پرش به محتوا

سوره کهف: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷
ویکی‌سازی متن و اصلاح پانویس‌ها
(ویکی‌سازی متن و اصلاح پانویس‌ها)
خط ۱: خط ۱:
{{سوره||نام = کهف |کتابت = ۱۸|جزء = ۱۵ و ۱۶|آیه = ۱۱۰|مکی/مدنی = مکی|شماره نزول = ۶۹|بعدی = [[سوره مریم|مریم]] |قبلی = [[سوره اسراء|اسراء]] |کلمه = ۱۵۸۹|حرف = ۶۵۵۰|تصویر=سوره کهف.jpg}}
{{سوره||نام = کهف |کتابت = ۱۸|جزء = ۱۵ و ۱۶|آیه = ۱۱۰|مکی/مدنی = مکی|شماره نزول = ۶۹|بعدی = [[سوره مریم|مریم]] |قبلی = [[سوره اسراء|اسراء]] |کلمه = ۱۵۸۹|حرف = ۶۵۵۰|تصویر=سوره کهف.jpg}}
'''سوره کَهْفْ''' هجدهمین [[سوره]] و از [[سوره‌های مکی]] [[قرآن]] که در [[جزء (قرآن)|جزء]] پانزدهم و شانزدهم قرآن جای گرفته است. کهف به معنای غار است و نام این سوره را به این دلیل کهف گذاشته‌اند که به داستان [[اصحاب کهف]] می‌پردازد. سوره کهف مردم را به اعتقاد به حق و عمل صالح دعوت می‌کند و بر این موضوع تأکید می‌کند که [[خدا|خداوند]] فرزندی ندارد. در این سوره چند داستان آمده است که سه داستان مفصل‌تر است: داستان اصحاب کهف، داستان [[داستان موسی و خضر|موسی و بنده‌ای از بندگان خدا]] (خضر) و حکایت [[ذوالقرنین]]. گفته شده سوره کهف هنگامی نازل شد که عده‌ای از [[قریش]] قرار شد از [[یهود|یهودیان]] مسائلی را بیاموزند و با آنها، [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] را بیازمایند. این مسائل، پرسش از سه داستان گفته‌شده و زمان برپایی [[قیامت]] بود.
'''سوره کَهْفْ''' هجدهمین [[سوره]] و از [[سوره‌های مکی]] [[قرآن]] که در [[جزء (قرآن)|جزء]] پانزدهم و شانزدهم قرآن جای گرفته است. کهف به معنای غار است و به این دلیل نام این سوره قرار گرفته که داستان [[اصحاب کهف]] در آن آمده است. در این سوره به مردم توصیه شده تا به حق اعتقاد داشته باشند و عمل صالح انجام دهند. همچنین در سوره کهف، تصریح شده است که [[خداوند]] فرزند ندارد. داستان اصحاب کهف، داستان [[داستان موسی و خضر|موسی و بنده‌ای از بندگان خدا]] (خضر) و حکایت [[ذوالقرنین]]، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است. گفته شده سوره کهف هنگامی نازل شد که عده‌ای از [[قریش]] می‌خواستند از [[یهود|یهودیان]] مسائلی را بیاموزند و با آنها [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] را بیازمایند. این مسائل، پرسش از سه داستان گفته‌شده و زمان برپایی [[قیامت]] بود.


از آیات مشهور [[سوره]] کهف، [[آیه]] ۵۰ است که به داستان [[سجده ملائکه بر آدم]] و سرپیچی [[ابلیس]] می‌پردازد. درباره فضیلت [[تلاوت]] سوره کهف [[حدیث|روایات]] بسیاری وجود دارد از جمله از پیامبر(ص) نقل شده است هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار [[فرشته]] آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در [[جمعه (روز)|روز جمعه]] بخواند، خداوند [[گناه|گناهان]] او تا جمعه دیگر را می‌آمرزد و به او نوری می‌بخشد که به آسمان می‌تابد و از فتنه [[دجال|دَجّال]] محفوظش می‌دارد.
از آیات مشهور [[سوره]] کهف، [[آیه]] ۵۰ است که داستان [[سجده ملائکه بر آدم]] و سرپیچی [[ابلیس]] را بیان می‌کند. درباره فضیلت [[تلاوت]] سوره کهف، [[حدیث|روایات]] بسیاری وجود دارد از جمله از پیامبر(ص) نقل شده است که هنگام نزول سوره کهف، هفتاد هزار [[فرشته]] آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در [[جمعه (روز)|روز جمعه]] بخواند، خداوند [[گناه|گناهان]] او تا جمعه دیگر را می‌آمرزد و به او نوری می‌بخشد که به آسمان می‌تابد و از فتنه [[دجال|دَجّال]] محفوظش می‌دارد.


==معرفی==
==معرفی==
* '''نامگذاری'''
کهف به معنای غارِ در کوه است<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «کهف».</ref>. دلیل نامگذاری این [[سوره]]، ذکر داستان [[اصحاب کهف]] در آن است. نام دیگر این سوره '''حائله''' است؛ زیرا سوره کهف، حائل و مانعی بین آتش [[جهنم]] و قاریان و عاملان به آن خوانده شده است.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>
کهف به معنای غارِ در کوه است<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «کهف».</ref> و به این دلیل این [[سوره]] را '''کهف''' نامیده‌اند که به داستان [[اصحاب کهف]] می‌پردازد. نام دیگر این سوره '''حائله''' است؛ زیرا حائل و مانع بین آتش [[جهنم]] و قاریان و عاملان به آن است.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>


* '''محل و ترتیب نزول'''
* '''محل و ترتیب نزول'''
[[سوره]] کهف جزو [[سوره‌های مکی]] و در [[ترتیب نزول]] شصت و نهمین [[سوره|سوره‌ای]] است که بر [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] [[نزول قرآن|نازل]] شده است. این سوره در [[چینش کنونی قرآن|چینش کنونی]] [[مصحف|مُصحَف]] هجدهمین سوره است<ref>معرفت، آموزش علوم قرآن، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۶۶.</ref> و دقیقاً در نیمه قرآن، یعنی در [[جزء (قرآن)|جزء]] پانزدهم و شانزدهم جای دارد.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>
[[سوره]] کهف از [[سوره‌های مکی]] و در [[ترتیب نزول]] شصت و نهمین [[سوره|سوره‌ای]] است که بر [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] [[نزول قرآن|نازل]] شده است. این سوره در [[چینش کنونی قرآن|چینش کنونی]] [[مصحف|مُصحَف]]، هجدهمین سوره است<ref>معرفت، آموزش علوم قرآن، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۶۶.</ref> و دقیقاً در نیمه قرآن، یعنی در [[جزء (قرآن)|جزء]] پانزدهم و شانزدهم جای دارد.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>


* '''تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها'''
* '''تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها'''
سوره کهف ۱۱۰ [[آیه]]، ۱۵۸۹ کلمه و ۶۵۵۰ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی از [[سوره‌های مئون]] و متوسط است و در حدود نیم جزء قرآن را شامل می‌شود.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>
سوره کهف ۱۱۰ [[آیه]]، ۱۵۸۹ کلمه و ۶۵۵۰ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی از [[سوره‌های مئون]] و متوسط است و در حدود نیم جزء قرآن را شامل می‌شود.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۴۱.</ref>


