یوم الشک: تفاوت میان نسخهها
جز
←آخر ماه شعبان
Hasanejraei (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (←آخر ماه شعبان) |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
اگر این روز را روزه گرفت و بعدا مشخص شد که ماه رمضان بوده، آن روزه خود به خود روزۀ ماه رمضان حساب میشود؛ اما اگر مشخص شد که آخر ماه شعبان بوده، همان روزه مستحبی یا روزه قضایی که نیت کرده محسوب میشود.<ref>علامه حلی، تحریر الأحکام، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> | اگر این روز را روزه گرفت و بعدا مشخص شد که ماه رمضان بوده، آن روزه خود به خود روزۀ ماه رمضان حساب میشود؛ اما اگر مشخص شد که آخر ماه شعبان بوده، همان روزه مستحبی یا روزه قضایی که نیت کرده محسوب میشود.<ref>علامه حلی، تحریر الأحکام، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۵۹.</ref> | ||
اگر کسی در روز یومالشک [[روزه]] نگرفت و قبل از ظهر مشخص شد که آن روز اول [[ماه رمضان]] است، اگر [[مبطلات روزه|مُبطِلات روزه]] (چیزهایی که باعث باطل شدن روزه است) را مرتکب نشده، باید نیت روزه ماه رمضان کند و | اگر کسی در روز یومالشک [[روزه]] نگرفت و قبل از ظهر مشخص شد که آن روز اول [[ماه رمضان]] است، اگر [[مبطلات روزه|مُبطِلات روزه]] (چیزهایی که باعث باطل شدن روزه است) را مرتکب نشده، باید نیت روزه ماه رمضان کند و روزهاش صحیح است (برخی مراجع قضای روزه را نیز به [[احتیاط واجب]] لازم میدانند) و اگر بعد از ظهر مشخص شد که آن روز، روز اول ماه رمضان است و یا یکی از مبطلات را مرتکب شده، روزه آن روز صحیح نیست؛ ولی باید تا [[اذان]] مغرب از کاری که روزه را باطل میکند خودداری نموده و بعد از ماه رمضان آن روز را قضا کند.<ref>محقق حلی، المعتبر، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۵۲.</ref> | ||
[[کلینی]] نیز در کتاب [[الکافی]] از [[امام صادق(ع)]] نقل کرده است: در زمان [[منصور عباسی]] روزی در حیره بر او وارد شدم. آن روز یومالشک بود و مردم در شک بودند. منصور گفت: یا ابا عبد الله، امروز روزهای؟ گفتم: این مربوط به امام است اگر تو روزه بگیری ما هم روزه میگیریم و اگر تو نگیری ما هم نمیگیریم». منصور به غلامش گفت: «سفره را بیاور» و من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا میدانستم که آن روز از ماه رمضان است؛ ولی [[افطار]] یک روزه و گرفتن قضای آن برایم آسانتر از این است که گردنم را بزنند و خدا [[عبادت]] نشود.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۸۲-۸۳.</ref> | [[کلینی]] نیز در کتاب [[الکافی]] از [[امام صادق(ع)]] نقل کرده است: در زمان [[منصور عباسی]] روزی در حیره بر او وارد شدم. آن روز یومالشک بود و مردم در شک بودند. منصور گفت: یا ابا عبد الله، امروز روزهای؟ گفتم: این مربوط به امام است اگر تو روزه بگیری ما هم روزه میگیریم و اگر تو نگیری ما هم نمیگیریم». منصور به غلامش گفت: «سفره را بیاور» و من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا میدانستم که آن روز از ماه رمضان است؛ ولی [[افطار]] یک روزه و گرفتن قضای آن برایم آسانتر از این است که گردنم را بزنند و خدا [[عبادت]] نشود.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۸۲-۸۳.</ref> |