امام علی علیهالسلام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (←شهادت) |
Khoshnoudi (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
:'''ویژگیهای ظاهری''' | :'''ویژگیهای ظاهری''' | ||
امام علی(ع) در منابع مختلف، مردی میانهبالا، با چشمانی سیاه و گشاده، ابروهایی کشیده و پیوسته و صورتی زیبا دانسته شده، چهرهای گندمگون و ریشی انبوه داشته و شانههایش پهن بوده است.<ref>امین، سیره معصومان، ج۲، ص۱۳.</ref> بنابر برخی منابع، پیامبر اکرم(ص) او را با لقب «بَطین» خوانده و بر همین اساس، عدهای او را چاق دانستهاند. با این حال، برخی محققان بر این باورند که مقصود پیامبر از «بطین»، «البطین من العلم» (فربه از دانش) بوده است.<ref>طوسی، الأمالی، ص۲۹۳.</ref>در روایتی پیامبر در باره امام علی (ع) فرموده:مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ مِنَ الْعِلْمِ.(از شرک جدا شده اى و پر از علم هستى) <ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۴۷</ref>ستودهشدن امام علی(ع) با صفت «بطین» در برخی زیارتنامهها نیز دلیلی بر این دانسته شده که مقصود پیامبر، صفت چاق نبوده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۱۵۲.</ref> | امام علی(ع) در منابع مختلف، مردی میانهبالا، با چشمانی سیاه و گشاده، ابروهایی کشیده و پیوسته و صورتی زیبا دانسته شده، چهرهای گندمگون و ریشی انبوه داشته و شانههایش پهن بوده است.<ref>امین، سیره معصومان، ج۲، ص۱۳.</ref> بنابر برخی منابع، پیامبر اکرم(ص) او را با لقب «بَطین» خوانده و بر همین اساس، عدهای او را چاق دانستهاند. با این حال، برخی محققان بر این باورند که مقصود پیامبر از «بطین»، «البطین من العلم» (فربه از دانش) بوده است.<ref>طوسی، الأمالی، ص۲۹۳.</ref>در روایتی پیامبر در باره امام علی(ع) فرموده:مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ مِنَ الْعِلْمِ.(از شرک جدا شده اى و پر از علم هستى) <ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۴۷</ref>ستودهشدن امام علی(ع) با صفت «بطین» در برخی زیارتنامهها نیز دلیلی بر این دانسته شده که مقصود پیامبر، صفت چاق نبوده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۱۵۲.</ref> | ||
درباره قدرت بدنی علی بن ابیطالب، گفته شده که او با هیچکسی مبارزه نکرد، مگر اینکه او را زمین زد.<ref>ابن قتیبه، المعارف، ۱۴۰۷ق، ص۱۲۱.</ref> | درباره قدرت بدنی علی بن ابیطالب، گفته شده که او با هیچکسی مبارزه نکرد، مگر اینکه او را زمین زد.<ref>ابن قتیبه، المعارف، ۱۴۰۷ق، ص۱۲۱.</ref> | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
{{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= پیامبر اکرم(ص): [پیش از سپردن پرچم در [[غزوه خیبر]] به امام علی(ع)] «{{عربی|لَأُعطیَنّ الرّایةَ غَداً رجُلاً یُحبُّه اللهُ و رسولُه، یَفتحُ اللهُ علی یَدَیه، لیسَ بفَرّارٍ}}»{{سخ}} «فردا پرچم را به مردی خواهم سپرد که [[خدا]] و پیامبرش او را دوست میدارند. با دو دست او خدا پیروزمان میکند؛ کسی که از جنگگریزی وارسته است.»|منبع=مغازی واقدی<ref>{{پک|واقدی|۱۹۶۶|ک=مغازی|ص=۶۵۳}}</ref> |تراز=چپ |عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#B0E0E6}} | {{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= پیامبر اکرم(ص): [پیش از سپردن پرچم در [[غزوه خیبر]] به امام علی(ع)] «{{عربی|لَأُعطیَنّ الرّایةَ غَداً رجُلاً یُحبُّه اللهُ و رسولُه، یَفتحُ اللهُ علی یَدَیه، لیسَ بفَرّارٍ}}»{{سخ}} «فردا پرچم را به مردی خواهم سپرد که [[خدا]] و پیامبرش او را دوست میدارند. با دو دست او خدا پیروزمان میکند؛ کسی که از جنگگریزی وارسته است.»|منبع=مغازی واقدی<ref>{{پک|واقدی|۱۹۶۶|ک=مغازی|ص=۶۵۳}}</ref> |تراز=چپ |عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#B0E0E6}} | ||
در [[سال پنجم هجری]]، [[غزوه خندق]] رخ داد<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۲۲۴|نقطه=نه}}{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۵۶۴}}</ref> و با رشادت علی(ع) در کشتن [[عمرو بن عبدود]] به پایان رسید.<ref>{{پک|واقدی|۱۹۶۶|ک=المغازی|ج=۲|ص=۴۷۱-۷۷۰|نقطه=نه}}{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۲۳۷-۲۳۴|نقطه=نه}}{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۵۷۴-۶۷۳|نقطه=نه}}{{پک|مفید|۱۴۱۳|ک=الارشاد|ص=۱۰۹-۹۸|نقطه=نه}}{{پک|طبرسی|۱۴۱۷|ک=اعلام الوری|ج=۱|ص=۳۸۲-۳۷۹}}</ref> سومین فرزند علی(ع) و فاطمه(س)، حضرت [[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب(س)]] در همین سال به دنیا آمد.<ref>{{پک|ابن اثیر|۱۴۰۹|ک=اسدالغابة|ج=۶|ص=۱۳۲|نقطه=نه}}{{پک|کحاله|۲۰۰۸|ک=اعلام النساء|ج=۲|ص=۹۱}}</ref> در سال ششم هجری پیماننامه [[صلح حدیبیه]] میان پیامبر(ص) و قریش منعقد شد که کاتب آن، حضرت علی(ع) بود.<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۲|ص=۷۷۶}}</ref> [[ام کلثوم دختر امام علی (ع)]]، چهارمین فرزند امام علی(ع) در این سال به دنیا آمد.<ref>{{پک|ذهبی|۱۴۱۳|ک=اعلام النبلاء|ج=۳|ص=۵۰۰|نقطه=نه}}{{پک|دخیل|۱۴۱۲|ک=اعلام النساء|ص=۲۳۸}}</ref> در [[شعبان]] همین سال، پیامبر(ص)، علی(ع) را مأمور [[سریه فدک]] و سرکوب یهودیان قرار داد.<ref>{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۶۴۲}}</ref> در [[سال هفتم هجری قمری]]، نبرد [[غزوه خیبر|خیبر]] روی داد.<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۳۵۵-۳۴۲|نقطه=نه}}{{پک|ابن حبیب|۱۳۶۱|ک=المحبر، دارالآفاق الجديده|ص=۱۱۵}}</ref> علی(ع) در این نبرد از پرچمداران سپاه بود<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۶۷۴}}</ref> و سپاه اسلام به رهبری او توانست [[خیبر]] را فتح کند.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۶۷۸}}</ref> در [[سال هشتم هجری]]، علی(ع) در ۳۱ سالگی از پرچمداران سپاه پیامبر(ص) هنگام [[فتح مکه]] بود<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۷۸۹}}</ref> و در شکستن بتهای [[کعبه]]، پیامبر(ص) را یاری کرد.<ref>{{پک|ابن طاووس|۱۳۷۴|ک=الطرائف|ج=۱|ص=۸۰}}</ref> | در [[سال پنجم هجری]]، [[غزوه خندق]] رخ داد<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۲۲۴|نقطه=نه}}{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۵۶۴}}</ref> و با رشادت علی(ع) در کشتن [[عمرو بن عبدود]] به پایان رسید.<ref>{{پک|واقدی|۱۹۶۶|ک=المغازی|ج=۲|ص=۴۷۱-۷۷۰|نقطه=نه}}{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۲۳۷-۲۳۴|نقطه=نه}}{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۵۷۴-۶۷۳|نقطه=نه}}{{پک|مفید|۱۴۱۳|ک=الارشاد|ص=۱۰۹-۹۸|نقطه=نه}}{{پک|طبرسی|۱۴۱۷|ک=اعلام الوری|ج=۱|ص=۳۸۲-۳۷۹}}</ref> سومین فرزند علی(ع) و فاطمه(س)، حضرت [[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب(س)]] در همین سال به دنیا آمد.<ref>{{پک|ابن اثیر|۱۴۰۹|ک=اسدالغابة|ج=۶|ص=۱۳۲|نقطه=نه}}{{پک|کحاله|۲۰۰۸|ک=اعلام النساء|ج=۲|ص=۹۱}}</ref> در سال ششم هجری پیماننامه [[صلح حدیبیه]] میان پیامبر(ص) و قریش منعقد شد که کاتب آن، حضرت علی(ع) بود.<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۲|ص=۷۷۶}}</ref> [[ام کلثوم دختر امام علی(ع)]]، چهارمین فرزند امام علی(ع) در این سال به دنیا آمد.<ref>{{پک|ذهبی|۱۴۱۳|ک=اعلام النبلاء|ج=۳|ص=۵۰۰|نقطه=نه}}{{پک|دخیل|۱۴۱۲|ک=اعلام النساء|ص=۲۳۸}}</ref> در [[شعبان]] همین سال، پیامبر(ص)، علی(ع) را مأمور [[سریه فدک]] و سرکوب یهودیان قرار داد.<ref>{{پک|طبری|سال|ک=تاریخ طبری|ج=۲|ص=۶۴۲}}</ref> در [[سال هفتم هجری قمری]]، نبرد [[غزوه خیبر|خیبر]] روی داد.<ref>{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۳|ص=۳۵۵-۳۴۲|نقطه=نه}}{{پک|ابن حبیب|۱۳۶۱|ک=المحبر، دارالآفاق الجديده|ص=۱۱۵}}</ref> علی(ع) در این نبرد از پرچمداران سپاه بود<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۶۷۴}}</ref> و سپاه اسلام به رهبری او توانست [[خیبر]] را فتح کند.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۶۷۸}}</ref> در [[سال هشتم هجری]]، علی(ع) در ۳۱ سالگی از پرچمداران سپاه پیامبر(ص) هنگام [[فتح مکه]] بود<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۷۸۹}}</ref> و در شکستن بتهای [[کعبه]]، پیامبر(ص) را یاری کرد.<ref>{{پک|ابن طاووس|۱۳۷۴|ک=الطرائف|ج=۱|ص=۸۰}}</ref> | ||
