پرش به محتوا

حکمت: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۹۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=ژانویه|روز=۲۷|سال=۲۰۱۵|چند = 2}}
'''حکمت''' به معنای علمِ با ارزشی که همراه با عمل باشد، واژه‌ای است که در فرهنگ‌های گوناگون به کار می‌رود و در [[قرآن]]، [[حدیث]]، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی درباره آن بحث شده است. معادل فارسى حکمت، فرزانگى است و به شخص حکیم، فرزانه می‌گویند.  
'''حکمت''' به معنای علمِ با ارزشی که همراه با عمل باشد، واژه ای است که در فرهنگ های گوناگون به کار می رود و در [[قرآن]]، [[حدیث]]، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی درباره آن بحث شده است. معادل فارسى حکمت، فرزانگى است و به شخص حکیم، فرزانه می گویند.


==تعریف==
==تعریف==


واژه عربى حكمت از ریشه ح ك م است.
واژه عربى حکمت از ریشه ح ک م است.  
# معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانسته‌اند.<ref>مثلا رجوع کنید به ابن‌فارس، ذیل «حكم»</ref> همین معنا را در یكى از معانى ذكر شده براى حكمت می‌یابیم: علمى كه انسان را از كار زشت باز می‌دارد.<ref>طریحى، ذیل «حكم»</ref> بر همین اساس، لگام اسب را حَكَمَة خوانده‌اند، چون اسب را از چموشى باز می‌دارد، و فرمانروا را حاكم خوانده‌اند چون ستمگر را از ستمگرى بازمی‌دارد.<ref>براى مثال رجوع کنید به خلیل‌بن احمد؛ ازهرى، ذیل «حكم»</ref> این وجه معنایى براى حاكم، هم‌ریشگى حكمت و حكومت را معنادارتر می‌سازد و یادآور اندیشه كهن و افلاطونىِ حكیم/ فیلسوف ـ حاكم است.<ref>نیز رجوع کنید به حائرى یزدى، ص 66، كه كشوردارى و حكومت را از انواع اصیل حكمت به معناى دانایى و تدبیر دانسته است</ref>
# معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانسته‌اند. <ref> مثلا رجوع کنید به ابن‌فارس، ذیل «حکم» </ref> همین معنا را در یکى از معانى ذکر شده براى حکمت می‌یابیم: علمى که انسان را از کار زشت باز می‌دارد. <ref> طریحى، ذیل «حکم» </ref> بر همین اساس، لگام اسب را حَکَمَة خوانده‌اند، چون اسب را از چموشى باز می‌دارد، و فرمانروا را حاکم خوانده‌اند چون ستمگر را از ستمگرى بازمی‌دارد. <ref> براى مثال رجوع کنید به خلیل‌بن احمد؛ ازهرى، ذیل «حکم» </ref> این وجه معنایى براى حاکم، هم‌ریشگى حکمت و حکومت را معنادار‌تر می‌سازد و یادآور اندیشه کهن و افلاطونىِ حکیم/ فیلسوف ـ حاکم است. <ref> نیز رجوع کنید به حائرى یزدى، ص ۶۶، که کشوردارى و حکومت را از انواع اصیل حکمت به معناى دانایى و تدبیر دانسته است </ref>  
# اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حكمت است، به نظر می‌رسد كه حكم به معناى نهادن امور در جاى خود<ref>جرجانى، ص 97</ref> به نحوى جامع‌تر به مفهوم حكمت اشاره می‌كند كه «تعادل» جایگاه ویژه‌اى در آن دارد.
# اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حکمت است، به نظر می‌رسد که حکم به معناى نهادن امور در جاى خود <ref> جرجانى، ص ۹۷ </ref> به نحوى جامع‌تر به مفهوم حکمت اشاره می‌کند که «تعادل» جایگاه ویژه‌اى در آن دارد.  
# معناى دیگر حكم، یعنى نسبت دادن چیزى به چیز دیگر چه به نحو ایجابى چه سلبى،<ref>مثلاً رجوع کنید به همانجا</ref> یعنى همان «حكم كردن»، نیز با مفهوم حكمت بی‌ارتباط نیست؛ درست داورى كردن در موقعیت هاى دشوار، مقدمه لازم براى تصمیم‌گیرى و عمل درست و از اقتضائات حكمت است.
# معناى دیگر حکم، یعنى نسبت دادن چیزى به چیز دیگر چه به نحو ایجابى چه سلبى، <ref> مثلاً رجوع کنید به همانجا </ref> یعنى‌‌ همان «حکم کردن»، نیز با مفهوم حکمت بی‌ارتباط نیست؛ درست داورى کردن در موقعیت هاى دشوار، مقدمه لازم براى تصمیم‌گیرى و عمل درست و از اقتضائات حکمت است.  
# شناخت بهترین چیزها با برترین دانش ها،<ref>ابن‌منظور، ذیل «حكم»</ref> كه چنین حكمتى را می‌توان دینى تلقى كرد و مصداق بارز آن را شناخت [[خداوند]] دانست؛
# شناخت بهترین چیز‌ها با بر‌ترین دانش‌ها، <ref> ابن‌منظور، ذیل «حکم» </ref> که چنین حکمتى را می‌توان دینى تلقى کرد و مصداق بارز آن را شناخت [[خداوند]] دانست؛  
# دست یافتن به حقیقت به یارى [[علم]] و [[عقل]]؛<ref>راغب اصفهانى، ذیل «حكم»</ref>
# دست یافتن به حقیقت به یارى [[علم]] و [[عقل]]؛ <ref> راغب اصفهانى، ذیل «حکم» </ref>  
# علم همراه با عمل؛
# علم همراه با عمل؛  
# سخن موافق با حق؛
# سخن موافق با حق؛  
# سخن معقول دور از حشو؛<ref>جرجانى، ص 96</ref>
# سخن معقول دور از حشو؛ <ref> جرجانى، ص ۹۶ </ref>  
# دانشى كه آدمى به كمك آن افعالش را از روى تدبیر و اتقان انجام می‌دهد.<ref>علم‌الهدى، ج ص 268؛ نیز رجوع کنید به زین‌الدین رازى، ذیل «حكم»، كه حكیم را «المُتقِنُ لِلامور» تعریف می‌كند</ref>
# دانشى که آدمى به کمک آن افعالش را از روى تدبیر و اتقان انجام می‌دهد. <ref> علم‌الهدى، ج ۲، ص ۲۶۸؛ نیز رجوع کنید به زین‌الدین رازى، ذیل «حکم»، که حکیم را «المُتقِنُ لِلامور» تعریف می‌کند </ref>  


