پرش به محتوا

تأویل: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۸۶۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۴
imported>Lohrasbi
imported>Lohrasbi
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
[[علامه طباطبایی]]، مبتکر این نظریه تصریح می‌کند که تأویل قرآن، نه از سنخ الفاظ است، و نه از سنخ معانی و مدلول‌های الفاظ و نه از سنخ مصادیق خارجی مفاهیم و گزاره‌های قرآن، بلکه از امور خارجی است که قرآن از آن ناشی شده است.<ref>ر. ک:المیزان، ج۳، ص۴۹، ۵۲، ۵۴، ۶۴</ref>
[[علامه طباطبایی]]، مبتکر این نظریه تصریح می‌کند که تأویل قرآن، نه از سنخ الفاظ است، و نه از سنخ معانی و مدلول‌های الفاظ و نه از سنخ مصادیق خارجی مفاهیم و گزاره‌های قرآن، بلکه از امور خارجی است که قرآن از آن ناشی شده است.<ref>ر. ک:المیزان، ج۳، ص۴۹، ۵۲، ۵۴، ۶۴</ref>


تأویل قرآن در دیدگاه ایشان، حقایقی خارجی است که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش، اعم از حکم، موعظه یا حکمت و نیز [[محکم و متشابه]] بدان مستند است.<ref>المیزان، ج۳، ص۴۹</ref> ایشان می‌گوید: از آیات شریفه قرآن به دست می‌آید که ماورای این قرآن، که آن را می‌خوانیم و معانی آن را می‌فهمیم، امر دیگری است که نسبت آن با قرآن، نسبت روح به جسد و مُمَثَّل با مَثَل است که [[خداوند]] آن را «‌کتاب حکیم‌» نامیده است و همه مضامین و معارف قرآن به آن مستند است. یادکردِ این نکته لازم است که علاّمه طباطبایی تأویل را اوّلا و بالذات، وصف متعلّق خارجی آیات می‌داند نه وصف خود آیات. حال این سؤال پیش می‌آید که متعلق آیات چیست؟ پاسخ این است که آیات قرآن دو دسته‌اند:اِخبار و انشاء؛ اخبار، از امور خارجی حکایت می‌کند و انشاء، به افعال و امور خارجی تعلق می‌گیرد. آنچه که حقیقتاً تأویل دارد، آن امور خارجی است که اخبار از آنها حکایت می‌کند و انشاء به آنها تعلق می‌گیرد؛<ref>ر. ک:المیزان، ج۳، ص۲۴ ۲۵، ۲۷</ref> به طور مثال، وقتی کسی به خادمش می‌گوید: «‌آب بیاور»، اگر این جمله انشایی را در نَفْسِ گوینده‌اش تحلیل کنیم، به حقایق و در نهایت به حقیقتی می‌رسیم که باعث انشای این حکم شده است و تأویل این حکم به شمار می‌آید. مراحلی که نَفْس در انشای این حکم پیموده، بدین ترتیب است:
تأویل قرآن در دیدگاه ایشان، حقایقی خارجی است که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش، اعم از حکم، موعظه یا حکمت و نیز [[محکم و متشابه]] بدان مستند است.<ref>المیزان، ج۳، ص۴۹</ref> ایشان می‌گوید: از آیات شریفه قرآن به دست می‌آید که ماورای این قرآن، که آن را می‌خوانیم و معانی آن را می‌فهمیم، امر دیگری است که نسبت آن با قرآن، نسبت روح به جسد و مُمَثَّل با مَثَل است که [[خداوند]] آن را «‌کتاب حکیم‌» نامیده است و همه مضامین و معارف قرآن به آن مستند است.<ref>المیزان، ج۳، ص۵۴</ref> یادکردِ این نکته لازم است که علاّمه طباطبایی تأویل را اوّلا و بالذات، وصف متعلّق خارجی آیات می‌داند نه وصف خود آیات. حال این سؤال پیش می‌آید که متعلق آیات چیست؟ پاسخ این است که آیات قرآن دو دسته‌اند:اِخبار و انشاء؛ اخبار، از امور خارجی حکایت می‌کند و انشاء، به افعال و امور خارجی تعلق می‌گیرد. آنچه که حقیقتاً تأویل دارد، آن امور خارجی است که اخبار از آنها حکایت می‌کند و انشاء به آنها تعلق می‌گیرد؛<ref>ر. ک:المیزان، ج۳، ص۲۴ ۲۵، ۲۷</ref> به طور مثال، وقتی کسی به خادمش می‌گوید: «‌آب بیاور»، اگر این جمله انشایی را در نَفْسِ گوینده‌اش تحلیل کنیم، به حقایق و در نهایت به حقیقتی می‌رسیم که باعث انشای این حکم شده است و تأویل این حکم به شمار می‌آید. مراحلی که نَفْس در انشای این حکم پیموده، بدین ترتیب است:
# انسان در ذات و فطرت خود کمال‌جوست؛
# انسان در ذات و فطرت خود کمال‌جوست؛
# این حقیقت خارجی، یعنی کمال خواهی اقتضا می‌کند که انسان حفظ و بقای خود را بخواهد؛
# این حقیقت خارجی، یعنی کمال خواهی اقتضا می‌کند که انسان حفظ و بقای خود را بخواهد؛
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
# تشنگی باعث می‌شود که فردِ تشنه آب را طلب کند و به خادمش بگوید: «‌آب بیاور».
# تشنگی باعث می‌شود که فردِ تشنه آب را طلب کند و به خادمش بگوید: «‌آب بیاور».