[[غزوه تبوک]] در [[سال نهم هجری]] درگرفت. [[پیامبر(ص)]] برای اولین بار علی(ع) را به جانشینی خود در [[مدینه]] و محافظت از خانواده خویش منصوب کرد و این نبرد، تنها غزوهای است که حضرت علی(ع) در آن حضور نداشته است.<ref>{{پک|مفید|۱۴۱۳|ک=الارشاد|ج=۱|ص=۱۵۶|نقطه=نه}}{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۴|ص=۱۶۳}}</ref> پس از شایعاتی که منافقان پراکندند، علی(ع) خود را به سپاه رساند و پیامبر(ص) را از آنچه در مدینه گذشته بود، آگاه کرد. پیامبر(ص) در پاسخ گفتند آیا از این خرسند نیستی که جایگاه تو نزد من، چون هارون نزد موسی باشد؟<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۹۲۶}}</ref> این گفته به [[حدیث منزلت]] مشهور است.<ref>{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۱|ص=۲۷۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۳|ص=۴۱۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۷|ص=۵۱۳|نقطه=نه}}{{پک|بخاری|۱۴۰۱|ک=صحیح بخاری|ج=۵|ص=۱۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مسلم بن حجاج|۱۴۱۳|ک=صحیح مسلم|ج=۲|ص=۱۸۷۰-۱۸۷۱|نقطه=نه}}{{پک|تزمذی|-|ک=سنن ترمذی|ج=۵|ص=۶۳۸، ۶۴۰-۶۴۱|رف=ترمذی|نقطه=نه}}{{پک|نسائی|۱۴۰۶|ک=سنن نسائی|ص=۶۱-۵۰|نقطه=نه}}{{پک|حاکم نیشابوری|-|ک=المستدرک|ج=۳|ص=۱۳۴-۱۳۳|رف=مستدرک|نقطه=نه}}{{پک|طبری|۱۴۰۵|ک=الریاض النضرة|ج=۳|ص=۱۱۹-۱۱۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۱|ک=البدایة و النهایة|ج=۵|ص=۸-۷|نقطه=نه}}{{پک|هیثمی|۱۴۰۲|ک=مجمع الزوائد و منبع الفوائد|ج=۹|ص=۱۱۰|نقطه=نه}}{{پک|عینی|۱۴۲۱|ک=عمدةالقاری|ج=۱۶|ص=۳۰۱|نقطه=نه}}{{پک|سیوطی|۱۳۷۰|ک=تاریخ الخلفاء|ص=۱۶۸|نقطه=نه}}{{پک|سیوطی|۱۴۲۱|ک=الدر المنثور|ج=۳|ص=۲۳۶، ۲۹۱|نقطه=نه}}{{پک|متقی|۱۴۰۹|ک=کنزالعمال|ج=۱۳|ص=۱۶۳، ۱۷۲-۱۷۱|نقطه=نه}}{{پک|میرحامد حسین|۱۳۸۳|ک=عبقات الانوار|ج=۲|ص=۵۹-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|شرفالدین|۱۴۱۶|ک=المراجعات|ص=۱۳۰|نقطه=نه}}{{پک|حسینی میلانی|۱۳۸۴|ک=نفحات الازهار|ج=۱۸|ص=۴۱۱-۳۶۳}}</ref> علی(ع) در همین سال از سوی پیامبر(ص) به [[ابلاغ آیات برائت]] در هنگام اجتماع مشرکان در مکه، مأمور شد<ref>{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۰۹}}</ref> و علی(ع) بعدازظهر عید قربان این آیات را ابلاغ کرد.<ref>{{پک|شهیدی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۱۱}}</ref> در [[۲۴ ذیالحجه]] سال نهم<ref>{{پک|ابن شهرآشوب|۱۳۷۶|ک=مناقب|ج=۳|ص=۱۴۴}}</ref> پیامبر(ص) به همراه علی(ع)، فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به [[مباهله]] با مسیحیان [[نجران]] برخاستند.<ref>{{پک|مکارم شیرازی|۱۳۷۱|ک=نفسیر نمونه|ج=۲|ص=۵۸۲|نقطه=نه}}{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۱۳}}</ref> در سال دهم هجری، پیامبر(ص)، علی(ع) را برای دعوت به اسلام به [[یمن]] فرستاد.<ref>{{پک|عاملی|۱۴۲۶|ک=سیره النبی|ج=۴|ص=۳۱۹}}</ref> در همین سال پیامبر به [[حجة الوداع|حج]] رفت.<ref>{{پک|طبری|۱۳۸۷|ک=تاریخ طبری|ج=۳|ص=۱۴۸|نقطه=نه}}{{پک|ابن سعد|۱۴۱۰|ک=طبقات الکبری|ج=۲|ص=۱۳۱|نقطه=نه}}{{پک|واقدی|۱۴۰۹|ک=المغازی|ج=۳|ص=۱۰۸۹}}</ref> علی(ع) خود را از یمن به پیامبر(ص) رساند و در مکه به او ملحق شد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۷}}</ref> پیامبر(ص) به فرمان الهی پس از حج در منطقه [[غدیر خم]]، علی(ع) را جانشین و وصی خود قرار داد<ref>{{پک|عیاشی|۱۳۸۰|ک=کتاب التفسیر|ج=۱|ص=۴}}</ref> که به [[واقعه غدیر]] مشهور است. در این هنگام او ۳۳ سال داشت. | [[غزوه تبوک]] در [[سال نهم هجری]] درگرفت. [[پیامبر(ص)]] برای اولین بار علی(ع) را به جانشینی خود در [[مدینه]] و محافظت از خانواده خویش منصوب کرد و این نبرد، تنها غزوهای است که حضرت علی(ع) در آن حضور نداشته است.<ref>{{پک|مفید|۱۴۱۳|ک=الارشاد|ج=۱|ص=۱۵۶|نقطه=نه}}{{پک|ابن هشام|۱۳۵۵|ک=السیرة النبویة|ج=۴|ص=۱۶۳}}</ref> پس از شایعاتی که منافقان پراکندند، علی(ع) خود را به سپاه رساند و پیامبر(ص) را از آنچه در مدینه گذشته بود، آگاه کرد. پیامبر(ص) در پاسخ گفتند آیا از این خرسند نیستی که جایگاه تو نزد من، چون هارون نزد موسی باشد؟<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۷۷|ک=تاریخ اسلام (عصر بعثت)|ص=۹۲۶}}</ref> این گفته به [[حدیث منزلت]] مشهور است.<ref>{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۱|ص=۲۷۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۳|ص=۴۱۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن حنبل|۱۴۱۴|ک=مسند|ج=۷|ص=۵۱۳|نقطه=نه}}{{پک|بخاری|۱۴۰۱|ک=صحیح بخاری|ج=۵|ص=۱۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مسلم بن حجاج|۱۴۱۳|ک=صحیح مسلم|ج=۲|ص=۱۸۷۰-۱۸۷۱|نقطه=نه}}{{پک|تزمذی|-|ک=سنن ترمذی|ج=۵|ص=۶۳۸، ۶۴۰-۶۴۱|رف=ترمذی|نقطه=نه}}{{پک|نسائی|۱۴۰۶|ک=سنن نسائی|ص=۶۱-۵۰|نقطه=نه}}{{پک|حاکم نیشابوری|-|ک=المستدرک|ج=۳|ص=۱۳۴-۱۳۳|رف=مستدرک|نقطه=نه}}{{پک|طبری|۱۴۰۵|ک=الریاض النضرة|ج=۳|ص=۱۱۹-۱۱۷|نقطه=نه}}{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۱|ک=البدایة و النهایة|ج=۵|ص=۸-۷|نقطه=نه}}{{پک|هیثمی|۱۴۰۲|ک=مجمع الزوائد و منبع الفوائد|ج=۹|ص=۱۱۰|نقطه=نه}}{{پک|عینی|۱۴۲۱|ک=عمدةالقاری|ج=۱۶|ص=۳۰۱|نقطه=نه}}{{پک|سیوطی|۱۳۷۰|ک=تاریخ الخلفاء|ص=۱۶۸|نقطه=نه}}{{پک|سیوطی|۱۴۲۱|ک=الدر المنثور|ج=۳|ص=۲۳۶، ۲۹۱|نقطه=نه}}{{پک|متقی|۱۴۰۹|ک=کنزالعمال|ج=۱۳|ص=۱۶۳، ۱۷۲-۱۷۱|نقطه=نه}}{{پک|میرحامد حسین|۱۳۸۳|ک=عبقات الانوار|ج=۲|ص=۵۹-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|شرفالدین|۱۴۱۶|ک=المراجعات|ص=۱۳۰|نقطه=نه}}{{پک|حسینی میلانی|۱۳۸۴|ک=نفحات الازهار|ج=۱۸|ص=۴۱۱-۳۶۳}}</ref> علی(ع) در همین سال از سوی پیامبر(ص) به [[ابلاغ آیات برائت]] در هنگام اجتماع مشرکان در مکه، مأمور شد<ref>{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۰۹}}</ref> و علی(ع) بعدازظهر عید قربان این آیات را ابلاغ کرد.<ref>{{پک|شهیدی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۱۱}}</ref> در [[۲۴ ذیالحجه]] سال نهم<ref>{{پک|ابن شهرآشوب|۱۳۷۶|ک=مناقب|ج=۳|ص=۱۴۴}}</ref> پیامبر(ص) به همراه علی(ع)، فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به [[مباهله]] با مسیحیان [[نجران]] برخاستند.<ref>{{پک|مکارم شیرازی|۱۳۷۱|ک=نفسیر نمونه|ج=۲|ص=۵۸۲|نقطه=نه}}{{پک|رجبی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۲۱۳}}</ref> در سال دهم هجری، پیامبر(ص)، علی(ع) را برای دعوت به اسلام به [[یمن]] فرستاد.<ref>{{پک|عاملی|۱۴۲۶|ک=سیره النبی|ج=۴|ص=۳۱۹}}</ref> در همین سال پیامبر به [[حجة الوداع|حج]] رفت.<ref>{{پک|طبری|۱۳۸۷|ک=تاریخ طبری|ج=۳|ص=۱۴۸|نقطه=نه}}{{پک|ابن سعد|۱۴۱۰|ک=طبقات الکبری|ج=۲|ص=۱۳۱|نقطه=نه}}{{پک|واقدی|۱۴۰۹|ک=المغازی|ج=۳|ص=۱۰۸۹}}</ref> علی(ع) خود را از یمن به پیامبر(ص) رساند و در مکه به او ملحق شد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۷}}</ref> پیامبر(ص) به فرمان الهی پس از حج در منطقه [[غدیر خم]]، علی(ع) را جانشین و وصی خود قرار داد<ref>{{پک|عیاشی|۱۳۸۰|ک=کتاب التفسیر|ج=۱|ص=۴}}</ref> که به [[واقعه غدیر]] مشهور است. در این هنگام او ۳۳ سال داشت. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
