پرش به محتوا

محمد بن حنفیه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>M.bahrami
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:


==محمد و امام علی(ع)==
==محمد و امام علی(ع)==
پس از [[شب ضربت خوردن|ضربت خوردن]] [[امام علی(ع)]]، ایشان به فرزندان خود وصیت کرد. پس از وصیت به [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین(ع)]] به محمد حنفیه نگاه کرد و فرمود: آیا به خاطر سپردی آنچه را که به برادرانت سفارش کردم؟ گفت بلی. فرمود: پس من به تو سفارش می کنم، به مثل آن. سفارش می کنم تو را به گرامی داشتن برادرانت، به جهت حق بزرگی که بر تو دارند. از دستورات آنها پیروی کن، بدون نظر و مشورت آنان هیچ کاری را قطعی نکن. پس فرمود: به شما (حسنین) سفارش می‌کنم درباره او (ابن حنفیه)؛ چرا که او برادر شما و پسر پدرتان است و می دانید که پدرتان او را دوست می دارد.<ref>طبری،‌ تاريخ‏ الطبری،۱۳۸۷ق، ج‏۵،ص۱۴۷.</ref>
پس از [[شب ضربت خوردن|ضربت خوردن]] [[امام علی(ع)]]، ایشان به فرزندان خود وصیت کرد. پس از وصیت به [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین(ع)]] به محمد حنفیه نگاه کرد و فرمود: آیا به خاطر سپردی آنچه را که به برادرانت سفارش کردم؟ گفت بلی. فرمود: پس من به تو سفارش می‌کنم، به مثل آن. سفارش می‌کنم تو را به گرامی داشتن برادرانت، به جهت حق بزرگی که بر تو دارند. از دستورات آنها پیروی کن، بدون نظر و مشورت آنان هیچ کاری را قطعی نکن. پس فرمود: به شما (حسنین) سفارش می‌کنم درباره او (ابن حنفیه)؛ چرا که او برادر شما و پسر پدرتان است و می‌دانید که پدرتان او را دوست می‌دارد.<ref>طبری،‌ تاریخ الطبری،۱۳۸۷ق، ج۵،ص۱۴۷.</ref>


===حضور در جنگ‌های امام علی(ع)===
===حضور در جنگ‌های امام علی(ع)===
خط ۵۸: خط ۵۸:
ابن خلکان از گوینده‌ای ناشناس نقل می‌کند که ابن حنفیه در بر دوش گرفتن پرچم سپاه [[علی(ع)]] در نبرد [[جنگ جمل|جَمَل]] تردید داشت و حتی بر پدرش خرده گرفت.<ref>ابن خَلِّکان، ج۴، ص۱۷۱.</ref> اما در نهایت پرچم را بر دوش گرفت. طبری، ابن کثیر و ابن جوزی بدون اشاره به تردید وی، داستان پرچمداری محمد بن حنفیه در نبرد جمل را ذکر کرده‌اند.<ref>نک: ابن جوزی، ج۵، ص۷۸؛ صابری، ج۲، ص۵۱.</ref>
ابن خلکان از گوینده‌ای ناشناس نقل می‌کند که ابن حنفیه در بر دوش گرفتن پرچم سپاه [[علی(ع)]] در نبرد [[جنگ جمل|جَمَل]] تردید داشت و حتی بر پدرش خرده گرفت.<ref>ابن خَلِّکان، ج۴، ص۱۷۱.</ref> اما در نهایت پرچم را بر دوش گرفت. طبری، ابن کثیر و ابن جوزی بدون اشاره به تردید وی، داستان پرچمداری محمد بن حنفیه در نبرد جمل را ذکر کرده‌اند.<ref>نک: ابن جوزی، ج۵، ص۷۸؛ صابری، ج۲، ص۵۱.</ref>
====جنگ صفین====
====جنگ صفین====
محمد در جنگ صفین نیز حضور داشت و از فرماندهان آن جنگ بود.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام‏، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۶۸.</ref>
محمد در جنگ صفین نیز حضور داشت و از فرماندهان آن جنگ بود.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۶۸.</ref>


[[علامه مجلسی]] داستانی را از حضور محمد در [[صفین]] نقل کرده است: در يكى از روزهاى جنگ صفين، امام علی(ع) محمّد بن حنفيه را مامور حمله به سمت راست لشكر دشمن کرد! محمّد با ياران خود حمله كرد و لشكر [[معاويه]] را شكست داد و مجروح برگشت. امام پس از ساعتى، به محمّد دستور حمله به سمت چپ سپاه دشمن داد. او با يارانش حمله كرده و پیروز شدند و محمد دوباره مجروح شد. سپس امام گفت: برخيز و بر قلب لشكر دشمن حمله كن! محمّد بر قلب لشكر معاويه حمله كرد و آنان را شكست داد و در حالى برگشت كه دچار جراحات سنگينى شده بود و گريان بود.  
[[علامه مجلسی]] داستانی را از حضور محمد در [[صفین]] نقل کرده است: در یکی از روزهای جنگ صفین، امام علی(ع) محمّد بن حنفیه را مامور حمله به سمت راست لشکر دشمن کرد! محمّد با یاران خود حمله کرد و لشکر [[معاویه]] را شکست داد و مجروح برگشت. امام پس از ساعتی، به محمّد دستور حمله به سمت چپ سپاه دشمن داد. او با یارانش حمله کرده و پیروز شدند و محمد دوباره مجروح شد. سپس امام گفت: برخیز و بر قلب لشکر دشمن حمله کن! محمّد بر قلب لشکر معاویه حمله کرد و آنان را شکست داد و در حالی برگشت که دچار جراحات سنگینی شده بود و گریان بود.  