==محتوا==
==محتوا==
درباره محتوا و غرض [[سوره]] کهف آمده است این سوره با بیم و بشارت دادن، مردم را به سوی اعتقاد به حق و عمل نیکو دعوت می‌کند. در این [[سوره]] همچنین بر فرزندنداشتن [[خدا|خداوند]] تأکید شده است؛ چنان‌که در [[آیه|آیاتی]]، کسانی که برای خدا قائل به فرزند شده‌اند تهدید می‌شوند. پس روی سخن در این سوره با دوگانه‌پرستانی است که معتقدند [[فرشته|ملائکه]] و [[جن]] و افراد صالح فرزند خدایند و [[مسیحیان]] که معتقدند [[عیسی مسیح]] فرزند خداست. همچنین گفته شده بعید نیست این سوره برای بیان سه داستان عجیب «[[اصحاب کهف]]»، «[[موسی و خضر|موسی و بنده‌ای از بندگان خدا]]» و «حکایت [[ذوالقرنین]]» نازل شده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref> این سه داستان برخلاف بیشتر داستان‌های دیگر قرآن که پراکنده در سوره‌های مختلف‌اند، یکجا آمده‌اند.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج۲، ص۱۲۴۱۱۲۴۰</ref>
درباره محتوا و غرض [[سوره]] کهف، گفته شده که این سوره با بیم و بشارت دادن، مردم را به سوی اعتقاد به حق و عمل نیکو دعوت می‌کند. در این [[سوره]] همچنین بر فرزند نداشتن [[خدا|خداوند]] تأکید شده است؛ چنان‌که [[آیه|آیاتی]] از آن حاوی تهدید کسانی است که معتقد بوده‌اند خداوند فرزند دارد. مخاطب بخشی از این سوره، دوگانه‌پرستانی هستند که معتقدند [[فرشته|ملائکه]] و [[جن]] و افراد صالح، فرزند خدایند و همچنین [[مسیحیان]]، که معتقدند [[عیسی مسیح]] فرزند خداست. همچنین گفته شده بعید نیست این سوره برای بیان سه داستان عجیب [[اصحاب کهف]]، [[موسی و خضر|موسی و بنده‌ای از بندگان خدا]] و‌ حکایت [[ذوالقرنین]] نازل شده باشد.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۳، ص۳۲۶.</ref> این سه داستان برخلاف بیشتر داستان‌های دیگر قرآن که پراکنده در سوره‌های مختلف‌اند، یک‌جا آمده‌اند.<ref>دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۴۱-۱۲۴۰</ref>


{{سوره کهف}}
{{سوره کهف}}
خط ۲۱: خط ۲۰:
==داستان‌ها و روایت‌های تاریخی==
==داستان‌ها و روایت‌های تاریخی==
در [[سوره]] کهف چند داستان آمده که سه داستان از بقیه مفصل‌ترند:
در [[سوره]] کهف چند داستان آمده که سه داستان از بقیه مفصل‌ترند:
* داستان [[اصحاب کهف]] (آیه‌های ۸-۲۶): هدایت این اصحاب از سوی [[خدا|خداوند]]، [[ایمان]] و کشمش آنان با [[کفر|کافران]]، پناه‌بردن به غار، [[معجزه]] زنده‌ماندشان به یاری خدا، بیداری مجددشان و برخورد با مردم، روشن شدن حقیقت و بیان جدالی که کافران با [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] در این مسئله داشتند.<ref>معموری، تحلیل ساختار روایت در قرآن، ص۱۶۰.</ref>
* داستان [[اصحاب کهف]] (آیه‌های ۸-۲۶): حاوی هدایت این اصحاب از سوی [[خدا|خداوند]]، [[ایمان]] و کشمکش آنان با [[کفر|کافران]]، پناه‌بردن به غار، [[معجزه]] زنده‌ماندشان به یاری خدا، بیداری مجددشان و برخورد با مردم، روشن شدن حقیقت و بیان جدالی که کافران با [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] در این مسئله داشتند.<ref>معموری، «تحلیل ساختار روایت در قرآن»، ص۱۶۰.</ref>
* [[داستان موسی و خضر]] (آیه‌های۶۰-۸۲): همراهی [[حضرت موسی|موسی]] و نوجوان تا [[مجمع‌ البحرین|مجمع‌البحرین]]، فراموش‌کردن ماهی، بازگشت برای یافتن ماهی، دیدار با بنده‌ای از بندگان خدا (خضر)، درخواست موسی برای همراهی، هشدار [[حضرت خضر|خضر]] به ناشکیبایی موسی، سوراخ‌کردن کشتی، قتل غلام، بازسازی دیوار در شهری که آنان را نپذیرفتند و اعتراض‌های سه‌گانه موسی، جدایی موسی از خضر، بیان تأویل رفتارهای خضر.<ref>معموری، تحلیل ساختار روایت در قرآن، ص۱۶۲.</ref>
* [[داستان موسی و خضر]] (آیه‌های۶۰-۸۲): حاوی همراهی [[حضرت موسی|موسی]] و نوجوان تا [[مجمع‌ البحرین|مجمع‌البحرین]]، فراموش‌کردن ماهی، بازگشت برای یافتن ماهی، دیدار با بنده‌ای از بندگان خدا (خضر)، درخواست موسی برای همراهی، هشدار [[حضرت خضر|خضر]] به ناشکیبایی موسی، سوراخ‌کردن کشتی، قتل غلام، بازسازی دیوار در شهری که آنان را نپذیرفتند و اعتراض‌های سه‌گانه موسی، جدایی موسی از خضر، بیان تأویل رفتارهای خضر.<ref>معموری، «تحلیل ساختار روایت در قرآن»، ص۱۶۲.</ref>
* داستان [[ذوالقرنین|ذوالقرنین]] (آیه‌های ۸۳-۹۸): پرسش از پیامبر(ص) درباره ذی‌القرنین، اعطای پادشاهی به ذی‌القرنین، برخورد با دو گروه در مغرب و مشرق، رسیدن به میان دو سد، شکایت مردم از [[یأجوج و مأجوج]]، ساختن سد برای جلوگیری از حمله یأجوج و مأجوج.<ref>معموری، تحلیل ساختار روایت در قرآن، ص۱۶۲.</ref>
* داستان [[ذوالقرنین|ذوالقرنین]] (آیه‌های ۸۳-۹۸): حاوی پرسش از پیامبر(ص) درباره ذی‌القرنین، اعطای پادشاهی به ذی‌القرنین، برخورد با دو گروه در مغرب و مشرق، رسیدن به میان دو سد، شکایت مردم از [[یأجوج و مأجوج]]، و ساختن سد برای جلوگیری از حمله یأجوج و مأجوج.<ref>معموری، «تحلیل ساختار روایت در قرآن»، ص۱۶۲.</ref>