==در زبان و ادبیات فارسى==
==در زبان و ادبیات فارسى==


در زبان و ادبیات فارسى، حكمت به معانى دانایى،<ref>رجوع کنید به احمدنگرى، ج ص 45</ref> [[عدل]] و [[حلم]] و بردبارى و درست‌كردارى و راست گفتارى،<ref>دهخدا، ذیل واژه</ref> و نیز دلیل و سبب و جهت و غایت (فایده و مصلحت) به كار رفته،<ref>تهانوى، ذیل «حكیم»؛ دهخدا، همانجا</ref>اما نزدیك‌ترین معادل فارسى براى حكمت، «فرزانگى» است (و براى حكیم: فرزانه)، هر چند كه این واژه همه بار مفهومى واژه حكمت را دربرنمی‌گیرد.
در زبان و ادبیات فارسى، حکمت به معانى دانایى، <ref> رجوع کنید به احمدنگرى، ج ۲، ص ۴۵ </ref> [[عدل]] و [[حلم]] و بردبارى و درست‌کردارى و راست گفتارى، <ref> دهخدا، ذیل واژه </ref> و نیز دلیل و سبب و جهت و غایت (فایده و مصلحت) به کار رفته، <ref> تهانوى، ذیل «حکیم»؛ دهخدا، همانجا </ref> اما نزدیک‌ترین معادل فارسى براى حکمت، «فرزانگى» است (و براى حکیم: فرزانه)، هر چند که این واژه همه بار مفهومى واژه حکمت را دربرنمی‌گیرد.  


==در قرآن==
==در قرآن==


واژه حكمت بیست بار در [[قرآن|قرآن كریم]] به‌كار رفته است.<ref>رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل «حكمة»</ref> براساس آیات قرآن، پیامبران برانگیخته شده‌اند تا به مردم كتاب و حكمت بیاموزند.<ref>رجوع کنید به آل‌عمران: 164؛ جمعه: 2</ref> خدا به همه پیامبران<ref>آل‌عمران: 81</ref> و [[حضرت لقمان|لقمان]]<ref>لقمان: 12</ref> حكمت عطا كرده است. برخى از جملات حكمت‌آمیز لقمان در قرآن<ref>لقمان : 13ـ19</ref> و روایات<ref>براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج 13، ص 408ـ434</ref> آمده است. خدا به [[حضرت داوود]] مُلك و حكمت<ref>بقره: 251</ref> و نیز حكمت و فصل‌الخطاب داده<ref>ص:20</ref> و به آل‌ابراهیم نیز كتاب و حكمت و مُلك عظیم بخشیده است.<ref>نساء: 54</ref> [[حضرت ابراهیم|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل (ع)|اسماعیل]] در یكى از [[دعا|دعاهاى]] خود از خدا خواسته‌اند در میان ذرّیه ایشان رسولى را برانگیزد كه بر مردم آیات الهى را بخواند و به آنان كتاب و حكمت بیاموزد.<ref>بقره: 129</ref> خدا به عیسی‌بن مریم كتاب و حكمت و تورات و انجیل آموخت<ref>آل‌عمران: 48؛ مائده: 110</ref> و او را به جانب [[بنی اسرائیل]] فرستاد.<ref>آل‌عمران: 49</ref>
واژه حکمت بیست بار در [[قرآن|قرآن کریم]] به‌کار رفته است. <ref> رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل «حکمة» </ref> براساس آیات قرآن، پیامبران برانگیخته شده‌اند تا به مردم کتاب و حکمت بیاموزند. <ref> رجوع کنید به آل‌عمران: ۱۶۴؛ جمعه: ۲ </ref> خدا به همه پیامبران <ref> آل‌عمران: ۸۱ </ref> و [[حضرت لقمان|لقمان]] <ref> لقمان: ۱۲ </ref> حکمت عطا کرده است. برخى از جملات حکمت‌آمیز لقمان در قرآن <ref> لقمان: ۱۳ـ۱۹ </ref> و روایات <ref> براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۳، ص ۴۰۸ـ۴۳۴ </ref> آمده است. خدا به [[حضرت داوود]] مُلک و حکمت <ref> بقره: ۲۵۱ </ref> و نیز حکمت و فصل‌الخطاب داده <ref> ص: ۲۰ </ref> و به آل‌ابراهیم نیز کتاب و حکمت و مُلک عظیم بخشیده است. <ref> نساء: ۵۴ </ref> [[حضرت ابراهیم|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل (ع) |اسماعیل]] در یکى از [[دعا|دعاهاى]] خود از خدا خواسته‌اند در میان ذرّیه ایشان رسولى را برانگیزد که بر مردم آیات الهى را بخواند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد. <ref> بقره: ۱۲۹ </ref> خدا به عیسی‌بن مریم کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموخت <ref> آل‌عمران: ۴۸؛ مائده: ۱۱۰ </ref> و او را به جانب [[بنی اسرائیل]] فرستاد. <ref> آل‌عمران: ۴۹ </ref>  


