کاربر ناشناس
عبیدالله بن زیاد: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mohamadhaghani جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Mohamadhaghani جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
عمر بن سعد پس از مذاکره با حسین بن علی(ع)، به ابن زیاد خبر داد که حسین خواهان بازگشت است و بنابراین نیازی به جنگ نیست. گویا ابن زیاد در آغاز از این خبر شادمان شد؛ ولی [[شمر بن ذی الجوشن]] او را از پذیرش صلح بازداشت. ابن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد نوشت که اگر از حسین بیعت گرفت، او را به کوفه فرستد وگرنه با او بجنگد و اگر طالب جنگ با حسین(ع) نیست، فرماندهی را به شمر بدهد.<ref>نک: طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۱۵-۳۱۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۴۳۸.</ref> | عمر بن سعد پس از مذاکره با حسین بن علی(ع)، به ابن زیاد خبر داد که حسین خواهان بازگشت است و بنابراین نیازی به جنگ نیست. گویا ابن زیاد در آغاز از این خبر شادمان شد؛ ولی [[شمر بن ذی الجوشن]] او را از پذیرش صلح بازداشت. ابن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد نوشت که اگر از حسین بیعت گرفت، او را به کوفه فرستد وگرنه با او بجنگد و اگر طالب جنگ با حسین(ع) نیست، فرماندهی را به شمر بدهد.<ref>نک: طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۳۱۵-۳۱۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۴۳۸.</ref> | ||
==اسیر کردن خاندان امام حسین(ع)== | ==اسیر کردن خاندان امام حسین(ع)== | ||
خط ۶۲: | خط ۵۰: | ||
حضرت زينب گفت: «به خدا قسم كه بزرگ مرا كشتى، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ريشه ام را از بن بركندى. اگر شفاى دل تو در اين ها است، پس شفا يافتهاى.» | حضرت زينب گفت: «به خدا قسم كه بزرگ مرا كشتى، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ريشه ام را از بن بركندى. اگر شفاى دل تو در اين ها است، پس شفا يافتهاى.» | ||
ابن زياد گفت: «او نيز چون پدرش قافيه به هم میبافد و مثل او به سجع سخن میگويد.»<ref>مفید، الارشاد، ج2، ص115 و 116.</ref> | ابن زياد گفت: «او نيز چون پدرش قافيه به هم میبافد و مثل او به سجع سخن میگويد.»<ref>مفید، الارشاد، ج2، ص115 و 116.</ref> | ||
===پس از مرگ یزید=== | |||
عبیدالله پس از واقعه عاشورا همچنان با استفاده از قوه قهریه بر حکومت کوفه و بصره ماند؛ ولی با مرگ یزید بن معاویه به تزلزل افتاد. به نقل طبری و ابوعلی مسکویه او پس از مرگ یزید، خطبهای ایراد کرد که شب قبل از آن، بزرگان بصره را تطمیع کرده بود. آنان پس از خطبه به پاخاستند و خواهان ادامه حکومت او شدند ولی اندکی بعد مردم از او روی برگرداندند و خواستار بیعت با [[عبدالله بن زبیر]] شدند. <ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۳۹؛ ابوعلی مسکویه احمد، تجارب الامم، ج۲، ص۸۳ -۸۴.</ref> | |||
به نقل بلاذری، پس از مرگ یزید، ابن زیاد که در بصره بود، از مردم خواست که به صورت موقت تا زمانی که مسلمانان در انتخاب یک خلیفه، به اجماع برسند، با او بیعت کنند. وقتی بصریان با او بیعت کردند، کسانی را به کوفه فرستاد تا از کوفیان نیز برای او بیعت گیرند، ولی کوفیان نپذیرفتند و در پی آن بصریان نیز از پذیرش امارت او سر باز زدند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۷۹.</ref> | |||