امام ميان دو چشم محمّد را بوسيد و فرمود: پدرت به فدايت. به خدا قسم مرا خوشحال كردى. براى چه گريه ميكنى، به جهت خوشحالى يا ترس. محمّد: چرا گريان نباشم. در صورتى كه سه مرتبه مرا در معرض مرگ قرار دادى و خدا مرا به سلامت باز گردانيد. هر مرتبه‏اى كه من نزد تو مراجعت كردم تو مرا مهلت ندادى. ولى به دو برادرم حسن و حسين  هيچ‌گونه دستورى نمی‌دهى.
امام میان دو چشم محمّد را بوسید و فرمود: پدرت به فدایت. به خدا قسم مرا خوشحال کردی. برای چه گریه میکنی، به جهت خوشحالی یا ترس. محمّد: چرا گریان نباشم. در صورتی که سه مرتبه مرا در معرض مرگ قرار دادی و خدا مرا به سلامت باز گردانید. هر مرتبهای که من نزد تو مراجعت کردم تو مرا مهلت ندادی. ولی به دو برادرم حسن و حسین هیچ‌گونه دستوری نمی‌دهی.
حضرت امير سر محمّد بن حنفيه را بوسيد و به او فرمود: اى فرزند عزيزم! تو پسر من هستى. ولى ايشان پسران پيامبر خدا هستند، آيا نبايد من ايشان را نگاهدارى نمايم؟ محمّد گفت: چرا پدر جان. خدا مرا فداى تو و فداى ايشان نمايد.<ref>علامه مجلسی،‌ بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۴۹.</ref>
حضرت امیر سر محمّد بن حنفیه را بوسید و به او فرمود:‌ای فرزند عزیزم! تو پسر من هستی. ولی ایشان پسران پیامبر خدا هستند، آیا نباید من ایشان را نگاهداری نمایم؟ محمّد گفت: چرا پدر جان. خدا مرا فدای تو و فدای ایشان نماید.<ref>علامه مجلسی،‌ بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۴۹.</ref>


====جنگ نهروان====
====جنگ نهروان====
محمد در جنگ نهروان نیز حضور داشته و در مقاطعی پرچم‌دار نیز بوده است.<ref> حميرى،  قرب الإسناد، ۱۴۱۳ق، ص۲۷.</ref>
محمد در جنگ نهروان نیز حضور داشته و در مقاطعی پرچم‌دار نیز بوده است.<ref> حمیری، قرب الإسناد، ۱۴۱۳ق، ص۲۷.</ref>