بنابر آیات قرآن، خدا به هركس بخواهد، حكمت عطا می‌كند و به كسى كه حكمت عطا كند، خیر فراوانى داده شده است.<ref>رجوع کنید به بقره: 269</ref> براساس مجموع آیات، حكمت به پیامبران عطا شده و به مردم تعلیم داده می‌شود. از میان پیامبران، فقط در مورد [[حضرت عیسی|عیسی‌بن مریم]] گفته شده كه حكمت به او تعلیم شده است.<ref>رجوع کنید به آل‌عمران: 48؛ مائده: 110</ref> به [[پیامبر اسلام]] حكمت [[وحى]] شده است و این حكمت، مجموعه‌اى از توصیه‌هاى اعتقادى و دستورهاى اخلاقى است از قبیل نهى از [[شرک]]، زیاده‌روى در هزینه‌ها، خوردن نارواى مال یتیم، تبعیت از امر نامعلوم، قتل‌نفس، [[تکبر]] و امر به احسان به پدر و مادر و پرداخت حق نزدیكان و درماندگان، میانه‌روى در معیشت و داد و ستد عادلانه.<ref>اسراء: 22ـ39</ref>
بنابر آیات قرآن، خدا به هرکس بخواهد، حکمت عطا می‌کند و به کسى که حکمت عطا کند، خیر فراوانى داده شده است. <ref> رجوع کنید به بقره: ۲۶۹ </ref> براساس مجموع آیات، حکمت به پیامبران عطا شده و به مردم تعلیم داده می‌شود. از میان پیامبران، فقط در مورد [[حضرت عیسی|عیسی‌بن مریم]] گفته شده که حکمت به او تعلیم شده است. <ref> رجوع کنید به آل‌عمران: ۴۸؛ مائده: ۱۱۰ </ref> به [[پیامبر اسلام]] حکمت [[وحى]] شده است و این حکمت، مجموعه‌اى از توصیه‌هاى اعتقادى و دستورهاى اخلاقى است از قبیل نهى از [[شرک]]، زیاده‌روى در هزینه‌ها، خوردن نارواى مال یتیم، تبعیت از امر نامعلوم، قتل‌نفس، [[تکبر]] و امر به احسان به پدر و مادر و پرداخت حق نزدیکان و درماندگان، میانه‌روى در معیشت و داد و ستد عادلانه. <ref> اسراء: ۲۲ـ۳۹ </ref>  


از پیامبر خواسته شده است با حكمت و اندرز نیكو (المَوعِظَة الحَسَنَة) مردم را به راه پروردگار دعوت كند و با آنان به شیوه‌اى نیكو مجادله نماید.<ref>نحل: 125</ref> [[علامه طباطبایی|طباطبائى]]<ref>ذیل نحل: 125</ref> بر آن است كه آنچه در این آیه آمده، به ترتیب، همان برهان و خطابه و جدل، در اصطلاح منطقیان است. به نظر او حكمت، برهانى است كه حق را بدون هیچ تردید و سستى و ابهامى نتیجه می‌دهد.
از پیامبر خواسته شده است با حکمت و اندرز نیکو (المَوعِظَة الحَسَنَة) مردم را به راه پروردگار دعوت کند و با آنان به شیوه‌اى نیکو مجادله نماید. <ref> نحل: ۱۲۵ </ref> [[علامه طباطبایی|طباطبائى]] <ref> ذیل نحل: ۱۲۵ </ref> بر آن است که آنچه در این آیه آمده، به ترتیب،‌‌ همان برهان و خطابه و جدل، در اصطلاح منطقیان است. به نظر او حکمت، برهانى است که حق را بدون هیچ تردید و سستى و ابهامى نتیجه می‌دهد.  


