پرش به محتوا

واقعه فیضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
دو روز بعد در [[۶ بهمن]] ۱۳۴۱ش «لوایح ششگانه» شاه با حمایت «کندی»، رئیس جمهور اسبق آمریکا به «تصویب ملّی» گذاشته شد که به آتش اعتراض‌ها و انتقادات، دامن زد.
دو روز بعد در [[۶ بهمن]] ۱۳۴۱ش «لوایح ششگانه» شاه با حمایت «کندی»، رئیس جمهور اسبق آمریکا به «تصویب ملّی» گذاشته شد که به آتش اعتراض‌ها و انتقادات، دامن زد.


شاه در اقدام بعدی [[پنجشنبه]] [[۲۳ اسفند]] ۱۳۴۱ش طی سخنانی در «پایگاه وحدتی» [[دزفول]]، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و وعده داد اعتراضات را سرکوب خواهد کرد. آیت الله خمینی نیز متقابلاً با ارسال نامه‌ها و پیام‌هایی به مراجع، علما و متدینین، [[جشن عید نوروز]] ۱۳۴۲را تحریم کرده و نوشت:«هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، روحانیت را پایمال کند.... من این عید را برای جامعه مسلمین، عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای [[قرآن]] و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.»<ref>صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۵۴</ref>
شاه در اقدام بعدی [[پنجشنبه]] [[۲۳ اسفند]] ۱۳۴۱ش طی سخنانی در «پایگاه وحدتی» [[دزفول]]، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و وعده داد اعتراضات را سرکوب خواهد کرد. آیت الله خمینی نیز متقابلاً با ارسال نامه‌ها و پیام‌هایی به مراجع، علما و متدینین، [[جشن عید نوروز]] ۱۳۴۲را تحریم کرده و نوشت:«هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، روحانیت را پایمال کند.... من این عید را برای جامعه مسلمین، عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای [[قرآن]] و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.»<ref>صحیفه امام خمینی، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۵۴.</ref>


شاه برای سرکوب اعتراضات و مخالفت با عزا شدن [[نوروز]]، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و نجم الدین بدره‌ای را مأمور کرد با نیروهای خود روانه قم شوند.
شاه برای سرکوب اعتراضات و مخالفت با عزا شدن [[نوروز]]، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و نجم الدین بدره‌ای را مأمور کرد با نیروهای خود روانه قم شوند.


==روز واقعه==
==روز واقعه==
عصر [[جمعه]] [[۲ فروردین]] [[سال ۱۳۴۲ش]] مصادف با ([[۲۵ شوال]] ۱۳۸۲ق) سالروز شهادت [[امام صادق علیه‌السلام]]، قرار بود سه جلسه مهم در بیت [[امام خمینی]]، [[مدرسه حجتیه]] و [[مدرسه فیضیه]] برقرار شود.<ref>روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴؛ ۱۳۵۸ش.</ref>
عصر [[جمعه]] [[۲ فروردین]] [[سال ۱۳۴۲ش]] مصادف با ([[۲۵ شوال]] ۱۳۸۲ق) سالروز شهادت [[امام صادق علیه‌السلام]]، قرار بود سه جلسه مهم در بیت [[امام خمینی]]، [[مدرسه حجتیه]] و [[مدرسه فیضیه]] برقرار شود.<ref>روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴.</ref>


با توجه به تعطیلی نوروز و اعلام عزای عمومی و صدور اعلامیه علما، ده‌ها هزار نفر مردم از سراسر کشور به قم سرازیر شدند و در مراسم تاریخی شهادت امام صادق علیه‌السلام در مدرسه فیضیه شرکت کردند. ازدحام چنان بود که تمام صحن و ایوان‌های طبقه دوم پر از جمعیت بود.<ref>[http://www.irdc.ir/fa/news/771/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%81%DB%8C%D8%B6%DB%8C%D9%87%۸C%D۹%۸۷ روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه]، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.</ref>
با توجه به تعطیلی نوروز و اعلام عزای عمومی و صدور اعلامیه علما، ده‌ها هزار نفر مردم از سراسر کشور به قم سرازیر شدند و در مراسم تاریخی شهادت امام صادق علیه‌السلام در مدرسه فیضیه شرکت کردند. ازدحام چنان بود که تمام صحن و ایوان‌های طبقه دوم پر از جمعیت بود.<ref>[http://www.irdc.ir/fa/news/771/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%81%DB%8C%D8%B6%DB%8C%D9%87%۸C%D۹%۸۷ روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه]، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.</ref>


