیست. در این لحظه یوسف خطاب به عزیز مصر گفت هِی راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی (آیه ۲۶) یعنی زلیخا با مکر و حیله در آرزوی تحصیل کام خویش بود با الهام خداوند یوسف خطاب به عزیز مصر گفت: از کودکی که در گهواره آرمیده است استنطاق نما تا حقانیت من ثابت شود به امر خداوند آن نوزاد به سخن آمده و گفت: إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ(آیه ۲۷ و ۲۸) یعنی چنانچه پیراهن یوسف از مقابل دریده شده باشد حق با زلیخاست در غیر اینصورت یوسف بیگناه خواهد بود. قضیه مشخص بود چون پیراهن یوسف از پشت سر و توسط زلیخا پاره گشته بود. عزیز مصر که بر جریان مطلع گشته بود به زلیخا گفت: إِنَّهُ مِنْ کیدِکنَّ إِنَّ کیدَکنَّ عَظِیمٌ آنگاه رو به یوسف نموده و گفت:
أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِک إِنَّک کنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ(آیه ۲۹ و ۳۰)<ref>داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۴ و ۲۷۵</ref>
* این پیراهن را برای او ببرید.(آیه ۹۳)


* از امام حسن(ع) در مورد گفتار برادران یوسف که گفتند: (اگر او سرقت کرده قبلا برادرش هم سرقت کرده بود [سوره یوسف، آیه ۷۷])، فرمود: یوسف دزدی نکرده بود، بلکه او کمربندی داشت که آن را از ابراهیم(ع) به ارث برده بود و اگر کسی آن کمربند را سرقت میکرد به بندگی صاحب آن در میآمد و هر کس آن را میدزدید، جبرئیل به صاحبش خبر میداد تا کمربند را پس بگیرد و دزد را بنده خود سازد و آن کمربند در زمان کودکی یوسف نزد عمهاش ساره دختر اسحاق بود و او ام اسحاق نامیده میشد و چون علاقه زیادی به یوسف داشت مایل بود او را به فرزندی بگیرد و در نزد خود نگاه دارد، لذا آن کمربند را در زیر پیراهن یوسف بست و شلوار را روی آن کشید و سپس به یعقوب گفت: کمربند دزدیده شده، سپس جبرئیل به نزد یعقوب آمد و خبر داد:‌ای یعقوب کمربند همراه یوسف است، امّا او بیخبر است و ساره آن را به کمر یوسف بسته، به اراده خدا یعقوب برخاست و کمربند را از کمر یوسف باز کرد، ساره گفت: حال که یوسف کمربند را برداشته، باید نزد من بماند و بنده من باشد، یعقوب فرمود: او بنده تو خواهد بود بشرط آنکه او را نفروشی و او را به خدمت نگماری، ساره گفت: او را میپذیرم به شرط آنکه او را از من نگیری و همین الان او را آزاد میسازم و یوسف را از بندگی آزاد نمود.<ref>قصص الأنبیاء (قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبیاء جزائری)، ص ۲۸۹ و ۲۹۰</ref>
===پاره‌شدن پیراهن یوسف توسط زلیخا===
در آیات 23 تا 30 سوره یوسف به داستان یوسف و زلیخا و پاره‌شدن پیراهن یوسف توسط زلیخا اشاره شده است. درباره این داستان آمده است که به جهت چهره زیبای یوسف (ع)، زلیخا عاشق وی شده بود. روزی زلیخا شرایط را برای گناه مهیا کرد و اتاقی را خلوت کرد. یوسف (ع) پس از متوجه‌شدن ماجرا، برای فرار به سمت در اتاق دوید و زلیخا به تعقیب وی پرداخت و در تعقیب وی پیراهن یوسف را از پشت کشید و پاره کرد. در این لحظه عزیز مصر (همسر زلیخا) وارد اتاق شد و پس از تحقیق و بررسی به خطاکاری همسرش رأی داد و گفت این از حیله زنان است. عزیز مصر همچنین از حضرت یوسف خواست که از گناه زلیخا بگذرد.<ref>داستان پیامبران یا قصه‌های قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۴ و ۲۷۵</ref>
 
===پیراهن شفابخش===
آیات ۹۳ تا ۹۶ سوره یوسف به داستان بیناشدن حضرت یعقوب به جهت پیراهن حضرت یوسف (ع) اشاره دارد. در این آیات آمده است:
::::«این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید [تا] بینا شود، و همه کسان خود را نزد من آورید.» (۹۳) و چون کاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: «اگر مرا به کم‌خردى نسبت ندهید، بوى یوسف را مى‌شنوم.» (۹۴) گفتند: «به خدا سوگند که تو سخت در گمراهىِ دیرین خود هستى.» (۹۵) پس چون مژده‌رسان آمد، آن [پیراهن‌] را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: «آیا به شما نگفتم که بى‌شک من از [عنایت‌] خدا چیزهایى مى‌دانم که شما نمى‌دانید؟» (۹۶)
 
