پرش به محتوا

مناظره امام رضا با سلیمان مروزی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
←‏متن و ترجمه حدیث: ویرایش صوری ترجمه مناظره
جز (←‏متن و ترجمه حدیث: ویرایش صوری ترجمه مناظره)
جز (←‏متن و ترجمه حدیث: ویرایش صوری ترجمه مناظره)
خط ۳۱: خط ۳۱:
مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـ‌که در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر ندارد‌ـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما می‌آمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما مسلمان شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش‌آمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از بنى‌هاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان می‌‏کند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌‏کنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیه‌السّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت می‌‏کردید؟ عمران گفت: یا ابن‌رسول‌اللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، به‌شرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم.
مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـ‌که در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر ندارد‌ـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما می‌آمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما مسلمان شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش‌آمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از بنى‌هاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان می‌‏کند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌‏کنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیه‌السّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت می‌‏کردید؟ عمران گفت: یا ابن‌رسول‌اللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، به‌شرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم.
مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره می‌‏کنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول‏ ندارى، و حال آنکه خداوند می‌‏فرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمی‌‏بیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است:‏ «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ‏»]). و نیز می‌‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ‏» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز می‌‏کند (یا خلقت مخلوقات را آغاز می‌‏کند) سپس آن را (یا آنان را) باز می‌‏گرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین [از هیچ‏] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌‏افزاید (فاطر، ۱)) و می‌‏فرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و می‌‏فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ‏» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شده‌‏اند؛ یا آنان را عذاب می‌‏کند یا بر آنان لطف مي‏‌کند و توبه‌‏شان را می‌‏پذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ‏» (هیچ‌کس پیر و سالخورده نمی‌‏شود و نیز عمر هیچ‌کس کم نمی‌‏گردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)).
مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره می‌‏کنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول‏ ندارى، و حال آنکه خداوند می‌‏فرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمی‌‏بیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است:‏ «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ‏»]). و نیز می‌‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ‏» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز می‌‏کند (یا خلقت مخلوقات را آغاز می‌‏کند) سپس آن را (یا آنان را) باز می‌‏گرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین [از هیچ‏] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌‏افزاید (فاطر، ۱)) و می‌‏فرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و می‌‏فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ‏» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شده‌‏اند؛ یا آنان را عذاب می‌‏کند یا بر آنان لطف مي‏‌کند و توبه‌‏شان را می‌‏پذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ‏» (هیچ‌کس پیر و سالخورده نمی‌‏شود و نیز عمر هیچ‌کس کم نمی‌‏گردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)).
بارى سلیمان گفت: آیا در این باره، از پدران خود، روایت به شما رسیده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق این روایت برایم نقل شده است که ایشان فرمودند: «خداوند دو علم دارد، علمى مخزون و مکنون و پنهان، که کسى بجز خودش از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشأت مى‏گیرد، و علمى که به ملائکه و پیامبرانش تعلیم فرموده است و علماء اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهند».
بارى، سلیمان گفت: آیا در این باره، از پدران خود، روایت به شما رسیده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق این روایت برایم نقل شده است که ایشان فرمودند: «خداوند دو علم دارد: علمى مخزون و مکنون و پنهان، که کسى به‌جز خودش، از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشئت می‌‏گیرد، و علمى که به ملائکه و پیامبرانش تعلیم فرموده است و علماء اهل‌بیت پیامبر ما نیز از آن آگاه‌اند.»
سلیمان گفت: دوست دارم این مطلب را از کتاب خداوند برایم ارائه دهى، فرمود: خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏» (از آنان اعراض کن، مورد ملامت واقع نخواهى شد- ذاریات 54) خداوند در ابتدا
سلیمان گفت: دوست دارم این مطلب را از کتاب خداوند برایم ارائه دهى. فرمود: خداوند به پیامبرش می‌‏فرماید: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏» (از آنان اعراض کن، مورد ملامت واقع نخواهى شد (ذاریات، ۵۴). خداوند در ابتدا می‌‏خواست آنان را هلاک کند. سپس تصمیمش عوض شد و فرمود: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‏» (تذکر بده؛ زیرا تذکردادن براى مؤمنین نافع است (ذاریات، ۵۵). سلیمان گفت: باز هم بفرمایید، فدایت شوم. حضرت فرمودند:
مى‏خواست آنان را هلاک کند، سپس تصمیمش عوض شد و فرمود: «وَ ذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‏» (تذکر بده، زیرا تذکر دادن براى مؤمنین نافع است- ذاریات 55) سلیمان گفت: باز هم بفرمائید فدایت شوم! حضرت فرمودند:
پدرم از پدرانشان علیهم‌السّلام از رسول خدا صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله روایت کرده‏‌اند که: خداوند عزّوجلّ به یکى از پیامبرانش وحى فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض‌روح خواهم کرد. آن پیامبر نزد پادشاه رفت و او را از آن موضوع مطّلع کرد. پادشاه بعد از شنیدن این خبر، به دعا و تضرّع پرداخت، به‌نحوى که از روى تخت خود به زمین افتاد. او از خداوند چنین درخواست کرد: خداوند! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و کارم را انجام دهد. خداوند به آن پیامبر وحى فرمود که: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پیامبر عرض کرد: خدایا، تو خود می‌‏دانى که من تابه‌حال دروغ نگفته‌‏ام. خداوند عزّوجلّ به او وحى فرمود که: تو بنده‌‏اى هستى مأمور. این مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهایش موردسؤال واقع نمی‌‏شود.