تلاش ساواک در به هم ریختن جلسه بیت امام و [[مدرسه حجتیه]] بی‌نتیجه ماند.<ref>روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴؛ ۱۳۵۸ش.</ref> اما جلسه مدرسه فیضیه به گونه‌ای دیگر رقم خورد. مجلس سوگواری در این مدرسه از سوی [[آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی]] (۱۴۱۴ق/۱۳۷۲ش) برپا شده بود. بخشی از مأموران با لباس مبدل به قم آمده و بین جمعیت در فیضیه نشسته بودند.<ref>حسینیان، روح الله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص۲۵۱؛ ۱۳۸۴ش.</ref> بخش عمده نیروهای گارد شاهی نیز بیرون مدرسه و در میدان آستانه مستقر شده بودند.<ref>زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص۹۹.</ref>  
تلاش ساواک در به هم ریختن جلسه بیت امام و [[مدرسه حجتیه]] بی‌نتیجه ماند.<ref>روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴.</ref> اما جلسه مدرسه فیضیه به گونه‌ای دیگر رقم خورد. مجلس سوگواری در این مدرسه از سوی [[آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی]] (۱۴۱۴ق/۱۳۷۲ش) برپا شده بود. بخشی از مأموران با لباس مبدل به قم آمده و بین جمعیت در فیضیه نشسته بودند.<ref>حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۱.</ref> بخش عمده نیروهای گارد شاهی نیز بیرون مدرسه و در میدان آستانه مستقر شده بودند.<ref>زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد، ص۹۹.</ref>  


سخنران نخست این مراسم، [[سید محمد آل طه]] (۱۴۳۸ق/ ۱۳۹۵ش) بود و منبری بعدی [[حاج شیخ مرتضی انصاری قمی]] (۱۳۵۰ش) بود<ref>حسینیان، روح الله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص۲۵۱؛ ۱۳۸۴ش.</ref> که در مراسم صبح مدرسه حجتیه نیز سخنرانی کرده بود. وی درباره زندگی امام صادق علیه‌السلام و کوشش‌های دامنه‌دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقایق قرآن و مکتب تشیع و کارشکنی‌های شدید مخالفین و معاندین به سخنرانی پرداخت. آن گاه از [[حوزه علمیه قم]]  به عنوان «دانشگاه امام صادق علیه‌السلام» و «سربازخانه امام زمان(عج)» سخن به میان آورد. در میانه سخن، ناگهان صدای پر مهیب [[صلوات]] در فضای مدرسه پیچید. شیخ مرتضی انصاری سخت کوشش می‌کرد آرامش مجلس به هم نخورد و با لحنی ملایم اظهار داشت: «ما با کسی سر جنگ نداریم، ما در اینجا جمع شده‌ایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذکر مصیبتی بکنیم و اگر حرفی می‌زنیم، سخنی می‌گوییم جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم،...» که ناگهان بار دیگر صدای صلوات طنین افکند و یکی از همان افراد از منبر بالا آمد تا بلندگو را بردارد، آقای انصاری هم یک پله پایین آمد و بلندگو را از دست او کشید و فریاد برآورد: «آی مردم!‌ای مسلمان‌هایی که صدها فرسخ راه به این شهر مقدس آمده‌اید، به شهر و دیار خود که بازگشتید به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمی‌دهند...» صدای صلوات‌ها قطع نشد و مجلس به هم خورد.<ref>روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج ۱، ص۳۳۷ تا ۳۳۹.</ref>
سخنران نخست این مراسم، [[سید محمد آل طه]] (۱۴۳۸ق/ ۱۳۹۵ش) بود و منبری بعدی [[حاج شیخ مرتضی انصاری قمی]] (۱۳۵۰ش) بود<ref>حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۱.</ref> که در مراسم صبح مدرسه حجتیه نیز سخنرانی کرده بود. وی درباره زندگی امام صادق علیه‌السلام و کوشش‌های دامنه‌دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقایق قرآن و مکتب تشیع و کارشکنی‌های شدید مخالفین و معاندین به سخنرانی پرداخت. آن گاه از [[حوزه علمیه قم]]  به عنوان «دانشگاه امام صادق علیه‌السلام» و «سربازخانه امام زمان(عج)» سخن به میان آورد. در میانه سخن، ناگهان صدای پر مهیب [[صلوات]] در فضای مدرسه پیچید. شیخ مرتضی انصاری سخت کوشش می‌کرد آرامش مجلس به هم نخورد و با لحنی ملایم اظهار داشت: «ما با کسی سر جنگ نداریم، ما در اینجا جمع شده‌ایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذکر مصیبتی بکنیم و اگر حرفی می‌زنیم، سخنی می‌گوییم جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم،...» که ناگهان بار دیگر صدای صلوات طنین افکند و یکی از همان افراد از منبر بالا آمد تا بلندگو را بردارد، آقای انصاری هم یک پله پایین آمد و بلندگو را از دست او کشید و فریاد برآورد: «آی مردم!‌ای مسلمان‌هایی که صدها فرسخ راه به این شهر مقدس آمده‌اید، به شهر و دیار خود که بازگشتید به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمی‌دهند...» صدای صلوات‌ها قطع نشد و مجلس به هم خورد.<ref>روحانی،‌ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۹.</ref>