پیامبر(ص) در [[صفر]] [[سال ۱۱ هجری]] درگذشت.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۸۵}}</ref> علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) و در ۳۳ سالگی به [[امامت]] رسید.<ref>طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۱.</ref> علی(ع) مشغول کفن و دفن پیامبر بود که گروهی در [[واقعه سقیفه بنیساعده|سقیفه]]، [[ابوبکر]] را برای خلافت برگزیدند. پس از خلافت ابوبکر، امام علی(ع) ابتدا از بیعت خودداری کرد<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۹۹؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۳۲۰.</ref> ولی سرانجام با او بیعت کرد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۳۰-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۱|ص=۶۴۶}} طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص ۱۳۳۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> شیعیان معتقدند این بیعت از روی اجبار بوده<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۳۰-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مصاحب|۱۳۸۰|ک=دایرةالمعارف فارسی|ج=۲|ص=۱۷۶۱}}</ref> و شیخ مفید معتقد است امام علی(ع) هرگز بیعت نکرده است.<ref>شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص ۴۰ و ۵۶ به بعد.</ref><ref>{{پک|فاطمی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۴۰۷}}</ref> به عقیده [[شیعه]]، یاران خلیفه برای گرفتن بیعت به [[واقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)|خانه علی(ع) حمله]] کردند<ref>جوهری بصری، السقیفة و فدک، ۱۴۱۳ق، ص۷۲ و ۷۳.</ref> که طی آن فاطمه(س) آسیب دید و فرزندش [[سقط جنین|سقط]] شد.<ref>طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۱۰۹.</ref> در همین ایام، ابوبکر [[فدک]] را [[غصب فدک|غصب]] کرد<ref>{{پک|استادی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۳۶۶}}</ref> و علی(ع) به دادخواهی از فاطمه(س) برخاست.<ref>مجلسی، بحار الانوار، دارالرضا، ج۲۹، ص۱۲۴.</ref> فاطمه(س) پس از واقعه حمله به خانه، در بستر بیماری افتاد و پس از مدت کوتاهی در سال یازدهم هجری به [[شهادت]] رسید.<ref>طبری امامی، دلائل الامامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.</ref> | پیامبر(ص) در [[صفر]] [[سال ۱۱ هجری]] درگذشت.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۸۵}}</ref> علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) و در ۳۳ سالگی به [[امامت]] رسید.<ref>طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۰۱.</ref> علی(ع) مشغول کفن و دفن پیامبر بود که گروهی در [[واقعه سقیفه بنیساعده|سقیفه]]، [[ابوبکر]] را برای خلافت برگزیدند. پس از خلافت ابوبکر، امام علی(ع) ابتدا از بیعت خودداری کرد<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۹۹؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۳۲۰.</ref> ولی سرانجام با او بیعت کرد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۳۰-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۱|ص=۶۴۶}} طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص ۱۳۳۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> شیعیان معتقدند این بیعت از روی اجبار بوده<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۳۰-۲۹|نقطه=نه}}{{پک|مصاحب|۱۳۸۰|ک=دایرةالمعارف فارسی|ج=۲|ص=۱۷۶۱}}</ref> و شیخ مفید معتقد است امام علی(ع) هرگز بیعت نکرده است.<ref>شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص ۴۰ و ۵۶ به بعد.</ref><ref>{{پک|فاطمی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۴۰۷}}</ref> به عقیده [[شیعه]]، یاران خلیفه برای گرفتن بیعت به [[واقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)|خانه علی(ع) حمله]] کردند<ref>جوهری بصری، السقیفة و فدک، ۱۴۱۳ق، ص۷۲ و ۷۳.</ref> که طی آن فاطمه(س) آسیب دید و فرزندش [[سقط جنین|سقط]] شد.<ref>طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۱۰۹.</ref> در همین ایام، ابوبکر [[فدک]] را [[غصب فدک|غصب]] کرد<ref>{{پک|استادی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۸|ص=۳۶۶}}</ref> و علی(ع) به دادخواهی از فاطمه(س) برخاست.<ref>مجلسی، بحار الانوار، دارالرضا، ج۲۹، ص۱۲۴.</ref> فاطمه(س) پس از واقعه حمله به خانه، در بستر بیماری افتاد و پس از مدت کوتاهی در سال یازدهم هجری به [[شهادت]] رسید.<ref>طبری امامی، دلائل الامامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.</ref> | ||
[[ابوبکر]] در [[سال ۱۳ هجری]] درگذشت<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۸؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۱، ۱۹۴.</ref> و طبق وصیت او [[عمر بن خطاب]] به خلافت رسید.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۲۲و۳۳۱}}</ref> عمر در ماه محرم [[سال ۱۴ هجری]]، برای نبرد با [[ساسانیان]] از مدینه خارج شد و در سرزمینی با نام صرار، اردو زد. او امام علی(ع) را به جای خود در مدینه قرار داد تا خود فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد، اما پس از مشورت با برخی صحابه از جمله امام علی(ع)، از تصمیم خود منصرف شد و [[سعد بن ابیوقاص]] را به نبرد فرستاد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۷۹}}</ref> معادیخواه با استناد به نقلی از ابن اثیر گفته است علی(ع) در دوران خلیفه دوم، جز در سالهای نخست آن، منصب قضاوت داشته است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۴۱}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۴۸}}</ref> در سال شانزدهم (یا هفدهم) هجری<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۵۳}}</ref> به پیشنهاد علی(ع) و پذیرش عمر، [[هجرت پیامبر(ص)]] از [[مکه]] به [[مدینه]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی مشخص شد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۵.</ref><ref>{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۴|ص=۳۰۰|نقطه=نه}}</ref> در سال ۱۷ هجری<ref>بلاذری، ص۱۳۹.</ref> عمر برای فتح [[بیتالمقدس]] راهی [[شام]] شد و امام علی(ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد.<ref>طبری،ج۵، صص۲۵۱۹-۲۵۲۰.</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۷۵-۴۷۶}}</ref> در همین سال<ref>نویری، نهایه الارب، ۱۴۲۳ق، ج۱۹، ص۳۴۷.</ref> عمر پس از اصرار و تهدید با [[ام کلثوم دختر امام علی (ع)]] و فاطمه(س) [[ازدواج]] کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۵، ص۳۴۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۶۴ش، ج۸، ص۱۶۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۹۷؛ مفید، المسائل العکبریه، ۱۴۱۴ق، ص۶۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۲۰ق، ص۱۸۹.</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۹۶}}</ref> جانشینی علی(ع)، در سفر سال ۱۸ هجری عمر به شام نیز تکرار شده است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۵۱۳}}</ref> عمر پس از [[ترور]] و پیش از درگذشتش در [[سال ۲۳ هجری]]،<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۵۴۰}}</ref> [[شورای ششنفره|شورایی ششنفره]] برای تعیین خلیفه بعد از خود تشکیل داد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۳۴۴.