به نوشته [[حبیش تفلیسی|تفلیسى]]،<ref>تفلیسى، ص80ـ81</ref> حكمت در قرآن به پنج وجه به‌كار رفته است: پنددادن،<ref>بقره: 231؛ نساء: 113</ref> علم و فهم،<ref>لقمان: 12</ref> قرآن،<ref>نحل: 125</ref> تفسیر قرآن،<ref>بقره: 269</ref> پیامبرى و [[نبوت]].<ref>نساء: 54؛ ص:20</ref>
به نوشته [[حبیش تفلیسی|تفلیسى]]، <ref> تفلیسى، ص۸۰ـ۸۱ </ref> حکمت در قرآن به پنج وجه به‌کار رفته است: پنددادن، <ref> بقره: ۲۳۱؛ نساء: ۱۱۳ </ref> علم و فهم، <ref> لقمان: ۱۲ </ref> قرآن، <ref> نحل: ۱۲۵ </ref> تفسیر قرآن، <ref> بقره: ۲۶۹ </ref> پیامبرى و [[نبوت]]. <ref> نساء: ۵۴؛ ص: ۲۰ </ref>  


مفسران غالباً ذیل آیه 269 [[سوره بقره]] به تفصیل مراد از حكمت را بیان كرده‌اند. وجوه ذكر شده براى معناى حكمت از این قرار است: علم قرآن، شامل شناخت [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]]، مقدّم و مؤخر، [[حلال]] و [[حرام]] و مانند آن؛ دستیابى به حقیقت در گفتار و كردار؛ علم دین؛ نبوت؛ شناخت خدا؛ فهم؛ [[خشیت]] و [[تقوا|پرواى الهى]]؛ قرآن و [[فقه]]؛ [[سنت|سنّت]]؛<ref>براى نمونه رجوع کنید به طوسى؛ طبرسى؛ قرطبى؛ ابن‌كثیر، ذیل آیه</ref> آنچه خدا به پیامبران و امت هایشان عطا كرده است، از قبیل كتاب و نشانه‌هاى پیامبران، كه آنان را به شناخت خدا و دینش راهنمایى می‌كند و لطفى است از جانب او كه به هركس بخواهد عطا می‌كند؛ علم و عمل به آن؛ و علم نافعى كه به عمل بینجامد<ref>رجوع کنید به طوسى؛ زمخشرى؛ طبرسى؛ سیوطى، ذیل آیه</ref> به اعتقاد طباطبائى،<ref>ذیل بقره: 269</ref> گزاره‌هاى حق و مطابق با واقع، از آن‌رو كه به گونه‌اى مشتمل بر [[سعادت]] انسان است، حكمت خوانده می‌شود، مانند معارف حقه الهیه درباره مبدأ و [[معاد]]. همچنین معارفى كه حقایق عالم طبیعى را توضیح می‌دهد، از آن‌رو كه با سعادت انسان مرتبط است، حكمت است، زیرا حقایق فطرى، اساس تشریعات دینى است.
مفسران غالباً ذیل آیه ۲۶۹ [[سوره بقره]] به تفصیل مراد از حکمت را بیان کرده‌اند. وجوه ذکر شده براى معناى حکمت از این قرار است: علم قرآن، شامل شناخت [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]]، مقدّم و مؤخر، [[حلال]] و [[حرام]] و مانند آن؛ دستیابى به حقیقت در گفتار و کردار؛ علم دین؛ نبوت؛ شناخت خدا؛ فهم؛ [[خشیت]] و [[تقوا|پرواى الهى]]؛ قرآن و [[فقه]]؛ [[سنت|سنّت]]؛ <ref> براى نمونه رجوع کنید به طوسى؛ طبرسى؛ قرطبى؛ ابن‌کثیر، ذیل آیه </ref> آنچه خدا به پیامبران و امت‌هایشان عطا کرده است، از قبیل کتاب و نشانه‌هاى پیامبران، که آنان را به شناخت خدا و دینش راهنمایى می‌کند و لطفى است از جانب او که به هرکس بخواهد عطا می‌کند؛ علم و عمل به آن؛ و علم نافعى که به عمل بینجامد <ref> رجوع کنید به طوسى؛ زمخشرى؛ طبرسى؛ سیوطى، ذیل آیه </ref> به اعتقاد طباطبائى، <ref> ذیل بقره: ۲۶۹ </ref> گزاره‌هاى حق و مطابق با واقع، از آن‌رو که به گونه‌اى مشتمل بر [[سعادت]] انسان است، حکمت خوانده می‌شود، مانند معارف حقه الهیه درباره مبدأ و [[معاد]]. همچنین معارفى که حقایق عالم طبیعى را توضیح می‌دهد، از آن‌رو که با سعادت انسان مرتبط است، حکمت است، زیرا حقایق فطرى، اساس تشریعات دینى است.  