در این هنگام، صدها کماندوی گارد با دستور سرهنگ مولوی به مردم و روحانیون حمله‌ور شدند و به ضرب و شتم عزاداران پرداختند. این رفتار وحشیانه تا پاسی از شب ادامه داشت. گارد جاویدان شاه به جان مردم افتادند و بعضی از مردم و روحانیون را از بالای ایوان مدرسه به پایین پرت کردند.  
در این هنگام، صدها کماندوی گارد با دستور سرهنگ مولوی به مردم و روحانیون حمله‌ور شدند و به ضرب و شتم عزاداران پرداختند. این رفتار وحشیانه تا پاسی از شب ادامه داشت. گارد جاویدان شاه به جان مردم افتادند و بعضی از مردم و روحانیون را از بالای ایوان مدرسه به پایین پرت کردند.  


در میان این زد و خوردها، طلاب،‌ آیت الله گلپایگانی و آقای انصاری را به اتاق دوم سمت شرقی مدرس می‌برند. کماندوها در و پنجره اتاق را در هم شکسته و وارد اتاق شدند.<ref> نهضت روحانیون ایران، ج ۳، ص۲۶۵ و ۲۶۶، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷، ص۷۸ و ۷۹ و خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص۸۵.</ref> در این درگیری حجت‌الاسلام علوی، داماد آیت‌الله گلپایگانی سخت مجروح شد و در بیمارستان بستری گردید همچنین حاج آقا علی صافی گلپایگانی (۱۳۸۸ش) مصدوم شد. پس از خروج آیت اللّه گلپایگانی و مردم و روحانیون از مدرسه فیضیه، آقای انصاری هم از طریق رودخانه (مسیل) متواری شد و تا ۴۰ روز مخفیانه زندگی می‌کرد.<ref>ناصرالدین انصاری، ستارگان حرم، ج، ۸، ص، ۱۴۱ </ref>
در میان این زد و خوردها، طلاب،‌ آیت الله گلپایگانی و آقای انصاری را به اتاق دوم سمت شرقی مدرس می‌برند. کماندوها در و پنجره اتاق را در هم شکسته و وارد اتاق شدند.<ref>دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۳، ص۲۶۵ و ۲۶۶، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷، ص۷۸ و ۷۹ و خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص۸۵.</ref> در این درگیری علوی، داماد آیت‌الله گلپایگانی سخت مجروح شد و در بیمارستان بستری گردید همچنین [[علی صافی گلپایگانی]] (م۱۳۸۸ش) مصدوم شد. پس از خروج آیت اللّه گلپایگانی و مردم و روحانیون از مدرسه فیضیه، آقای انصاری هم از طریق رودخانه (مسیل) متواری شد و تا ۴۰ روز مخفیانه زندگی می‌کرد.<ref>انصاری قمی، ستارگان حرم، ج۸، ص۱۴۱.</ref>


[[آیت‌الله گلپایگانی]] بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «... حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی‌جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی‌دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند...»<ref>زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص۱۸۴.</ref>
[[آیت‌الله گلپایگانی]] بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «... حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی‌جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی‌دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند...»<ref>زندگی‌نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد، ص۱۸۴.</ref>


==فردای واقعه==
==فردای واقعه==
خط ۴۱: خط ۴۱:


