پرش به محتوا

ابوالحسن اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۴
جز
imported>A.atashinsadaf
imported>A.atashinsadaf
خط ۶۷: خط ۶۷:


== مبانی کلامی اشعری ==
== مبانی کلامی اشعری ==
از دیدگاه اشعری معرفت انسانی بر دو نوع است: ضروری و اکتسابی. معرفت اکتسابی علمی است که از راه نظر و استدلال عقلی به دست می‌آید، و معرفت ضروری همه شناخت‌های غیرنظری را در برمی‌گیرد، اعم از شناخت حسی، علم به بدیهیات و شناختی که از راه خبر موثق حاصل می‌گردد (ابن فورک، ۱۳، ۱۵، ۱۷). نخستین فعل واجب بر انسان نظر و استدلال برای کسب معرفت به خداوند است. از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونه‌ای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتی اکتسابی است و طریقی جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنای نفی تقلید در معرفت خداست.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ۲؛ ابن فورک، ۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ۲۸/۱ – ۲۹</ref>اما نکته مهمی که تمایز اشعری را از [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] در این باره نشان می‌دهد، دیدگاه او در منشأ نخستین واجب، یعنی ملاک وجوب معرفت عقلی به خداست. وی بر خلاف [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] علم به وجوب نظر را مستقیما مبتنی بر حکم عقل نمی‌داند، بلکه آن را معرفتی نقلی و حاصل از حکم شارع به شمار می‌آورد، بدین معنا که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگی آن را ندارد تا درباره این که آیا اساساً آدمی در پیشگاه خداوند به چیزی [[تکلیف|مکلّف]] است یا نه، داوری کند.<ref>ابن فورک، ۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref>اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]] که با نام اشعری شناخته می‌شود، مبتنی بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملی عقل قائل می‌شود و قلمرو توانایی و و اقع نمایی عقل را به احکام نظری محدود می‌سازد. بدین گونه، از عقل نمی‌توان هیچ گونه حکمی درباره نیک و بد کارها و آن چه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد.<ref>همو، ۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ۳۷۱</ref>
{{ویکی‌سازی}}
از دیدگاه اشعری معرفت انسانی بر دو نوع است: ضروری و اکتسابی. معرفت اکتسابی علمی است که از راه نظر و استدلال عقلی به دست می‌آید، و معرفت ضروری همه شناخت‌های غیرنظری را در برمی‌گیرد، اعم از شناخت حسی، علم به بدیهیات و شناختی که از راه خبر موثق حاصل می‌گردد. <ref>ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷</ref> نخستین فعل واجب بر انسان نظر و استدلال برای کسب معرفت به خداوند است. از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونه‌ای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتی اکتسابی است و طریقی جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنای نفی تقلید در معرفت خداست.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹</ref>


اشعری معرفت حاصل از  اخبار موثق را معرفتی ضروری دانسته است. از این رو همچنان که انسان درباره داده‌های حسی شکی به خود راه نمی‌دهد و در استدلال‌های خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیرمحسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسی باشد.<ref>ابن فورک، ۲۸۷</ref>بنا بر این، تکلیف انسان‌ها از آنجا آغاز شده است که پیامبر الاهی این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند به عذاب الاهی دچار خواهند بود. با شناختی که انسان‌ها از راستگویی او دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بی‌چون و چرا به احکام شرع است.<ref>همو، ۲۳، ۲۸۵</ref>
نکته مهمی که تمایز اشعری را از [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] در این باره نشان می‌دهد، دیدگاه او در منشأ نخستین واجب، یعنی ملاک وجوب معرفت عقلی به خداست. وی بر خلاف [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] علم به وجوب نظر را مستقیما مبتنی بر حکم عقل نمی‌داند، بلکه آن را معرفتی نقلی و حاصل از حکم شارع به شمار می‌آورد، بدین معنا که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگی آن را ندارد تا درباره اینکه آیا اساساً آدمی در پیشگاه خداوند به چیزی [[تکلیف|مکلّف]] است یا نه، داوری کند.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref>


نظر و تعقل در باب عقاید دینی به تعبیر اشعری «‌استدلال از شاهد به غایب‌» است، بدین معنا که انسان حکمی را که درباره امور معینی در جهان محسوس صادق می‌داند، به مورد مشابهی در جهان ناشناخته سریان دهد.<ref>همو، ۲۸۶</ref> اشعری ضمن این که با پذیرش اعتبار قیاس، برخی مفاهیم عقلی و لوازم منطقی آنها را تصدیق می‌کند و در برهان‌های خویش به کار می‌گیرد، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلی مانعی بر سر التزام به نصوص دینی نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل می‌شود و در مواردی که معتزله ناگزیر از تأویل بوده‌اند، نشان می‌دهد که در آنجا نمی‌توان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. بدین گونه، یکی از عمده‌ترین ویژگی‌های اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینی، اعتبار عقل و قیاس را می‌پذیرد و می‌کوشد با تعریف حدود کارآیی آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه [[اصحاب حدیث]] را به گونه‌ای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با [[اصحاب حدیث]] انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان [[اصحاب حدیث]] و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref>
اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]] که با نام اشعری شناخته می‌شود، مبتنی بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملی عقل قائل می‌شود و قلمرو توانایی و واقع نمایی عقل را به احکام نظری محدود می‌سازد. بدین گونه، از عقل نمی‌توان هیچ گونه حکمی درباره نیک و بد کارها و آن چه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref>
 
اشعری معرفت حاصل از  اخبار موثق را معرفتی ضروری دانسته است. از این رو همچنان که انسان درباره داده‌های حسی شکی به خود راه نمی‌دهد و در استدلال‌های خویش از آنها بهره می‌گیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیرمحسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسی باشد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۷</ref>بنابراین، تکلیف انسان‌ها از آنجا آغاز شده است که پیامبر الهی این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند به عذاب الاهی دچار خواهند بود. با شناختی که انسان‌ها از راستگویی او دارند، اندیشه کردن در نشانه‌های پیامبری او بر آنان واجب می‌گردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بی‌چون و چرا به احکام شرع است.<ref>ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵</ref>
 
نظر و تعقل در باب عقاید دینی به تعبیر اشعری «‌استدلال از شاهد به غایب‌» است، بدین معنا که انسان حکمی را که درباره امور معینی در جهان محسوس صادق می‌داند، به مورد مشابهی در جهان ناشناخته سریان دهد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۶</ref> اشعری ضمن این که با پذیرش اعتبار قیاس، برخی مفاهیم عقلی و لوازم منطقی آنها را تصدیق می‌کند و در برهان‌های خویش به کار می‌گیرد، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلی مانعی بر سر التزام به نصوص دینی نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل می‌شود و در مواردی که معتزله ناگزیر از تأویل بوده‌اند، نشان می‌دهد که در آنجا نمی‌توان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. بدین گونه، یکی از عمده‌ترین ویژگی‌های اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینی، اعتبار عقل و قیاس را می‌پذیرد و می‌کوشد با تعریف حدود کارآیی آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه [[اهل حدیث|اصحاب حدیث]] را به گونه‌ای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقل‌گرا قرار می‌دهد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref>


== آراء و عقاید ==
== آراء و عقاید ==
کاربر ناشناس