|
|
خط ۵۴: |
خط ۵۴: |
| تعبیر اهل قبله در صدر اسلام در سخنان امام علی(ع) آمده است<ref>نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ۱۴۱۵ق، خطبه ۱۷۳، ص۲۴۸؛ ثقفی، الغارات، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۵۰.</ref> به عقیده شیخ محمد عبده شارح نهجالبلاغه اهل قبله کسی است که به خدا اعتقاد دارد و به درستی آنچه پیامبر(ص) آورده است و به سوی قبله واحد نماز بخواند.<ref>عبده، شرح نهجالبلاغه، مطبعه الاستقامه، ج۲، ص۸۷ ذیل خطبه۱۷۳.</ref> | | تعبیر اهل قبله در صدر اسلام در سخنان امام علی(ع) آمده است<ref>نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ۱۴۱۵ق، خطبه ۱۷۳، ص۲۴۸؛ ثقفی، الغارات، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۵۰.</ref> به عقیده شیخ محمد عبده شارح نهجالبلاغه اهل قبله کسی است که به خدا اعتقاد دارد و به درستی آنچه پیامبر(ص) آورده است و به سوی قبله واحد نماز بخواند.<ref>عبده، شرح نهجالبلاغه، مطبعه الاستقامه، ج۲، ص۸۷ ذیل خطبه۱۷۳.</ref> |
| تکفیر به معنای نسبت دادن یکی از اهل قبله به کفر است.<ref>موسوعه الفقهیه، ج۱۳، ص۲۲۷.</ref> خاستگاه مسئله تکفیر کلامی و اعتقادى است<ref>حر عاملی، الفصول المهمة، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۲۸۳؛ ابنفهد حلی، عدة الداعی، ۱۴۰۷ق، ص۲۳۰.</ref> تا فقهى، اما به دلیل آثار و پیامدهایى که در فقه دارد، این مسئله همواره مورد توجه فقها قرار گرفته<ref>ابنادریس، کتاب السرائر، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۵۲۹.</ref> و فتاوى آنان در این زمینه بسیار حایز اهمیت است.<ref>ابنادریس، کتاب السرائر، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۵۲۹.</ref> | | تکفیر به معنای نسبت دادن یکی از اهل قبله به کفر است.<ref>موسوعه الفقهیه، ج۱۳، ص۲۲۷.</ref> خاستگاه مسئله تکفیر کلامی و اعتقادى است<ref>حر عاملی، الفصول المهمة، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۲۸۳؛ ابنفهد حلی، عدة الداعی، ۱۴۰۷ق، ص۲۳۰.</ref> تا فقهى، اما به دلیل آثار و پیامدهایى که در فقه دارد، این مسئله همواره مورد توجه فقها قرار گرفته<ref>ابنادریس، کتاب السرائر، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۵۲۹.</ref> و فتاوى آنان در این زمینه بسیار حایز اهمیت است.<ref>ابنادریس، کتاب السرائر، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۵۲۹.</ref> |
| اولینبار در اسلام، [[بنیمصطلق|قبیله بنی المطلق]] توسط ولید بن عقبه، به کفر متهم شدند که تعبیر به کفر در برخی روایات ذیل [[آیه نبأ|آیه ۶ سوره حجرات]] آمده است.<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۷، ص۵۷۷.</ref> خالد بن ولید نیز مردم قبیله بنی جذیمه را متهم به کفر نمود<ref>نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۴۰۸ق، ج۱۸، ص۳۶۶.</ref> [[عمر بن خطاب|عمر]] نیز حاطب بن ابیبلتعه را محکوم به کفر نمود و از پیامبر(ص) درخواست نمود تا او را بکشد.<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۸، ص۱۲۶.</ref> حاکمان بنیامیه زمانی که خواستند حجری بن عدی را بکشند ابتدا او را به مانند امام علی(ع) به کفر محکوم کردند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴.</ref> | | اولینبار در اسلام، [[بنیمصطلق|قبیله بنی المطلق]] توسط ولید بن عقبه، به کفر متهم شدند که تعبیر به کفر در برخی روایات ذیل [[آیه نبأ|آیه ۶ سوره حجرات]] آمده است.<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۷، ص۵۷۷.