==واکنش‌ها==
==واکنش‌ها==
فاجعه هجوم به [[مدرسه فیضیه]] به دست عوامل شاهنشاهی نقش مهمی در افشای ماهیت حکومت پهلوی و شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت [[امام خمینی]] داشت. در پی هتک حرمت مراسم سوگواری [[امام صادق علیه‌السلام]]، سربازان [[امام زمان(عج)]] و مدرسه مبارکه فیضیه، مراجع بزرگ شیعه از داخل و خارج کشور برای امام خمینی پیام تسلیت فرستادند و م شاه و دست‌اندرکاران آن جنایت را محکوم کردند. در منبرها و مجالس نیز تا نام فیضیه برده می‌شد صدای شیون و گریه مستمعین بلند می‌شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. امام خمینی در همین زمینه پیامی خطاب به علمای تهران، صادر کرد و از پیامدهای این فاجعه خبر داد. <ref group="یادداشت"> إِنَّا للَّهِ و إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ...حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی‌پناه. در روز وفات امام صادق- علیه‌السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان صلوات اللَّه و سلامه علیه را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و درب‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتاب‌ها و قرآن‌ها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی‌آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباس‌های روحانیت را تبدیل نموده‌اند. دستور داده‌اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون- عموماً- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می‌گویند و فحش‌های بسیار رکیک می‌دهند </ref>
فاجعه هجوم به [[مدرسه فیضیه]] به دست عوامل شاهنشاهی نقش مهمی در افشای ماهیت حکومت پهلوی و شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت [[امام خمینی]] داشت. در پی هتک حرمت مراسم سوگواری [[امام صادق علیه‌السلام]]، سربازان [[امام زمان(عج)]] و مدرسه مبارکه فیضیه، مراجع بزرگ شیعه از داخل و خارج کشور برای امام خمینی پیام تسلیت فرستادند و شاه و دست‌اندرکاران آن جنایت را محکوم کردند. در منبرها و مجالس نیز تا نام فیضیه برده می‌شد صدای شیون و گریه مستمعین بلند می‌شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. امام خمینی در همین زمینه پیامی خطاب به علمای تهران، صادر کرد و از پیامدهای این فاجعه خبر داد. <ref group="یادداشت"> إِنَّا للَّهِ و إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ...حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی‌پناه. در روز وفات امام صادق- علیه‌السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان صلوات اللَّه و سلامه علیه را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و درب‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتاب‌ها و قرآن‌ها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی‌آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباس‌های روحانیت را تبدیل نموده‌اند. دستور داده‌اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون- عموماً- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می‌گویند و فحش‌های بسیار رکیک می‌دهند </ref>


در پی این ماجرا دولت وقت شاهنشاهی، [[یکشنبه]] [[۱ اردیبهشت]] ۱۳۴۲ فرمان اعزام اجباری روحانیان به سربازی را اعلام کرد.
در پی این ماجرا دولت وقت شاهنشاهی، [[یکشنبه]] [[۱ اردیبهشت]] ۱۳۴۲ش فرمان اعزام اجباری روحانیان به سربازی را اعلام کرد.