</ref> که علی(ع) عضو آن بود.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۹.</ref> عمر، عبدالرحمن بن عوف را به عنوان شخص تعیینکننده در شورا معرفی کرد. عبدالرحمن ابتدا از امام علی(ع) خواست به شرط عمل به کتاب خدا، سیره پیامبر و سیره ابوبکر و عمر عهدهدار خلافت شود، اما امام علی(ع) شرط عمل به سیره [[شیخین]] را نپذیرفت و گفت «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) عمل کنم».<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ق، ج۳، ص۷۱.</ref> عبدالرحمن پس از آن شروط مذکور را با [[عثمان بن عفان]] در میان گذاشت و پس از پاسخ مثبت او، وی را عهدهدار خلافت کرد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۴۶-۴۴}}</ref><ref>زرکلی، الاعلام، ۴، ۲۱۰.</ref><ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ۳، ۱۰۴۴.</ref> | [[ابوبکر]] در [[سال ۱۳ هجری]] درگذشت<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۸؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۱، ۱۹۴.</ref> و طبق وصیت او [[عمر بن خطاب]] به خلافت رسید.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۲۲و۳۳۱}}</ref> عمر در ماه محرم [[سال ۱۴ هجری]]، برای نبرد با [[ساسانیان]] از مدینه خارج شد و در سرزمینی با نام صرار، اردو زد. او امام علی(ع) را به جای خود در مدینه قرار داد تا خود فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد، اما پس از مشورت با برخی صحابه از جمله امام علی(ع)، از تصمیم خود منصرف شد و [[سعد بن ابیوقاص]] را به نبرد فرستاد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۷۹}}</ref> معادیخواه با استناد به نقلی از ابن اثیر گفته است علی(ع) در دوران خلیفه دوم، جز در سالهای نخست آن، منصب قضاوت داشته است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۴۱}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۳۴۸}}</ref> در سال شانزدهم (یا هفدهم) هجری<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۵۳}}</ref> به پیشنهاد علی(ع) و پذیرش عمر، [[هجرت پیامبر(ص)]] از [[مکه]] به [[مدینه]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی مشخص شد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۵.</ref><ref>{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۴|ص=۳۰۰|نقطه=نه}}</ref> در سال ۱۷ هجری<ref>بلاذری، ص۱۳۹.</ref> عمر برای فتح [[بیتالمقدس]] راهی [[شام]] شد و امام علی(ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد.<ref>طبری،ج۵، صص۲۵۱۹-۲۵۲۰.</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۷۵-۴۷۶}}</ref> در همین سال<ref>نویری، نهایه الارب، ۱۴۲۳ق، ج۱۹، ص۳۴۷.</ref> عمر پس از اصرار و تهدید با [[ام کلثوم دختر امام علی(ع)]] و فاطمه(س) [[ازدواج]] کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۵، ص۳۴۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۶۴ش، ج۸، ص۱۶۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۹۷؛ مفید، المسائل العکبریه، ۱۴۱۴ق، ص۶۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۲۰ق، ص۱۸۹.</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۴۹۶}}</ref> جانشینی علی(ع)، در سفر سال ۱۸ هجری عمر به شام نیز تکرار شده است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۵۱۳}}</ref> عمر پس از [[ترور]] و پیش از درگذشتش در [[سال ۲۳ هجری]]،<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (گسترش قلمرو خلافت اسلامی)|ص=۵۴۰}}</ref> [[شورای ششنفره|شورایی ششنفره]] برای تعیین خلیفه بعد از خود تشکیل داد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۳۴۴.</ref> که علی(ع) عضو آن بود.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۹.</ref> عمر، عبدالرحمن بن عوف را به عنوان شخص تعیینکننده در شورا معرفی کرد. عبدالرحمن ابتدا از امام علی(ع) خواست به شرط عمل به کتاب خدا، سیره پیامبر و سیره ابوبکر و عمر عهدهدار خلافت شود، اما امام علی(ع) شرط عمل به سیره [[شیخین]] را نپذیرفت و گفت «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) عمل کنم».<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ق، ج۳، ص۷۱.</ref> عبدالرحمن پس از آن شروط مذکور را با [[عثمان بن عفان]] در میان گذاشت و پس از پاسخ مثبت او، وی را عهدهدار خلافت کرد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۷۱|ک=الامامة والسیاسة|ج=۱|ص=۴۶-۴۴}}</ref><ref>زرکلی، الاعلام، ۴، ۲۱۰.</ref><ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ۳، ۱۰۴۴.</ref> | ||
{{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= ( سخن امام علی درباره [[شورای ششنفره| شورای پیشنهادی عمر]]«{{عربی|فَيا لله وَ لِلشُّورى ، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الْأوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ}}»{{سخ}} «داوری در آن شورا را به خدا واگذارم. کجا در شایستگی من در مقایسه با نخستینشان جای تردید بود که اینک در ردیف کسانی از این دست قرار گیرم؟»|منبع=نهجالبلاغه، خطبه سوم<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (روزگار عثمان)|ص=۲۰}}</ref> |تراز=چپ|عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#ebf2ff}} | {{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= ( سخن امام علی درباره [[شورای ششنفره| شورای پیشنهادی عمر]]«{{عربی|فَيا لله وَ لِلشُّورى ، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الْأوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ}}»{{سخ}} «داوری در آن شورا را به خدا واگذارم. کجا در شایستگی من در مقایسه با نخستینشان جای تردید بود که اینک در ردیف کسانی از این دست قرار گیرم؟»|منبع=نهجالبلاغه، خطبه سوم<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۲|ک=تاریخ اسلام (روزگار عثمان)|ص=۲۰}}</ref> |تراز=چپ|عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#ebf2ff}} | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
===دوران حکومت=== | ===دوران حکومت=== | ||
علی(ع) در [[ذیالحجة]] سال [[سال ۳۵ هجری قمری|۳۵ هجری]]، در ۵۸ سالگی، پس از [[قتل عثمان]] به [[خلافت]] رسید.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۴۹}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۵۸}}</ref> جز گروهی از نزدیکان عثمان و برخی یاران پیامبر(ص) که «قاعدین» (وانشستگان) خوانده شدهاند،<ref>{{پک|جودکی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=صص۱۵-۱۶}}</ref> تمام صحابه مدینه با علی(ع) بیعت کردند.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۴۹}}</ref> امام علی(ع)، دو روز پس از آغاز خلافت، در اولین خطبه خود خواستار برگرداندهشدن اموالِ به ناحق تصرفشدهٔ در دوره عثمان شد<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۵۳}}</ref> و بر تقسیم عادلانه بیتالمال تأکید کرد.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۵۴}}</ref> در [[سال ۳۶ قمری]]، [[طلحه بن عبیدالله]] و [[زبیر بن عوام]] بیعتشان با علی(ع) را شکستند و در [[مکه]] به [[عایشه]] که خونخواه عثمان شده بود پیوستند<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۶۴}}</ref> و بعد به سوی [[بصره]] حرکت کردند.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۶۶}}</ref> بدین ترتیب [[جنگ جمل]]، نخستین جنگ امام علی(ع)<ref>طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> و نخستین جنگ داخلی مسلمانان،<ref>دلشاد تهرانی، سودای پیمانشکنان، ۱۳۹۴ش، ص۱۴.