پدرم از پدرانشان علیهم السّلام از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت کرده‏اند که: خداوند عزّ و جلّ به یکى از پیامبرانش وحى فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پیامبر نزد پادشاه رفت و او را از آن موضوع مطّلع کرد، پادشاه بعد از شنیدن این خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوى که از روى تخت خود به زمین افتاد، او از خداوند چنین درخواست کرد: خداوند! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و کارم را انجام دهد، خداوند به آن پیامبر وحى فرمود که: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخیر انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم، آن پیامبر عرض کرد: خدایا! تو خود مى‏دانى که من تا بحال دروغ نگفته‏ام، خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمود که: تو بنده‏اى هستى مأمور، این مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند در باره کارهایش مورد سؤال واقع نمى‏شود.
آنگاه حضرت رو به سلیمان نموده، فرمودند: گمان می‌‏کنم در این موضوع، همانند یهودیان فکر می‌کنى؟! سلیمان گفت: از چنین چیزى به خدا پناه می‌‏برم، مگر یهودیان چه می‌‏گویند؟ حضرت فرمودند: یهودیان می‌‏گویند: «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (دست خدا بسته است). منظورشان این است که خداوند از کار خود فارغ شده و دست کشیده است و دیگر چیزى ایجاد نمی‌‏کند. خداوند هم در جواب می‌‏فرماید: «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» (دست آنان بسته باد، و لعنت شدند به‌خاطر گفته‏‌هایشان (مائده، ۶۴)). و نیز عدّه‌‏اى از پدرم موسى بن جعفر علیهماالسّلام درباره بداء سؤال کردند. پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را منکرند و همچنین اینکه خداوند امر عدّه‏‌اى را براى تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد، منکر هستند؟
آنگاه حضرت رو به سلیمان نموده، فرمودند: گمان مى‏کنم در این موضوع، همانند یهودیان فکر میکنى!؟ سلیمان گفت: از چنین چیزى به خدا پناه مى‏برم، مگر یهودیان چه مى‏گویند؟ حضرت فرمودند: یهودیان مى‏گویند: «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (دست خدا بسته است) منظورشان این است که خداوند از کار خود فارغ شده و دست کشیده است و دیگر چیزى ایجاد نمى‏کند، خداوند هم در جواب مى‏فرماید: «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» (دست آنان بسته باد، و لعنت شدند به خاطر گفته‏هایشان- مائده 64). و نیز عدّه‏اى از پدرم موسى بن جعفر علیهما السّلام در باره بداء سؤال کردند، پدرم فرمودند:
سلیمان گفت: آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم (قدر، ۱))، در رابطه با چه موضوعى نازل شده است؟ حضرت فرمودند:
چطور مردم بداء را منکرند، و همچنین اینکه خداوند امر عدّه‏اى را براى تصمیم در مورد آنان به تأخیر بیندازد، منکر هستند؟
اى سلیمان، در شب قدر، خداوند مقدّرات امسال تا سال آینده را، از مرگ و زندگى، خیر و شر و رزق و روزى، همه را مقدّر می‌‏فرماید. آنچه را در آن شب مقدّر نماید، محتوم و قطعى است. سلیمان گفت: حال فهمیدم، قربانت گردم، باز هم بفرمائید.