==پیامدها==
==پیامدها==
در ادامه نهضت، [[امام خمینی]] تصمیم گرفت [[دوشنبه]] عصر عاشورای ۱۳۸۳ ([[۱۳ خرداد]] سال ۴۲) عازم فیضیه شده و میان جمعیت چند هزار نفری، شاه و اسرائیل را اساس گرفتاری‌های ملت، اعلام کند <ref group="یادداشت"> الآن عصر عاشوراست... گاهی که وقایع روز [[عاشورا]] را از نظر می‌گذرانم، این سؤال برایم پیش می‌آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی‌پناه و اطفال بی‌گناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، [[بنی هاشم]] را نمی‌خواستند، [[بنی امیه]] با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی‌خواستند [[شجره طیبه]] باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچه‌های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟... لکن این فکر پیش می‌آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی‌خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد...[[اسرائیل]] نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت [[قرآن]] باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند... روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ [[مدرسه فیضیه]] سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند...آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه‌های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار [[فاطمه معصومه]] راه‌ انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه‌ها و اراذل را راه‌انداختند؛ در اتومبیل‌ها نشاندند و در کوچه‌ها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟... ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای [[حاج شیخ عبدالکریم]]مان وقتی که فوت میشود، آقازاده‌های آن... همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم [[بروجردی|آقای بروجردی]]مان، وقتی که از دنیا می‌رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفتخورند؟...ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها.... آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟... آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار]...آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟... به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه‌ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره‌ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید: اعلیحضرت فرموده...آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم [[کافر]] است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور... همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره!... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟...صحیفه امام خمینی (ره)، ج ۱، ص۲۴۳ تا ۲۴۸</ref>
در ادامه نهضت، [[امام خمینی]] تصمیم گرفت [[دوشنبه]] عصر عاشورای ۱۳۸۳ش ([[۱۳ خرداد]] سال ۴۲) عازم فیضیه شده و میان جمعیت چند هزار نفری، شاه و اسرائیل را اساس گرفتاری‌های ملت، اعلام کند <ref group="یادداشت"> الآن عصر عاشوراست... گاهی که وقایع روز [[عاشورا]] را از نظر می‌گذرانم، این سؤال برایم پیش می‌آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی‌پناه و اطفال بی‌گناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، [[بنی هاشم]] را نمی‌خواستند، [[بنی امیه]] با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی‌خواستند [[شجره طیبه]] باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچه‌های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟... لکن این فکر پیش می‌آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی‌خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد...[[اسرائیل]] نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت [[قرآن]] باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند... روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ [[مدرسه فیضیه]] سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند...آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه‌های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار [[فاطمه معصومه]] راه‌ انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه‌ها و اراذل را راه‌انداختند؛ در اتومبیل‌ها نشاندند و در کوچه‌ها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟... ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای [[حاج شیخ عبدالکریم]]مان وقتی که فوت میشود، آقازاده‌های آن... همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم [[بروجردی|آقای بروجردی]]مان، وقتی که از دنیا می‌رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفتخورند؟...ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها.... آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟... آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار]...آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟... به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه‌ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره‌ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید: اعلیحضرت فرموده...آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم [[کافر]] است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور... همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره!... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟...صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۸.</ref>
   
   
این سخنرانی تاریخی و صریح امام خمینی باعث شد فردا شب ساعت ۲:۳۰ بامداد دستگیر و به زندان قصر [[تهران]] منتقل شود. در پی این اقدام شاه، مردم به پا خاستند و [[قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] ([[۱۲ محرم]] ۱۳۸۳) روی داد. با اعتراض علما و مردم، امام [[۱۵ فروردین]] ۴۳ آزاد شده و به قم بازگشت و مردم قم به شادمانی پرداختند. محفل جشن باشکوهی نیز [[چهارشنبه]] [[۲۰ فروردین]] ۱۳۴۳ش ([[۲۹ محرم]] ۱۳۸۴ق) در مدرسه فیضیه برگزار شد.  
این سخنرانی تاریخی و صریح امام خمینی باعث شد فردا شب ساعت ۲:۳۰ بامداد دستگیر و به زندان قصر [[تهران]] منتقل شود. در پی این اقدام شاه، مردم به پا خاستند و [[قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] ([[۱۲ محرم]] ۱۳۸۳) روی داد. با اعتراض علما و مردم، امام [[۱۵ فروردین]] ۴۳ آزاد شده و به قم بازگشت و مردم قم به شادمانی پرداختند. محفل جشن باشکوهی نیز [[چهارشنبه]] [[۲۰ فروردین]] ۱۳۴۳ش ([[۲۹ محرم]] ۱۳۸۴ق) در مدرسه فیضیه برگزار شد.  


امام خمینی مبارزه را ادامه داد و پس از سخنرانی تاریخی در [[۴ آبان]] علیه کاپتولاسیون، [[چهارشنبه]] [[۱۳ آبان]] ۱۳۴۳ش (۲۹ [[جمادی الثانی]]۱۳۸۴ق) به [[ترکیه]] و سپس [[عراق]]، تبعید شد.
امام خمینی مبارزه را ادامه داد و پس از سخنرانی تاریخی در [[۴ آبان]] علیه کاپتولاسیون، [[چهارشنبه]] [[۱۳ آبان]] ۱۳۴۳ش (۲۹ [[جمادی الثانی]]۱۳۸۴ق) به [[ترکیه]] و سپس [[عراق]]، تبعید شد.
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس۲}}
{{پانویس۲}}
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۵٬۷۵۵

ویرایش