</ref> میان علی(ع) و [[ناکثین]] (بیعتشکنان) در نزدیکی بصره درگرفت.<ref>بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ش، ج۳، ص۴۱؛ حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ذیل کلمه «خُرَیبَة»؛ سمعانی، الأنساب، ۱۴۰۰ق، ج۱۲، ص۱۸۰.</ref> طلحه<ref>{{پک|دینوری|۱۳۳۰|ک=اخبار الطوال|ص=۱۵۰}}</ref> و زبیر<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۷۰م، ج۴، ص۵۱۱.</ref> در جنگ کشته شدند و عایشه به مدینه فرستاده شد.<ref>{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۲|ص=۳۷۰}}</ref> امام علی(ع) ابتدا به بصره رفت و فرمان عفو عمومی صادر کرد<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=صص۱۳-۱۴}}</ref> و در رجب سال ۳۶ وارد [[کوفه]] شد و آنجا را محل خلافت خویش قرار داد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۳۰|ک=اخبار الطوال|ص=۱۵۴}}</ref> در همین سال امام علی(ع) [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]] را به بیعت فراخواند و پس از امتناع معاویه، دستور به عزل او از حکومت شام داد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۲۳۳-۲۳۶}}</ref> در شوال سال ۳۶ هجری، علی(ع) به سوی شام لشکر کشید.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۲|ص=۹۱}}</ref> [[جنگ صفین]] در منطقهای به همین [[صفین|نام]]، در آخر سال ۳۶ و ابتدای سال ۳۷ق درگرفت.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۱۹۴}}</ref> معادیخواه معتقد است بر خلاف تاریخ صفر سال ۳۷ هجری که از سوی طبری و ابناثیر ذکر شده، اوج جنگ در سال ۳۸ بوده است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۱۹۴-۱۹۷}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۲۱۱-۲۱۲}}</ref> هنگامی که سپاه امام علی(ع) در حال پیروز شدن بود،<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۳-۲۱۴}}</ref> سپاهیان معاویه با ترفند عمرو بن عاص، قرآنها را بر نیزه کردند تا میانشان حکم کند.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۰-۲۱۱}}</ref> امام از روی ناچاری و تحت فشار شورشیان سپاه خود حکمیت را پذیرفت و به اجبار آنها، [[ابوموسی اشعری]] را حَکَم قرار داد.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۱-۲۱۶}}</ref> اما به فاصله کوتاهی از پذیرش حکمیت، اعتراضهای جدیدی به امام علی (ع) در میان شورشیان شکل گرفت.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۶-۲۱۷}}</ref> عدهای به استناد دو آیه قرآن (سوره مائده، آیه ۴۴ و سوره حجرات، آیه ۹) خواهان ادامه جنگ با [[معاویه]] شدند و پذیرش حکمیت را [[کفر]] دانسته و از آن توبه کردند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۴۹.</ref> شگفت آنکه جمعی از معترضان همانهایی بودند که ساعاتی قبل حکمیت را بر امام علی (ع) تحمیل کرده بودند.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۶-۲۱۷}}</ref> آنان از امام خواستند از این کفر توبه کند و شروطی که با معاویه نهاده است، نقض کند. اما علی بن ابیطالب(ع) نقض حکمیت را نپذیرفت<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۵۹.</ref> و تصمیم خود را بر ادامهٔ جنگ با شام در صورتی که حکمین طبق رأی قرآن حکم نکنند اعلام کرد.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۴۹.</ref> | علی(ع) در [[ذیالحجة]] سال [[سال ۳۵ هجری قمری|۳۵ هجری]]، در ۵۸ سالگی، پس از [[قتل عثمان]] به [[خلافت]] رسید.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۴۹}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۵۸}}</ref> جز گروهی از نزدیکان عثمان و برخی یاران پیامبر(ص) که «قاعدین» (وانشستگان) خوانده شدهاند،<ref>{{پک|جودکی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=صص۱۵-۱۶}}</ref> تمام صحابه مدینه با علی(ع) بیعت کردند.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۴۹}}</ref> امام علی(ع)، دو روز پس از آغاز خلافت، در اولین خطبه خود خواستار برگرداندهشدن اموالِ به ناحق تصرفشدهٔ در دوره عثمان شد<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۵۳}}</ref> و بر تقسیم عادلانه بیتالمال تأکید کرد.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۵۴}}</ref> در [[سال ۳۶ قمری]]، [[طلحه بن عبیدالله]] و [[زبیر بن عوام]] بیعتشان با علی(ع) را شکستند و در [[مکه]] به [[عایشه]] که خونخواه عثمان شده بود پیوستند<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۶۴}}</ref> و بعد به سوی [[بصره]] حرکت کردند.<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۶۶}}</ref> بدین ترتیب [[جنگ جمل]]، نخستین جنگ امام علی(ع)<ref>طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> و نخستین جنگ داخلی مسلمانان،<ref>دلشاد تهرانی، سودای پیمانشکنان، ۱۳۹۴ش، ص۱۴.</ref> میان علی(ع) و [[ناکثین]] (بیعتشکنان) در نزدیکی بصره درگرفت.<ref>بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ش، ج۳، ص۴۱؛ حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ذیل کلمه «خُرَیبَة»؛ سمعانی، الأنساب، ۱۴۰۰ق، ج۱۲، ص۱۸۰.</ref> طلحه<ref>{{پک|دینوری|۱۳۳۰|ک=اخبار الطوال|ص=۱۵۰}}</ref> و زبیر<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۷۰م، ج۴، ص۵۱۱.</ref> در جنگ کشته شدند و عایشه به مدینه فرستاده شد.<ref>{{پک|مسعودی|۱۴۰۹|ک=مروج الذهب|ج=۲|ص=۳۷۰}}</ref> امام علی(ع) ابتدا به بصره رفت و فرمان عفو عمومی صادر کرد<ref>{{پک|ملکی میانجی|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=صص۱۳-۱۴}}</ref> و در رجب سال ۳۶ وارد [[کوفه]] شد و آنجا را محل خلافت خویش قرار داد.<ref>{{پک|دینوری|۱۳۳۰|ک=اخبار الطوال|ص=۱۵۴}}</ref> در همین سال امام علی(ع) [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]] را به بیعت فراخواند و پس از امتناع معاویه، دستور به عزل او از حکومت شام داد.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۲۳۳-۲۳۶}}</ref> در شوال سال ۳۶ هجری، علی(ع) به سوی شام لشکر کشید.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۲|ص=۹۱}}</ref> [[جنگ صفین]] در منطقهای به همین [[صفین|نام]]، در آخر سال ۳۶ و ابتدای سال ۳۷ق درگرفت.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۱۹۴}}</ref> معادیخواه معتقد است بر خلاف تاریخ صفر سال ۳۷ هجری که از سوی طبری و ابناثیر ذکر شده، اوج جنگ در سال ۳۸ بوده است.<ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۱۹۴-۱۹۷}}</ref><ref>{{پک|معادیخواه|۱۳۸۴|ک=تاریخ اسلام (عصر علوی)|ج=۱|ص=۲۱۱-۲۱۲}}</ref> هنگامی که سپاه امام علی(ع) در حال پیروز شدن بود،<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۳-۲۱۴}}</ref> سپاهیان معاویه با ترفند عمرو بن عاص، قرآنها را بر نیزه کردند تا میانشان حکم کند.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۰-۲۱۱}}</ref> امام از روی ناچاری و تحت فشار شورشیان سپاه خود حکمیت را پذیرفت و به اجبار آنها، [[ابوموسی اشعری]] را حَکَم قرار داد.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۱-۲۱۶}}</ref> اما به فاصله کوتاهی از پذیرش حکمیت، اعتراضهای جدیدی به امام علی(ع) در میان شورشیان شکل گرفت.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۶-۲۱۷}}</ref> عدهای به استناد دو آیه قرآن (سوره مائده، آیه ۴۴ و سوره حجرات، آیه ۹) خواهان ادامه جنگ با [[معاویه]] شدند و پذیرش حکمیت را [[کفر]] دانسته و از آن توبه کردند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۴۹.</ref> شگفت آنکه جمعی از معترضان همانهایی بودند که ساعاتی قبل حکمیت را بر امام علی(ع) تحمیل کرده بودند.<ref>{{پک|جعفری|۱۳۸۰|ک=دانشنامه امام علی(ع)|ج=۹|ص=۲۱۶-۲۱۷}}</ref> آنان از امام خواستند از این کفر توبه کند و شروطی که با معاویه نهاده است، نقض کند. اما علی بن ابیطالب(ع) نقض حکمیت را نپذیرفت<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۵۹.</ref> و تصمیم خود را بر ادامهٔ جنگ با شام در صورتی که حکمین طبق رأی قرآن حکم نکنند اعلام کرد.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۲، ص۳۴۹.</ref> | ||