==جایگاه وی در نقل روایت==
==جایگاه وی در نقل روایت==
خط ۸۳: خط ۸۳:
* مأمور بودن محمدبن حنفیه از جانب امام(ع) برای ماندن در مدینه.{{سخ}}
* مأمور بودن محمدبن حنفیه از جانب امام(ع) برای ماندن در مدینه.{{سخ}}
ابن‌اعثم کوفی‌ نقل‌ می‌کند:امام(ع) موقعی که می‌خواست از مدینه خارج شود و محمد بن حنفیه نتوانست‌ وی‌ را متقاعد به ماندن در‌ مدینه‌ کند،‌ به محمد بن‌ حنفیه‌ گفت:
ابن‌اعثم کوفی‌ نقل‌ می‌کند:امام(ع) موقعی که می‌خواست از مدینه خارج شود و محمد بن حنفیه نتوانست‌ وی‌ را متقاعد به ماندن در‌ مدینه‌ کند،‌ به محمد بن‌ حنفیه‌ گفت:
::ماندن تو در مدینه ایرادى ندارد تا در میان آنان چشم (خبررسان) من باشى و از تمام امورشان مرا با خبر سازی<ref>ابن‌اعثم،‌ همان،‌ ص۲۳</ref>
::ماندن تو در مدینه ایرادی ندارد تا در میان آنان چشم (خبررسان) من باشی و از تمام امورشان مرا با خبر سازی<ref>ابن‌اعثم،‌ همان،‌ ص۲۳</ref>
* [[مکلف]] نشدن محمدبن حنفیه از جانب امام حسین(ع) به‌ شرکت‌ در قیام و همراهی با آن حضرت.
* [[مکلف]] نشدن محمدبن حنفیه از جانب امام حسین(ع) به‌ شرکت‌ در قیام و همراهی با آن حضرت.
صاحب [[تنقیح المقال]] معتقد است که چون [[امام حسین(ع)]] در‌ [[مدینه]] یا‌ مکه‌ فردی‌ را مکلف به همراهی نکرده، لذا محمد بن حنفیه در عدم همراهی با امام(ع) مرتکب عملی نشده است که عدالتش را زیر سؤال ببرد. او می‌نویسد: امام‌ حسین(ع) هنگامی که از [[حجاز]] به طرف [[عراق]] حرکت کرد، خود می‌دانست که به فیض [[شهادت]] خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا‌ بر‌ همۀ مکلّفین [[واجب|واجب]] نشود که به عنوان [[جهاد]]، با او همراه شوند؛ بلکه براساس وظیفۀ خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت‌ کرده‌ بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم‌سفر شوند و اگر کسی هم همراهی نکند، [[گناه|گناهی]] را مرتکب‌ نشده‌ است. بلکه گناهکار فردی است‌ که‌ در قیام کربلا و محاصرۀ امام حسین(ع) در [[روز عاشورا]] حضور داشته و با آن‌که از امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.
صاحب [[تنقیح المقال]] معتقد است که چون [[امام حسین(ع)]] در‌ [[مدینه]] یا‌ مکه‌ فردی‌ را مکلف به همراهی نکرده، لذا محمد بن حنفیه در عدم همراهی با امام(ع) مرتکب عملی نشده است که عدالتش را زیر سؤال ببرد. او می‌نویسد: امام‌ حسین(ع) هنگامی که از [[حجاز]] به طرف [[عراق]] حرکت کرد، خود می‌دانست که به فیض [[شهادت]] خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا‌ بر‌ همۀ مکلّفین [[واجب|واجب]] نشود که به عنوان [[جهاد]]، با او همراه شوند؛ بلکه براساس وظیفۀ خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت‌ کرده‌ بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم‌سفر شوند و اگر کسی هم همراهی نکند، [[گناه|گناهی]] را مرتکب‌ نشده‌ است. بلکه گناهکار فردی است‌ که‌ در قیام کربلا و محاصرۀ امام حسین(ع) در [[روز عاشورا]] حضور داشته و با آن‌که از امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.
خط ۸۹: خط ۸۹:
اما کسانی‌ که در حجاز بودند‌ و از همان اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند و عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست. [[عبدالله مامقانی|مامقانی]] پس‌ از‌ بیان این مقدمات می‌گوید:«بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شکی نیست که احدی‌ در‌ عدالت آنان‌ تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و [[عبدالله بن جعفر|عبداللّه بن جعفر]] به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده‌ است.<ref> مامقانی،‌ عبداللّه.‌ ۱۳۵۲ ق، تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ج۳، ص۱۱۱، بی‌جا، مطبعة الحیدریة.</ref>» در [[اثبات الهداة]] نیز حدیثی از [[امام صادق(ع)]] نقل شده که: [[حمزة بن حمران]] می‌گوید: از خروج حسین(ع) و نرفتن ابن الحنفیه نزد امام(ع) یاد کردیم، فرمود:‌ای حمزه، برایت حدیثی می‌گویم که پس از این، دیگر از این موضوع نپرسی؛ چون حسین(ع) از مدینه جدا شد ورق کاغذی طلبید و در آن نوشت:
اما کسانی‌ که در حجاز بودند‌ و از همان اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند و عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست. [[عبدالله مامقانی|مامقانی]] پس‌ از‌ بیان این مقدمات می‌گوید:«بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شکی نیست که احدی‌ در‌ عدالت آنان‌ تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و [[عبدالله بن جعفر|عبداللّه بن جعفر]] به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده‌ است.<ref> مامقانی،‌ عبداللّه.‌ ۱۳۵۲ ق، تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ج۳، ص۱۱۱، بی‌جا، مطبعة الحیدریة.</ref>» در [[اثبات الهداة]] نیز حدیثی از [[امام صادق(ع)]] نقل شده که: [[حمزة بن حمران]] می‌گوید: از خروج حسین(ع) و نرفتن ابن الحنفیه نزد امام(ع) یاد کردیم، فرمود:‌ای حمزه، برایت حدیثی می‌گویم که پس از این، دیگر از این موضوع نپرسی؛ چون حسین(ع) از مدینه جدا شد ورق کاغذی طلبید و در آن نوشت:
:::«<small>بسم اللّٰه الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب به [[بنی هاشم]]، اما بعد، هر کدام به من بپیوندید، [[شهید]] می‌شوید و هرکه این کار را نکند، به پیروزی نمی‌رسد و السلام.»</small><ref>حر عاملی،اثبات الهداه، ج۴، ص۴۲</ref>
:::«<small>بسم اللّٰه الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب به [[بنی هاشم]]، اما بعد، هر کدام به من بپیوندید، [[شهید]] می‌شوید و هرکه این کار را نکند، به پیروزی نمی‌رسد و السلام.»</small><ref>حر عاملی،اثبات الهداه، ج۴، ص۴۲</ref>
علامه مجلسی در بیان این جمله امام حسین(ع) می‌فرماید: ظاهر این عبارت مذمت است اما این احتمال هم هست که حضرت دیگران را بین آمدن و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن، امر واجبی نبود، بلکه اختیاری بود، تخلف از آن گناه محسوب نمی‌شود.<ref> بحار، ج۴۲، ص ۸۱.</ref>
علامه مجلسی در بیان این جمله امام حسین(ع) می‌فرماید: ظاهر این عبارت مذمت است اما این احتمال هم هست که حضرت دیگران را بین آمدن و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن، امر واجبی نبود، بلکه اختیاری بود، تخلف از آن گناه محسوب نمی‌شود.<ref> بحار، ج۴۲، ص۸۱.</ref>