</ref> خالد بن ولید نیز مردم قبیله بنی جذیمه را متهم به کفر نمود<ref>نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۴۰۸ق، ج۱۸، ص۳۶۶.</ref> [[عمر بن خطاب|عمر]] نیز حاطب بن ابیبلتعه را محکوم به کفر نمود و از پیامبر(ص) درخواست نمود تا او را بکشد.<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۸، ص۱۲۶.</ref> حاکمان بنیامیه زمانی که خواستند حجری بن عدی را بکشند ابتدا او را به مانند امام علی(ع) به کفر محکوم کردند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴.</ref> |
| | |
| ===مذهب حنفیه===
| |
| به اعتقاد ابوحنیفه فرد مسلمان تا هنگامی که آنچه را خداوند حرام کرده است، حالل نشمارد، هرچند گناهکار باشد، تکفیر نمیشود.<ref>قاری، شرح کتاب الفقه الاکبر، ۱۴۱۹ق، ص۳۲۵.</ref> تفتازانی در کتاب شرح المقاصد نقلی از ابوحنیفه آورده است که او هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمیکرد<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۴۶۲.</ref> و این باور همه فقهای مذهب حنفیه دانسته شده است.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۴۶۲.</ref>
| |
| ابوجعفر طحاوی معتقد است که شخص تا زمانی که به آنچه پیامبر(ص) از جانب خداوند آورده است، اعتراف داشته باشد و هرآنچه را که او گفته و خبر داده است، تصدیق نماید، مسلمان و مومن است.<ref>ابن ابیالعز، شرح العقیده الطحاویه، ۱۴۱۱ق، ص۴۲۶.</ref> ابنعابدین فقیه بزرگ حنفى این سخن طحاوى را باور عموم حنفیان دانسته و از آن به عنوان میزان در بحث ارتداد و تکفیر یاد کرده است.<ref>ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۲۷۱.</ref>
| |
| | |
| ===مذهب شافعی===
| |
| شافعی از ابوهريره حديثی را نقل میكند كه پيامبر(ص) فرمود: با مردم میجنگم تا هنگامی كه بگويند: لا اله الا الله هنگامی كه چنين گفتند، خون و مالشان از طرف من محترم است جز آن چه از جانب خدا بر گردن آنها است.<ref>شافعی، الام، دارالمعرفه، ج۱، ص۱۵۸.</ref> دارقطنی صاحب کتاب السنن و العلل روایات بسیاری درباره نماز بر جنازه اهل قبله ذکر کرده است و در کتاب روایی خود اهل قبله را تکفیر نکرده است.<ref>دارقطنی، سنن الدار قطنی، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۱۹۴.</ref>
| |
| ابو حامد طوسی غزالی معتقد است که حدالامکان از تکفیر اهل قبله احتراز شود.<ref>غزالی، فيصل التفرقة بين الإسلام والزندقة، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۸۵-۱۰۱.</ref> جلال الدین سیوطی در کتاب الأشباه والنظائر معتقد است که هیچ کس از اهل قبله تکفیر نمی شود مگر فرقه مجسّمه (قائل به جسمانی بودن خداوند متعال) و منکر علم خداوند متعال به جزئیات.<ref>سیوطی، الأشباه والنظائر، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۸.</ref> ابنملقن در کتاب التذکره فی الفقه الشافعی قائل است که اهل قبله را نباید به دلیل ارتکاب گناهی، تکفیر کرد.<ref>ابنملقن، التذکره فی الفقه الشافعی، ۱۴۲۷ق، ص۸.</ref> محیالدین نووی در کتاب شرح مسلم خود معتقد است که هیچ شخصی از اهل قبله بخاطر ارتکاب گناهی تکفیر نمیشود حتی کسانی که از اهل بدعت، خوارج یا معتزله باشند نیز تکفیر نمیشوند.<ref>نووی، المنهاج، ۱۳۹۲ق، ج۱، ص۱۵۰.</ref>
| |
| | |
| ===حنبلی===
| |
