Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۳٬۲۷۶
ویرایش
P.motahari (بحث | مشارکتها) جز (←متن و ترجمه حدیث: ویرایش صوری ترجمه مناظره) |
P.motahari (بحث | مشارکتها) جز (←متن و ترجمه حدیث: ویرایش صوری ترجمه مناظره) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـکه در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر نداردـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما میآمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما مسلمان شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوشآمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از بنىهاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان میکند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمیکنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیهالسّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت میکردید؟ عمران گفت: یا ابنرسولاللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، بهشرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم. | مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـکه در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر نداردـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما میآمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما مسلمان شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوشآمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از بنىهاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان میکند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمیکنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیهالسّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت میکردید؟ عمران گفت: یا ابنرسولاللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، بهشرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم. | ||
مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره میکنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول ندارى، و حال آنکه خداوند میفرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمیبیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ»]). و نیز میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز میکند (یا خلقت مخلوقات را آغاز میکند) سپس آن را (یا آنان را) باز میگرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمانها و زمین [از هیچ] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت میافزاید (فاطر، ۱)) و میفرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و میفرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شدهاند؛ یا آنان را عذاب میکند یا بر آنان لطف ميکند و توبهشان را میپذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ» (هیچکس پیر و سالخورده نمیشود و نیز عمر هیچکس کم نمیگردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)). | مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره میکنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول ندارى، و حال آنکه خداوند میفرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمیبیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ»]). و نیز میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز میکند (یا خلقت مخلوقات را آغاز میکند) سپس آن را (یا آنان را) باز میگرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمانها و زمین [از هیچ] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت میافزاید (فاطر، ۱)) و میفرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و میفرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شدهاند؛ یا آنان را عذاب میکند یا بر آنان لطف ميکند و توبهشان را میپذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ» (هیچکس پیر و سالخورده نمیشود و نیز عمر هیچکس کم نمیگردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)). | ||
بارى، سلیمان گفت: آیا در این باره، از پدران خود، روایت به شما رسیده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق این روایت برایم نقل شده است که ایشان فرمودند: «خداوند دو علم دارد: علمى مخزون و مکنون و پنهان، که کسى بهجز خودش، از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشئت میگیرد، و علمى که به ملائکه و پیامبرانش تعلیم فرموده است و علماء اهلبیت پیامبر ما نیز از آن آگاهاند.» | |||
سلیمان گفت: دوست دارم این مطلب را از کتاب خداوند برایم ارائه | سلیمان گفت: دوست دارم این مطلب را از کتاب خداوند برایم ارائه دهى. فرمود: خداوند به پیامبرش میفرماید: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ» (از آنان اعراض کن، مورد ملامت واقع نخواهى شد (ذاریات، ۵۴). خداوند در ابتدا میخواست آنان را هلاک کند. سپس تصمیمش عوض شد و فرمود: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (تذکر بده؛ زیرا تذکردادن براى مؤمنین نافع است (ذاریات، ۵۵). سلیمان گفت: باز هم بفرمایید، فدایت شوم. حضرت فرمودند: | ||
پدرم از پدرانشان علیهمالسّلام از رسول خدا صلىاللَّهعلیهوآله روایت کردهاند که: خداوند عزّوجلّ به یکى از پیامبرانش وحى فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبضروح خواهم کرد. آن پیامبر نزد پادشاه رفت و او را از آن موضوع مطّلع کرد. پادشاه بعد از شنیدن این خبر، به دعا و تضرّع پرداخت، بهنحوى که از روى تخت خود به زمین افتاد. او از خداوند چنین درخواست کرد: خداوند! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و کارم را انجام دهد. خداوند به آن پیامبر وحى فرمود که: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پیامبر عرض کرد: خدایا، تو خود میدانى که من تابهحال دروغ نگفتهام. خداوند عزّوجلّ به او وحى فرمود که: تو بندهاى هستى مأمور. این مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهایش موردسؤال واقع نمیشود. | |||