پس از این که [[حسین بن علی(ع)]] را مجبور به [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه|یزید]] کردند و او از این کار سر باز زد، محمد حنفیه پیشنهاد کرد که برادرش برای حفظ جان به [[مکه]] برود و اگر در آنجا هم تهدید شد به [[یمن|یمَن]] برود و اگر در یمن هم آرامش نداشت به ریگستان‌ها و کوهستان‌ها پناهنده شود. حسین رای او را ستود و گفت: "برادر جان، تو رخصت داری در [[مدینه النبی|مدینه]] بمانی و در اینجا چشم من باشی و امور دشمنان را به من برسانی"<ref>قمی، ص۹۸.</ref>
پس از این که [[حسین بن علی(ع)]] را مجبور به [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه|یزید]] کردند و او از این کار سر باز زد، محمد حنفیه پیشنهاد کرد که برادرش برای حفظ جان به [[مکه]] برود و اگر در آنجا هم تهدید شد به [[یمن|یمَن]] برود و اگر در یمن هم آرامش نداشت به ریگستان‌ها و کوهستان‌ها پناهنده شود. حسین رای او را ستود و گفت: "برادر جان، تو رخصت داری در [[مدینه النبی|مدینه]] بمانی و در اینجا چشم من باشی و امور دشمنان را به من برسانی"<ref>قمی، ص۹۸.</ref>
خط ۹۶: خط ۹۶:
به پندار [[کیسانیه]]، محمد بن حنفیه پس از کشته شدن حسین بن علی، [[مختار ثقفی|مختار]] را بر عراقین (<small>[[کوفه]] و [[بصره]]</small>) فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه، مدتی پس از شهادت [[امام حسین]] قیام کردند و قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند. آنان معتقدند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از [[امام حسن]] و [[امام حسین]] فرا گرفت. بعضی از ایشان ارکان شریعت مانند [[نماز]] و [[روزه]] را تاویل کردند و قائل به [[تناسخ]] و حلول بودند، همه فرقه‌های کیسانی درباره امامت محمد بن حنفیه و روا بودن [[بداء]] بر خدا هم عقیده‌اند. این فرقه را مختاریه نیز خوانده‌اند.<ref>نوبختی، ص۸۷.</ref>
به پندار [[کیسانیه]]، محمد بن حنفیه پس از کشته شدن حسین بن علی، [[مختار ثقفی|مختار]] را بر عراقین (<small>[[کوفه]] و [[بصره]]</small>) فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه، مدتی پس از شهادت [[امام حسین]] قیام کردند و قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند. آنان معتقدند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از [[امام حسن]] و [[امام حسین]] فرا گرفت. بعضی از ایشان ارکان شریعت مانند [[نماز]] و [[روزه]] را تاویل کردند و قائل به [[تناسخ]] و حلول بودند، همه فرقه‌های کیسانی درباره امامت محمد بن حنفیه و روا بودن [[بداء]] بر خدا هم عقیده‌اند. این فرقه را مختاریه نیز خوانده‌اند.<ref>نوبختی، ص۸۷.</ref>


درباره روابط ابن حنفیه با مختار اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند او به مختار اعتقادی نداشت و نمایندگی خودش را به او نداد، برخی، مختار را نماینده او می‌دانند، و برخی هم از رضایت ضمنی محمد حنفیه از کارهای مختار در عین این که به او ماموریت هم نداده بود سخن به میان آورده‌اند.<ref>نک: تاریخ سیاسی صدر اسلام، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ نوبختی، ج۲، ص ۵۲ و ۵۳.</ref>
درباره روابط ابن حنفیه با مختار اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند او به مختار اعتقادی نداشت و نمایندگی خودش را به او نداد، برخی، مختار را نماینده او می‌دانند، و برخی هم از رضایت ضمنی محمد حنفیه از کارهای مختار در عین این که به او ماموریت هم نداده بود سخن به میان آورده‌اند.<ref>نک: تاریخ سیاسی صدر اسلام، ص۲۱۴ و ۲۱۵؛ نوبختی، ج۲، ص۵۲ و ۵۳.</ref>