==شأن نزول آیه مشیت==
==شأن نزول==
{{نوشتار اصلی|آیه مشیت}}
از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] درباره [[اسباب نزول|سبب نزول]] [[سوره]] کهف نقل شده است [[قریش]] سه نفر را به [[قبیله نجران]] فرستادند تا از [[یهودیان]] آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن، [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا(ص)]] را بیازمایند. این سه نفر به سوی [[نجران]] رفتند و با علمای یهود دیدار کردند. یهودیان گفتند سه مسئله از او بپرسید، اگر آن طور که ما می‌دانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگوست وگرنه دروغ می‌گوید و سپس از او یک مسئله دیگر بپرسید؛ اگر گفت می‌دانم بدانید که دروغگوست. سه مسئله‌ای که قرار شد از پیامبر(ص) بپرسند، احوال [[اصحاب کهف]]، داستان حضرت موسی با آن عالِم ([[حضرت خضر|خضر]]) و سرگذشت فردی ([[ذوالقرنین]]) بود که میان مشرق و مغرب را گشت و به سد [[یأجوج و مأجوج]] رسید. یهودیان سپس جواب این مسائل را به فرستادگان دادند. پرسش چهارم هم درباره زمان برپایی [[قیامت]] بود.
* «و هرگز درباره چیزی، مگو که من فردا آن را انجام می‌دهم، مگر اینکه [بگویی: اگر] خدا بخواهد» (آیه ۲۳۲۴).


از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] درباره [[اسباب نزول|سبب نزول]] [[سوره]] کهف نقل شده است [[قریش]] سه نفر را به [[قبیله نجران]] فرستادند تا از [[یهودیان]] آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا(ص)]] را بیازمایند. این سه نفر به سوی [[نجران]] رفتند و با علمای یهود دیدار کردند. یهودیان گفتند سه مسئله از او بپرسید، اگر آن طور که ما می‌دانیم پاسخ داد در ادعایش راستگو است وگرنه دروغ می‌گوید و سپس از او یک مسئله دیگر بپرسید؛ اگر گفت می‌دانم بدانید که دروغگو است. سه مسئله‌ای که قرار شد از پیامبر(ص) بپرسند، احوال [[اصحاب کهف]]، داستان حضرت موسی با آن عالِم ([[حضرت خضر|خضر]]) و سرگذشت فردی ([[ذوالقرنین]]) بود که میان مشرق و مغرب را گشت و به سد [[یأجوج و مأجوج]] رسید. یهودیان سپس جواب این مسائل را به فرستادگان دادند. پرسش چهارم هم درباره زمان برپایی [[قیامت]] بود.
فرستادگان قریش به [[مکه]] برگشتند و نزد [[ابوطالب]] جمع شدند و از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] هرآنچه قرار بود پرسیدند و رسول خدا(ص) گفت فردا جواب‌هایش را می‌دهم و در این وعدهای که داد «ان شاء اللَّه» نگفت. به همین جهت چهل روز [[وحی]] از او قطع شد تا آنجا که رسول خدا(ص) غمگین شد و یارانش که به وی [[ایمان]] آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده، شروع کردند به مسخره‌کردن و آزار. ابوطالب سخت اندوهگین شد. پس از چهل شبانه‌روز [[سوره]] کهف بر پیامبر(ص) نازل شد. رسول خدا(ص) از [[جبرئیل]] سبب تاخیر را پرسید که او گفت ما قادر نیستیم از پیش خود نازل شویم جز به اذن [[خدا]]. امام صادق(ع) سپس به داستان اصحاب کهف پرداخت.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۳، ص۳۸۶.</ref>


فرستادگان قریش به [[مکه|مکه]] برگشتند و نزد [[ابوطالب]] جمع شدند و از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] هرآنچه قرار بود پرسیدند و رسول خدا(ص) گفت فردا جواب‌هایش را می‌دهم و در این وعدهای که داد «ان شاء اللَّه» نگفت. به همین جهت چهل روز [[وحی|وحی]] از او قطع شد تا آنجا که رسول خدا(ص) غمگین شد و یارانش که به وی [[ایمان]] آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده، شروع کردند به مسخره‌کردن و آزار. ابوطالب سخت اندوهگین شد. پس از چهل شبانه روز [[سوره]] کهف بر پیامبر(ص) نازل شد. رسول خدا(ص) از [[جبرئیل]] سبب تاخیر را پرسید که او گفت ما قادر نیستیم از پیش خود نازل شویم جز به اذن [[خدا]]. امام صادق(ع) سپس به داستان اصحاب کهف پرداخت.<ref>طباطبایی، المیزان، ترجمه، ج۱۳، ص۳۸۶.</ref>
[[سید محمدحسین طباطبائی|علامه طباطبایی]]، ضمن بیان اختلاف در روایات درباره داستان اصحاب کهف، روایت مذکور را روشن‌ترین روایت در این باب دانسته و آن را خالی از تشویش معرفی کرده؛ با این حال اشکالاتی هم به آن وارد کرده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۳، ص۳۸۹-۳۹۳.</ref>
 
[[سید محمدحسین طباطبائی|علامه طباطبایی]] این [[حدیث|روایت]] را نقل می‌کند و با اشاره به روایات بسیاری که داستان اصحاب کهف را بیان می‌کنند و همچنین تفاوت‌هایی که در این روایات وجود دارد، تاکید می‌کند که روایت مذکور، روشن‌ترین روایت بوده و متن آن تشویش و اضطرابی ندارد؛ با این حال اشکالاتی به آن وارد دانسته است.<ref>طباطبایی، المیزان، ترجمه، ج۱۳، ص۳۸۹-۳۹۳.</ref>


==آیات مشهور==
==آیات مشهور==
خط ۴۰: خط ۳۶:
ترجمه: و [یاد کن‌] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید» پس [همه‌] به جز ابلیس سجده کردند، [او] از [گروه‌] [[جن]] بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید....
ترجمه: و [یاد کن‌] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید» پس [همه‌] به جز ابلیس سجده کردند، [او] از [گروه‌] [[جن]] بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید....


بنابر [[تفسیر قرآن|تفاسیر]]، این [[آیه]] اشاره به داستانی دارد که در [[سوره بقره]]<ref>آیات ۳۰ تا ۳۸.</ref> آمده<ref>ثقفی تهرانی، روان جاوید، ج۳، ص۴۳۰.</ref> و ماجرای خلقت [[آدم]] و [[سجده]] [[فرشته|فرشتگان]] بر او را بیان می‌کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> از جمله نکاتی که مفسران در توضیح این آیه بیان کرده‌اند این است که [[ابلیس]] اگرچه از [[جن|جِنّیان]] بود، به سبب اطاعت و جایگاهش نزد خداوند، در صف فرشتگان درآمده بود<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۴۶۲.</ref> و اینکه از سجده فرشتگان فهمیده می‌شود سجده بر غیر [[خدا]] در صورتی که برای احترام و تکریم و به اطاعت از خداوند باشد، ایرادی ندارد.<ref>طباطبایی، المیزان، ترجمه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> گفتنی است داستان سجده ملائکه و سرپیچی ابلیس در چند جای قرآن از جمله در [[سوره ص]] آیه ۷۳، [[سوره حجر]] آیه ۳۰ و [[سوره بقره|بقره]] آیه ۳۴ آمده است.
بنابر [[تفسیر قرآن|تفاسیر]]، این [[آیه]] درباره داستانی است که در [[سوره بقره]]<ref>سوره بقره، آیه ۳۰-۳۸.</ref> آمده<ref>ثقفی تهرانی، روان جاوید، نشر برهان، ج۳، ص۴۳۰.</ref> و ماجرای خلقت [[آدم]] و [[سجده]] [[فرشته|فرشتگان]] بر او را بیان می‌کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۸۱.</ref> از جمله نکاتی که مفسران در توضیح این آیه بیان کرده‌اند این است که [[ابلیس]] اگرچه از [[جن|جِنّیان]] بود، به سبب اطاعت و جایگاهش نزد خداوند، در صف فرشتگان درآمده بود<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۴۶۲.</ref> و اینکه از سجده فرشتگان فهمیده می‌شود سجده بر غیر [[خدا]] در صورتی که برای احترام و تکریم و به اطاعت از خداوند باشد، ایرادی ندارد.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۱۸۸.</ref> گفتنی است داستان سجده ملائکه و سرپیچی ابلیس در چند جای قرآن از جمله در آیه ۷۳ [[سوره ص]]، آیه ۳۰ [[سوره حجر]] و آیه ۳۴ [[سوره بقره|بقره]] آمده است.
   