===پنهان‌سازی کمربند در زیر لباس‌های یوسف===
امام حسن(ع) در مورد گفتار برادران یوسف که گفتند: (اگر او سرقت کرده قبلا برادرش هم سرقت کرده بود [سوره یوسف، آیه ۷۷])، فرمود: یوسف دزدی نکرده بود؛ بلکه او کمربندی داشت که آن را از ابراهیم(ع) به ارث برده بود و اگر کسی آن کمربند را سرقت می‌کرد به بندگی صاحب آن در می‌آمد و هر کس آن را می‌دزدید، جبرئیل به صاحبش خبر می‌داد تا کمربند را پس بگیرد و دزد را بنده خود سازد و آن کمربند در زمان کودکی یوسف نزد عمهاش ساره دختر اسحاق بود و او ام اسحاق نامیده می‌شد و چون علاقه زیادی به یوسف داشت مایل بود او را به فرزندی بگیرد و در نزد خود نگاه دارد، لذا آن کمربند را در زیر پیراهن یوسف بست و شلوار را روی آن کشید و سپس به یعقوب گفت: کمربند دزدیده شده، سپس جبرئیل به نزد یعقوب آمد و خبر داد:‌ای یعقوب کمربند همراه یوسف است، امّا او بیخبر است و ساره آن را به کمر یوسف بسته، به اراده خدا یعقوب برخاست و کمربند را از کمر یوسف باز کرد، ساره گفت: حال که یوسف کمربند را برداشته، باید نزد من بماند و بنده من باشد، یعقوب فرمود: او بنده تو خواهد بود بشرط آنکه او را نفروشی و او را به خدمت نگماری، ساره گفت: او را می‌پذیرم به شرط آنکه او را از من نگیری و همین الان او را آزاد می‌سازم و یوسف را از بندگی آزاد نمود.<ref>قصص الأنبیاء (قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبیاء جزائری)، ص ۲۸۹ و ۲۹۰</ref>
 
==پیراهن یوسف از نگاه امام صادق==
در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که:
«وقتی آتش برای حضرت ابراهیم (ع) افروخته شد، جبرئیل برایش یک جامه بهشتی آورد و بر او پوشانید و به واسطه آن سرما و گرما بر وی زیان نمی‌رسانید و چون مرگ ابراهیم (ع) فرا رسید آن را در بازوبندی قرار داد و بر اسحاق آویخت. اسحاق نیز آن را بر یعقوب آویخت و هنگامی که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن را بر یوسف آویخت و آن در بازوی وی بسته بود تا کارش بدان جا کشیده شد و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید، یعقوب رایحه آن را استشمام کرد و این همان قول خدای تعالی است که «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»<ref>سوره یوسف، آیه ۹۵</ref> و آن این پیراهن بود که از بهشت آمده بود. راوی گوید: گفتم فدای شما آن پیراهن به که رسید؟ فرمود: به اهلش و سپس فرمود: هر پیامبری که علمی یا چیز دیگری را به ارث برد همه به حضرت محمّد (ص) و یا خاندان محمّد (ع) رسید. چون قائم (ع) ظهور کند پیراهن یوسف در بر اوست و عصای موسی و خاتم سلیمان (ع) همراه اوست.<ref>صدوق، کمال الدین، ترجمه پهلوان، ج۱، ص۲۴۷ و ۲۸۴</ref>»


==در روایات==
در روایتی آمده است:
:::مفضّل از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که فرمود: آیا میدانید که پیراهن یوسف چه بود؟ گفتم: خیر، فرمود: چون آتش برای ابراهیم افروخته شد، جبرئیل برایش یک جامه بهشتی آورد و بر او پوشانید و به واسطه آن سرما و گرما بر وی زیان نمیرسانید و چون مرگ ابراهیم علیه‌السلام فرا رسید آن را در بازوبندی نهاد و بر اسحاق آویخت، اسحاق نیز آن را بر یعقوب آویخت و هنگامی که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن را بر یوسف آویخت و آن در بازوی وی بسته بود تا کارش بدان جا کشیده شد و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید، یعقوب رائحه آن را استشمام کرد و این همان قول خدای تعالی است که «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»<ref>سوره یوسف، آیه ۹۵</ref> و آن این پیراهن بود که از بهشت آمده بود. راوی گوید: گفتم فدای شما آن پیراهن به که رسید؟ فرمود: به اهلش و سپس فرمود: هر پیامبری که علمی یا چیز دیگری را به ارث برد همه به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و یا آل محمّد علیهم السّلام رسید. چون قائم علیه‌السلام ظهور کند پیراهن یوسف در بر اوست و عصای موسی و خاتم سلیمان علیهم السّلام همراه اوست.<ref>صدوق، کمال الدین، ترجمه پهلوان، ج۱، ص۲۴۷ و ۲۸۴</ref>
==در فرهنگ فارسی==
==در فرهنگ فارسی==
* در کوی تو معروفم و از روی تو محروم - گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
* در کوی تو معروفم و از روی تو محروم - گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
* بوی گل چون نگهت پیراهن یوسف ز مصر - نور بینائی بچشم پیر کنعانی کند
* بوی گل چون نگهت پیراهن یوسف ز مصر - نور بینائی بچشم پیر کنعانی کند
خط ۳۶: خط ۴۳:
{{پانویس2}}
{{پانویس2}}
==منابع==
==منابع==
 
* [http://ganjoor.net/ پایگاه گنجور]، آثار سخن‌سرایان پارسی‌گو
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* [http://pajoohe.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86-%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81__a-1331-46346-37040-37041-37048-41957.aspx پیراهن یوسف]، نوشته محدثه بهمدی، سایت پژوهه وابسته به پژوهشکده باقر العلوم (ع)
* [http://pajoohe.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86-%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81__a-1331-46346-37040-37041-37048-41957.aspx پیراهن یوسف]، نوشته محدثه بهمدی، سایت پژوهه وابسته به پژوهشکده باقر العلوم (ع)
کاربر ناشناس