===نجات محمد حنفیه از دست عبدالله بن زبیر===
===نجات محمد حنفیه از دست عبدالله بن زبیر===
وقتی [[مختار ثقفی|مختار]] بر [[کوفه]] مسلط شد، مردم را به محمد حنفیه دعوت کرد. [[عبدالله بن زبیر|عبد اللّه بن زبیر]] که بر [[مکه]] و [[مدینه]] تسلط داشت از ترس این که مبادا مردم به محمد بن حنفیه بگرایند، او و [[عبدالله بن عباس]] را به بیعت با خود دعوت کرد و آن‌ها نپذیرفتند. ازاین رو ابن زبیر آن‌ها را در حجره [[زمزم]] زندانی و تهدید به قتل کرد. محمد حنفیه و عبدالله بن عباس به مختار، نامه نوشتند و از او یاری خواستند. مختار، پس از دیدن نامه، [[ظبیان بن عماره]] را با چهارصد نفر و چهارصد هزار درهم و با عده بسیار دیگری به مکه فرستاد.<ref>أخبارالدولةالعباسیة، ص ۹۹ - ۱۰۰.</ref>
وقتی [[مختار ثقفی|مختار]] بر [[کوفه]] مسلط شد، مردم را به محمد حنفیه دعوت کرد. [[عبدالله بن زبیر|عبد اللّه بن زبیر]] که بر [[مکه]] و [[مدینه]] تسلط داشت از ترس این که مبادا مردم به محمد بن حنفیه بگرایند، او و [[عبدالله بن عباس]] را به بیعت با خود دعوت کرد و آن‌ها نپذیرفتند. ازاین رو ابن زبیر آن‌ها را در حجره [[زمزم]] زندانی و تهدید به قتل کرد. محمد حنفیه و عبدالله بن عباس به مختار، نامه نوشتند و از او یاری خواستند. مختار، پس از دیدن نامه، [[ظبیان بن عماره]] را با چهارصد نفر و چهارصد هزار درهم و با عده بسیار دیگری به مکه فرستاد.<ref>أخبارالدولةالعباسیة، ص۹۹ - ۱۰۰.</ref>


آنان با پرچم‌هایی که در دست داشتند به [[مسجد الحرام]] وارد شده و با صدای بلند دعوی خونخواهی [[حسین بن علی]] می‌کردند تا به زمزم رسیدند. ابن زبیر هیزم فراوانی به قصد سوزاندن آن‌ها فراهم کرد. آنان، درب مسجد الحرام را شکسته و به ابن حنفیه دست یافتند و گفتند بین ما و عبد اللّه زبیر یکی را انتخاب کن. محمدبن حنفیه گفت: روا نمی‌دانم در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ابن زبیر به آن‌ها رسید و فریاد زد «شگفتا از این چوب به دستان» (<small>هنگامی که یاران مختار وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند، چون در حرم همراه داشتن شمشیر جایز نیست</small>)، گمان می‌کنید می‌گذارم محمد پیش از بیعت با من از اینجا برود؟ آنگاه یاران مختار که بیرون مسجدالحرام بودند، به مسجد درآمده فریاد خونخواهی [[امام حسین(ع)|حسین(ع)]] را سر دادند. ابن زبیر از آنان ترسید و از خارج شدن محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد، به همراه چهار هزار نفر به «[[شعب ابی طالب|درۀ علی]]» رفت و تا کشته شدن مختار در همانجا زندگی می‌کرد.<ref>نوبختی، ص۸۵ و ۸۶.</ref>
آنان با پرچم‌هایی که در دست داشتند به [[مسجد الحرام]] وارد شده و با صدای بلند دعوی خونخواهی [[حسین بن علی]] می‌کردند تا به زمزم رسیدند. ابن زبیر هیزم فراوانی به قصد سوزاندن آن‌ها فراهم کرد. آنان، درب مسجد الحرام را شکسته و به ابن حنفیه دست یافتند و گفتند بین ما و عبد اللّه زبیر یکی را انتخاب کن. محمدبن حنفیه گفت: روا نمی‌دانم در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ابن زبیر به آن‌ها رسید و فریاد زد «شگفتا از این چوب به دستان» (<small>هنگامی که یاران مختار وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند، چون در حرم همراه داشتن شمشیر جایز نیست</small>)، گمان می‌کنید می‌گذارم محمد پیش از بیعت با من از اینجا برود؟ آنگاه یاران مختار که بیرون مسجدالحرام بودند، به مسجد درآمده فریاد خونخواهی [[امام حسین(ع)|حسین(ع)]] را سر دادند. ابن زبیر از آنان ترسید و از خارج شدن محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد، به همراه چهار هزار نفر به «[[شعب ابی طالب|درۀ علی]]» رفت و تا کشته شدن مختار در همانجا زندگی می‌کرد.<ref>نوبختی، ص۸۵ و ۸۶.</ref>