در تمام این معانى، یك معیار كلى وجود دارد و آن بازداشتن از نادرستى و ناراستى است و چون قرآن، سنّت، عقل، علم، شریعت، خشیت و ورع، همه، از مصادیق بازدارنده از خطا و ناراستی‌اند، حكمت خوانده شده‌اند، لذا حكمت منحصر به هیچ‌یك از آنها نیست. همچنین حكمت در روایات نوعى ثبات و استوارى رأى خوانده شده<ref>براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج ص 216</ref> كه صفتى نفسانى است و دیگر موارد، یا وسایل و مقدمات ایجاد و تقویت آن است یا از جمله مصادیق و ثمره‌هاى آن.
در تمام این معانى، یک معیار کلى وجود دارد و آن بازداشتن از نادرستى و ناراستى است و چون قرآن، سنّت، عقل، علم، شریعت، خشیت و ورع، همه، از مصادیق بازدارنده از خطا و ناراستی‌اند، حکمت خوانده شده‌اند، لذا حکمت منحصر به هیچ‌یک از آن‌ها نیست. همچنین حکمت در روایات نوعى ثبات و استوارى رأى خوانده شده <ref> براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱، ص ۲۱۶ </ref> که صفتى نفسانى است و دیگر موارد، یا وسایل و مقدمات ایجاد و تقویت آن است یا از جمله مصادیق و ثمره‌هاى آن.  


در آیه پنجم [[سوره قمر]]، تعبیر «حكمة بالغة» به‌كار رفته كه در فرهنگ اسلامى پركاربرد است. در این آیه و آیات پیش از آن، سخن از نزدیك شدن [[قیامت]] و شكافتن ماه است و اینكه [[کافر|كافران]] چون آیت و نشانه‌اى ببینند، روى بگردانند و تكذیب كنند و هوس هاى خویش را دنبال كنند، در حالى كه اَخبار مردمان گذشته به عنوان حكمت بالغه‌اى كه هشدارهایشان به كافران سود نبخشد، به آنان رسیده است.
در آیه پنجم [[سوره قمر]]، تعبیر «حکمة بالغة» به‌کار رفته که در فرهنگ اسلامى پرکاربرد است. در این آیه و آیات پیش از آن، سخن از نزدیک شدن [[قیامت]] و شکافتن ماه است و اینکه [[کافر|کافران]] چون آیت و نشانه‌اى ببینند، روى بگردانند و تکذیب کنند و هوس هاى خویش را دنبال کنند، در حالى که اَخبار مردمان گذشته به عنوان حکمت بالغه‌اى که هشدار‌هایشان به کافران سود نبخشد، به آنان رسیده است.  


حكمت بالغه یعنى نهایت و غایت حكمت.<ref>بیضاوى، ذیل قمر: 5</ref> به نظر برخى مفسران، مراد از آن حكمتى است تمام و كمال، كه به خودىِ خود و از حیث آثار، نقصانى ندارد و آن خود قرآن است.<ref>رجوع کنید به ابوالفتوح رازى؛ طباطبائى، ذیل قمر: 5</ref>
حکمت بالغه یعنى ‌‌نهایت و غایت حکمت. <ref> بیضاوى، ذیل قمر: ۵ </ref> به نظر برخى مفسران، مراد از آن حکمتى است تمام و کمال، که به خودىِ خود و از حیث آثار، نقصانى ندارد و آن خود قرآن است. <ref> رجوع کنید به ابوالفتوح رازى؛ طباطبائى، ذیل قمر: ۵ </ref>  


==در احادیث==
==در احادیث==


در [[احادیث]] مقصود از حكمت، اطاعت [[خدا]]، شناخت [[امام]]، تفقّه در [[دین]] و اجتناب از [[گناهان کبیره|كبائر]] دانسته شده است.<ref>رجوع کنید به مجلسى، ج 24، ص 86</ref> [[علامه مجلسی|مجلسى]]<ref>مجلسى، ج ص 215</ref> از بررسى احادیث چنین نتیجه گرفته كه مراد از حكمت، علوم حقیقى سودمند و عمل به آن علوم است و نیز علومى كه بنده پس از عمل به دانسته‌هاى خود از درگاه خدا دریافت می‌كند.
در [[احادیث]] مقصود از حکمت، اطاعت [[خدا]]، شناخت [[امام]]، تفقّه در [[دین]] و اجتناب از [[گناهان کبیره|کبائر]] دانسته شده است. <ref> رجوع کنید به مجلسى، ج ۲۴، ص ۸۶ </ref> [[علامه مجلسی|مجلسى]] <ref> مجلسى، ج ۱، ص ۲۱۵ </ref> از بررسى احادیث چنین نتیجه گرفته که مراد از حکمت، علوم حقیقى سودمند و عمل به آن علوم است و نیز علومى که بنده پس از عمل به دانسته‌هاى خود از درگاه خدا دریافت می‌کند.  