سلیمان گفت: آیه: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم- قدر: 1) در رابطه با چه موضوعى نازل شده است؟ حضرت فرمودند:
حضرت فرمودند: اى سلیمان، بعضى از امور، در نزد خدا است و منوط و موکول به اراده اوست. آنچه را بخواهد، جلو می‌‏اندازد و آنچه را بخواهد، به‌تأخیر می‌‏اندازد و آنچه را بخواهد محو می‌‏کند، اى سلیمان! علىّ علیه‌السّلام می‌‏فرمود:
اى سلیمان! در شب قدر، خداوند مقدّرات امسال تا سال آینده را، از مرگ و زندگى، خیر و شر و رزق و روزى، همه را مقدّر مى‏فرماید، آنچه را در آن شب مقدّر نماید، محتوم و قطعى است. سلیمان گفت: حال فهمیدم، قربانت گردم، باز هم بفرمائید.
علم (خدا) دو نوع است: علمى که خداوند به ملائکه و پیامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پیامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پیامبرانش خلاف نمی‌‏کند، و علمى دیگر که در نزد خود اوست و مخزون مى‌‏باشد و احدى از خلق را بر آن آگاه نساخته است. از ناحیه آن علم است که آنچه را بخواهد، جلو مى‌‏اندازد و هرچه را بخواهد به‌تأخیر مى‌‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند و آنچه را بخواهد ثبت مى‌‏نماید.
حضرت فرمودند: اى سلیمان! بعضى از امور، در نزد خدا است و منوط و موکول به اراده اوست، آنچه را بخواهد جلو مى‏اندازد و آنچه را بخواهد بتأخیر مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو مى‏کند، اى سلیمان! علىّ علیه السّلام مى‏فرمود:
سلیمان به مأمون گفت: یا امیرالمؤمنین، از امروز به بعد، به‌خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد و آن را دروغ نخواهم پنداشت.
علم (خدا) دو نوع است، علمى که خداوند به ملائکه و پیامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پیامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پیامبرانش خلاف نمى‏کند، و علمى دیگر که در نزد خود اوست و مخزون مى‏باشد و احدى از خلق را بر آن آگاه نساخته است، از ناحیه آن علم است که آنچه را بخواهد جلو مى‏اندازد و هر چه را بخواهد بتأخیر مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو میکند و آنچه را بخواهد ثبت مى‏نماید.
مأمون گفت: هرچه مى‌‏خواهى از ابوالحسن سؤال کن، ولى به این شرط که خوب گوش بدهى و انصاف را رعایت کنى. سلیمان (خطاب به حضرت علیه‌السّلام کرد) گفت: اى آقا، اجازه می‌دهید سؤال کنم؟ امام فرمودند: هرچه میخواهى سؤال کن. او گفت: نظر شما درباره کسى که اراده را همچون «حىّ»، «سمیع»، «بصیر» و «قدیر» اسم و صفت بداند چیست؟ حضرت فرمودند: شما مى‏‌گوئید: اشیاء پدید آمده‌‏اند و با یکدیگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است، ولى نمى‌‏گویید: آنها پدید آمده‌‏اند و با یکدیگر تفاوت دارند، چون او سمیع و بصیر است. این دلیلى است بر اینکه آنها مثل «سمیع» و «بصیر» و «قدیر» نیستند. سلیمان گفت: او از اوّل و ازل مرید بوده است، (یعنى) متّصف به صفت اراده بوده است.
سلیمان به مأمون گفت: یا امیر المؤمنین! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نخواهم پنداشت.
حضرت فرمودند: اى سلیمان، آیا اراده‏‌اش چیزى است غیر از او؟ گفت:
مأمون گفت: هر چه مى‏خواهى از ابو الحسن سؤال کن، ولى به این شرط که خوب گوش بدهى و انصاف را رعایت کنى! سلیمان (خطاب بحضرت علیه السّلام‏
بله. حضرت فرمودند: پس در این صورت، چیزى غیر از خود او را از ازل با او همراه دانسته‌‏اى! سلیمان گفت: نه، چیزى را با او همراه نمى‌‏دانم، امام فرمودند:
کرد) گفت: اى آقا! اجازه میدهید سؤال کنم؟ امام فرمودند: هر چه میخواهى سؤال کن، او گفت: نظر شما در باره کسى که اراده را همچون «حىّ»، «سمیع»، «بصیر» و «قدیر» اسم و صفت بداند چیست؟ حضرت فرمودند: شما مى‏گوئید: اشیاء پدید آمده‏اند و با یک دیگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است ولى نمى‏گوئید: آنها پدید آمده‏اند و با یک دیگر تفاوت دارند چون او سمیع و بصیر است، این دلیلى است بر اینکه آنها مثل «سمیع» و «بصیر» و «قدیر» نیستند، سلیمان گفت: او از اوّل و ازل مرید بوده است (یعنى) متّصف به صفت اراده بوده است).
آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم نیست. در اینجا مأمون بر او بانگ زد و گفت: آیا با چنین کسى مکابره مى‌‏کنى و جواب «سربالا» مى‌‏دهى؟ انصاف را از دست نده. آیا نمى‏‌بینى که در اطرافت از اهل نظر و بحث، نشسته‌‏اند؟
حضرت فرمودند: اى سلیمان! آیا اراده‏اش چیزى است غیر از او؟ گفت:
سپس گفت: یا اباالحسن! بحث کلام را با او ادامه بده. او عالم خراسان است! حضرت مجدّداً سؤال خود را از او پرسیده، فرمودند: اراده حادث است اى سلیمان؛ چون چیزى که ازلى نبود، قطعاً حادث است و اگر حادث نبود، ازلى است. سلیمان گفت: اراده‏‌اش از خود اوست، کما اینکه سمع و بصر و علم او از خود اوست. حضرت فرمودند: آیا خود را اراده کرده است؟ گفت: نه.// حضرت فرمودند: پس «مرید» (اراده‏کننده) مثل سمیع و بصیر نیست، سلیمان گفت: خود را اراده کرده، همان طور که صداى خود را مى‏شنود و خود را مى‏بیند و به خود آگاه است، حضرت فرمودند: «خود را اراده کرده» یعنى چه؟ آیا یعنى خواسته که چیزى باشد؟ خواسته که زنده یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: آیا با اراده خود این گونه شده است؟
بله، حضرت فرمودند: پس در این صورت چیزى غیر از خود او را از ازل با او همراه دانسته‏اى! سلیمان گفت: نه، چیزى را با او همراه نمى‏دانم، امام فرمودند:
آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم نیست، در اینجا مأمون بر او بانگ زد و گفت: آیا با چنین کسى مکابره مى‏کنى و جواب «سربالا» مى‏دهى؟ انصاف را از دست نده، آیا نمى‏بینى که در اطرافت از اهل نظر و بحث، نشسته‏اند؟
سپس گفت: یا ابا الحسن! بحث کلام را با او ادامه بده، او عالم خراسان است! حضرت مجدّدا سؤال خود را از او پرسیده فرمودند: اراده حادث است اى سلیمان! چون چیزى که ازلى نبود قطعا حادث است، و اگر حادث نبود، ازلى است، سلیمان گفت: اراده‏اش از خود اوست کما اینکه سمع و بصر و علم او از خود اوست، حضرت فرمودند: آیا خود را اراده کرده است؟ گفت:
نه، حضرت فرمودند: پس «مرید» (اراده‏کننده) مثل سمیع و بصیر نیست، سلیمان گفت: خود را اراده کرده، همان طور که صداى خود را مى‏شنود و خود را مى‏بیند و به خود آگاه است، حضرت فرمودند: «خود را اراده کرده» یعنى چه؟ آیا یعنى خواسته که چیزى باشد؟ خواسته که زنده یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: آیا با اراده خود این گونه شده است؟
سلیمان گفت: نه، حضرت فرمودند: پس این که مى‏گویى: اراده کرده تا حىّ، سمیع و بصیر باشد معنایى ندارد، چون حیات، سمع و بصر او به اراده او نبوده است، سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است، در اینجا، مأمون و اطرافیان خندیدند، و حضرت رضا علیه السّلام نیز خندیدند و فرمودند: بر متکلّم‏
سلیمان گفت: نه، حضرت فرمودند: پس این که مى‏گویى: اراده کرده تا حىّ، سمیع و بصیر باشد معنایى ندارد، چون حیات، سمع و بصر او به اراده او نبوده است، سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است، در اینجا، مأمون و اطرافیان خندیدند، و حضرت رضا علیه السّلام نیز خندیدند و فرمودند: بر متکلّم‏
خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید، سپس فرمودند: اى سلیمان! بنا بر اعتقاد شما: خداوند از حالتى به حالت دیگر تغییر کرده است و این هم از جمله چیزهایى است که خداوند را نمى‏توان به آن وصف کرد، سلیمان ساکت در جاى خود باقى ماند.
خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید، سپس فرمودند: اى سلیمان! بنا بر اعتقاد شما: خداوند از حالتى به حالت دیگر تغییر کرده است و این هم از جمله چیزهایى است که خداوند را نمى‏توان به آن وصف کرد، سلیمان ساکت در جاى خود باقى ماند.
Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۳٬۲۷۶

ویرایش