===اعتقاد برخی کیسانیه به مهدویت او===
===اعتقاد برخی کیسانیه به مهدویت او===
برخی پژوهشگران فرق و مذاهب اسلامی معتقدند محمد بن حنفیه اولین کسی بود که در اسلام [[مهدی]] نامیده شد.<ref>صابری، ج۲، ص۵۵.</ref>معتقدین به مهدویت ادعا می‎کردند او در [[کوه رضوی]] سکونت کرده و از دو نهر از شیر و عسل ارتزاق می‌کند تا روزی که خداوند امرش را بگشاید.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق: محمد محیی‎الدین عبدالحمید، ج۱، ص۹۰ و ۹۱؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، قاهره، مکتبة محمد صبیح و اولاده، ص۳۹، ۴۱ و ۴۳.</ref> [[سید ابوالقاسم خویی|آیت الله خویی]] محمد بن حنفیه را مبرای از کیسانیه دانسته و معتقد بود کیسانیه بعد از او پدید آمدند.<ref>معجم الرجال، ج ۱۸، ص ۱۰۳-۱۰۲.</ref>
برخی پژوهشگران فرق و مذاهب اسلامی معتقدند محمد بن حنفیه اولین کسی بود که در اسلام [[مهدی]] نامیده شد.<ref>صابری، ج۲، ص۵۵.</ref>معتقدین به مهدویت ادعا می‎کردند او در [[کوه رضوی]] سکونت کرده و از دو نهر از شیر و عسل ارتزاق می‌کند تا روزی که خداوند امرش را بگشاید.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق: محمد محیی‎الدین عبدالحمید، ج۱، ص۹۰ و ۹۱؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، قاهره، مکتبة محمد صبیح و اولاده، ص۳۹، ۴۱ و ۴۳.</ref> [[سید ابوالقاسم خویی|آیت الله خویی]] محمد بن حنفیه را مبرای از کیسانیه دانسته و معتقد بود کیسانیه بعد از او پدید آمدند.<ref>معجم الرجال، ج ۱۸، ص۱۰۳-۱۰۲.</ref>


==ادعای امامت==
==ادعای امامت==
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
::<small>«پدرم قبل از این که قصد [[عراق]] کند به امامت من سفارش کرده و ساعتی قبل از [[شهادت|شهادتش]] هم از من پیمان گرفت.»</small>
::<small>«پدرم قبل از این که قصد [[عراق]] کند به امامت من سفارش کرده و ساعتی قبل از [[شهادت|شهادتش]] هم از من پیمان گرفت.»</small>


امام سجاد(ع) از ابن حنفیه دعوت کرد پیش [[حجرالاسود]] رفته و مسئله را آنجا مطرح کنند، حَجَر به [[امامت]] هرکه شهادت داد او [[امام]] است. آنجا، ابتدا محمد پس از نیایش با خدا از سنگ خواست بر امامتش شهادت دهد، اما این اتفاق نیفتاد. سپس امام سجاد(ع) به نیایش پرداخته و به سنگ گفت بر امامتش شهادت دهد و سنگ به سخن درآمده و برامامت علی بن حسین، بعد از حسین بن علی شهادت داد و محمد حنفیه نیز امامت آن حضرت را پذیرفت.<ref>نک: صفار، ص۵۰۲؛ ابن بابویه، ص۶۲-۶۰؛ کلینی، ج۱، ص۳۴۸</ref> بعضی از علماء احتمال صوری بودن این منازعه را داده‌اند که ضعفای شیعه به وی متمایل نشوند.<ref>الخرائج و الجرائج، ج۱، ص۲۵۸ و بحارالانوار، ج۴۶، ص ۳۰</ref>
امام سجاد(ع) از ابن حنفیه دعوت کرد پیش [[حجرالاسود]] رفته و مسئله را آنجا مطرح کنند، حَجَر به [[امامت]] هرکه شهادت داد او [[امام]] است. آنجا، ابتدا محمد پس از نیایش با خدا از سنگ خواست بر امامتش شهادت دهد، اما این اتفاق نیفتاد. سپس امام سجاد(ع) به نیایش پرداخته و به سنگ گفت بر امامتش شهادت دهد و سنگ به سخن درآمده و برامامت علی بن حسین، بعد از حسین بن علی شهادت داد و محمد حنفیه نیز امامت آن حضرت را پذیرفت.<ref>نک: صفار، ص۵۰۲؛ ابن بابویه، ص۶۲-۶۰؛ کلینی، ج۱، ص۳۴۸</ref> بعضی از علماء احتمال صوری بودن این منازعه را داده‌اند که ضعفای شیعه به وی متمایل نشوند.<ref>الخرائج و الجرائج، ج۱، ص۲۵۸ و بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۰</ref>


