کاربر ناشناس
آیه اخوت: تفاوت میان نسخهها
←تفسیر
imported>Akhlaghi (←تفسیر) |
imported>Akhlaghi (←تفسیر) |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
به تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مىداند، و همه را خواهر و برادر يكديگر خطاب كرده، نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل و تعهدهاى متقابل نيز همه خواهر و برادرند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج 22، ص 172.</ref> | به تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مىداند، و همه را خواهر و برادر يكديگر خطاب كرده، نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل و تعهدهاى متقابل نيز همه خواهر و برادرند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج 22، ص 172.</ref> | ||
بايد دانست كه جمله" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ" قانونى را در بين مسلمانان مؤمن تشريع مىكند، و نسبتى را برقرار مىسازد كه قبلا برقرار نبود، و آن نسبت برادرى است كه آثارى | بايد دانست كه جمله" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ" قانونى را در بين مسلمانان مؤمن تشريع مىكند، و نسبتى را برقرار مىسازد كه قبلا برقرار نبود، و آن نسبت برادرى است كه آثارى شرعى، و حقوقى قانونى نيز دارد. ما در بعضى از مباحث گذشته اين تفسير پيرامون مساله ابوت، بنوت و اخوت و ساير انواع قرابت و خويشاوندى گفتيم كه اين نسبتها دو قسمند: يكى حقيقى و طبيعى كه عبارت از اين است كه دو فرد از بشر يا بدون واسطه و يا با يك يا چند واسطه بالآخره منتهى به پشت يك پدر و يا رحم يك مادر، و يا منتهى به هر دو شوند. يكى هم نسبتهاى اعتبارى و قراردادى است، براى اينكه آثارى خاص بر آنها مترتب شود، مثلا از يكديگر ارث ببرند، و يا نفقه يكى بر ديگرى واجب باشد، و يا اينكه ازدواج آن دو با يكديگر حرام باشد، و يا احكامى ديگر. | ||
شرعى، و حقوقى قانونى نيز دارد. ما در بعضى از مباحث گذشته اين تفسير پيرامون مساله ابوت، بنوت و اخوت و ساير انواع قرابت و خويشاوندى گفتيم كه اين نسبتها دو قسمند: يكى حقيقى و طبيعى كه عبارت از اين است كه دو فرد از بشر يا بدون واسطه و يا با يك يا چند واسطه بالآخره منتهى به پشت يك پدر و يا رحم يك مادر، و يا منتهى به هر دو شوند. يكى هم نسبتهاى اعتبارى و قراردادى است، براى اينكه آثارى خاص بر آنها مترتب شود، مثلا از يكديگر ارث ببرند، و يا نفقه يكى بر ديگرى واجب باشد، و يا اينكه ازدواج آن دو با يكديگر حرام باشد، و يا احكامى ديگر. | |||
پس معلوم شد كه قرابت و نسبت اعتبارى، غير از قرابت طبيعى است، البته گاهى مىشود كه هر دو با هم جمع مىشوند، مثل قرابتى كه بين دو برادر و يا يك زن و شوهر مشروع هست كه قرابتشان هم طبيعى است و هم اينكه قانون و اعتبار اين قرابت را قرابت مىداند، و آثارى بر آن مترتب مىكند. و گاهى طبيعى هست ولى اعتبارى نيست، مانند فرزند متولد شده از زنا كه از نظر طبيعت، اين فرزند، فرزند پدر و مادر زناكار خود هست، و اما از نظر قانون و اعتبار هيچ ارتباطى با آن دو ندارد، نه از آن دو ارث مىبرد، و نه آن دو از وى ارث مىبرند، و گاه هم مىشود قرابت اعتبارى هست ولى طبيعى نيست، مانند پسر خوانده كه در بعضى از قوانين (مانند قانون جاهليت عرب) پسر شمرده مىشد، ولى پسر طبيعى نبود. | پس معلوم شد كه قرابت و نسبت اعتبارى، غير از قرابت طبيعى است، البته گاهى مىشود كه هر دو با هم جمع مىشوند، مثل قرابتى كه بين دو برادر