بنابراین در این مثال، «‌تشنگی‌» که حقیقتی خارجی است و سبب انشای حکم «‌آب بیاور‌» شده دارای تأویل است و آن نیز حقیقتی خارجی است که همان «‌خصلتِ کمال خواهی‌» است که در طبیعت و فطرت انسان وجود دارد.<ref>. ر. ک: المیزان، ج۳، ص۵۲</ref>
بنابراین در این مثال، «‌تشنگی‌» که حقیقتی خارجی است و سبب انشای حکم «‌آب بیاور‌» شده دارای تأویل است و آن نیز حقیقتی خارجی است که همان «‌خصلتِ کمال خواهی‌» است که در طبیعت و فطرت انسان وجود دارد.<ref>ر. ک: المیزان، ج۳، ص۵۲</ref>
 
 
بنابر نظریه [[علامه طباطبایی]]، تأویل و [[تفسیر قرآن]] به دو حوزه مختلف مربوط می‌شوند؛ تفسیر مربوط به حوزه معناست، به طوری که معنای ظاهری و معنای باطنی و همچنین مصادیق هریک از این دو معنا را دربرمی‌گیرد؛ امّا تأویل ارتباطی با فهم معانی و تشخیص مصادیق ندارد، بلکه علم به تأویل یعنی علم به حقایق عینی خارجی قدسی که رابطه آن با معارف و محتویات قرآن رابطه علیت است. این علم را بنابر تصریح خود قرآن تنها کسانی دارند که دارای صفت طهارت و [[عصمت]] باشند: {{متن قرآن|اِنَّهُ لَقُرءانٌ کَریم *... * لا یمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون.|سوره= واقعه|آیه= ۷۷، ۷۹}}
 
مطابق این آیه، تنها مطهّران هستند که با حقایق قرآنی موجود در کتاب مکنون و [[لوح محفوظ]] یعنی ام الکتاب ارتباط دارند.<ref>ر. ک: المیزان، ج۳، ص۵۴ - ۵۶</ref> گرچه مطهّران راسخان در علم نیز هستند؛ امّا از نظر علامه طباطبایی صرف رسوخ در علم سبب علم به تأویل نمی‌شود، بلکه این طهارت است که آنها را با تأویل قرآن پیوند می‌دهد؛ <ref>ر. ک: المیزان، ج۳، ص۵۵</ref> امّا فهم مدالیل و معانی قرآن، حتی معانی باطنی و لوازم کلام به حوزه تفسیر قرآن مربوط است. علامه می‌گوید که بی‌تردید آیات قرآن مشتمل بر معانی‌ای است که برخی بر برخی دیگر مترتب می‌شوند؛ امّا همه این معانی، (اعم از ظاهر و باطن) مدلول‌های لفظ‌اند که فهم آنها به حسب میزان توانایی و ضعف شنونده از نظر ذهنی و عقلی متفاوت است؛ امّا تأویل قرآن را جز خدا نمی‌داند و حتی اگر دلیل داشته باشیم که راسخان در علم نیز به آن عالم‌اند، نه از جهت رسوخ آنها در علم، بلکه از جهت مطهّر بودن آنهاست. اگر تأویل هم از نوع معانی بود، نباید علم آن را منحصر به خدا و مطهران دانست، چون آنچه در فهم صحیح یاناصحیح قضایای علمی دخالت تام به نحو علیت دارد، تیزفهمی و کند فهمی است و نه طهارت و تقوا.<ref>ر. ک: المیزان، ج۳، ص۴۸</ref>


{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}
کاربر ناشناس