درباره فضیلتِ حكمت، در روایات، سخن بسیار رفته است. حكمت، گمشده مؤمن به‌شمار آمده است كه هر جا آن را بیابد،<ref>رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج ص 1395؛ ترمذى، ج ص 155؛ كلینى، ج ص 167</ref> هرجا كه باشد،<ref>نهج‌البلاغة، حكمت 79؛ مجلسى، ج ص 99</ref> هرچند از [[منافق]]،<ref>نهج‌البلاغة، حكمت80؛ مجلسى، همانجا</ref> و [[شرک|مشرك]]،<ref>مجلسى، ج ص 97</ref> باید آن را دریابد.
درباره فضیلتِ حکمت، در روایات، سخن بسیار رفته است. حکمت، گمشده مؤمن به‌شمار آمده است که هر جا آن را بیابد، <ref> رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج ۲، ص ۱۳۹۵؛ ترمذى، ج ۴، ص ۱۵۵؛ کلینى، ج ۸، ص ۱۶۷ </ref> هرجا که باشد، <ref> نهج‌البلاغة، حکمت ۷۹؛ مجلسى، ج ۲، ص ۹۹ </ref> هرچند از [[منافق]]، <ref> نهج‌البلاغة، حکمت۸۰؛ مجلسى، همانجا </ref> و [[شرک|مشرک]]، <ref> مجلسى، ج ۲، ص ۹۷ </ref> باید آن را دریابد.  


مؤمن راضى است كه حكمت داشته باشد و دنیایى ناچیز، اما راضى نیست كه بهره‌مند از دنیا باشد و كم‌بهره از حكمت.<ref>كلینى، ج ص 17؛ مجلسى، ج ص 138</ref>
مؤمن راضى است که حکمت داشته باشد و دنیایى ناچیز، اما راضى نیست که بهره‌مند از دنیا باشد و کم‌بهره از حکمت. <ref> کلینى، ج ۱، ص ۱۷؛ مجلسى، ج ۱، ص ۱۳۸ </ref>  


در احادیث، حكمتْ ضدهوى و خطا دانسته شده است<ref>رجوع کنید به كلینى، ج ص 22، 112؛ مجلسى، ج ص 111</ref> كه ژرفایش به عقل دریافت می‌شود، چنان‌كه ژرفاى عقل به حكمت دریافت می‌شود.<ref>كلینى، ج ص 28</ref> حكمت درختى است كه در قلب می‌روید و بر زبان ثمر می‌دهد.<ref>لیثى واسطى، ص 21</ref> حكیم تا نبى شدن راهى در پیش ندارد.<ref>متقى، ج 16، ص 117</ref> ترس از خدا، رأس حكمت است،<ref>دیلمى، 1368ش، ج ص 73؛ حرّعاملى، ج 16، ص 163</ref> چنان‌كه رفق و مدارا چنین است.<ref>نورى، ج 11، ص 295</ref>
در احادیث، حکمتْ ضدهوى و خطا دانسته شده است <ref> رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۲۲، ۱۱۲؛ مجلسى، ج ۱، ص ۱۱۱ </ref> که ژرفایش به عقل دریافت می‌شود، چنان‌که ژرفاى عقل به حکمت دریافت می‌شود. <ref> کلینى، ج ۱، ص ۲۸ </ref> حکمت درختى است که در قلب می‌روید و بر زبان ثمر می‌دهد. <ref> لیثى واسطى، ص ۲۱ </ref> حکیم تا نبى شدن راهى در پیش ندارد. <ref> متقى، ج ۱۶، ص ۱۱۷ </ref> ترس از خدا، رأس حکمت است، <ref> دیلمى، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص ۷۳؛ حرّعاملى، ج ۱۶، ص ۱۶۳ </ref> چنان‌که رفق و مدارا چنین است. <ref> نورى، ج ۱۱، ص ۲۹۵ </ref>  