===اعتقاد به امامت حضرت سجاد(ع)===
===اعتقاد به امامت حضرت سجاد(ع)===
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
ابن حنفیه از نظر سیاسی روشی مسالمت جویانه داشت. در چهارچوب همین سیاست، وی پس از شهادت [[علی(ع)|امیر مؤمنان(ع)]] در [[مدینه]] در کنار برادرش [[امام حسن(ع)]] در آرامش زیست و با [[یزید بن معاویه|یزید]] هم به عنوان ولیعهد [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] بیعت کرد و پس از عهده‌داری خلافت از سوی یزید به مخالفت با او نپرداخت.
ابن حنفیه از نظر سیاسی روشی مسالمت جویانه داشت. در چهارچوب همین سیاست، وی پس از شهادت [[علی(ع)|امیر مؤمنان(ع)]] در [[مدینه]] در کنار برادرش [[امام حسن(ع)]] در آرامش زیست و با [[یزید بن معاویه|یزید]] هم به عنوان ولیعهد [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] بیعت کرد و پس از عهده‌داری خلافت از سوی یزید به مخالفت با او نپرداخت.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول = [[کثّیر عزّه]] <small>که ابن حنفیه را مهدی می‌دانست. بعد از دعوت عبدالملک از محمد حنفیه، در مسیر حرکت به شام این شعر را سرود:</small>:{{سخ}}{{شعر|نستعلیق}}{{ب|هدیت یا مهدینا ابن المهتدی| انت الذی نرضی به و نرتجی}}{{ب|انت ابن خیر الناس بعد النبی| انت امام الحق لسنا نمتری}}{{ب| :::::یا بن علی سر و من مثل علی| :::::}}{{پایان شعر}}|تاریخ بایگانی|
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول = [[کثّیر عزّه]] <small>که ابن حنفیه را مهدی می‌دانست. بعد از دعوت عبدالملک از محمد حنفیه، در مسیر حرکت به شام این شعر را سرود:</small>:{{سخ}}{{شعر|نستعلیق}}{{ب|هدیت یا مهدینا ابن المهتدی| انت الذی نرضی به و نرتجی}}{{ب|انت ابن خیر الناس بعد النبی| انت امام الحق لسنا نمتری}}{{ب| :::::یا بن علی سر و من مثل علی| :::::}}{{پایان شعر}}|تاریخ بایگانی|
| منبع = <small>نوبختی، ص ۸۶.</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۰px| اندازه خط = ۱۲px| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
| منبع = <small>نوبختی، ص۸۶.</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۰px| اندازه خط = ۱۲px| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
او در دوره‌های بعد نیز روابط مسالمت جویانه خود را با دستگاه خلافت حفظ کرد؛ از جمله در سال ۷۶ق به [[دمشق]] سفر کرد و به دیدار [[عبدالملک بن مروان]] رفت. برخی، دلیل نزدیکی وی به عبدالملک را بدرفتاری‌های ابن زبیر با او دانسته‌اند. [[عبدالله بن زبیر]] او را در اتاقک زمزم زندانی کرد و یاران [[مختار ثقفی]] او را از دست ابن زبیر نجات دادند.<ref>صابری، ج۲، ص۵۲ و ۵۳.</ref>
او در دوره‌های بعد نیز روابط مسالمت جویانه خود را با دستگاه خلافت حفظ کرد؛ از جمله در سال ۷۶ق به [[دمشق]] سفر کرد و به دیدار [[عبدالملک بن مروان]] رفت. برخی، دلیل نزدیکی وی به عبدالملک را بدرفتاری‌های ابن زبیر با او دانسته‌اند. [[عبدالله بن زبیر]] او را در اتاقک زمزم زندانی کرد و یاران [[مختار ثقفی]] او را از دست ابن زبیر نجات دادند.<ref>صابری، ج۲، ص۵۲ و ۵۳.</ref>