پدرم از پدرانشان | آنگاه حضرت رو به سلیمان نموده، فرمودند: گمان میکنم در این موضوع، همانند یهودیان فکر میکنى؟! سلیمان گفت: از چنین چیزى به خدا پناه میبرم، مگر یهودیان چه میگویند؟ حضرت فرمودند: یهودیان میگویند: «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (دست خدا بسته است). منظورشان این است که خداوند از کار خود فارغ شده و دست کشیده است و دیگر چیزى ایجاد نمیکند. خداوند هم در جواب میفرماید: «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» (دست آنان بسته باد، و لعنت شدند بهخاطر گفتههایشان (مائده، ۶۴)). و نیز عدّهاى از پدرم موسى بن جعفر علیهماالسّلام درباره بداء سؤال کردند. پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را منکرند و همچنین اینکه خداوند امر عدّهاى را براى تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد، منکر هستند؟ | ||
آنگاه حضرت رو به سلیمان نموده، فرمودند: گمان | سلیمان گفت: آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم (قدر، ۱))، در رابطه با چه موضوعى نازل شده است؟ حضرت فرمودند: | ||
چطور مردم بداء را | اى سلیمان، در شب قدر، خداوند مقدّرات امسال تا سال آینده را، از مرگ و زندگى، خیر و شر و رزق و روزى، همه را مقدّر میفرماید. آنچه را در آن شب مقدّر نماید، محتوم و قطعى است. سلیمان گفت: حال فهمیدم، قربانت گردم، باز هم بفرمائید. | ||
سلیمان گفت: آیه | حضرت فرمودند: اى سلیمان، بعضى از امور، در نزد خدا است و منوط و موکول به اراده اوست. آنچه را بخواهد، جلو میاندازد و آنچه را بخواهد، بهتأخیر میاندازد و آنچه را بخواهد محو میکند، اى سلیمان! علىّ علیهالسّلام میفرمود: | ||
اى | علم (خدا) دو نوع است: علمى که خداوند به ملائکه و پیامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پیامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پیامبرانش خلاف نمیکند، و علمى دیگر که در نزد خود اوست و مخزون مىباشد و احدى از خلق را بر آن آگاه نساخته است. از ناحیه آن علم است که آنچه را بخواهد، جلو مىاندازد و هرچه را بخواهد بهتأخیر مىاندازد، و آنچه را بخواهد محو میکند و آنچه را بخواهد ثبت مىنماید. | ||
حضرت فرمودند: اى | سلیمان به مأمون گفت: یا امیرالمؤمنین، از امروز به بعد، بهخواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد و آن را دروغ نخواهم پنداشت. | ||
علم (خدا) دو نوع | مأمون گفت: هرچه مىخواهى از ابوالحسن سؤال کن، ولى به این شرط که خوب گوش بدهى و انصاف را رعایت کنى. سلیمان (خطاب به حضرت علیهالسّلام کرد) گفت: اى آقا، اجازه میدهید سؤال کنم؟ امام فرمودند: هرچه میخواهى سؤال کن. او گفت: نظر شما درباره کسى که اراده را همچون «حىّ»، «سمیع»، «بصیر» و «قدیر» اسم و صفت بداند چیست؟ حضرت فرمودند: شما مىگوئید: اشیاء پدید آمدهاند و با یکدیگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است، ولى نمىگویید: آنها پدید آمدهاند و با یکدیگر تفاوت دارند، چون او سمیع و بصیر است. این دلیلى است بر اینکه آنها مثل «سمیع» و «بصیر» و «قدیر» نیستند. سلیمان گفت: او از اوّل و ازل مرید بوده است، (یعنى) متّصف به صفت اراده بوده است. | ||
سلیمان به مأمون گفت: یا | حضرت فرمودند: اى سلیمان، آیا ارادهاش چیزى است غیر از او؟ گفت: | ||
مأمون گفت: | بله. حضرت فرمودند: پس در این صورت، چیزى غیر از خود او را از ازل با او همراه دانستهاى! سلیمان گفت: نه، چیزى را با او همراه نمىدانم، امام فرمودند: | ||
کرد) گفت: اى | آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم نیست. در اینجا مأمون بر او بانگ زد و گفت: آیا با چنین کسى مکابره مىکنى و جواب «سربالا» مىدهى؟ انصاف را از دست نده. آیا نمىبینى که در اطرافت از اهل نظر و بحث، نشستهاند؟ | ||
حضرت فرمودند: اى | سپس گفت: یا اباالحسن! بحث کلام را با او ادامه بده. او عالم خراسان است! حضرت مجدّداً سؤال خود را از او پرسیده، فرمودند: اراده حادث است اى سلیمان؛ چون چیزى که ازلى نبود، قطعاً حادث است و اگر حادث نبود، ازلى است. سلیمان گفت: ارادهاش از خود اوست، کما اینکه سمع و بصر و علم او از خود اوست. حضرت فرمودند: آیا خود را اراده کرده است؟ گفت: نه.// حضرت فرمودند: پس «مرید» (ارادهکننده) مثل سمیع و بصیر نیست، سلیمان گفت: خود را اراده کرده، همان طور که صداى خود را مىشنود و خود را مىبیند و به خود آگاه است، حضرت فرمودند: «خود را اراده کرده» یعنى چه؟ آیا یعنى خواسته که چیزى باشد؟ خواسته که زنده یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: آیا با اراده خود این گونه شده است؟ | ||
آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم | |||
سپس گفت: یا | |||
سلیمان گفت: نه، حضرت فرمودند: پس این که مىگویى: اراده کرده تا حىّ، سمیع و بصیر باشد معنایى ندارد، چون حیات، سمع و بصر او به اراده او نبوده است، سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است، در اینجا، مأمون و اطرافیان خندیدند، و حضرت رضا علیه السّلام نیز خندیدند و فرمودند: بر متکلّم | سلیمان گفت: نه، حضرت فرمودند: پس این که مىگویى: اراده کرده تا حىّ، سمیع و بصیر باشد معنایى ندارد، چون حیات، سمع و بصر او به اراده او نبوده است، سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است، در اینجا، مأمون و اطرافیان خندیدند، و حضرت رضا علیه السّلام نیز خندیدند و فرمودند: بر متکلّم | ||
خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید، سپس فرمودند: اى سلیمان! بنا بر اعتقاد شما: خداوند از حالتى به حالت دیگر تغییر کرده است و این هم از جمله چیزهایى است که خداوند را نمىتوان به آن وصف کرد، سلیمان ساکت در جاى خود باقى ماند. | خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید، سپس فرمودند: اى سلیمان! بنا بر اعتقاد شما: خداوند از حالتى به حالت دیگر تغییر کرده است و این هم از جمله چیزهایى است که خداوند را نمىتوان به آن وصف کرد، سلیمان ساکت در جاى خود باقى ماند. |