{{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= «بارخدایا تو خود نیک میدانی که اینان را با کتاب تو کاری نیست. تو میدانی این گروهِ با قرآن بیگانه را، در پس این نمایش چه انگیزهای است. تو خود میان ما و اینان حکم کن که تویی آن خدای حکیم که حکمات زلال حقیقت است.»|منبع=[[اعیان الشیعه]]<ref>{{پک|امین|-|ک=اعبانالشیعه|ج=۱|ص=۵۱۱}}</ref> |تراز=راست|عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#B0E0E6}} | {{جعبه نقل قول |عنوان= |نقلقول= «بارخدایا تو خود نیک میدانی که اینان را با کتاب تو کاری نیست. تو میدانی این گروهِ با قرآن بیگانه را، در پس این نمایش چه انگیزهای است. تو خود میان ما و اینان حکم کن که تویی آن خدای حکیم که حکمات زلال حقیقت است.»|منبع=[[اعیان الشیعه]]<ref>{{پک|امین|-|ک=اعبانالشیعه|ج=۱|ص=۵۱۱}}</ref> |تراز=راست|عرض=۳۰۰px |حاشیه=۳px |رنگ پسزمینه =#B0E0E6}} | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۲۹: | ||
;عملکرد امام در زمان خلافت عمر | ;عملکرد امام در زمان خلافت عمر | ||
خلافت عمر ده سال طول کشید و امام علی(ع) همانطور که در زمان ابوبکر، مسندی را بر عهده نگرفت، در زمان عمر نیز از پذیرش هرگونه مسئولیتی خودداری کرد؛ اما بهعنوان یک مشاور در کنار عمر بود و بارها عمر را با راهنماییهای خود یاری کرد؛<ref>ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، ۱۳۲۸ق، ج ۲، ص ۵۰۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۳۲۸ق، ج ۳، ص ۳۹.</ref> چنانکه مورّخان [[اهل سنت]] گفتهاند، عمر کاری را بدون مشورت علی انجام نمیداد؛ زیرا به خردمندی و دقّت نظر و دینداری او معتقد بود.<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۱، ص ۳۰۶.</ref> در مواردی بسیاری که حکم شرعی مسأله ای روشن نبود از امیرالمؤمنین (ع) کمک می خواست ونظر او را جویا می شد و امام هم بدون مسامحه و مماشات حکم را بیان می کردند به عنوان نمونه در روایتی [[امام صادق علیهالسلام|امام صادق(ع)]] گزارش کرده که در زمان حکومت عمر (خلیفه دوّم) در شهر مدینه، زن بدکارهای بود که به فساد شهرت داشت، خبر به عمر رسید، دستور داد مامورین او را به نزد وی بیاورند، زن ترسید و به خانههای اطراف فرار کرد و بر او درد زایمان عارض گردید و بچّهای که در رحم داشت، زنده سقط شد و بعد از چند لحظه مُرد. عمر از این قضیه(ترس مادر و مرگ فرزندش) ناراحت شد، افراد حاضر در جلسه او را دلداری می دادند که مقصر نیست و گناهی مرتکب نشده است عمر گفت: از اباالحسن( امیرالمؤمنین) سؤال کنید، حکم مساله چیست و چه باید کرد؟ آن حضرت به آنها فرمود اگر کارتان از روی [[اجتهاد]] بوده که به واقع نرسیده اید واگر از روی رأی خودتان بوده که خطا کرده اید آنگاه به عمر فرمود: [[دیه]] این کودک برعهده توست. «قَالَ عَلَیْکَ دِیَةُ الصَّبِیِّ». <ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۶۴ش، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> على بن ابىطالب در برابر فتوحات اين دوران، همان موضعى را اتخاذ كرد كه در دوران خليفه اوّل در پيش گرفته بود؛ اما چون در اين عصر، فتوحات دامنه گستردهترى داشت، نقش على(ع) نسبت به دوران ابوبكر در اين باره، ملموستر و چشمگيرتر بود. در هيچیک از مآخذ تاريخى و حديثى، شركت على(ع) در فتوحات اين دوران گزارش نشده است. در هیچ یک از منابع این دوره، دیده نشده است که عُمَر از علی بن ابیطالب(ع) نظر مشورتى بخواهد، و امام علی(ع) امتناع کند؛ بلكه بنابر روايتى از [[امام باقر(ع)]]، عمر امور حكومت را كه از مهمترين آنها مسئله فتوحات بود، با نظرخواهى از على(ع) به سامان مىرساند.<ref>صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۲۴؛ مفید، الاختصاص، تصحيح و تعليق علىاكبر غفارى، ص۱۷۳.</ref> از سویی دیگر، اصحاب و پيروان على(ع) در فتوحات دوران عمر، نقش بسزايى داشتند.<ref>برای نمونه ر.ک: واقدى، المغازی، ج۲، ص۲۵۱؛ طبرى، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲۱-۱۲۴؛ دينورى، اخبار الطوال، ص۱۲۶؛ رافعى قزوينى، التدوين فى اخبار قزوين، ج۱، ص۷۸؛ ذهبى، العبر فى خَبَر من عَبَرَ، ج۱، ص۲۶؛ مَقْدِسى، البدء و التاريخ، ج۵، ص۱۸۲. .</ref> | خلافت عمر ده سال طول کشید و امام علی(ع) همانطور که در زمان ابوبکر، مسندی را بر عهده نگرفت، در زمان عمر نیز از پذیرش هرگونه مسئولیتی خودداری کرد؛ اما بهعنوان یک مشاور در کنار عمر بود و بارها عمر را با راهنماییهای خود یاری کرد؛<ref>ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، ۱۳۲۸ق، ج ۲، ص ۵۰۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۳۲۸ق، ج ۳، ص ۳۹.</ref> چنانکه مورّخان [[اهل سنت]] گفتهاند، عمر کاری را بدون مشورت علی انجام نمیداد؛ زیرا به خردمندی و دقّت نظر و دینداری او معتقد بود.<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۱، ص ۳۰۶.</ref> در مواردی بسیاری که حکم شرعی مسأله ای روشن نبود از امیرالمؤمنین(ع) کمک می خواست ونظر او را جویا می شد و امام هم بدون مسامحه و مماشات حکم را بیان می کردند به عنوان نمونه در روایتی [[امام صادق علیهالسلام|امام صادق(ع)]] گزارش کرده که در زمان حکومت عمر (خلیفه دوّم) در شهر مدینه، زن بدکارهای بود که به فساد شهرت داشت، خبر به عمر رسید، دستور داد مامورین او را به نزد وی بیاورند، زن ترسید و به خانههای اطراف فرار کرد و بر او درد زایمان عارض گردید و بچّهای که در رحم داشت، زنده سقط شد و بعد از چند لحظه مُرد. عمر از این قضیه(ترس مادر و مرگ فرزندش) ناراحت شد، افراد حاضر در جلسه او را دلداری می دادند که مقصر نیست و گناهی مرتکب نشده است عمر گفت: از اباالحسن( امیرالمؤمنین) سؤال کنید، حکم مساله چیست و چه باید کرد؟ آن حضرت به آنها فرمود اگر کارتان از روی [[اجتهاد]] بوده که به واقع نرسیده اید واگر از روی رأی خودتان بوده که خطا کرده اید آنگاه به عمر فرمود: [[دیه]] این کودک برعهده توست. «قَالَ عَلَیْکَ دِیَةُ الصَّبِیِّ». <ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۶۴ش، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> على بن ابىطالب در برابر فتوحات اين دوران، همان موضعى را اتخاذ كرد كه در دوران خليفه اوّل در پيش گرفته بود؛ اما چون در اين عصر، فتوحات دامنه گستردهترى داشت، نقش على(ع) نسبت به دوران ابوبكر در اين باره، ملموستر و چشمگيرتر بود. در هيچیک از مآخذ تاريخى و حديثى، شركت على(ع) در فتوحات اين دوران گزارش نشده است. در هیچ یک از منابع این دوره، دیده نشده است که عُمَر از علی بن ابیطالب(ع) نظر مشورتى بخواهد، و امام علی(ع) امتناع کند؛ بلكه بنابر روايتى از [[امام باقر(ع)]]، عمر امور حكومت را كه از مهمترين آنها مسئله فتوحات بود، با نظرخواهى از على(ع) به سامان مىرساند.<ref>صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۲۴؛ مفید، الاختصاص، تصحيح و تعليق علىاكبر غفارى، ص۱۷۳.</ref> از سویی دیگر، اصحاب و پيروان على(ع) در فتوحات دوران عمر، نقش بسزايى داشتند.<ref>برای نمونه ر.ک: واقدى، المغازی، ج۲، ص۲۵۱؛ طبرى، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲۱-۱۲۴؛ دينورى، اخبار الطوال، ص۱۲۶؛ رافعى قزوينى، التدوين فى اخبار قزوين، ج۱، ص۷۸؛ ذهبى، العبر فى خَبَر من عَبَرَ، ج۱، ص۲۶؛ مَقْدِسى، البدء و التاريخ، ج۵، ص۱۸۲. .</ref> | ||
