کاربر ناشناس
ختنه: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Hasaninasab جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
==در ادبیات و باورهای عامیانه== | ==در ادبیات و باورهای عامیانه== | ||
اَغلَف یا ختنه ناشده در ادبیات عامیانه بسیاری از کشورهای اسلامی کنایه از نامسلمان است.<ref> رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه نکرده» </ref> نیز اصطلاحِ «ابن الغلفاء» در عربی برای کنایه از مرد کثیرالشهوه به کار رفته است.<ref> رجوع کنید به ابن قیم جوزیه، ص۱۴۷ </ref> در عربی مَثَل «بِأَلَمٍ ما تُخْتَنَنَّ»،<ref> میدانی، ج ۱، ص۱۸۸ </ref> که معادل است با «نابرده رنج گنج میسر نمیشود»، مشهور است. فارسی زبانان مثل «ختنه سوران قاضی است» را وقتی به کار میبرند که اجتماعی عظیم برای موضوعی غیرمهم جمع شوند یا مقصود اصلی از انجام کاری را زیر پوشش کار دیگری پنهان کنند.<ref> دهخدا؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه سوران» </ref> همچنین عبارتِ «دست نامختون حلال نیست»، یعنی حیوانی که به دست مردی ختنه ناشده ذبح شود حلال نیست،<ref> شکورزاده، ص۱۵۹، پانویس ۳ </ref> را به کار میبرند. در زبان ترکی نیز مثلهایی از | اَغلَف یا ختنه ناشده در ادبیات عامیانه بسیاری از کشورهای اسلامی کنایه از نامسلمان است.<ref> رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه نکرده» </ref> نیز اصطلاحِ «ابن الغلفاء» در عربی برای کنایه از مرد کثیرالشهوه به کار رفته است.<ref> رجوع کنید به ابن قیم جوزیه، ص۱۴۷ </ref> در عربی مَثَل «بِأَلَمٍ ما تُخْتَنَنَّ»،<ref> میدانی، ج ۱، ص۱۸۸ </ref> که معادل است با «نابرده رنج گنج میسر نمیشود»، مشهور است. فارسی زبانان مثل «ختنه سوران قاضی است» را وقتی به کار میبرند که اجتماعی عظیم برای موضوعی غیرمهم جمع شوند یا مقصود اصلی از انجام کاری را زیر پوشش کار دیگری پنهان کنند.<ref> دهخدا؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه سوران» </ref> همچنین عبارتِ «دست نامختون حلال نیست»، یعنی حیوانی که به دست مردی ختنه ناشده ذبح شود حلال نیست،<ref> شکورزاده، ص۱۵۹، پانویس ۳ </ref> را به کار میبرند. در زبان ترکی نیز مثلهایی از این دست رایج است.<ref> رجوع کنید به تلعفری، ص۱۱۵ </ref> | ||
گزارشهایی نیز از باورهای عامیانه مردم درباره ختنه نقل شده است. برای نمونه گروهی معتقد بودند که باید شمار کسانی که در یک روز باهم ختنه میشوند، فرد باشد و اگر نبود باید یک خروس را نیز سر برید تا این شمار فرد شود وگرنه یکی از پسرها میمیرد.<ref> رجوع کنید به شکورزاده، ص۱۶۸۱۶۹؛ پاینده، ص۳۸؛ همایونی، ص۴۲۳ </ref> امروزه تقریباً تمامی این باورها از اعتبار افتاده است. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس۲}} | {{پانویس۲}} |