   
* «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُکمْ یوحَیٰ إِلَی أَنَّمَا إِلَٰهُکمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ...» (آیه ۱۱۰)
* «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُکمْ یوحَیٰ إِلَی أَنَّمَا إِلَٰهُکمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ...» (آیه ۱۱۰)
خط ۴۶: خط ۴۲:
ترجمه: بگو من هم مِثل شما بشری هستم و[لی‌] به من [[وحی]] می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است...
ترجمه: بگو من هم مِثل شما بشری هستم و[لی‌] به من [[وحی]] می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است...


در [[:رده:کتاب‌های تفسیری شیعه|کتاب‌های تفسیری]] آمده است این [[آیه]] به سه اصلِ «[[توحید]]»، «[[نبوت]]» و «[[معاد]]» اشاره دارد<ref>طباطبایی، المیزان، ترجمه، ج۱۳، ص۵۵۷.</ref> و پندارهای [[شرک|شرک‌آلود]] و ادعای الوهیت درباره [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] را نفی می‌کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۷۶.</ref> از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] آمده است هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می‌شود.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۵۴۰.</ref>  
در [[:رده:کتاب‌های تفسیری شیعه|کتاب‌های تفسیری]] آمده است که این [[آیه]] به سه اصلِ [[توحید]]، [[نبوت]] و‌[[معاد]]‌اشاره دارد<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۳، ص۵۵۷.</ref> و پندارهای [[شرک|شرک‌آلود]] و ادعای الوهیت درباره [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] را نفی می‌کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۵۷۶.</ref> از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] آمده است که هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می‌شود.<ref>کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۵۴۰.</ref>  


==فضیلت و خواص==
==فضیلت و خواص==
در فضیلت [[تلاوت]] سوره کهف، [[حدیث|روایات]] بسیاری از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] و [[امامان شیعه|ائمه(ع)]] نقل شده است که اهمیت محتوای این سوره را بیان می‌کند،<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref> از جمله:
در فضیلت [[تلاوت]] سوره کهف، [[حدیث|روایات]] بسیاری از [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] و [[امامان شیعه|ائمه(ع)]] نقل شده است که اهمیت محتوای این سوره را بیان می‌کند،<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref> از جمله:


۱. از پیامبر(ص) نقل شده است هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار [[فرشته]] آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد و اینکه هر کس این سوره را در روز [[جمعه (روز)|جمعه]] بخواند، خداوند [[گناه|گناهان]] او تا جمعه دیگر را می‌آمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ می‌کند) و به او نوری می‌بخشد که به آسمان می‌تابد(می‌رسد) و از فتنه [[دجال]] محفوظش می‌دارد.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref>
۱. بنابر حدیثی از پیامبر(ص)، هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار [[فرشته]] آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در روز [[جمعه (روز)|جمعه]] بخواند، خداوند [[گناه|گناهان]] او تا جمعه دیگر را می‌آمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ می‌کند) و به او نوری می‌بخشد که به آسمان می‌تابد (می‌رسد) و از فتنه [[دجال]] محفوظش می‌دارد.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref>


۲. از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] نقل شده است اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند، [[شهادت|شهید]] از دنیا می‌رود و با شهدا مبعوث می‌شود و در روز [[قیامت]] در صف شهدا خواهد بود.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref>
۲. از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] نقل شده است که اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند، [[شهادت|شهید]] از دنیا می‌رود و با شهدا مبعوث می‌شود و در روز [[قیامت]] در صف شهدا خواهد بود.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۲، ص۳۳۶.</ref>


خواصی نیز در روایات برای سوره کهف بیان شده است، از جمله در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «هر کس [[آیه]] آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می‌شود».<ref>«مَا مِنْ أَحَدٍ یقْرَأُ آخِرَ الْکهْفِ عِنْدَ النَّوْمِ إِلَّا تَیقَّظَ فِی السَّاعَةِ الَّتِی یرِید» (کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۵۴۰).</ref>
خواصی نیز برای سوره کهف بیان شده است، از جمله در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «هر کس [[آیه]] آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می‌شود».<ref>«مَا مِنْ أَحَدٍ یقْرَأُ آخِرَ الْکهْفِ عِنْدَ النَّوْمِ إِلَّا تَیقَّظَ فِی السَّاعَةِ الَّتِی یرِید» (کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۵۴۰).</ref>