=== عثمان === | === عثمان === | ||
خط ۳۵۳: | خط ۳۵۳: | ||
'''اقامه حق و دفع باطل''' | '''اقامه حق و دفع باطل''' | ||
نگاه امام علی (ع) به حکومت به عنوان ابزاری برای اقامه حق و دفع باطل بود وا گر این هدف مهم و مقدس در پرتو حکومت برایش میسر نمی شد هیچ دلبستگی به حکومت نداشت وچنین حکومتی کمترین ارزش را نیز برایش نداشت ابن عباس نقل می کند که در منزل «ذى قار» بر اميرمؤمنان وارد شدم در حالى كه مشغول وصله نمودن كفش خود بود!به من فرمود: «قيمت اين كفش چقدر است؟» گفتم: «بهايى ندارد!» فرمود: «به خدا سوگند همين كفش بى ارزش برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت حقّى را بپا دارم و يا باطلى را دفع نمايم» <ref>مكارم شيرازى، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان،۱۳۸۴ش، ج۱،ص۸۸.</ref> | نگاه امام علی(ع) به حکومت به عنوان ابزاری برای اقامه حق و دفع باطل بود وا گر این هدف مهم و مقدس در پرتو حکومت برایش میسر نمی شد هیچ دلبستگی به حکومت نداشت وچنین حکومتی کمترین ارزش را نیز برایش نداشت ابن عباس نقل می کند که در منزل «ذى قار» بر اميرمؤمنان وارد شدم در حالى كه مشغول وصله نمودن كفش خود بود!به من فرمود: «قيمت اين كفش چقدر است؟» گفتم: «بهايى ندارد!» فرمود: «به خدا سوگند همين كفش بى ارزش برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت حقّى را بپا دارم و يا باطلى را دفع نمايم» <ref>مكارم شيرازى، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان،۱۳۸۴ش، ج۱،ص۸۸.</ref> | ||
خط ۳۶۴: | خط ۳۶۴: | ||
;حقوق متقابل مردم و حاکم | ;حقوق متقابل مردم و حاکم | ||
از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دوسویه است<ref name="nahj-kh207">نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.</ref> و رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد؛ از جمله عزت یافتن حق، استوار شدن پایههای دین، آشکار شدن نشانههای عدالت و اجرا شدن سنتهای پیامبر اسلام(ص)<ref name="nahj-kh207"/> امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در نامههایی که به مأموران دولتی فرستاده، کاملاً آشکار است. در دستورالعملی که برای مأمورین جمعآوری [[خراج]] نوشته است، آنان را به رفتار عادلانه و منصفانه و صبر و حوصله در برخورد با مردم سفارش کرده است.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۱.</ref> همچنین هنگامی که امام علی(ع) [[مالک اشتر]] را به استانداری [[مصر]] منصوب کرد، او را به مهربانی و خوشرفتاری با همه مردم، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، و برخورد انسانی با آنان دعوت نمود.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>امام علی (ع) در یکی از سخنانش محورهای اصلی حقوق متقابل مردم و حاکم را اینگونه بیان کرده است:اى مردم! مرا بر شما، و شما را بر من حقّى است، امّا حقّ شما آن است كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و [[بیت المال]] شما را در راه شما صرف كنم، و شما را تعليم دهم تا از جهل و نادانى نجات يابيد و تربيتتان كنم، تا فرا گيريد.و امّا حقّ من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهى را از دست ندهيد. هر وقت شما را بخوانم اجابت نماييد و هر گاه فرمان دادم اطاعت كنيد. <ref>مكارم شيرازى، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۹۳.</ref> | از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دوسویه است<ref name="nahj-kh207">نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.</ref> و رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد؛ از جمله عزت یافتن حق، استوار شدن پایههای دین، آشکار شدن نشانههای عدالت و اجرا شدن سنتهای پیامبر اسلام(ص)<ref name="nahj-kh207"/> امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در نامههایی که به مأموران دولتی فرستاده، کاملاً آشکار است. در دستورالعملی که برای مأمورین جمعآوری [[خراج]] نوشته است، آنان را به رفتار عادلانه و منصفانه و صبر و حوصله در برخورد با مردم سفارش کرده است.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۱.</ref> همچنین هنگامی که امام علی(ع) [[مالک اشتر]] را به استانداری [[مصر]] منصوب کرد، او را به مهربانی و خوشرفتاری با همه مردم، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، و برخورد انسانی با آنان دعوت نمود.<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>امام علی(ع) در یکی از سخنانش محورهای اصلی حقوق متقابل مردم و حاکم را اینگونه بیان کرده است:اى مردم! مرا بر شما، و شما را بر من حقّى است، امّا حقّ شما آن است كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و [[بیت المال]] شما را در راه شما صرف كنم، و شما را تعليم دهم تا از جهل و نادانى نجات يابيد و تربيتتان كنم، تا فرا گيريد.و امّا حقّ من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهى را از دست ندهيد. هر وقت شما را بخوانم اجابت نماييد و هر گاه فرمان دادم اطاعت كنيد. <ref>مكارم شيرازى، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۹۳.</ref> | ||
'''برخورد با متملقان و چاپلوسان''' | '''برخورد با متملقان و چاپلوسان''' | ||
از آنجا که هدف امیرالمؤمنین(ع) از حکومت اقامه حق و دفع باطل و گسترش عدالت بود. در برابر هر عاملی که این هدف را تهدید کرد ایستادگی | از آنجا که هدف امیرالمؤمنین(ع) از حکومت اقامه حق و دفع باطل و گسترش عدالت بود. در برابر هر عاملی که این هدف را تهدید کرد ایستادگی | ||
نمود. او به هیچ وجه اجازه نداد که متملقان بتوانند با ادبیات تملق آلودشان مسر درست حکومت علوی را به انحراف بکشانند.و تصریح میکرد که اصلاً چنین ادبیاتی را دوست ندارد. یکبار پس از خطبهای که حضرت در باره حقوق متقابل حاکم و مردم ایراد کرد یکی ازاصحابش با سخنانی طولانی اعلام آمادگی و اظهار تسلیم و فرمانبرداری کرد امام علی(ع) در پاسخش فرمود: سزاوار است آن کس که جلال خداوند در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است همه چيز- به خاطر آن عظمت- جز خداوند در نظرش کوچک جلوه كند. امام(ع) درادامه سخنش افزود: بدانيد از بدترين حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برترى جویى به خود گرفته، '''من از این ناراحتم که حتّى به ذهن شما خطور کند که مدح و ستایش را دوست دارم؛ از شنیدن آن لذّت مىبرم. من- بحمد الله- چنین نیستم''' و اگر (فرضاً) دوست هم مىداشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات پر عظمت و کبریایى خدا- که از همه کس به ثنا و ستايش سزاوارتر است- آن را ترک گفتم.امام (ع) سخنش را اینگونه ادامه داد: گاهى مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهدهها و تلاشهايشان لازم مىشمرند (و اين براى مردم بى عيب است، امّا من از شما مىخواهم) '''مرا با سخنان جالب خود نستایید''' (و این كه مىبینید در راه اجراى فرمان خداوند تلاش مىکنم) براى این است که مىخواهم خود را از مسؤولیت حقوقى كه بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقى كه خداوند و شما بر گردنم داريد و هنوز كاملًا از انجام آنها فراغت نیافتهام و واجباتى كه به جاى نیاورده و باید به مرحله اجرا گذارم<ref>. مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۲۳.