و يا يك زن و شوهر مشروع هست كه قرابتشان هم طبيعى است و هم اينكه قانون و اعتبار اين قرابت را قرابت مىداند، و آثارى بر آن مترتب مىكند. و گاهى طبيعى هست ولى اعتبارى نيست، مانند فرزند متولد شده از زنا كه از نظر طبيعت، اين فرزند، فرزند پدر و مادر زناكار خود هست، و اما از نظر قانون و اعتبار هيچ ارتباطى با آن دو ندارد، نه از آن دو ارث مىبرد، و نه آن دو از وى ارث مىبرند، و گاه هم مىشود قرابت اعتبارى هست ولى طبيعى نيست، مانند پسر خوانده كه در بعضى از قوانين (مانند قانون جاهليت عرب) پسر شمرده مىشد، ولى پسر طبيعى نبود. | ||
و معتبر شمردن امور اعتبارى هر چند همانطور كه گفتيم به منظور اين است كه آثار حقيقى بر آن امر اعتبارى مترتب كنيم، مثلا يك فرد از جامعه را سر جامعه فرض كنيم تا نسبت او به جامعه نسبت سر به بدن باشد، همان طور كه سر امور بدن را تدبير مىكند، او هم امور جامعه را تدبير كند، و در بين جامعه حكم براند، همانطور كه سر در بدن مىراند، و ليكن اين را هم بايد دانست كه عقل آدمى بدون جهت و بيهوده چيزى را كه فاقد حقيقتى است، داراى آن حقيقت فرض نمىكند، و اگر فرض كند، حتما به خاطر مصلحتى است كه وادارش كرده چنين فرضى بكند. اين را بدان جهت خاطرنشان كرديم كه بگوييم: وقتى به خاطر مصلحتى قرار شد چيز فاقد حقيقتى را واجد آن حقيقت فرض كنيم و آثار آن حقيقت را بر اين امر فرضى هم مترتب سازيم، از آثار حقيقت آنچه كه مصلحت اقتضا كند مترتب مىكنيم. | و معتبر شمردن امور اعتبارى هر چند همانطور كه گفتيم به منظور اين است كه آثار حقيقى بر آن امر اعتبارى مترتب كنيم، مثلا يك فرد از جامعه را سر جامعه فرض كنيم تا نسبت او به جامعه نسبت سر به بدن باشد، همان طور كه سر امور بدن را تدبير مىكند، او هم امور جامعه را تدبير كند، و در بين جامعه حكم براند، همانطور كه سر در بدن مىراند، و ليكن اين را هم بايد دانست كه عقل آدمى بدون جهت و بيهوده چيزى را كه فاقد حقيقتى است، داراى آن حقيقت فرض نمىكند، و اگر فرض كند، حتما به خاطر مصلحتى است كه وادارش كرده چنين فرضى بكند. اين را بدان جهت خاطرنشان كرديم كه بگوييم: وقتى به خاطر مصلحتى قرار شد چيز فاقد حقيقتى را واجد آن حقيقت فرض كنيم و آثار آن حقيقت را بر اين امر فرضى هم مترتب سازيم، از آثار حقيقت آنچه كه مصلحت اقتضا كند مترتب مىكنيم. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۵: | ||
ليكن اين را هم بايد در نظر داشت كه آثار اعتبارى تنها بر موضوعات اعتبارى مترتب مىشود، نه بر موضوعات طبيعى هر چند كه اعتبار نداشته باشد، مثلا اثر مالكيت انسان نسبت به خانهاش، اين است كه بتواند در آن تصرف كند، اما اين اثر بدين جهت مترتب است كه صاحب خانه مالك اعتبارى آن است، يعنى در عالم اعتبار و در قانون، مالك شناخته شده، نه بدين جهت كه انسان است. و همچنين برادر در عالم اعتبار اسلامى از برادر خود ارث مىبرد، نه بدين جهت كه برادر طبيعى او، يعنى متولد از پدر يا از مادر و يا از پدر و مادر او است، تا برادر ولد زنا هم از پدرش ارث ببرد، چون برادر طبيعى او است بلكه از اين جهت ارث مىبرد كه در عالم اعتبار اسلامى برادر شناخته شده است. | ليكن اين را هم بايد در نظر داشت كه آثار اعتبارى تنها بر موضوعات اعتبارى مترتب مىشود، نه بر موضوعات طبيعى هر چند كه اعتبار نداشته باشد، مثلا اثر مالكيت انسان نسبت به خانهاش، اين است كه بتواند در آن تصرف كند، اما اين اثر بدين جهت مترتب است كه صاحب خانه مالك اعتبارى آن است، يعنى در عالم اعتبار و در قانون، مالك شناخته شده، نه بدين جهت كه انسان است. و همچنين برادر در عالم اعتبار اسلامى از برادر خود ارث مىبرد، نه بدين جهت كه برادر طبيعى او، يعنى متولد از پدر يا از مادر و يا از پدر و مادر او است، تا برادر ولد زنا هم از پدرش ارث ببرد، چون برادر طبيعى او است بلكه از اين جهت ارث مىبرد كه در عالم اعتبار اسلامى برادر شناخته شده است. | ||