در احادیث، [[زهد]]،<ref>رجوع کنید به كلینى، ج ص 128؛ ابن‌شعبه، ص 58؛ دیلمى، 1408، ص 194</ref> سكوت،<ref>كلینى، ج ص 113؛ ابن‌شعبه، ص 442، 445</ref> [[روزه|روزه‌دارى]] و گرسنگى،<ref>دیلمى، 1368ش، ج ص 203</ref> تفكر،<ref>همو، 1408، ص 273</ref> راست‌گویى،<ref>مجلسى، ج ص 215ـ216</ref> وقار<ref>دیلمى، 1368ش، ج ص 104</ref> و برخى فضیلت هاى دیگر، راههاى كسب حكمت یا نشانه‌هاى آن شمرده شده‌اند. همچنین در حدیثى نبوى آمده است كه هر كس چهل صبح براى خدا [[اخلاص]] ورزد سرچشمه‌هاى حكمت از قلب او بر زبانش جارى می‌گردد.<ref>ابن‌بابویه، 1363ش، ج ص 69؛ قضاعى، ج ص 285؛ مجلسى، ج 67، ص 249</ref>
در احادیث، [[زهد]]، <ref> رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۱۲۸؛ ابن‌شعبه، ص ۵۸؛ دیلمى، ۱۴۰۸، ص ۱۹۴ </ref> سکوت، <ref> کلینى، ج ۲، ص ۱۱۳؛ ابن‌شعبه، ص ۴۴۲، ۴۴۵ </ref> [[روزه|روزه‌دارى]] و گرسنگى، <ref> دیلمى، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص ۲۰۳ </ref> تفکر، <ref> همو، ۱۴۰۸، ص ۲۷۳ </ref> راست‌گویى، <ref> مجلسى، ج ۱، ص ۲۱۵ـ۲۱۶ </ref> وقار <ref> دیلمى، ۱۳۶۸ش، ج ۱، ص ۱۰۴ </ref> و برخى فضیلت هاى دیگر، راههاى کسب حکمت یا نشانه‌هاى آن شمرده شده‌اند. همچنین در حدیثى نبوى آمده است که هر کس چهل صبح براى خدا [[اخلاص]] ورزد سرچشمه‌هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى می‌گردد. <ref> ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۶۹؛ قضاعى، ج ۱، ص ۲۸۵؛ مجلسى، ج ۶۷، ص ۲۴۹ </ref>  


حكمت در همه انسانها به ودیعت نهاده شده است و سرشت هیچ انسانى تهى از حكمت نیست.<ref>رجوع کنید به هیثمى، ج ص 82ـ83؛ متقى، ج ص 112، 114</ref>
حکمت در همه انسان‌ها به ودیعت نهاده شده است و سرشت هیچ انسانى تهى از حکمت نیست. <ref> رجوع کنید به هیثمى، ج ۸، ص ۸۲ـ۸۳؛ متقى، ج ۳، ص ۱۱۲، ۱۱۴ </ref>  


در روایتى آمده است كه قلب [[پیامبر اكرم]] پیش از رفتن به [[معراج]]، سرشار از حكمت و [[ایمان]] گردید.<ref>رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ص 207؛ مسلم‌بن حجاج، ج ص 102؛ نسائى، ج ص 327ـ329</ref> همچنین پیامبر خانه حكمت و [[امیرالمؤمنین]] و [[ائمه]](ع) كلیدهاى آن دانسته شده‌اند.<ref>رجوع کنید به كلینى، ج ص 221؛ ابن‌بابویه، 1417، ص 77ـ 188</ref> برخى محدّثان این حدیث نبوى را در فضیلت على علیه‌السلام نقل كرده‌اند كه نُه جزء از ده جزء حكمت، به آن حضرت داده شده است و یك جزء آن به دیگر مردمان.<ref>رجوع کنید به حسكانى، ج ص 135؛ دیلمى، 1368ش، ج ص 212؛ متقى، ج 11، ص 615</ref> در بیشتر كتاب هاى حدیثىِ [[اهل سنّت]] از پیامبر اكرم نقل شده است كه برخى اَشعار واجد حكمت‌اند.<ref>براى نمونه رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ص 456، ج ص 125؛ دارمى، ج ص 296ـ297؛ بخارى، ج ص 107؛ ترمذى، ج ص 216</ref>
در روایتى آمده است که قلب [[پیامبر اکرم]] پیش از رفتن به [[معراج]]، سرشار از حکمت و [[ایمان]] گردید. <ref> رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ۴، ص ۲۰۷؛ مسلم‌بن حجاج، ج ۱، ص ۱۰۲؛ نسائى، ج ۱، ص ۳۲۷ـ۳۲۹ </ref> همچنین پیامبر خانه حکمت و [[امیرالمؤمنین]] و [[ائمه]] (ع) کلیدهاى آن دانسته شده‌اند. <ref> رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۲۲۱؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۷، ص ۷۷ـ ۱۸۸ </ref> برخى محدّثان این حدیث نبوى را در فضیلت على علیه‌السلام نقل کرده‌اند که نُه جزء از ده جزء حکمت، به آن حضرت داده شده است و یک جزء آن به دیگر مردمان. <ref> رجوع کنید به حسکانى، ج ۱، ص ۱۳۵؛ دیلمى، ۱۳۶۸ش، ج ۲، ص ۲۱۲؛ متقى، ج ۱۱، ص ۶۱۵ </ref> در بیشتر کتاب هاى حدیثىِ [[اهل سنّت]] از پیامبر اکرم نقل شده است که برخى اَشعار واجد حکمت‌اند. <ref> براى نمونه رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ۳، ص ۴۵۶، ج ۵، ص ۱۲۵؛ دارمى، ج ۲، ص ۲۹۶ـ۲۹۷؛ بخارى، ج ۷، ص ۱۰۷؛ ترمذى، ج ۴، ص ۲۱۶ </ref>  