</ref> {{یادداشت| قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ، وَ اسْتَماعَ الثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ- بِحَمْدِ اللهِ- كَذلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ. }} | نمود. او به هیچ وجه اجازه نداد که متملقان بتوانند با ادبیات تملق آلودشان مسر درست حکومت علوی را به انحراف بکشانند.و تصریح میکرد که اصلاً چنین ادبیاتی را دوست ندارد. یکبار پس از خطبهای که حضرت در باره حقوق متقابل حاکم و مردم ایراد کرد یکی ازاصحابش با سخنانی طولانی اعلام آمادگی و اظهار تسلیم و فرمانبرداری کرد امام علی(ع) در پاسخش فرمود: سزاوار است آن کس که جلال خداوند در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است همه چيز- به خاطر آن عظمت- جز خداوند در نظرش کوچک جلوه كند. امام(ع) درادامه سخنش افزود: بدانيد از بدترين حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برترى جویى به خود گرفته، '''من از این ناراحتم که حتّى به ذهن شما خطور کند که مدح و ستایش را دوست دارم؛ از شنیدن آن لذّت مىبرم. من- بحمد الله- چنین نیستم''' و اگر (فرضاً) دوست هم مىداشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات پر عظمت و کبریایى خدا- که از همه کس به ثنا و ستايش سزاوارتر است- آن را ترک گفتم.امام(ع) سخنش را اینگونه ادامه داد: گاهى مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهدهها و تلاشهايشان لازم مىشمرند (و اين براى مردم بى عيب است، امّا من از شما مىخواهم) '''مرا با سخنان جالب خود نستایید''' (و این كه مىبینید در راه اجراى فرمان خداوند تلاش مىکنم) براى این است که مىخواهم خود را از مسؤولیت حقوقى كه بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقى كه خداوند و شما بر گردنم داريد و هنوز كاملًا از انجام آنها فراغت نیافتهام و واجباتى كه به جاى نیاورده و باید به مرحله اجرا گذارم<ref>. مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۲۳.</ref> {{یادداشت| قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ، وَ اسْتَماعَ الثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ- بِحَمْدِ اللهِ- كَذلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ. }} | ||
===سیره اقتصادی=== | ===سیره اقتصادی=== | ||
;تشویق به کار | ;تشویق به کار | ||
در شرح نهج البلاغه آمده است که امیر المومنین(ع) با دستانش کار میکرد، زمین را آماده میکرد، درخت خرما میکاشت، آبیاری میکرد و همه اینها را خود انجام میداد.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۱۴۷.</ref> از دیدگاه امام علی(ع) ارزشِ حرکت برای جهاد در راه خدا، بیشتر از ارزشِ تلاش در راه کسب روزی برای خانواده نیست.<ref>السرائر، ج۲، ص ۲۲۸.</ref>در روایتی از امام صادق(ع) است که امام علی (ع) هزار برده را با تلاش و کار و دسترنج خویش آزاد کرد. <ref>الشيخ الكليني، الكافي، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۷۴.</ref> | در شرح نهج البلاغه آمده است که امیر المومنین(ع) با دستانش کار میکرد، زمین را آماده میکرد، درخت خرما میکاشت، آبیاری میکرد و همه اینها را خود انجام میداد.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۱۴۷.</ref> از دیدگاه امام علی(ع) ارزشِ حرکت برای جهاد در راه خدا، بیشتر از ارزشِ تلاش در راه کسب روزی برای خانواده نیست.<ref>السرائر، ج۲، ص ۲۲۸.</ref>در روایتی از امام صادق(ع) است که امام علی(ع) هزار برده را با تلاش و کار و دسترنج خویش آزاد کرد. <ref>الشيخ الكليني، الكافي، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۷۴.</ref> | ||
==گفتهها و نوشتهها== | ==گفتهها و نوشتهها== | ||
خط ۴۲۸: | خط ۴۲۸: | ||
* [[عبدالله بن عباس]]، معروف به ابن عباس، پسرعموی [[پیامبر(ص)]] و امام علی(ع) است. او احادیث بسیاری از پیامبر(ص) نقل کرده است.<ref>مفید، امالی، ص۱۴۰.</ref> ابنعباس در دوران خلفا، همواره علی(ع) را شایسته مقام خلافت میدانست و در دوران حکومت امام علی(ع) در جنگهای [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] حاضر بود و از طرف امام علی(ع) استاندار [[بصره]] بود.<ref>مفید، جمل، ص۲۶۵؛ ابن مزاحم، ص۴۱۰؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۳ و ج۶، ص۲۹۳.</ref> | * [[عبدالله بن عباس]]، معروف به ابن عباس، پسرعموی [[پیامبر(ص)]] و امام علی(ع) است. او احادیث بسیاری از پیامبر(ص) نقل کرده است.<ref>مفید، امالی، ص۱۴۰.</ref> ابنعباس در دوران خلفا، همواره علی(ع) را شایسته مقام خلافت میدانست و در دوران حکومت امام علی(ع) در جنگهای [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] حاضر بود و از طرف امام علی(ع) استاندار [[بصره]] بود.<ref>مفید، جمل، ص۲۶۵؛ ابن مزاحم، ص۴۱۰؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۳ و ج۶، ص۲۹۳.</ref> | ||
* [[ابوالهیثم بن تیهان]]، از نخستین افراد از [[انصار]] که [[اسلام]] آوردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۹۰.</ref>؛ وی یکی از ۱۲ نفری بود که در زمان [[ابوبکر]] بر حق [[خلافت امام علی(ع)]] و اینکه پیامبر او را به جانشینی خود برگزید شهادت دادند.<ref>شیخ صدوق، خصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۴۶۲.</ref> او در [[صفین]] پس از شهادت عمار به شهادت رسید<ref>انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۱۹.</ref> و از کسانی است که امام علی (ع) به خاطر از دست دادنشان ابراز تأسف کرد و فرمود: أین عمار؟ أین ابن تیهان؟...<ref>نهج البلاغه، صبحی صالح، ۱۴۱۴ق، خطبه ۱۸۲، ص۲۶۴.</ref> | * [[ابوالهیثم بن تیهان]]، از نخستین افراد از [[انصار]] که [[اسلام]] آوردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۹۰.</ref>؛ وی یکی از ۱۲ نفری بود که در زمان [[ابوبکر]] بر حق [[خلافت امام علی(ع)]] و اینکه پیامبر او را به جانشینی خود برگزید شهادت دادند.<ref>شیخ صدوق، خصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۴۶۲.</ref> او در [[صفین]] پس از شهادت عمار به شهادت رسید<ref>انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۱۹.</ref> و از کسانی است که امام علی(ع) به خاطر از دست دادنشان ابراز تأسف کرد و فرمود: أین عمار؟ أین ابن تیهان؟...<ref>نهج البلاغه، صبحی صالح، ۱۴۱۴ق، خطبه ۱۸۲، ص۲۶۴.</ref> | ||
* [[صعصعه بن صوحان]]، او در زمان پیامبر مسلمان شد اما آن حضرت را ندید.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۴۰۳.</ref> وی در جنگهای سهگانه [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] حضور داشت. امام علی(ع) او را سخنرانی زبردست،<ref>نهجالبلاغة، ترتیب صبحی صالح. حکمت ۲۵۹.</ref> و [[معاویه]] زبان او را آهنین توصیف کردهاند.<ref> ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۳۸۸.</ref> او از سخنوری خود در دفاع از امام علی(ع) استفاده میکرد.<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۶۳ش، ص۶۹.</ref> | * [[صعصعه بن صوحان]]، او در زمان پیامبر مسلمان شد اما آن حضرت را ندید.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۴۰۳.</ref> وی در جنگهای سهگانه [[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] حضور داشت. امام علی(ع) او را سخنرانی زبردست،<ref>نهجالبلاغة، ترتیب صبحی صالح. حکمت ۲۵۹.</ref> و [[معاویه]] زبان او را آهنین توصیف کردهاند.<ref> ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۳۸۸.</ref> او از سخنوری خود در دفاع از امام علی(ع) استفاده میکرد.<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۶۳ش، ص۶۹.</ref> | ||
خط ۶۵۷: | خط ۶۵۷: | ||
{{جعبه پایانی}} | {{جعبه پایانی}} | ||
{{امام علی (ع)}} | {{امام علی(ع)}} | ||
{{مهاجران به مدینه}} | {{مهاجران به مدینه}} | ||
{{خلفای اسلامی}} | {{خلفای اسلامی}} |