== متن و ترجمه ==
== متن و ترجمه ==
خط ۶۵: خط ۶۱:
|ستايش خدايى را كه اين كتاب [آسمانى‌] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه كژى در آن ننهاد، (۱) [كتابى‌] راست و درست، تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابى سخت بيم دهد، و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته مى‌كنند نويد بخشد كه براى آنان پاداشى نيكوست. (۲) در حالى كه جاودانه در آن [بهشت‌] ماندگار خواهند بود. (۳) و تا كسانى را كه گفته‌اند: خداوند فرزندى گرفته است، هشدار دهد. (۴)نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادّعا] دانشى ندارند. بزرگ سخنى است كه از دهانشان برمى‌آيد. [آنان‌] جز دروغ نمى‌گويند. (۵) شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرى [كار]شان تباه كنى. (۶) در حقيقت، ما آنچه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند. (۷) و ما آنچه را كه بر آن است، قطعاً بيابانى بى‌گياه خواهيم كرد. (۸) مگر پنداشتى اصحاب كهف و رقيم [خفتگان غار لوحه‌دار] از آيات ما شگفت بوده است؟ (۹) آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.» (۱۰) پس در آن غار، ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم. (۱۱) آنگاه آنان را بيدار كرديم، تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب كرده‌اند. (۱۲) ما خبرشان را بر تو درست حكايت مى‌كنيم: آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم. (۱۳) و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك‌] برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفته‌ايم.» (۱۴) اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‌اند. چرا بر [حقّانيّت‌] آنها برهانى آشكار نمى‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد؟ (۱۵) و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‌پرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد. (۱۶) و آفتاب را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به سمت راست مايل است، و چون فرو مى‌شود از سمت چپ دامن برمى‌چيند، در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته‌]اند. اين از نشانه‌هاى [قدرت‌] خداست. خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‌يافته است، و هر كه را بى‌راه گذارد، هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت. (۱۷) و مى‌پندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفته‌اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‌گردانيم، و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود]. اگر بر حال آنان اطلاع مى‌يافتى، گريزان روى از آنها برمى‌تافتى و از [مشاهده‌] آنها آكنده از بيم مى‌شدى. (۱۸) و اين چنين بيدارشان كرديم، تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گوينده‌اى از آنان گفت: «چقدر مانده‌ايد؟» گفتند: «روزى يا پاره‌اى از روز را مانده‌ايم.» [سرانجام‌] گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده‌ايد داناتر است، اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه‌تر است و از آن، غذايى برايتان بياورد، و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال‌] شما آگاه نگرداند. (۱۹) چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مى‌كنند يا شما را به كيش خود بازمى‌گردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد. (۲۰) و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و [در فرا رسيدن‌] قيامت هيچ شكى نيست، هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى‌كردند، پس [عده‌اى ]گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد، پروردگارشان به [حال‌] آنان داناتر است.» [سرانجام‌] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند: «حتماً بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد.» (۲۱) به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود.» و مى‌گويند: «پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود.» تير در تاريكى مى‌اندازند. و [عده‌اى‌] مى‌گويند: «هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاه‌تر است، جز اندكى [كسى شماره‌] آنها را نمى‌داند.» پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو. (۲۲) و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد. (۲۳) مگر آنكه خدا بخواهد، و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو: «اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است، هدايت كند.» (۲۴) و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن‌] افزودند. (۲۵) بگو: «خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است. نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد. وه! چه بينا و شنواست. براى آنان ياورى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‌گيرد.» (۲۶) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان. كلمات او را تغييردهنده‌اى نيست، و جز او هرگز پناهى نخواهى يافت. (۲۷) و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‌خوانند [و] خشنودى او را مى‌خواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديده‌ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته‌ايم و از هوس خود پيروى كرده و [اساس‌] كارش بر زياده‌روى است، اطاعت مكن. (۲۸) و بگو: «حق از پروردگارتان [رسيده‌] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‌ايم كه سراپرده‌هايش آنان را در بر مى‌گيرد، و اگر فريادرسى جويند، به آبى چون مس گداخته كه چهره‌ها را بريان مى‌كند يارى مى‌شوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است.» (۲۹) كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند [بدانند كه‌] ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده است تباه نمى‌كنيم. (۳۰) آنانند كه بهشتهاى عدن به ايشان اختصاص دارد كه از زير [قصرها]شان جويبارها روان است. در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مى‌شوند و جامه‌هايى سبز از پرنيان نازك و حرير ستبر مى‌پوشند. در آنجا بر سريرها تكيه مى‌زنند. چه خوش پاداش و نيكو تكيه‌گاهى! (۳۱) و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [باغ‌] را با درختان خرما پوشانديم، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم. (۳۲) هر يك از اين دو باغ محصول خود را [به موقع‌] مى‌داد و از [صاحبش‌] چيزى دريغ نمى‌ورزيد، و ميان آن دو [باغ‌] نهرى روان كرده بوديم. (۳۳) و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم.» (۳۴) و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود، داخل باغ شد [و] گفت: «گمان نمى‌كنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد.» (۳۵) و گمان نمى‌كنم كه رستاخيز بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت. (۳۶) رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را [به صورت‌] مردى درآورد، كافر شدى؟» (۳۷) اما من [مى‌گويم:] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم. (۳۸) و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاء الله، نيرويى جز به [قدرت‌] خدا نيست. اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى‌بينى، (۳۹) اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد، و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد؛ (۴۰) يا آب آن [در زمين‌] فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى.» (۴۱) [تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسمانى‌] ميوه‌هايش را فرو گرفت. پس براى [از كف دادن‌] آنچه در آن [باغ‌] هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مى‌زد در حالى كه داربستهاى آن فرو ريخته بود. و [به حسرت‌] مى‌گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم.» (۴۲) و او را در برابر خدا گروهى نبود، تا ياريش كنند، و توانى نداشت كه خود را يارى كند. (۴۳) در آنجا [آشكار شد كه‌] يارى به خداىِ حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و [اوست‌] بهترين فرجام. (۴۴) و براى آنان زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم؛ سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان‌] خشك گرديد كه بادها پراكنده‌اش كردند، و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست. (۴۵) مال و پسران زيور زندگى دنيايند، و نيكيهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهتر است. (۴۶) و [ياد كن‌] روزى را كه كوهها را به حركت درمى‌آوريم، و زمين را آشكار [و صاف‌] مى‌بينى، و آنان را گرد مى‌آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى‌كنيم. (۴۷) و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مى‌شوند [و به آنها مى‌فرمايد:] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهيم داد. (۴۸) و كارنامه [عمل شما در ميان‌] نهاده مى‌شود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى‌بينى، و مى‌گويند: «اى واى بر ما، اين چه نامه‌اى است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اينكه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام داده‌اند حاضر يابند، و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‌دارد. (۴۹) و [ياد كن‌] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد،» پس [همه‌] -جز ابليس- سجده كردند، كه از [گروه‌] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد. آيا [با اين حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‌گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند. (۵۰) [من‌] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم. (۵۱) و [ياد كن‌] روزى را كه [خدا] مى‌گويد: «آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»، پس آنها را بخوانند و[لى‌] اجابتشان نكنند، و ما ميان آنان ورطه‌اى قرار دهيم. (۵۲) و گناهكاران آتش [دوزخ‌] را مى‌بينند و درمى‌يابند كه در آن خواهند افتاد، و از آن راه گريزى نيابند. (۵۳) و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم، و[لى‌] انسان بيش از هر چيز سرِ جدال دارد. (۵۴) و چيزى مانع مردم نشد از اينكه وقتى هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينكه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب‌] پيشينيان، در باره آنان [نيز] به كار رود، يا عذاب رويارويشان بيايد. (۵۵) و پيامبران [خود] را جز بشارت‌دهنده و بيم‌رسان گسيل نمى‌داريم، و كسانى كه كافر شده‌اند، به باطل مجادله مى‌كنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند، و نشانه‌هاى من و آنچه را [بدان‌] بيم داده شده‌اند به ريشخند گرفتند. (۵۶) و كيست ستمكارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش كرده است؟ ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم‌]. و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد. (۵۷) و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم‌] آنچه مرتكب شده‌اند، آنها را مؤاخذه مى‌كرد، قطعاً در عذاب آنان تعجيل مى‌نمود [ولى چنين نمى كند] بلكه براى آنها سر رسيدى است كه هرگز از برابر آن راه گريزى نمى‌يابند. (۵۸) و [مردم‌] آن شهرها چون بيدادگرى كردند، هلاكشان كرديم، و براى هلاكتشان موعدى مقرر داشتيم. (۵۹) و [ياد كن‌] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه‌] خود گفت: «دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ى سال‌] سير كنم.» (۶۰) پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند، ماهىِ خودشان را فراموش كردند، و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت‌]. (۶۱) و هنگامى كه [از آنجا] گذشتند [موسى‌] به جوان خود گفت: «غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم.» (۶۲) گفت: «ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم، و جز شيطان، [كسى‌] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم، و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.» (۶۳) گفت: «اين همان بود كه ما مى‌جستيم.» پس جستجوكنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند. (۶۴) تا بنده‌اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم. (۶۵) موسى به او گفت: «آيا تو را -به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‌اى به من ياد دهى- پيروى كنم؟» (۶۶) گفت: «تو هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى. (۶۷) و چگونه مى‌توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟» (۶۸) گفت: «ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.» (۶۹) گفت: «اگر مرا پيروى مى‌كنى، پس از چيزى سؤال مكن، تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم.» (۷۰) پس رهسپار گرديدند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند، [وى‌] آن را سوراخ كرد. [موسى‌] گفت: «آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعاً به كار ناروايى مبادرت ورزيدى.» (۷۱) گفت: «آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى؟» (۷۲) [موسى‌] گفت: «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير.» (۷۳) پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را كشت. [موسى به او ] گفت: «آيا شخص بى‌گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.» (۷۴) گفت: «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى؟» (۷۵) [موسى‌] گفت: «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.» (۷۶) پس رفتند تا به اهل قريه‌اى رسيدند. از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند. پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‌خواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد. [موسى‌] گفت: «اگر مى‌خواستى [مى‌توانستى‌] براى آن مزدى بگيرى.» (۷۷) گفت: «اين [بار، ديگر وقت‌] جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»: (۷۸) اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‌كردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه‌] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى‌] را به زور مى‌گرفت. (۷۹) و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكِشد. (۸۰) پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱) و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه‌] يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‌] نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم‌] به حد رشد برسند و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند. و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم. اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى. (۸۲) و از تو در باره «ذوالقرنين» مى‌پرسند. بگو: «به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.» (۸۳) ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‌اى بدو بخشيديم. (۸۴) تا راهى را دنبال كرد. (۸۵) تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‌اى گِل‌آلود و سياه غروب مى‌كند، و نزديك آن طايفه‌اى را يافت. فرموديم: «اى ذوالقرنين، [اختيار با توست‌] يا عذاب مى‌كنى يا در ميانشان [روش‌] نيكويى پيش مى‌گيرى.» (۸۶) گفت: «اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‌شود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد.» (۸۷) و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى [هر چه‌] نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت. (۸۸) سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد. (۸۹) تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين‌] يافت كه بر قومى طلوع مى‌كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم. (۹۰) اين چنين [مى‌رفت‌]، و قطعاً به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم. (۹۱) باز راهى را دنبال نمود. (۹۲) تا وقتى به ميان دو سد رسيد، در برابر آن دو [سد]، طايفه‌اى را يافت كه نمى‌توانستند هيچ زبانى را بفهمند. (۹۳) گفتند: «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مى‌كنند، آيا [ممكن است‌] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى؟» (۹۴) گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمكّن داده، [از كمك مالى شما] بهتر است. مرا با نيرويى [انسانى‌] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم.» (۹۵) براى من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات‌] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.» (۹۶) [در نتيجه، اقوام وحشى‌] نتوانستند از آن [مانع‌] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند. (۹۷) گفت: «اين رحمتى از جانب پروردگار من است، و[لى‌] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد] را درهم كوبد، و وعده پروردگارم حق است.» (۹۸) و در آن روز آنان را رها مى‌كنيم تا موج‌آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه‌] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد. (۹۹) و آن روز، جهنم را آشكارا به كافران بنماييم. (۱۰۰) [به‌] همان كسانى كه چشمان [بصيرت‌]شان از ياد من در پرده بود، و توانايى شنيدن [حق‌] نداشتند. (۱۰۱) آيا كسانى كه كفر ورزيده‌اند، پنداشته‌اند كه [مى‌توانند] به جاى من، بندگانم را سرپرست بگيرند؟ ما جهنم را آماده كرده‌ايم تا جايگاه پذيرايى كافران باشد. (۱۰۲) بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳) [آنان‌] كسانى‌اند كه كوشش‌شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كار خوب انجام مى‌دهند. (۱۰۴) [آرى،] آنان كسانى‌اند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد. (۱۰۵) اين جهنم سزاى آنان است، چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند. (۱۰۶) بى‌گمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، باغهاى فردوس جايگاه پذيرايى آنان است. (۱۰۷) جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمى‌كنند. (۱۰۸) بگو: «اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مى‌يابد، هر چند نظيرش را به مدد [آن‌] بياوريم.» (۱۰۹) بگو: «من هم مِثل شما بشرى هستم و[لى‌] به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.» (۱۱۰)
|ستايش خدايى را كه اين كتاب [آسمانى‌] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه كژى در آن ننهاد، (۱) [كتابى‌] راست و درست، تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابى سخت بيم دهد، و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته مى‌كنند نويد بخشد كه براى آنان پاداشى نيكوست. (۲) در حالى كه جاودانه در آن [بهشت‌] ماندگار خواهند بود. (۳) و تا كسانى را كه گفته‌اند: خداوند فرزندى گرفته است، هشدار دهد. (۴)نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادّعا] دانشى ندارند. بزرگ سخنى است كه از دهانشان برمى‌آيد. [آنان‌] جز دروغ نمى‌گويند. (۵) شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرى [كار]شان تباه كنى. (۶) در حقيقت، ما آنچه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند. (۷) و ما آنچه را كه بر آن است، قطعاً بيابانى بى‌گياه خواهيم كرد. (۸) مگر پنداشتى اصحاب كهف و رقيم [خفتگان غار لوحه‌دار] از آيات ما شگفت بوده است؟ (۹) آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.» (۱۰) پس در آن غار، ساليانى چند بر گوشهايشان پرده زديم. (۱۱) آنگاه آنان را بيدار كرديم، تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب كرده‌اند. (۱۲) ما خبرشان را بر تو درست حكايت مى‌كنيم: آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم. (۱۳) و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك‌] برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفته‌ايم.» (۱۴) اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‌اند. چرا بر [حقّانيّت‌] آنها برهانى آشكار نمى‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد؟ (۱۵) و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مى‌پرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد. (۱۶) و آفتاب را مى‌بينى كه چون برمى‌آيد، از غارشان به سمت راست مايل است، و چون فرو مى‌شود از سمت چپ دامن برمى‌چيند، در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته‌]اند. اين از نشانه‌هاى [قدرت‌] خداست. خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‌يافته است، و هر كه را بى‌راه گذارد، هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت. (۱۷) و مى‌پندارى كه ايشان بيدارند، در حالى كه خفته‌اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‌گردانيم، و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود]. اگر بر حال آنان اطلاع مى‌يافتى، گريزان روى از آنها برمى‌تافتى و از [مشاهده‌] آنها آكنده از بيم مى‌شدى. (۱۸) و اين چنين بيدارشان كرديم، تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گوينده‌اى از آنان گفت: «چقدر مانده‌ايد؟» گفتند: «روزى يا پاره‌اى از روز را مانده‌ايم.» [سرانجام‌] گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده‌ايد داناتر است، اينك يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه‌تر است و از آن، غذايى برايتان بياورد، و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال‌] شما آگاه نگرداند. (۱۹) چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مى‌كنند يا شما را به كيش خود بازمى‌گردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد. (۲۰) و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و [در فرا رسيدن‌] قيامت هيچ شكى نيست، هنگامى كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى‌كردند، پس [عده‌اى ]گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد، پروردگارشان به [حال‌] آنان داناتر است.» [سرانجام‌] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند: «حتماً بر ايشان معبدى بنا خواهيم كرد.» (۲۱) به زودى خواهند گفت: «سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود.» و مى‌گويند: «پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود.» تير در تاريكى مى‌اندازند. و [عده‌اى‌] مى‌گويند: «هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آنها آگاه‌تر است، جز اندكى [كسى شماره‌] آنها را نمى‌داند.» پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو. (۲۲) و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد. (۲۳) مگر آنكه خدا بخواهد، و چون فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو: «اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است، هدايت كند.» (۲۴) و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن‌] افزودند. (۲۵) بگو: «خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است. نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد. وه! چه بينا و شنواست. براى آنان ياورى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمى‌گيرد.» (۲۶) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان. كلمات او را تغييردهنده‌اى نيست، و جز او هرگز پناهى نخواهى يافت. (۲۷) و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‌خوانند [و] خشنودى او را مى‌خواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديده‌ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته‌ايم و از هوس خود پيروى كرده و [اساس‌] كارش بر زياده‌روى است، اطاعت مكن. (۲۸) و بگو: «حق از پروردگارتان [رسيده‌] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‌ايم كه سراپرده‌هايش آنان را در بر مى‌گيرد، و اگر فريادرسى جويند، به آبى چون مس گداخته كه چهره‌ها را بريان مى‌كند يارى مى‌شوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است.» (۲۹) كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند [بدانند كه‌] ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده است تباه نمى‌كنيم. (۳۰) آنانند كه بهشتهاى عدن به ايشان اختصاص دارد كه از زير [قصرها]شان جويبارها روان است. در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مى‌شوند و جامه‌هايى سبز از پرنيان نازك و حرير ستبر مى‌پوشند. در آنجا بر سريرها تكيه مى‌زنند. چه خوش