کاربر ناشناس
حکمت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Mahboobi بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
واژه عربى حكمت از ریشه ح ك م است. | واژه عربى حكمت از ریشه ح ك م است. | ||
# معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانستهاند.<ref>مثلا رجوع کنید به ابنفارس، ذیل «حكم»</ref> همین معنا را در یكى از معانى ذكر شده براى حكمت مییابیم: علمى كه انسان را از كار زشت | # معناى اول این ریشه را برخى «بازداشتن» دانستهاند.<ref>مثلا رجوع کنید به ابنفارس، ذیل «حكم»</ref> همین معنا را در یكى از معانى ذكر شده براى حكمت مییابیم: علمى كه انسان را از كار زشت باز میدارد.<ref>طریحى، ذیل «حكم»</ref> بر همین اساس، لگام اسب را حَكَمَة خواندهاند، چون اسب را از چموشى باز میدارد، و فرمانروا را حاكم خواندهاند چون ستمگر را از ستمگرى بازمیدارد.<ref>براى مثال رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ازهرى، ذیل «حكم»</ref> این وجه معنایى براى حاكم، همریشگى حكمت و حكومت را معنادارتر میسازد و یادآور اندیشه كهن و افلاطونىِ حكیم/ فیلسوف ـ حاكم است.<ref>نیز رجوع کنید به حائرى یزدى، ص 66، كه كشوردارى و حكومت را از انواع اصیل حكمت به معناى دانایى و تدبیر دانسته است</ref> | ||
# اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حكمت است، به نظر میرسد كه حكم به معناى نهادن امور در جاى خود<ref>جرجانى، ص 97</ref> به نحوى جامعتر به مفهوم حكمت اشاره میكند كه «تعادل» جایگاه ویژهاى در آن دارد. | # اگر چه «بازدارندگى» عنصرى مهم در مفهوم حكمت است، به نظر میرسد كه حكم به معناى نهادن امور در جاى خود<ref>جرجانى، ص 97</ref> به نحوى جامعتر به مفهوم حكمت اشاره میكند كه «تعادل» جایگاه ویژهاى در آن دارد. | ||
# معناى دیگر حكم، یعنى نسبت دادن چیزى به چیز دیگر چه به نحو ایجابى چه سلبى،<ref>مثلاً رجوع کنید به همانجا</ref> یعنى همان «حكم كردن»، نیز با مفهوم حكمت بیارتباط نیست؛ درست داورى كردن در | # معناى دیگر حكم، یعنى نسبت دادن چیزى به چیز دیگر چه به نحو ایجابى چه سلبى،<ref>مثلاً رجوع کنید به همانجا</ref> یعنى همان «حكم كردن»، نیز با مفهوم حكمت بیارتباط نیست؛ درست داورى كردن در موقعیت هاى دشوار، مقدمه لازم براى تصمیمگیرى و عمل درست و از اقتضائات حكمت است. | ||
# | # شناخت بهترین چیزها با برترین دانش ها،<ref>ابنمنظور، ذیل «حكم»</ref> كه چنین حكمتى را میتوان دینى تلقى كرد و مصداق بارز آن را شناخت [[خداوند]] دانست؛ | ||
# دست یافتن به حقیقت به یارى [[علم]] و [[عقل]]؛<ref>راغب اصفهانى، ذیل «حكم»</ref> | |||
# علم همراه با عمل؛ | |||
# سخن موافق با حق؛ | |||
# سخن معقول دور از حشو؛<ref>جرجانى، ص 96</ref> | |||
# دانشى كه آدمى به كمك آن افعالش را از روى تدبیر و اتقان انجام میدهد.<ref>علمالهدى، ج 2، ص 268؛ نیز رجوع کنید به زینالدین رازى، ذیل «حكم»، كه حكیم را «المُتقِنُ لِلامور» تعریف میكند</ref> | |||
==در زبان و ادبیات فارسى== | ==در زبان و ادبیات فارسى== | ||
در زبان و ادبیات فارسى، حكمت به معانى دانایى،<ref>رجوع کنید به احمدنگرى، ج 2، ص 45</ref> عدل و حلم و بردبارى و درستكردارى و راست گفتارى،<ref>دهخدا، ذیل واژه</ref> و نیز دلیل و سبب و جهت و غایت (فایده و مصلحت) به كار رفته،<ref>تهانوى، ذیل «حكیم»؛ دهخدا، همانجا</ref>اما نزدیكترین معادل فارسى براى حكمت، «فرزانگى» است (و براى حكیم: فرزانه)، هر چند كه این واژه همه بار مفهومى واژه حكمت را دربرنمیگیرد. | در زبان و ادبیات فارسى، حكمت به معانى دانایى،<ref>رجوع کنید به احمدنگرى، ج 2، ص 45</ref> [[عدل]] و [[حلم]] و بردبارى و درستكردارى و راست گفتارى،<ref>دهخدا، ذیل واژه</ref> و نیز دلیل و سبب و جهت و غایت (فایده و مصلحت) به كار رفته،<ref>تهانوى، ذیل «حكیم»؛ دهخدا، همانجا</ref>اما نزدیكترین معادل فارسى براى حكمت، «فرزانگى» است (و براى حكیم: فرزانه)، هر چند كه این واژه همه بار مفهومى واژه حكمت را دربرنمیگیرد. | ||