" اخوت" نيز يك معنايى است كه هم مىتواند طبيعى باشد و هم اعتبارى. و اخوت طبيعى در شرايع و قوانين هيچ اثرى ندارد، و قوانين به صرف اينكه دو انسان داراى يك پدر و يا يك مادر و يا يك پدر و مادر باشند ارتباطى بين اين دو از نظر قانون نمىبيند، ولى اخوت اعتبارى در اسلام آثارى اعتبارى دارد. و اخوت در اسلام عبارت است از نسبتى كه بين دو نفر برقرار است، و در نكاح و ارث آثارى دارد، حال چه اينكه اخوت طبيعى باشد و چه رضاعى كه البته اخوت رضاعى آثارى در مساله ازدواج دارد ولى در ارث ندارد- و چه اخوت دينى كه آثارى اجتماعى دارد، و در نكاح و ارث اثر ندارد. و به زودى كلامى از امام صادق (ع) در باره حقوق اخوت دينى خواهد آمد كه فرموده: مؤمن برادر مؤمن و چشم او و راهنماى او است، به او خيانت نمىكند، و ستم بر او روا نمىدارد و او را فريب نمىدهد، و اگر وعده اى به او داد خلف وعده نمىكند «1». | " اخوت" نيز يك معنايى است كه هم مىتواند طبيعى باشد و هم اعتبارى. و اخوت طبيعى در شرايع و قوانين هيچ اثرى ندارد، و قوانين به صرف اينكه دو انسان داراى يك پدر و يا يك مادر و يا يك پدر و مادر باشند ارتباطى بين اين دو از نظر قانون نمىبيند، ولى اخوت اعتبارى در اسلام آثارى اعتبارى دارد. و اخوت در اسلام عبارت است از نسبتى كه بين دو نفر برقرار است، و در نكاح و ارث آثارى دارد، حال چه اينكه اخوت طبيعى باشد و چه رضاعى كه البته اخوت رضاعى آثارى در مساله ازدواج دارد ولى در ارث ندارد- و چه اخوت دينى كه آثارى اجتماعى دارد، و در نكاح و ارث اثر ندارد. و به زودى كلامى از امام صادق (ع) در باره حقوق اخوت دينى خواهد آمد كه فرموده: مؤمن برادر مؤمن و چشم او و راهنماى او است، به او خيانت نمىكند، و ستم بر او روا نمىدارد و او را فريب نمىدهد، و اگر وعده اى به او داد خلف وعده نمىكند «1». | ||
و اين معنا بر بعضى از مفسرين «2» مخفى مانده و اطلاق اخوت در آيه را در باره مؤمنين، اطلاقى مجازى و از باب استعاره گرفته و گفتهاند: شركت دو نفر در داشتن ايمان، شبيه است به شركت آن دو در اصل تولد، براى اينكه هم تولد، اصلى است براى بقاء، چون منشا حيات است، و هم ايمان منشاى است براى بقاء ابدى در بهشت. بعضى «3» هم گفتهاند: اين اخوت از باب تشبيه بليغ است، از اين حيث كه مؤمنين همه به يك ريشه منسوبند آن هم ايمان است، كه باعث بقاء ابدى است.ترجمه تفسير الميزان، ج18، ص: 473 ترجمه تفسير الميزان، ج18، ص: 472 | و اين معنا بر بعضى از مفسرين «2» مخفى مانده و اطلاق اخوت در آيه را در باره مؤمنين، اطلاقى مجازى و از باب استعاره گرفته و گفتهاند: شركت دو نفر در داشتن ايمان، شبيه است به شركت آن دو در اصل تولد، براى اينكه هم تولد، اصلى است براى بقاء، چون منشا حيات است، و هم ايمان منشاى است براى بقاء ابدى در بهشت. بعضى «3» هم گفتهاند: اين اخوت از باب تشبيه بليغ است، از اين حيث كه مؤمنين همه به يك ريشه منسوبند آن هم ايمان است، كه باعث بقاء ابدى است.ترجمه تفسير الميزان، ج18، ص: 473 ترجمه تفسير الميزان، ج18، ص: 472 ترجمه تفسير الميزان، ج18، ص: 471 | ||
==پانویس== | ==پانویس== |