با کشته شدن مختار، ابن زبیر دوباره محمد بن حنفیه را به [[بیعت]] خود خواند و قصد داشت به او و نزدیکانش حمله کند. در این هنگام نامه‌ای از [[عبدالملک بن مروان]] که تازه به [[خلافت]] نشسته بود به محمد حنفیه رسید و از او خواست که به [[شام]] برود. محمد و یارانش به سمت شام حرکت کردند. اما وقتی به [[مدین|مَدین]] رسیدند ابن حنفیه خبردار شد که عبدالملک مروان به عمرو بن سعید <small>(که از یاران ابن حنفیه بود</small>) بدعهدی کرده است. از این رو از آمدن خود پشیمان شد و در «[[ایله|أیله]]» که شهری در کنار [[دریای احمر]]، در آخر [[حجاز]] و در مرز شام بود فرود آمد و از آنجا به [[مکه]] بازگشت و در [[شعب ابی طالب|دره ابوطالب]] جای گرفت و پس از آن به [[طائف]] رفت. محمد بن حنفیه تا هنگامی که حجاج، ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود. سپس از طائف به شعب ابو طالب بازگشت. حجاج از او خواست با عبدالملک بیعت کند ولی او خودداری کرد. با مرگ ابن زبیر، محمد بن حنفیه نامه‌ای به عبدالملک نوشت و از وی امان خواست. عبدالملک به او امان داد.<ref>نک: نوبختی، ص ۸۶-۸۷.</ref>
با کشته شدن مختار، ابن زبیر دوباره محمد بن حنفیه را به [[بیعت]] خود خواند و قصد داشت به او و نزدیکانش حمله کند. در این هنگام نامه‌ای از [[عبدالملک بن مروان]] که تازه به [[خلافت]] نشسته بود به محمد حنفیه رسید و از او خواست که به [[شام]] برود. محمد و یارانش به سمت شام حرکت کردند. اما وقتی به [[مدین|مَدین]] رسیدند ابن حنفیه خبردار شد که عبدالملک مروان به عمرو بن سعید <small>(که از یاران ابن حنفیه بود</small>) بدعهدی کرده است. از این رو از آمدن خود پشیمان شد و در «[[ایله|أیله]]» که شهری در کنار [[دریای احمر]]، در آخر [[حجاز]] و در مرز شام بود فرود آمد و از آنجا به [[مکه]] بازگشت و در [[شعب ابی طالب|دره ابوطالب]] جای گرفت و پس از آن به [[طائف]] رفت. محمد بن حنفیه تا هنگامی که حجاج، ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود. سپس از طائف به شعب ابو طالب بازگشت. حجاج از او خواست با عبدالملک بیعت کند ولی او خودداری کرد. با مرگ ابن زبیر، محمد بن حنفیه نامه‌ای به عبدالملک نوشت و از وی امان خواست. عبدالملک به او امان داد.<ref>نک: نوبختی، ص۸۶-۸۷.</ref>


[[پرونده:شریفی نیا در نقش محمد حنفیه در سریال مختارنامه.jpg|بندانگشتی|محمدرضا شریفی نیا در نقش محمد بن حنفیه در [[مختارنامه (مجموعه تلویزیونی)|سریال تلویزیونی مختارنامه]]]]
[[پرونده:شریفی نیا در نقش محمد حنفیه در سریال مختارنامه.jpg|بندانگشتی|محمدرضا شریفی نیا در نقش محمد بن حنفیه در [[مختارنامه (مجموعه تلویزیونی)|سریال تلویزیونی مختارنامه]]]]
==درگذشت و مدفن==
==درگذشت و مدفن==
در روایتی از [[امام باقر]] آمده است:
در روایتی از [[امام باقر]] آمده است:
:«در بیماری محمد بن حنفیه من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم.»<ref>رجال کشی، ص۳۱۵.</ref> البته در گزارشی از منابع غیرشیعی آمده که ابان بن عثمان (پسر [[خلیفه سوم]]) بر وی نماز خواند.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۰، ص ۲۸۵.</ref>
:«در بیماری محمد بن حنفیه من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم.»<ref>رجال کشی، ص۳۱۵.</ref> البته در گزارشی از منابع غیرشیعی آمده که ابان بن عثمان (پسر [[خلیفه سوم]]) بر وی نماز خواند.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۵.</ref>


در اینکه محل دفن محمد بن حنفیه در کجا واقع شده، اختلاف است؛ سید محسن امین به سه مکان اشاره می‌کند، ایلِه، [[طائف]] و [[مدینه]] در [[قبرستان بقیع]]<ref>اعیان الشیعه، ج۱۴، ص ۲۷۰.</ref> ولی به نظر می‌رسد وی در مدینه وفات یافته است.<ref>تهذیب‌الکمال، ج۱۰ص ۲۸۵؛ ریحانة‌الادب، ج۷، ص۴۸۴.</ref>
در اینکه محل دفن محمد بن حنفیه در کجا واقع شده، اختلاف است؛ سید محسن امین به سه مکان اشاره می‌کند، ایلِه، [[طائف]] و [[مدینه]] در [[قبرستان بقیع]]<ref>اعیان الشیعه، ج۱۴، ص۲۷۰.</ref> ولی به نظر می‌رسد وی در مدینه وفات یافته است.<ref>تهذیب‌الکمال، ج۱۰ص ۲۸۵؛ ریحانة‌الادب، ج۷، ص۴۸۴.</ref>


==محمد بن حنفیه در تلویزیون==
==محمد بن حنفیه در تلویزیون==
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس2}}
{{پانویس۲}}
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
خط ۱۹۴: خط ۱۹۴:
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
*[http://www.emamat.ir/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A4%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/item/1791-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D9%86%D9%81%DB%8C%D9%87.html بنیاد فرهنگی امامت؛ زندگانی و شخصیت محمد بن حنفیه]
*[http://www.emamat.ir/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A4%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/item/1791-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D9%86%D9%81%DB%8C%D9%87.html بنیاد فرهنگی امامت؛ زندگانی و شخصیت محمد بن حنفیه]


{{یاران امام حسین}}
{{یاران امام حسین}}
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۱۱

ویرایش