==در قرآن== | ==در قرآن== | ||
واژه حكمت بیست بار در قرآن كریم بهكار رفته است.<ref>رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل «حكمة»</ref> براساس آیات قرآن، پیامبران برانگیخته شدهاند تا به مردم كتاب و حكمت بیاموزند.<ref>رجوع کنید به آلعمران: 164؛ جمعه: 2</ref> خدا به همه پیامبران<ref>آلعمران: 81</ref> و لقمان<ref>لقمان: 12</ref> حكمت عطا كرده است. برخى از جملات حكمتآمیز لقمان در قرآن<ref>لقمان : 13ـ19</ref> و روایات<ref>براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج 13، ص 408ـ434</ref> آمده است. خدا به داوود | واژه حكمت بیست بار در [[قرآن|قرآن كریم]] بهكار رفته است.<ref>رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل «حكمة»</ref> براساس آیات قرآن، پیامبران برانگیخته شدهاند تا به مردم كتاب و حكمت بیاموزند.<ref>رجوع کنید به آلعمران: 164؛ جمعه: 2</ref> خدا به همه پیامبران<ref>آلعمران: 81</ref> و [[حضرت لقمان|لقمان]]<ref>لقمان: 12</ref> حكمت عطا كرده است. برخى از جملات حكمتآمیز لقمان در قرآن<ref>لقمان : 13ـ19</ref> و روایات<ref>براى نمونه رجوع کنید به مجلسى، ج 13، ص 408ـ434</ref> آمده است. خدا به [[حضرت داوود]] مُلك و حكمت<ref>بقره: 251</ref> و نیز حكمت و فصلالخطاب داده<ref>ص:20</ref> و به آلابراهیم نیز كتاب و حكمت و مُلك عظیم بخشیده است.<ref>نساء: 54</ref> [[حضرت ابراهیم|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل (ع)|اسماعیل]] در یكى از [[دعا|دعاهاى]] خود از خدا خواستهاند در میان ذرّیه ایشان رسولى را برانگیزد كه بر مردم آیات الهى را بخواند و به آنان كتاب و حكمت بیاموزد.<ref>بقره: 129</ref> خدا به عیسیبن مریم كتاب و حكمت و تورات و انجیل آموخت<ref>آلعمران: 48؛ مائده: 110</ref> و او را به جانب [[بنی اسرائیل]] فرستاد.<ref>آلعمران: 49</ref> | ||
بنابر آیات قرآن، خدا به هركس بخواهد، حكمت عطا میكند و به كسى كه حكمت عطا كند، خیر فراوانى داده شده است.<ref>رجوع کنید به بقره: 269</ref> براساس مجموع آیات، حكمت به پیامبران عطا میشود و به مردم تعلیم داده میشود. از میان پیامبران، فقط در مورد عیسیبن مریم گفته شده كه حكمت به او تعلیم شده است.<ref>رجوع کنید به آلعمران: 48؛ مائده: 110</ref> به پیامبر اسلام حكمت وحى شده است و این حكمت، مجموعهاى از توصیههاى اعتقادى و دستورهاى اخلاقى است از قبیل نهى از شرك، زیادهروى در هزینهها، خوردن نارواى مال یتیم، تبعیت از امر نامعلوم، قتلنفس، تكبر و امر به احسان به پدر و مادر و پرداخت حق نزدیكان و درماندگان، میانهروى در معیشت و داد و ستد عادلانه.<ref>اسراء: 22ـ39</ref> | بنابر آیات قرآن، خدا به هركس بخواهد، حكمت عطا میكند و به كسى كه حكمت عطا كند، خیر فراوانى داده شده است.<ref>رجوع کنید به بقره: 269</ref> براساس مجموع آیات، حكمت به پیامبران عطا میشود و به مردم تعلیم داده میشود. از میان پیامبران، فقط در مورد عیسیبن مریم گفته شده كه حكمت به او تعلیم شده است.<ref>رجوع کنید به آلعمران: 48؛ مائده: 110</ref> به پیامبر اسلام حكمت وحى شده است و این حكمت، مجموعهاى از توصیههاى اعتقادى و دستورهاى اخلاقى است از قبیل نهى از شرك، زیادهروى در هزینهها، خوردن نارواى مال یتیم، تبعیت از امر نامعلوم، قتلنفس، تكبر و امر به احسان به پدر و مادر و پرداخت حق نزدیكان و درماندگان، میانهروى در معیشت و داد و ستد عادلانه.<ref>اسراء: 22ـ39</ref> |