== پانویس ==
== پانویس ==
  {{پانویس|۲}}
  {{پانویس|۲}}  


== منابع ==
== منابع ==
  {{ستون-شروع}}
  {{ستون-شروع}}  


* قرآن.
* قرآن.  
* نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم، بی‌تا.
* نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم، بی‌تا.  
* ابن‌بابویه، الامالى، قم 1417.
* ابن‌بابویه، الامالى، قم ۱۴۱۷.  
* همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش.
* همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم ۱۳۶۳ش.  
* ابن‌حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، بی‌تا.
* ابن‌حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، بی‌تا.  
* ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، چاپ علی‌اكبر غفارى، قم 1363ش.
* ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، چاپ علی‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۳ش.  
* ابن‌ كثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت 1412.
* ابن‌ کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت ۱۴۱۲.  
* ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، قاهره 1373/ 1954، چاپ افست، بیروت، بی‌تا.
* ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴، چاپ افست، بیروت، بی‌تا.  
* ابوالفتوح رازى، روض‌الجِنان و روح ‌الجَنان فى تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد 1365ـ1376ش.
* ابوالفتوح رازى، روض‌الجِنان و روح ‌الجَنان فى تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.  
* محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، چاپ محمد ذهنی‌افندى، استانبول 1401/1981.
* محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، چاپ محمد ذهنی‌افندى، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.  
* عبداللّه ‌بن عمر بیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیر البیضاوى، مصر 1330، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
* عبداللّه ‌بن عمر بیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیر البیضاوى، مصر ۱۳۳۰، چاپ افست بیروت، بی‌تا.  
* محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403.
* محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.  
* حبیش‌بن ابراهیم تفلیسى، وجوه قرآن، چاپ مهدى محقق، تهران 1359ش.
* حبیش‌بن ابراهیم تفلیسى، وجوه قرآن، چاپ مهدى محقق، تهران ۱۳۵۹ش.  
* حرّ عاملى.
* حرّ عاملى.  
* عبیداللّه‌بن عبداللّه حسكانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودى، تهران 1411/1990.
* عبیداللّه‌بن عبداللّه حسکانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودى، تهران ۱۴۱۱/۱۹۹۰.  
* عبداللّه‌بن عبدالرحمان دارمى، سنن الدارمى، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق: مكتبة الاعتدال، بی‌تا.
* عبداللّه‌بن عبدالرحمان دارمى، سنن الدارمى، چاپ محمداحمد ده‌مان، دمشق: مکتبة الاعتدال، بی‌تا.  
* حسن‌بن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، قم 1368 ش.
* حسن‌بن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، قم ۱۳۶۸ ش.  
* همو، اعلام الدین فى صفات المؤمنین، قم 1408.
* همو، اعلام الدین فى صفات المؤمنین، قم ۱۴۰۸.  
* زمخشرى.
* زمخشرى.  
* سیوطى.
* سیوطى.  
* طباطبائى.
* طباطبائى.  
* طبرسى.
* طبرسى.  
* طوسى.
* طوسى.  
* محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بیروت 1405/ 1985.
* محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.  
* محمد بن سلامه قضاعى، مسندالشهاب، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، بیروت 1405/1985.
* محمد بن سلامه قضاعى، مسندالشهاب، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.  
* كلینى.
* کلینى.  
* علی ‌بن محمد لیثى واسطى، عیون‌الحكم و المواعظ، چاپ حسین حسنى بیرجندى، قم 1376ش.
* علی ‌بن محمد لیثى واسطى، عیون‌الحکم و المواعظ، چاپ حسین حسنى بیرجندى، قم ۱۳۷۶ش.  
* علی‌بن حسام‌الدین متقى، كنز العُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بكرى حیانى و صفوة سقا، بیروت 1409/1989.
* علی‌بن حسام‌الدین متقى، کنز العُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکرى حیانى و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.  
* مجلسى.
* مجلسى.  
* محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران، 1397.
* محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴، چاپ افست تهران، ۱۳۹۷.  
* مسلم‌بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفكر، بی‌تا.
* مسلم‌بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.  
* احمد بن على نسائى، سنن النسائى، بشرح الامامین السیوطى و السندى، چاپ سیدمحمد سید، علی‌محمد على، و سیدعمران، قاهره 1420/1999.
* احمد بن على نسائى، سنن النسائى، بشرح الامامین السیوطى و السندى، چاپ سیدمحمد سید، علی‌محمد على، و سیدعمران، قاهره ۱۴۲۰/۱۹۹۹.  
* حسین‌بن محمدتقی‌نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ1408.
* حسین‌بن محمدتقی‌نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۰۸.  
* علی‌بن ابوبكر هیثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت 1408/ 1988.
* علی‌بن ابوبکر هیثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.  


{{پایان}}
{{پایان}}  


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
کاربر ناشناس