پاداش و نيكو تكيه‌گاهى! (۳۱) و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [باغ‌] را با درختان خرما پوشانديم، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم. (۳۲) هر يك از اين دو باغ محصول خود را [به موقع‌] مى‌داد و از [صاحبش‌] چيزى دريغ نمى‌ورزيد، و ميان آن دو [باغ‌] نهرى روان كرده بوديم. (۳۳) و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم.» (۳۴) و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود، داخل باغ شد [و] گفت: «گمان نمى‌كنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد.» (۳۵) و گمان نمى‌كنم كه رستاخيز بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت. (۳۶) رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را [به صورت‌] مردى درآورد، كافر شدى؟» (۳۷) اما من [مى‌گويم:] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم. (۳۸) و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاء الله، نيرويى جز به [قدرت‌] خدا نيست. اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى‌بينى، (۳۹) اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد، و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد؛ (۴۰) يا آب آن [در زمين‌] فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى.» (۴۱) [تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسمانى‌] ميوه‌هايش را فرو گرفت. پس براى [از كف دادن‌] آنچه در آن [باغ‌] هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مى‌زد در حالى كه داربستهاى آن فرو ريخته بود. و [به حسرت‌] مى‌گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم.» (۴۲) و او را در برابر خدا گروهى نبود، تا ياريش كنند، و توانى نداشت كه خود را يارى كند. (۴۳) در آنجا [آشكار شد كه‌] يارى به خداىِ حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و [اوست‌] بهترين فرجام. (۴۴) و براى آنان زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم؛ سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان‌] خشك گرديد كه بادها پراكنده‌اش كردند، و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست. (۴۵) مال و پسران زيور زندگى دنيايند، و نيكيهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهتر است. (۴۶) و [ياد كن‌] روزى را كه كوهها را به حركت درمى‌آوريم، و زمين را آشكار [و صاف‌] مى‌بينى، و آنان را گرد مى‌آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى‌كنيم. (۴۷) و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مى‌شوند [و به آنها مى‌فرمايد:] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهيم داد. (۴۸) و كارنامه [عمل شما در ميان‌] نهاده مى‌شود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى‌بينى، و مى‌گويند: «اى واى بر ما، اين چه نامه‌اى است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اينكه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام داده‌اند حاضر يابند، و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‌دارد. (۴۹) و [ياد كن‌] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد،» پس [همه‌] -جز ابليس- سجده كردند، كه از [گروه‌] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد. آيا [با اين حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‌گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند. (۵۰) [من‌] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان. و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم. (۵۱) و [ياد كن‌] روزى را كه [خدا] مى‌گويد: «آنهايى را كه شريكان من پنداشتيد، ندا دهيد»، پس آنها را بخوانند و[لى‌] اجابتشان نكنند، و ما ميان آنان ورطه‌اى قرار دهيم. (۵۲) و گناهكاران آتش [دوزخ‌] را مى‌بينند و درمى‌يابند كه در آن خواهند افتاد، و از آن راه گريزى نيابند. (۵۳) و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم، و[لى‌] انسان بيش از هر چيز سرِ جدال دارد. (۵۴) و چيزى مانع مردم نشد از اينكه وقتى هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينكه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب‌] پيشينيان، در باره آنان [نيز] به كار رود، يا عذاب رويارويشان بيايد. (۵۵) و پيامبران [خود] را جز بشارت‌دهنده و بيم‌رسان گسيل نمى‌داريم، و كسانى كه كافر شده‌اند، به باطل مجادله مى‌كنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند، و نشانه‌هاى من و آنچه را [بدان‌] بيم داده شده‌اند به ريشخند گرفتند. (۵۶) و كيست ستمكارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش كرده است؟ ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم‌]. و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد. (۵۷) و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم‌] آنچه مرتكب شده‌اند، آنها را مؤاخذه مى‌كرد، قطعاً در عذاب آنان تعجيل مى‌نمود [ولى چنين نمى كند] بلكه براى آنها سر رسيدى است كه هرگز از برابر آن راه گريزى نمى‌يابند. (۵۸) و [مردم‌] آن شهرها چون بيدادگرى كردند، هلاكشان كرديم، و براى هلاكتشان موعدى مقرر داشتيم. (۵۹) و [ياد كن‌] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه‌] خود گفت: «دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ى سال‌] سير كنم.» (۶۰) پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند، ماهىِ خودشان را فراموش كردند، و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت‌]. (۶۱) و هنگامى كه [از آنجا] گذشتند [موسى‌] به جوان خود گفت: «غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم.» (۶۲) گفت: «ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم، و جز شيطان، [كسى‌] آن را از ياد من نبرد، تا به يادش باشم، و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.» (۶۳) گفت: «اين همان بود كه ما مى‌جستيم.» پس جستجوكنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند. (۶۴) تا بنده‌اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم. (۶۵) موسى به او گفت: «آيا تو را -به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شده‌اى به من ياد دهى- پيروى كنم؟» (۶۶) گفت: «تو هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى. (۶۷) و چگونه مى‌توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟» (۶۸) گفت: «ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.» (۶۹) گفت: «اگر مرا پيروى مى‌كنى، پس از چيزى سؤال مكن، تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم.» (۷۰) پس رهسپار گرديدند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند، [وى‌] آن را سوراخ كرد. [موسى‌] گفت: «آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعاً به كار ناروايى مبادرت ورزيدى.» (۷۱) گفت: «آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى؟» (۷۲) [موسى‌] گفت: «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير.» (۷۳) پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را كشت. [موسى به او ] گفت: «آيا شخص بى‌گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.» (۷۴) گفت: «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى؟» (۷۵) [موسى‌] گفت: «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.» (۷۶) پس رفتند تا به اهل قريه‌اى رسيدند. از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند. پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‌خواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد. [موسى‌] گفت: «اگر مى‌خواستى [مى‌توانستى‌] براى آن مزدى بگيرى.» (۷۷) گفت: «اين [بار، ديگر وقت‌] جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»: (۷۸) اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‌كردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه‌] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى‌] را به زور مى‌گرفت. (۷۹) و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكِشد. (۸۰) پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱) و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه‌] يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‌] نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم‌] به حد رشد برسند و گنجينه خود را -كه رحمتى از جانب پروردگارت بود- بيرون آورند. و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم. اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى. (۸۲) و از تو در باره «ذوالقرنين» مى‌پرسند. بگو: «به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند.» (۸۳) ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‌اى بدو بخشيديم. (۸۴) تا راهى را دنبال كرد. (۸۵) تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‌اى گِل‌آلود و سياه غروب مى‌كند، و نزديك آن طايفه‌اى را يافت. فرموديم: «اى ذوالقرنين، [اختيار با توست‌] يا عذاب مى‌كنى يا در ميانشان [روش‌] نيكويى پيش مى‌گيرى.» (۸۶) گفت: «اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‌شود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد.» (۸۷) و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى [هر چه‌] نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت. (۸۸) سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد. (۸۹) تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين‌] يافت كه بر قومى طلوع مى‌كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم. (۹۰) اين چنين [مى‌رفت‌]، و قطعاً به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم. (۹۱) باز راهى را دنبال نمود. (۹۲) تا وقتى به ميان دو سد رسيد، در برابر آن دو [سد]، طايفه‌اى را يافت كه نمى‌توانستند هيچ زبانى را بفهمند. (۹۳) گفتند: «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مى‌كنند، آيا [ممكن است‌] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى؟» (۹۴) گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمكّن داده، [از كمك مالى شما] بهتر است. مرا با نيرويى [انسانى‌] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم.» (۹۵) براى من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات‌] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.» (۹۶) [در نتيجه، اقوام وحشى‌] نتوانستند از آن [مانع‌] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند. (۹۷) گفت: «اين رحمتى از جانب پروردگار من است، و[لى‌] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد] را درهم كوبد، و وعده پروردگارم حق است.» (۹۸) و در آن روز آنان را رها مى‌كنيم تا موج‌آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه‌] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد. (۹۹) و آن روز، جهنم را آشكارا به كافران بنماييم. (۱۰۰) [به‌] همان كسانى كه چشمان [بصيرت‌]شان از ياد من در پرده بود، و توانايى شنيدن [حق‌] نداشتند. (۱۰۱) آيا كسانى كه كفر ورزيده‌اند، پنداشته‌اند كه [مى‌توانند] به جاى من، بندگانم را سرپرست بگيرند؟ ما جهنم را آماده كرده‌ايم تا جايگاه پذيرايى كافران باشد. (۱۰۲) بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳) [آنان‌] كسانى‌اند كه كوشش‌شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كار خوب انجام مى‌دهند. (۱۰۴) [آرى،] آنان كسانى‌اند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد. (۱۰۵) اين جهنم سزاى آنان است، چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند. (۱۰۶) بى‌گمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، باغهاى فردوس جايگاه پذيرايى آنان است. (۱۰۷) جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمى‌كنند. (۱۰۸) بگو: «اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مى‌يابد، هر چند نظيرش را به مدد [آن‌] بياوريم.» (۱۰۹) بگو: «من هم مِثل شما بشرى هستم و[لى‌] به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.» (۱۱۰)
}}
}}