| احمد بن حنبل تکفیر مسلمانان را جایز نمیداند<ref>ابنابی یعلی، طبقات الحنابله، ۱۴۱۷ق، ص۲۷.</ref> و معتقد بود کسی بخاطر عملش از دین اسلام خارج نمیشود.<ref>ابنابی یعلی، طبقات الحنابله، ۱۴۱۷ق، ص۲۷.</ref> جرجانی نیز در کتاب شرح المواقف نقل کرده است که احمد بن حنبل هیچیک از اهل قبله را بجز تارک نماز تکفیر نمیکرد.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۹۵ش، ص۲۷۰.</ref> ابنقدامه از فقیهان حنبلی کفر و ارتداد را در انکار شهادتین میداند.<ref>ابنحزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۳۵.</ref> ابنحزم اندلسی ملاک در تکفیر را مخالفت با خدا و رسول او میداند.<ref>ابنحزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۳۸.</ref>
| |
| | |
| ===مالکی===
| |
| از نظر مالکی، هیچ شخصی به دلیل گناه (صغیره باشد یا کبیره) کافر نمیشود<ref>نفراوی، الفواكه الدوانی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۹۴.</ref> نفراوی در کتابش این مسأله را توضیح داده و بیان می کند، از آنجایی که در کافر دانستن مرتکب گناه کبیره اختلاف نظر وجود دارد، قول درست این است که او کافر نمیشود<ref>نفراوی، الفواكه الدوانی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۹۴.</ref>
| |
| | |
| ===اتهام به کفر در میان مذاهب اهل سنت===
| |
| هر كدام از علما اهل سنت، باتوجه به گرايش كلامی خود، همان رشته و گرايش را اهل حق و ديگر فرقهها و گرايشها را باطل معرفی میكند. برای نمونه ابنقدامه از فقیهان مذهب حنبلی در کتاب حكاية المناظرة فی القرآن مع بعض اهل البدعه، اشاعره را به زنادقه و کفار تشبیه میکند و ابوالحسن اشعری را اهل بدعت معرفی مینماید.<ref>ابنقدامه، حكاية المناظرة فی القرآن مع بعض اهل البدعه، ۱۴۱۸ق، ص۵۰.</ref>
| |
|
| |
| احمد نسفی به نقل از شیخ ابوحفص در کتاب فوائد مینویسد که شافعیها از اهل کتاب هستند و نباید کسی از فرقه حنفی دخترش را به مردی از پیروان شافعی بدهد.<ref>نسفی، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، المطبعة العلمية، ج۲، ص۸۱.</ref>
| |
| | |
| احمد بن حنبل در دو جای کتاب السنة با سند معتبر مینویسد که ابوحنیفه دوبار کافر شد، و دوبار از کفر توبه داده شده است.<ref>ابنحنبل، السنة، ۱۴۰۶ق، ج۱ ص۱۹۳و۲۰۴.</ref>
| |
| | |
| از مالک بن انس پیشوای فقهای مالکیه نقل شده است که ابوحنیفه دین ندارد چراکه در دین فریبکاری میکند<ref>عقیلی، الضعفاء الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۲۸۱.</ref>
| |
| | |
| در نقل عبد الله بن أحمد بن حنبل (فرزند احمد بن حنبل)، از محدث کوفه به نام حمّاد بن أبی سلیمان، ابوحنیفه کافر خطاب شده است.<ref>عبدالله بن احمد، کتاب السنة، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۸۴.</ref>
| |
| | |
| ذهبی از رجالیهای اهل سنت در کتاب سير أعلام النبلاء از ابوحاتم رازی محدث نقل میکند که هر كس حنبلی مذهب نباشد، اصلاً مسلمان نيست.<ref>سير أعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱۷، ص۶۲۵</ref>
| |
| | |
| ابوبکر مقری از علما بزرگ شافعی معتقد است همه حنبلیها کافرند.<ref>ابنعماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۲۵۲،</ref>
| |
| ابن كثير دمشقی در كتاب البداية و النهاية از محمد بن موسی بن عبدالله حنفی نقل میكند که ایشان مالکیها و شافعیها را اهل کتاب میدانست.<ref>ابنکثیر، البداية والنهاية، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص۱۷۵.</ref>
| |
| | |
| ابنتیمیه معتقد است که تمام مذاهب اربعه اهل سنت مرتد هستند<ref>ابنتیمیه، مجموعه الفتاوی ابن تيميه، ۱۴۲۵ق، ج۴ص۱۰۶</ref>
| |
|
| |
|
| ==اقسام کفر== | | ==اقسام کفر== |