کاربر ناشناس
یعقوب (پیامبر): تفاوت میان نسخهها
جز
←شخصیت و خاندان یعقوب: ویرایش
imported>Alipour جز (ویرایش) |
imported>Alipour جز (←شخصیت و خاندان یعقوب: ویرایش) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
==شخصیت و خاندان یعقوب== | ==شخصیت و خاندان یعقوب== | ||
یعقوب فرزند [[اسحاق]]، نوه [[ابراهیم(ع)]] و از پیامبران الهی بود.<ref>شوقی ابوخلیل، اطلس قرآن،۱۳۸۹ش، ص۶۸</ref> او در شهر فدان آرام نزد دایی خود لابان رفت و مدتی را در آنجا به چوپانی گذراند و با دو دختر دایی خود ازدواج کرد.<ref> مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱۳۶۸ش، ج۱۴، ص۲۵۲ </ref> البته بنا بر آیات قرآن، ازدواج با دو خواهر، قبل از [[اسلام]] جایز بوده است.<ref>سوره نساء، آیه ۲۳.</ref> اما در برخی اخبار آمده، یعقوب خواهر دوم را بعد از فوت همسر اول خود گرفته است. او از همسرانش دوازده پسر داشت که [[یوسف]] و [[بنیامین]] از راحیل متولد شدند.<ref>جزایری، داستان پیامبران، ۱۳۸۰ش، ص۳۰۴</ref> قرآن همچنین داستان نابینا شدن یعقوب را نقل میکند که، پس از ناپدید شدن فرزندش [[یوسف]]، سالیان درازی در فراق او گریه کرد و بیناییاش را از دست داد: {{متن قرآن|قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم|سوره=یوسف|آیه=۸۴}} گفت: دريغا بر يوسف! و در حالى كه از غصّه لبريز بود دو چشمش از اندوه، سپيد شد. | یعقوب فرزند [[اسحاق]]، نوه [[ابراهیم(ع)]] و از پیامبران الهی بود.<ref>شوقی ابوخلیل، اطلس قرآن،۱۳۸۹ش، ص۶۸</ref> او در شهر فدان آرام نزد دایی خود لابان رفت و مدتی را در آنجا به چوپانی گذراند و با دو دختر دایی خود ازدواج کرد.<ref> مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱۳۶۸ش، ج۱۴، ص۲۵۲ </ref> البته بنا بر آیات قرآن، ازدواج با دو خواهر، قبل از [[اسلام]] جایز بوده است.<ref>سوره نساء، آیه ۲۳.</ref> اما در برخی اخبار آمده، یعقوب خواهر دوم را بعد از فوت همسر اول خود گرفته است. او از همسرانش دوازده پسر داشت که [[یوسف]] و [[بنیامین]] از راحیل متولد شدند.<ref>جزایری، داستان پیامبران، ۱۳۸۰ش، ص۳۰۴</ref> قرآن همچنین داستان نابینا شدن یعقوب را نقل میکند که، پس از ناپدید شدن فرزندش [[یوسف]]، سالیان درازی در فراق او گریه کرد و بیناییاش را از دست داد: {{متن قرآن|قالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم|سوره=یوسف|آیه=۸۴}} گفت: دريغا بر يوسف! و در حالى كه از غصّه لبريز بود دو چشمش از اندوه، سپيد شد. | ||