پرش به محتوا

حسن مصطفوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۶: خط ۶۶:
اکثر علما و دانشمندان و اساتید دانشگاه وقتی متوجّه میشوند که چنین شخصیتی در شهر تهران سکونت دارد و روزانه دو ساعت یعنی ده تا دوازده صبح در محل دفتر انتشارات تشریف می‌آورد، در آنجا حاضر گردیده و از ایشان استفاده‌های علمی و معنوی می‌نمودند.
اکثر علما و دانشمندان و اساتید دانشگاه وقتی متوجّه میشوند که چنین شخصیتی در شهر تهران سکونت دارد و روزانه دو ساعت یعنی ده تا دوازده صبح در محل دفتر انتشارات تشریف می‌آورد، در آنجا حاضر گردیده و از ایشان استفاده‌های علمی و معنوی می‌نمودند.
[[پرونده:علامه مصطفوی 3.gif|بندانگشتی|150px|علامه مصطفوی در دوران جوانی]]
[[پرونده:علامه مصطفوی 3.gif|بندانگشتی|150px|علامه مصطفوی در دوران جوانی]]
 
=== تألیفات ===
== دوستان معنوی==
برخی از دوستانِ معنوی او در آن زمان، یعنی از بیست تا حدود سی سالگی عبارتند از:
* ملّا آقاجان زنجانی. در زنجان زندگی می‌کرده است.
* [[محمدجواد انصاری همدانی|میرزا جواد آقا انصاری همدانی]]. در شهر [[همدان]] زندگی می‌کرده است..
* حاجی محبوب. که ایشان اصلیتش از آفریقا ولی ساکن شهر تهران بوده است.
* آقا شیخ نورالدّین خراسانی. در [[علوم غریبه]] استاد و در شهر مشهد ساکن بوده است.
 
=== ماجرای دیدار با سید علی قاضی ===
[[حسنعلی نجابت|آیت الله نجابت]] از شیخ حسن مصطفوی نقل کرده که ایشان می‌گفت:
:::«یک زمانی به نجف مشرف شدم تا آقای [[سید علی قاضی طباطبایی|قاضی]] را زیارت کنم و از محضرش استفاده کنم ، ولی بر اثر بدگویی برخی طلاب جاهل می‌ترسیدم به محضر آقای قاضی بروم. یک روز در کنار در بزرگ بازار حرم نشسته بودم و کسانی را که از در قبله سلطانی به حرم رفت و آمد می‌کردند می‌دیدم. یک لحظه در فکر فرو رفتم که اصلاً من برای چه به نجف امده ام، من برای ملاقات با آقای قاضی به این جا آمده ام ولی می‌ترسم. در همین اوان که نشسته بودم و در این فکر بودم دیدم یک سید بزرگواری از حرم مطهر بیرون آمد و دور تا دور بدنش را نوری احاطه کرده بود. چنان که از شش جهت اندامش نوری ساطع بود . من شیفته این آقا شدم، دیدم طرف در سلطانی حرم رفت و نزد قبر [[ملا فتحعلی سلطان آبادی]] نشست. در این لحظه دیدم آن سید نورانی به کسی چیزی گفت و او نزد من آمد و گفت: آن سید می‌فرماید: ای کسی که اسمت حسن است، سریره‌ات حسن است، شکلت حسن است، شغلت حسن است چرا می‌ترسی؟ پیش بیا، پیش ما بیا و نترس، و ما این چنین به محضر آقای قاضی مشرف شدیم.»{{مدرک}}
 
== تألیفات ==
علامه مصطفوی دارای تألیفات و نوشته‌هایی بیش از هفتاد جلد کتاب است. اولین کتاب تألیفی او به‌نام ''رهنمای گمشدگان'' در سن ۲۴ سالگی بوده که کتابی عرفانی در سیر و سلوک است. نوشته‌های ایشان در زمینه‌های مختلف علوم الهی است:
علامه مصطفوی دارای تألیفات و نوشته‌هایی بیش از هفتاد جلد کتاب است. اولین کتاب تألیفی او به‌نام ''رهنمای گمشدگان'' در سن ۲۴ سالگی بوده که کتابی عرفانی در سیر و سلوک است. نوشته‌های ایشان در زمینه‌های مختلف علوم الهی است:
[[پرونده:کتاب التحقیق.gif|200px|بندانگشتی|التحقیق فی کلمات القرآن الکریم]]
[[پرونده:کتاب التحقیق.gif|200px|بندانگشتی|التحقیق فی کلمات القرآن الکریم]]
خط ۹۳: خط ۸۱:
* حقایق و معارف الهی.<ref>[http://www.allamehmostafavi.com/Fa/Books.aspx مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.]</ref>
* حقایق و معارف الهی.<ref>[http://www.allamehmostafavi.com/Fa/Books.aspx مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.]</ref>
{{پایان}}
{{پایان}}
 
== دوستان معنوی==
برخی از دوستانِ معنوی او در آن زمان، یعنی از بیست تا حدود سی سالگی عبارتند از:
* ملّا آقاجان زنجانی. در زنجان زندگی می‌کرده است.
* [[محمدجواد انصاری همدانی|میرزا جواد آقا انصاری همدانی]]. در شهر [[همدان]] زندگی می‌کرده است..
* حاجی محبوب. که ایشان اصلیتش از آفریقا ولی ساکن شهر تهران بوده است.
* آقا شیخ نورالدّین خراسانی. در [[علوم غریبه]] استاد و در شهر مشهد ساکن بوده است.
=== ماجرای دیدار با سید علی قاضی ===
[[حسنعلی نجابت|آیت الله نجابت]] از شیخ حسن مصطفوی نقل کرده که ایشان می‌گفت:
:::«یک زمانی به نجف مشرف شدم تا آقای [[سید علی قاضی طباطبایی|قاضی]] را زیارت کنم و از محضرش استفاده کنم ، ولی بر اثر بدگویی برخی طلاب جاهل می‌ترسیدم به محضر آقای قاضی بروم. یک روز در کنار در بزرگ بازار حرم نشسته بودم و کسانی را که از در قبله سلطانی به حرم رفت و آمد می‌کردند می‌دیدم. یک لحظه در فکر فرو رفتم که اصلاً من برای چه به نجف امده ام، من برای ملاقات با آقای قاضی به این جا آمده ام ولی می‌ترسم. در همین اوان که نشسته بودم و در این فکر بودم دیدم یک سید بزرگواری از حرم مطهر بیرون آمد و دور تا دور بدنش را نوری احاطه کرده بود. چنان که از شش جهت اندامش نوری ساطع بود . من شیفته این آقا شدم، دیدم طرف در سلطانی حرم رفت و نزد قبر [[ملا فتحعلی سلطان آبادی]] نشست. در این لحظه دیدم آن سید نورانی به کسی چیزی گفت و او نزد من آمد و گفت: آن سید می‌فرماید: ای کسی که اسمت حسن است، سریره‌ات حسن است، شکلت حسن است، شغلت حسن است چرا می‌ترسی؟ پیش بیا، پیش ما بیا و نترس، و ما این چنین به محضر آقای قاضی مشرف شدیم.»{{مدرک}}
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس۲}}
{{پانویس۲}}
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۳۵

ویرایش