{{سوره‌های قرآن|18|[[سوره اسراء]]|[[سوره مریم]]}}
{{سوره‌های قرآن|18|[[سوره اسراء]]|[[سوره مریم]]}}


==تک‌نگاری‌ها==
==تک‌نگاری‌ها==
سوره کهف در کتاب‌های تفسیری جامع تفسیر شده است، اما برخی آثار به صورت تک‌نگاری به تفسیر و توضیح این سوره پرداخته‌اند از جمله:
سوره کهف در کتاب‌های تفسیری جامع تفسیر شده است، اما برخی آثار به صورت تک‌نگاری به تفسیر و توضیح این سوره پرداخته‌اند، از جمله:
* بهرام‌پور، ابوالفضل، تفسیر سوره کهف، قم، نشر هجرت، ۱۳۸۴ش.
* بهرام‌پور، ابوالفضل، تفسیر سوره کهف، قم، نشر هجرت، ۱۳۸۴ش.
* ضیاء‌آبادی، سیدمحمد، تفسیر سوره مبارکه کهف، تهران، بنیاد خیریه الزهراء، ۱۳۹۶ش.
* ضیاء‌آبادی، سید محمد، تفسیر سوره مبارکه کهف، تهران، بنیاد خیریه الزهراء، ۱۳۹۶ش.
* ‬صالح غفاری، محمدعلی، تفسیر سوره کهف، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت، ۱۳۷۶ش.
* ‬صالح غفاری، محمدعلی، تفسیر سوره کهف، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت، ۱۳۷۶ش.


خط ۸۱: خط ۷۶:
* قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران، دارالقرآن الکریم، ۱۴۱۸ق/۱۳۷۶ش.
* قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران، دارالقرآن الکریم، ۱۴۱۸ق/۱۳۷۶ش.
* ثقفی تهرانی، محمد، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، تهران، برهان، [بی‌تا].
* ثقفی تهرانی، محمد، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، تهران، برهان، [بی‌تا].
* دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، تهران، دوستان-ناهید، ۱۳۷۷.
* دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاء الدین خرمشاهی، تهران، دوستان-ناهید، ۱۳۷۷ش.
* راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، به تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
* راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، به تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
* طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
* طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
* کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
* کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
* معرفت، محمدهادی، آموزش علوم قرآن، [بی‌جا]، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۷۱ش.
* معرفت، محمدهادی، آموزش علوم قرآن، [بی‌جا]، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۷۱ش.
۳۸۶

ویرایش