وقتی [[عبدالله بن زبیر]] در مدینه قدرت گرفت ــ چنان که بخش هایی از شام نیز به خلافت او گردن نهادند ــ و حتی [[مروان بن حکم]] به حجاز میرفت تا با او به خلافت بیعت کند، ابن زیاد در بَثَنیه مروان را ملاقات کرد و وی را از آن کار بازداشت و به وی قول داد که اگر او خود مدعی خلافت شود، پشتیبان او خواهد بود. مروان بازگشت و ابن زیاد نیز به دمشق رفت و ضحاک بن قیس را که از مردم شهر برای ابن زبیر بیعت گرفته بود، فریفت و از شهر بیرون راند و برای مروان بیعت گرفت. در جنگ مروانیان با ضحاک بن قیس در مرج راهط نزدیک دمشق که به شکست ضحاک انجامید، ابن زیاد، فرماندهی سواران مروان را بر عهده داشت.<ref>نک: ابن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۴۰-۴۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۷۶-۴۷۹.</ref> | |||
در دوره حکومت مروان، عبیدالله نیز در دمشق بود. [[توابین]] به سرکردگی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خُزاعی]] به خونخواهی حسین بن علی(ع) قیام کردند. مروان بن حکم، از دمشق ابن زیاد را به مقابله فرستاد و حکومت عراق را به شرط غلبه بر آن به وی داد.<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۷.</ref> | |||
وقتی عبیدالله به [[جزیره]] رسید، از مرگ مروان(۶۵ق /۶۸۵م) آگاه شد ، ولی به پیشروی خود ادامه داد. سلیمان بن صرد در [[عین الورده]] اردو زد و پیشاپیش، مسیّب بن نَجبة فزاری را به مقابله فرستاد و او شرحبیل بن ذی الکلاع را که از سوی ابن زیاد به جنگ آمده بود در هم شکست. <ref>ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۹۵ و ۱۱۰.</ref>ابن زیاد حصین بن نمیر را به سوی سلیمان فرستاد. حصین در آغاز شکست خورد، ولی ابن زیاد با سپاه خود به او کمک و در جنگ خونینی که در عین الورده درگرفت (اواخر جمادی الاول ۶۵) سلیمان و یارانش شکست خوردند و کشته شدند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۵۵۷ -۵۶۰.</ref> | |||
ابن زیاد سپس مشغول مطیع ساختن شهرهای [[جزیره]] شد که پیش از آن با ابن زبیر بیعت کرده بودند، و به عراق که [[مختار ثقفی]] در آنجا علیه امویان و به خونخواهی حسین بن علی(ع) قیام کرده بود، نمی پرداخت. اما سرانجام به موصل حمله کرد که در دست عبدالرحمان بن سعد بن قیس ، عامل مختار بود. عبدالرحمان به تکریت عقب نشست و مختار را از حمله ابن زیاد آگاه کرد. مختار نیز یزید بن انس را به مقابله فرستاد. یزید ابن انس که از بیماری شدیدی رنج میبرد حمله را رهبری کرد. این سپاه به رغم مرگ یزید بن انس، ربیعة بن مُخارق و عبدالله بن حمله خثعمی را که ابن زیاد به سوی آنان فرستاده بود، در هم شکست (۱۰ ذیحجه ۶۶). | |||
==مرگ ابن زیاد == | |||
پس از آن ابن زیاد خود با سپاه به سوی آنان آمد، ولی رقاء بن عازب جانشین یزید بن انس، عقب نشست. مختار که اساساً در پی هلاک ابن زیاد و کسان دیگری بود که در واقعه کربلا دست داشتند، [[ابراهیم بن مالک اشتر]] را با سپاه به مقابله ابن زیاد فرستاد. ابراهیم که میخواست قبل از ورود ابن زیاد به سرزمین عراق، به وی برسد، در ساحل رود خازر نزدیک روستایی به نام باربیثا در ۵ فرسخی موصل به لشکر شام رسید. در جنگ شدیدی که میان عراقیان و شامیان آغاز شد، ابن زیاد شکست خورد ( محرم ۶۷) و همراه با یارانش به قتل رسید. براساس روایتی از ابومخنف ، گویا ابراهیم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن زیاد را به قتل رسانید. <ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۸، ص۶۴۳، ۶۴۹، ۶۴۶ و ۷۰۷-۷۱۳.</ref> | |||
==عقیده شیعیان درباره عبیدالله== | ==عقیده شیعیان درباره عبیدالله== |